سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا کاظم امیری همان امیر جوادی لنگرودی نیست؟ - علی عبدالرضایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رستم صفدری

عنوان : دانشمند و محقق بزرگ حامد کنانی
آقای حامد کنانی واقعا تعجب کردم از این چیز هایی که نوشته اید. شما می توانید حرف خودتان را بدون تهمت و لودگی درست بزنید، از نظری دفاع کنید و نظری یا خط فکری ای را نقد کنید، اما دیگر چرا یک مبحث را به آلودگی و لودگی و مسخرگی می کشانید؟ (پاناما و برزیل و روسیه و انگلیس و و مال ایران هستند...) و این لودگی ها برای چیست؟؟ اگر قصدتان مسخره کردن تاریخ ایران است باید بگویم که: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست/ عرض خود می بری و زحمت ما می داری.
۱۵۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۷ مرداد ۱٣٨٨       

    از : گیلانی

عنوان : یاجوج و معجوج
آقا ما که نفهمیدیم چی‌ نوشتی‌، ولی‌ اشکمونو دراوردی.

اجرت با آقا امام زمان!
۱۵۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۷ مرداد ۱٣٨٨       

    از : رویا جمالی

عنوان : دوستان کمی بی انصاف تشریف دارند
دوستان رغایت انصاف نمی کنند و هر طور که می خواهند به کرسی می روند هر شاعری دهان جهان است آقای محترم! علی عبدالرضایی اگر در شعرش می گوید ارشدترین پسر تمام روسپی های جهانم دیگر علی عبدالرضایی نیست بلکه دهان ملتی است که در یوغ است متاسفانه هیچکدام از دوستان کمتریت اطلاعی از مولفه های مرگ مولف ندارند و قضاوتی واهی دارند حکایت شما حکایت همان آقایی ست که در سایتی مدعی شده چرا علی عبدالرضایی در یکی از شعرهایش واژن ندا را به گل سرخ و زخم عمیق تاریخی اش ربط می دهد و چرا اصلا ندا را به خسر گلسرخی قیاس می کند حالا اگر خایه های مردانه گلسرخی را به شجاعتش ربط می داد و می نوشت که خسروگلسرخی مبارزی خایه دار بود اشکالی نداشت؟ ضمنا شعرهای علی عبدالرضایی طی این دو دهه نشان داده است که رادیکالیسمش در هیچ حزب و گروهی نمی گنجد و حتی نمی توان او را شاعر جنبش سبز نامید کما اینکه انتقادها به این جنبش سراپا مذهبی داشته و دارد و این را می توان از همین شعرهایی که در اخبار روز منتشر شده تشخیص داد عبدالرضایی اگر چپ هم باشد مطمئنن جزو این چپ های وطنی نیست و بی شک باید او را یک پسامارکسیست نامید حالا بگذار یک عده شاعر ما را دیوانه بخوانند و عده ای روسپی زاده شکایتی نیست اما یادمان باشد که در حال حاضر شعر اوست که دهان به دهان در ایران زمزمه می شود راستی پیشنهاد می کنم آن دوست عرب برود و شعر بلند جنگ جنگ تا پیروزی این شاعر را بخواند
۱۵۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

    از : حامد کنانی

عنوان : "مادر من در راه آزادی می میمرم"
"مادر من در راه آزادی می میمرم"

حامد کنانی

این مقاله را در پاسخ دو هموطن ایرانی می نویسم اولی شاعری است از طیف چپ ایران ودومی دکتری ایرانشناس.

چندی قبل در سایت اخبار روز از شاعری بنام آقای علی عبد الرضایی اشعاری تحت عنوان رادیو ندا وچند سروده دیگر منتشر شد. آقای عبد الرضایی در سروده نخست خود که رادیو ندا نام داشت بدون رعایت حقوق شهروندی بیش از پنج ملیون عرب اهوازی در ایران وهمینطوررعایت نکردن حرمت خون یعقوب بروایه دانشجوی اهوازی که درکنار دیگر شهدای راه آزادی جنبش اخیر در تهران بشهادت رسید وبه بهانه اینکه خامنه ایی از سلاله سادات وائمه است وائمه هم عربند ویا اینکه مزدورانی از حزب الله لبنان در سرکوب اعتراضات اخیر تهران شرکت داشتند به اعراب حمله ور شده وره ناصواب شاعران و نویسندگان عرب ستیزعهد پهلوی که ساحت ادبیات فارسی را به ویروس نژاد پرستی ودگر ستیزی آلوده کرده اند را ادامه داد.

"مادر من در راه آزادی می میمرم" این آخرین جمله ایی است که شهید یعقوب بروایه خطاب به مادر خود در تهران گفته بود جمله ایی که نشان از وجود غیرت وشرف وفرهنگ انسانی بالایی نزد یعقوب بروایه های حاشیه نشین ایران دارد. شرف وغیرت وفرهنگ بالایی که دگر ستیزان وعرب ستیزان ایرانی فاقد آن بودند وهستند. وسئوال اینجاست که آیا درست است در این مقطع زمانی که خون جوانان عرب اهوازی بر روی سنگفرش خیابانهای ایران با خون جوانان دیگر این مملکت بهم می آمیزد تا درخت آزادی را سیراب کند شاعری همچون آقای عبدالرضائی وآن هم منسوب به طیف چپ ایران به بهانه اینکه خامنه ایی سید است وسید هم عرب است به هموطنان عرب خود توهین کند وموجب رنجش خاطر خیلی از همرزمان خود بشود؟ جواب این سئوال را به آن عده از ایرانیان انساندوست وغیر شوونیزم می سپارم.

اما مورد دوم سخنان آقای دکتر زردشت ستوده در همایش حمایتی ایرانیان مقیم لندن در تاریخ ۲۶/۰۷/۲۰۰۹ می باشد.سخنانی که فاقد سند وارزش علمی بوده وبیشتر سفسطه بازی بود تا بحث علمی.آقای دکتر زردشت ستوده توسط منشی این همایش آقای حسین بوربعنوان ایران شناس معرفی شدند و بنده چون هیچگونه شناختی از دکتر ستوده وافکار نا میزون ایشان نداشتم با چشم وگوش باز به استقبال سخنان ایشان رفتم وانتظار داشتم که در این مقطع زمانی که جنبش عدالت طلب وآزادیخواه کنونی ایران نیاز به حمایت واتحاد همه ایرانیان در خارج از کشوردارد،این دکتر به اصطلاح ایران شناس در همین راستا سخنرانی وایرانیهای از هم گریخته را به اتحاد وهمبستگی ونفی استبداد و هرگونه ستم وتبعیض نژادی در ایران دعوت کنند،مخصوصا موقعی که متوجه شدم ایشان زردشتی هستند توقعم این بود که حداقل این ایران شناس گفتار نیکی خواهند داشت.

متأسفانه این آقای دکتر ایران شناس طبق روال معمول وبه همان شیوه متعصبان معتقد به برتری نژاد آریایی دو نژاد ترک وعرب در ایران را مورد حمله قرارداد وآنها را کفتار صفتانی دانست که در جولانگاه ومأمن شیران ایجاد مزاحمت میکردند غافل از اینکه جولانگه ومأمن تاریخی شیران آریایی ومحدوده مهد تمدن آنها طبق شواهد محکم بدست آمده از کشفیات باستان شناسی واستدلالات علمی باستان شناسان سرزمین ازبکستان امروزی است وهیچ سندی علمی دال بر وجود تاریخی شیران آریایی آقای ستوده در سرزمین تاریخی ملت عرب اهواز وجود ندارد ،مضاف بر اینکه هیچ شیرفارس عاقلی نمی توانست درگرمای بالای شصت درجه بیابانهای اهوازکه مهد تمدن سامی وغیر آریایی عیلام بود، به آتش پرستی بپردازد وآتش را مقدس بگمارد سرزمینی که نخستین ساکنان آن شبها به ستارگان چشم می دوختند وستاره ها را مورد تقدس قرار میدادند وروزها به آب جاری رودخانه ها پناه می بردند و آنرا مظهر پاکی تن وروان میدانستند،نه پرستیدن آتش وتقدیس آن.

آقای دکتر ستوده در ادامه سخنانش سرزمین کشوراسکاندیناوی فنلاند را یک سرزمین آریائی دانست البته ایشان قبل از این هم خاستگاه نژاد ژرمن را کرمان امروزی ایران وکلمه ژرمن را همان کلمه کرمن یا کرمان فارسی میدانند ومن هم با گفته های ایشان در مورد فنلاند وآلمان مخالفتی ندارم خاصه اینکه این سرزمینها مناطق سردسیری هستند ومیتوانند منشاء تقدس وآتش پرستی باشند.

ولی در مورد سفسطه بازی ایشان وبه لحاظ اینکه ایشان همچون خیلی از به اصطلاح ایرانشناسان این سفسطه بازیها را کشفیات علمی ودلایل تاریخی می نامند میخواهم به نفع آقای ستوده سفسطه بازی کنم تا شاید روزی این آقای ایران شناس از این سفسطه بازی در محافل شوونیستی خود دربین ملت فارس که ماشالله همیشه این محافل پر جمعیت وپر رونق است استفاده فرمایند!.

آقای دکتر زردشت ستوده عزیز خدمتتان عرض کنم که بیشتر کشورهای امریکای لاتین جزئی از ایران بزرگ بودند ودلیل بنده هم وجه تسمیه فارسی نام این کشورهاست واز کشور برزیل شروع میکنم.

برزیل

کشور برزیل در واقع پس از اینکه توسط فارسها فتح گردید البته باید عرض کنم که فتوحات لشکریان پارسی با فتوحات اعراب یا ترکان ویا مغول متفاوت بوده وهمیشه بدون خونریزی وتخریب اتفاق می افتاد واینگونه بود که پادشاه برروی سنگ بزرگی میرفت وبرای مردم گزاصفهانی وشیرینی یزدی وسوهان قم می انداخت وآنها را به اطاعت وفرمانبرداری در می آورد ویا احیانا در بین مردم مغلوب شله زرد توزیع میکردند. به موضوع برزیل برمیگردم از آنجایی که فارسها همه جای ایران را سرای خود میدانستند وهم اکنون هم میدارند،سردار ایرانی برزویه ایل بزرگ خود را برای پاسداری از مرز پرگهر جدید ایران به آنجا فراخواند واین ایل بزرگ در آنجا مستقر شد که بعدها ایرانیان به آنجا سرزمین ایل برزویه گفتند و بمرور زمان دو کلمه ایل وبرزویه جابجا شدند ومخفف آن برزیل شد.

پاناما

همینطور کشور پاناما هم جزئی از ایران بوده ودلیل نامگذری آن کشور امریکایی خیلی جالب است. گویند پس از فتح آن سرزمین پادشاه بزرگ ایرانی (البته بنده فقط از کلمه پادشاه بزرگ ایرانی استفاده میکنم وشما نامش را میتوانید طبق سلیقه خود اضافه کنید) یک بانویی را بعنوان حاکم آن کشور گماشت ورسم آن روزگار این بود که حاکم محلی می بایست خلعت اهدایی امپراطور ایرانی را به تن بکند خلعتی که شامل پیجامه بود وهمینطور که میدانید پیجامه یک لباس کهن پارسی است ودر اصل هم که "جامه پا" بوده است.از قضاء این بانو عادت نداشت که پیجامه بپوشند در نتیجه موقعی که خلعت ارسالی پادشاه بزرگ ایرانی را می پوشید پاهای او لخت وعریان می ماندند واز این لحاظ ایرانیها آن کشور را کشور خانم پانما یا پاناما میخواندند.

انگلستان

آقای دکتر ستوده کشور انگلستان هم ملک پدری شماهاست واین وجه تسمیه هم از آنجا آمده است که گویند: وقتی که موکب پادشاه بزرگ ایرانی از وسط شهر لندن میگذشت پادشاه که ازبالای تخت محمول خود به مردم می نگریست با کمال تعجب دید که مردم شهر لندن به هم دیگر انگولک میزدند برای همین خاطرایشان خندید وفرمود اینجا را انگول استان بنامید که بعدها در فرهنگ فارسی به انگلستان مخفف شد.

روسیه

علت نامگذاری کشور روسیه امروزی هم به زمانی بر میگردد که حاکم محلی آن سرزمین بعد از اینکه در پرداخت مالیات به پادشاه خیلی بزرگ ایرانی کوتاهی کرد وپادشاه ایرانی اورا به مرکز فراخواند وبه قصد تنبیه دستور داد چهره آن حاکم نافرمان روسی را سیاه کنند.از این بابت است که آن سرزمین را کشور حاکم روسیاه خواندند که بعدها به روسیه تبدیل شد وجالب اینکه حاکم سرزمین همسایه روسیه که به پیرویی از همسایه خود در پرداخت مالیات تعلل کرده بود دواطلبانه به خدمت پادشاه ایرانی رفت وپوزش طلبید. پادشاه ایرانی هم خندید وچنین گفت:شما روسیاه سفید هستید وبعدها در فرهنگ فارسی آن سرزمین به روسیه سفید خوانده شد.

اضافه بر این خیلی ازشخصیتهای معروف جهانی مخصوصا فرانسوی همچون آقای شیراک که نیای او شیرو نام داشت واز اراک آمده بود دربین فرانسویها به شیرواراکی معروف بود وبعدها به شیراک مخفف شد وهمینطورآقای سارکوزی که گویا نیای او کوزه گری از یزد بود وپس از فوت ورثه او بر شغل پدریشان که همان ساختن کوزه بود اختلاف پیدا کردند وپس از توافق هرکدام از انها بخشی از این شغل را تصاحب کردند وپدر آقای سارکوزی سر کوزه ها را میساخت برای همین خاطر به خانواده سرکوزه ساز معروف وبعدها فرانسویها اورا سارکوزی خواندند.

در آخر به آقای ستوده میگویم که شیفته شدن به ریشه های فرهنگی ودینی نیاکان خود وپاسداری از آن حق شماست ولی دگر ستیزی وعرب ستیزی شما نشان ازعدم آرامش روحی وتنش عصبی دارد توصیه میکنم که قبل از خواندن بخش دوم این مقاله که به علل وعوامل ظهور نژاد پرستی دربین انسانها خواهد پرداخت در این مدت به آیین زردشتی خود مراجعه کرده وشروعی نوین مبتنی برسه اصل گفتار نیک وپندار نیک ورفتار نیک داشته باشید.


۲۸/۰۷/۲۰۰۹
۱۵۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

    از : علی معلمی پور

عنوان : هر درکی نیاز به دانش دارد
نویسنده نفهمیده بود که منظور شاعر استحاله ندا در خسرو گلسرخی است و باز نگرفته بود که عبدالرضایی جای نماد نرینگی را با مادینگی تعویض کرده است و می خواهد انگشت بگذارد روی اسطوره زن و برخلافی فمنیسم نخ نمای ایرانی می خواهد اشاره کند بر حقانیت هستی شناسانه زن! من مانده ام که چطور می شود از صفت خایه داری بجای شجاعت برای مردان استفاده کرد اما نمی توان واژن زن را که نماد زایش و تولید است به گلسرخی زخمی تشبیه کرد حال آنکه وجه عینی زخم پریودیک زنانه می تواند دلیلی منطقی باشد. دوستان با الفبای زبانی و قراردادهای متنی که در شعر علی عبدالرضایی به وفور یافت می شود آشنا نیستند و تنها به اطلاعات و داده های ذهنی خود بسنده می کنند و قاضی محکمه می شوند متن این نوشته عبدالرضایی هم اگر چه منثور است اما حرفهای از روابط و جغرافیای تبعید دارد که در این چند کلمه به اجرا رسید واقعا چه فرقی بین کاظم امیری که روشنفکری در تبعید بوده و در نهایت تنهایی شهید شده با امیر جوادی فر وجود دارد؟
۱۵۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

    از : شراره کامشاد

عنوان : برای اقایان حمید حمیدی و برزگران
آقایان شما را به چیزی که قبول دارید قسم، بهتر نیست اگر حرفی هم برای گفتن دارید، طوری بزنید که دیگران هم بتوانند شما را بفهمند؟ شما اگر درک ضعیف و قدرت دریافت پایینی دارید چرا دیگران باید در این سایت این نوشته های سبک شما را بخوانند. حرف حساب شما چیست؟ می خواهید یک اثر ادبی را نقد کنید، بکنید، اگر قدرت دارید، اگر حرفی دارید، اما وقتی بد و بیراه می نویسید در واقع به خودتان توهین می کنید.
۱۵۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

    از : محمد تنگستانی

عنوان : نگران نباش اینها اینطور درکشان را نشان می دهند
آقای احمدبرزگران طبق اطلاعات گوگل جانبازی جنگی هستند و اگر نیستند قطعا آدم دست و دلبازی هستند که اینهمه راحت خصیصه های خود را به شاعر بزرگ ما می بخشند.آقای حمید حمیدی هم اگر همان عشق میکروفن اتاق های پالتاک باشد که مدام رادیویش را که احتمالا تنها شنونده اش خودش است تبلیغ می کند هدفی ندارد جز اینکه بخواهد اینجه خودش را نشان بدهد والا شکی نیست که او حتا نمی تواند شعر علی عبدالرضایی را از رو بخواند مرتیکه گامبو خجالت هم نمی کشد
۱۵۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

    از : میترا احمدی

عنوان : برای برخی متاسفم
حتی اگر یک اطلاعاتی و جاسوس این متن را بخواند چشمش نمی تواند مقاومت کند و خیس نشود. این روزها کار صبحگاهی من شده سری به اینجا بزنم و ببینم که عبدالزضایی چه کار تازه ای منتشر کرده واقعا از مسئولان اخبار روز ممنونم.
۱۵۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

    از : hamid hamidi

عنوان : moshkel in baba chist?l
این بابا قطعن مشکل داره / اطرافیان به روانپزشک معرفیش کنند
۱۵۰۴۶ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

    از : رضا معتمدی

عنوان : رضا معتمدی
زیبا و بی پیرایه، چه حسّی می نویسد این علی عبدالرضایی. اشکم رو درآوردی شاعر، نثرت هم عین شعرت عصبانی ولی دلکش و خواندنی ست. همیشه با اخلاقت با خودخواهی ها و جاه طلبی هات مشکل داشتم اما این روزها کولاک می کند قلمت شاعر،همیشه پاینده باشی رفیق!
۱۵۰۴۰ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست