یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چه کسی «انقلاب فرهنگی» کرد؟

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آب در خوابگاه مورچگان

عنوان : آب در خوابگاه مورچگان
آب در خوابگاه مورچگان
ولوله‌یی‌ در امت همیشه در صحنه افتاده است! حزب اللهی هایی که به حزب اللهی بودن خود افتخار می‌‌کردند، حالا در تلاشند گذشته را ماست مالی‌ کنند. از همین رو در نقد و حمله به سروش - که حمله‌ای به جا و به حق است - نباید معلم سروش (خمینی) و شاگردان سینه چاک سروش (امثال عباس معروفی و غیره) که آنروز‌ها به عنوان حزب اللهی به دانشگاه‌ها یورش بردند، بی‌ نصیب بمانند. در نقد سروش و همپالگی‌هایش باید پا فشرد:
ایران عزیز ما بهترین فرزندانش را در هجوم امت حزب الله به دانشگاه‌ها و دستگیری و اعدام هزاران دانشجو و استاد اخراجی در سال‌های سیاه دهه شصت از دست داد.
داد این عزیزان را باید گرفت.
جنایتی به اسم "انقلاب فرهنگی‌" بدون همکاری امت و "امام" ممکن نبود. این جنایت شامل مرور زمان نمی شود. تمام حزب اللهی‌های آن زمان - حتا اگرامروز به هر دلیل با رژیم مخالف شده باشند - باید محاکمه شوند و حساب پس بدهند.
۱۲۹۴۰ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨٨       

    از : راضیه مرادی

عنوان : اظهار نظری از اکبر سردوزامی (نویسنده)
تماشایی‌های سرزمین ننه‌م شماره ۲۸

شاهکار شعر و نثر ، حضرت سروش، فیلسوف سرزمین ننه م

فقط و فقط از فیلسوف سرزمین ننه م برمی آید که آن قدر از خودش ممنون باشد که اولاً این شعر حافظ را به خودش ربط دهد، دوماً برای ربط دادن آن به خودش ریدمون بزند توی شعر حافظ

برو به کار خود ‌ای «کاتب» این چه فریاد است
مرا فتاده دل از کف، تو را چه افتاده است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها داده است
که‌ ای بلندنظر شاه‌باز سدره نشین
«چه غم ز طعنه محمود دولت آباد است»
«بخوان به دولت محمود و اختر مسعود
سرود عشق، که از هفت دولت آزاد است»
حسد چه می‌بری‌ای «سست نثر» بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن، خداداد است

بعد هم فقط از فیلسوف سرزمین ننه م برمی آید که با نثرِ فیلسوف های دروازه دولاب ِ تهران، کلّی وصله ی نادُرُست و نیمه دُرُست و یه ذرّه دُرُست به خشتک ِ محمود دولت آبادی بزند و بعد تازه بگوید:

مرا هر آینه خاموش بودن اولی‌تر
که جهل پیش خردمند، عذر نادان استپ

و یک بیت هم عربی بیاید که یادمان باشد فیلسوف ما گاهی وقت ها از بیخ عرب است:
و ما اُبَرّیَ نَفسی وَ ما اُزَکّیها
که هرچه نقل کنند از بشر در امکان است


و تازه بعدش هم بدون شرم و حیا زیرش بنویسد:

مریلند - اردیبهشت ۱۳۸۸
۱۲۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨٨       

    از : .................... ...........................

عنوان : تلاش سروش برای مسکوت گذاشتن این قضیه بی فائده است. شانتاژ شرکا راه حل نیست ، راه حل راست گویی است و بس.
جناب عبدالکریم سروش! چه بر آشفته ای ، ای که تا امروز بعد آن جنایت در ناز و نعمت خفته ای ، فکر می کنی با این گریز ها راهی برای در رفتن وجود دارد؟ اگر اینطور فکر می کنی بدان که سخت در اشتباهی.
هیچ شکی نیست که مهندس موسوی و هر شخص دیگری اگر در این بیداد بر علیه علم و دانش و ترقی و یپشرفت ایران نقش داشته ، باید جواب بدهد. اما این اصلاً و به هیچ عنوان دلیل نمی شود که این حقیقت تلخ به سکوت کشیده شده ، در اذهان ایرانیان تلف گردد.
داری تلاش زیادی می کنی که این قضیه به فراموشی سپرده شود، بدان و آگاه باش که کور خوانده ای. اگر حتی مهندس موسوی بخاطر شانتاژ تو و نقش خود به عقب بنشیند ، ملت زخمی ایران به عقب نخواهد نشست. داری پیشنهاد می کنی که چون دست هردوی ما در این ماجرا بوده ، پس بیا یه جوری ماست مالی اش کنیم و به فراموشی بسپاریمش!
آگاهان بخوبی می دانند که بسیاری از جنایاتی را که شما ها در آن دست داشته اید و امروز تلاش می کنید بگویید که این ها دستور خمینی بوده پس ما مأمور و معذور بودیم و بس ، اینطور نیست. بعضی از دستورالعمل ها به راستی به وسیله ی خمینی صادر شده است ، اما خودتان بخوبی می دانید که بسیاری از این دستورات خمینی با خواهش شما ها به بالا رفت ، امضاء زده شد و اجرا گردید. از جمله ی آن جنایات که اول از پایین تصمیمش گرفته شد و بعد امضای خمینی پایش خورد یکی انقلاب فرهنگی است و دیگری قتل عام شریفترین فرزندان مردم در سال ۶۷ است. تو که به دیگران نصیحت راستگویی می کنی ، پس چرا خود در روز روشن دروغ می گویی.
در همین گفتار تو - تو بخوان شانتاژ - از جمله خودت لو داده ای که رفسنجانی یکی از بانیان تفکر حمله به دانشگاه های ایران بوده است. تو داری شرکا را شانتاژ می کنی که کوتاه بیایید وگرنه به سود هیچ کس از "ما" نیست. همین نشان دهنده ی تفکر ضد روشنگری تو است. پس تو فیلسوف نیستی ، تو یک مکار پرده پوشی و بس.
محمود دولت آبادی هرکه هست ، این عمل اش یک کار بسیار زیبا و انقلابی و درست می باشد.
اگر تو واقعاً صداقت داری پس چرا از روشن شدن ابعاد این فاجعه ی ملی وحشت داری. این نوشته ات چیزی نیست بجز شانتاژ و پیشنهاد معامله. چرا آن نویسنده به قول شما کارش درست نیست؟
اگر شما ریگی و شیشه خورده ای ندارید ، چرا در تلاشید که این فاجعه ی ملی مسکوت گذاشته شود. شما می خواهید هم از توبره ی درون و هم از آخور بیرون بخورید. آمدیم چندی این کار را هم کردی ، بعد چه می کنی؟ فکر خامی کرده ای ، مرده ات نیز در تاریخ جواب خواهد داد. پس یک راه بیشتر نداری و آن این است که بیایی و بگویی ملت شریف و بزرگوار ایران ، من به همراه عده ای دیگر در جنایتی تاریخی دست داشتیم و اینک آن همه خرابی و خون خواب و آرامش را از من ربوده است ، آمده ام از شما عذر بخواهم ، این تنها راه نجات تو است و بس. تو امروز هرچقدر هم بخواهی به قول خودت "ناراضی!" باشی ، نمی توانی این جنایت تاریخی را ماست مالی کرده به فراموشی بسپاری. هرچقدر بیشتر انکار کنی همانقدر بیشتر مردم زخمی ایران به بازی بی شرمانه ی تو پی می برند. اینبار دیگر با ریا نمی توان گریخت.تو و امثال تو با مردمی طرف هستید که تمام امید هایشان را سوزاندید. شاید به نظر شما ها کار مهمی انجام نگرفته! آنچه تو و شرکا انجام دادید آغاز حمله به امید های ملتی غارت شده بود. تو هنوز جرأت آن را نداری که بگویی این کار جنایت بود ، چگونه خود را فیلسوف به حساب می آوری!؟ تو فکر کرده ای هرکه مقداری کلمات نا آشنای گوش عموم را حفظ و تکرار کرد می شود فیلسوف!؟ زهی خیال باطل! فیلسوف سقراط کبیر و همیشه زنده است که جام را نوشید چو شیر و شکر. تو طاقت یک سیلی را هم نداری. نویسنده ای آمده و به تو گفته که تو در فلان جنایت دست داشتی.
آیا سخن ایشان غلط است؟
در این مدت که آن مرد خطاب به تو اعتراض کرده ، تو تنها و تنها کاری که کرده ای گفته ای که من تنها نبودم ، شریک داشتم. و سعی کرده ای که با شانتاژ ، شرکای خود و آن نویسنده را که حرف درستی زده بترسانی. گیرم موفق شدی فعلاً این کار را بکنی ، دو فردای دیگر چه می کنی!؟
می دانم داری اینجا و آنجا نان می خوری ، سخت است کاسه ی خود را شکستن ، اما این را بدان حیله درمان نیست ، مکر و روباه صفتی تو فقط و فقط می تواند تردید .و کینه مردم را به شارلاتان ها بیشتر و بیشتر کند.اگر به راستی و درستی این حرف باور نداری ، "باش تا صبح دولتت بدمد"

و یک سئوال : به چه حقی شعر حافظ شیرازی را دستکاری کرده ای!؟ این یک دزدی آشکار است. تو. می توانی به عنوان مثال از شعر کسی نمونه بیاوری ، ولی تو حق نداری به شعر کسی دست ببری. این خود دلیل بر آن است که شما "فیلسوفان" مال مردم را مال خود می دانید. چگونه تو به خود اجازه داده ای در یک بحث که در حد یک دهن کجی است نه فقط شعر حافظ ، شاعر ملی ایرانیان را بکار ببری ، بلکه ، به خود اجازه داده ای شعر آن بزرگ مرد جاوید تاریخ را که خود حضور ندارد از حق خود دفاع کند دست کاری کنی!؟

در پایان پیشنهادی دارم به همه اهل قلم و مردم فرهنگی ایران در داخل و خارج از کشور:بیایید در یک اعتراض عمومی بخاطر سو استفاده و دستکاری شعر حافظ شرکت کنیم.
تا بعد از این هر خود را فیلسوف نام نهاده ای نتواند دست به چنین اعمالی بزند.
۱۲۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست