یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رویگردانی از حق و حقیقت در جنبش سبز - محمدرفیع محمودیان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : شافعه وتری

عنوان : فرهنگ جنبش
نویسنده‍ی شهیرآقای سعیدی سیرجانی، عوامل منجربه جنبش سبز و سرکوب ددمنشانه ونتایج آن را در قالب داستان "شیخ صنعان" در بیش از دو دهه‍ی پیش، در قلب اختناق بسیار جسورانه و واقع بینانه بیان کرده است. درقسمتی از این داستان میخوانیم:
سرانجام عدّه ای از پیران به کنج عزلت خزیده ای که بیش از این تحمّل سکوت راجایز نمیدانستند، به فکر چاره افتادند و روانه‍ی دار الاماره شدند. نرسیده به دروازه‍ی کاخ جماعتی از نوچه های چماقدار راه بر هیئت بستند که چه کاره اید و از کجا می آئید و چه میخواهید؟
- میخواهیم در باره‍ی اوضاع آشفته‍ی شهر با شیخ صنعان صحبت کنیم.
هنوز جمله اش تمام نشده بود که چماق قلندر روی گردنش فرود آمد که: مردکه حقّه باز مرتد باز پیدایت شد؟ کجای اوضاع شهر آشفته است؟ باز میخواهی جارو جنجال راه بیندازی؟ چه بی نظمی در شهر دیده ای که را ه افتاده ای و عده ای را دنبال سرت کشانده ای؟ باز شایعه سازی کردید؟
- ای برادران دست از این یکّه تازیها برداید. مردم به تنگ آمده اند زمزمه‍ی اعتراضشان بلند شده کارشان به جان و کاردشان به استخوان رسیده به ظاهر آرامشان نگاه نکنید. بعید نیست که یکباره ور بمالند و نه خانقاهی برجا گذارند و نه قلندری. برادران من، ما دعوی مسلمانی میکنیم . به اعتقاد هر مسلمانی پیغمبر ما خاتم النبیین است. بعد از او پیغمبری نیامده و با رحلت آن بزرگوار در وحی بسته شده است. خوب شما که مسلمانید باچه جرأتی هر چند روز یک نفر را علم میکنید و کلامش را الهام ربّانی میپندارید و از هر خطا و اشتباهی مصون و معصومش میدانید؟ چه کفری از این بالاتر چه بت پرستی از این شرک آمیزتر چه عاقبتی از این سیاه تر و ننگین تر. اگر میخواهید با اجنّه بجنگید به جنگ خودتان بروید. با درون سیاه و دل بت پرست خودتان بجنگید. لعنت و نفرین بر جهل و بی خبری و ساده لوحی. هم ولایتی های من در این چند صباحی که عقل خدا داده خود را به مرخصی فرستاده اید و دم از اطاعت بی چون و چرای شیّادان زدید و بی هیچ سابقه‍ی کینه ای به جان هم افتادید وهرکه را حاضر به پرستش بت نشد کافر وخائن و فاسد خواندید چرا یک لحظه با عقل خودتان با وجدان خوتان به گفتگو ننشستید واز خودتان نپرسیدید این همه تکفیر وتفسیق یعنی چه؟ چرا در شهرهای دور وبرتان در شهرهائی که چند برابر ولایت شما جمعیّت دارند تعدادکسانی که به فسق و فجور و کفر وارتداد متّهم میشوند از تعداد انگشتهای دستتان کمتر است و در ولایت شما نیمی از مردم محکوم به ارتداد شده اند و واجب القتل؟ یعنی نسل و نژاد شما اینهمه فاسد است که نیمی از جمعیّتتان باید مهدرو الدّم شناخته شوند یا مدّعیان مجرم شناسی در ولایت شما مشتی حقّه باز مردم فریبند که آبادی خود را در ویرانی جهانی دیده اند و برای ادامه‍ی تسلّط خود حاضر به تحمّل هیچ مدّعی ومخالفی نیستند. یادتان باشد با چوب و چماق نمیتوان به جنگ جهل وجنون رفت. گرفتم دست به چماق بردید و ده نفر بیست نفر صد نفر از این مردم ظاهراً ستمگر اما واقعاً ستم رسیده را زدید و تار ومار کردید. مادامیکه مردم دراین مرحله از بی خبری باشند حاصل تلاششان هیچ است. دارو دسته‍ی دیگر ی از شیّادان به سراغشان می آیند و زین بر پشتشان میگذارند و سوارشان میشوند به مراتب بدتر و بی رحم تر از اینها. اما اگر توانستید به مردم بفهمانید که آنان هم بشرند وحیثیّت بشریشان بالاتر از این است که گاو شیر ده و الاغ بارکش عوام فریبان و زورگویان شوند یقین داشته باشید که بساط بت پرستی ها بر چیده خواهد شد. بزرگترین نعمتی که خدا به فرزندان آدم عنایت کرده عقل است. عقل یعنی قوّه‍ی تمیز خیر از شرّ، خوبی از بدی بنابراین هرکس پیدا شد و گفت، تو فکر نکن من به جایت فکر میکنم تو حرف نزن من به جایت حرف میزنم تو سلیقه و پسندت را فراموش کن و من به جایت می پسندم بدانید که همچو کسی میخواهد شما را از بالاترین نعمت های خدا داده محروم کند میخواهد شما آدمیزادگانی را که اشرف مخلوقاتید راهمتاز گاو و خر کند میخواهد حیثیّت بشری شما را از شما بگیرد.
بعد رو کرد به شیخ صنعان که: مرشد در چه حالی؟ به کجا میروی؟ به کجا می برندت؟ دنیا و آخرت را به چه میفروشی؟ بدبخت بد عاقبت خودت را رسوای خاص و عام کرده ای خبر نداری مردم درباره ات چه میگویند. فرمان کشتاری که دیشب دادی و خون بی گناهانی که بر خاک ریختی عطشت را فرو ننشانده ؟ کاری مکن که مردم ولایت به تنگ آیند و سقف و ستون خانقاه رابر فرق همه‍ی ما خراب کنند. مگر مردم ولایت خودت را نمیشناسی؟ فریب هلهله و ولوله نوچه ها را خوردی؟ نکند شیّادانی که یک شبه درویش خانقاهی شده اند و دور وبرت را گرفته اند عقلت را هم به یغما برده اند؟! موفّقیّت دو روزه مست و گیجت کرده؟ امّا بدان که تصمیم آخر را همیشه جماعت متفکّر و خاموش میگیرند. مردمی که موسیوی کافر کیش را با آن کبکبه و دم و دستگاهش در به در کردند وقتی که به نقشه های قلندران تو پی ببرند تارو مارتان خواهند کرد.
۱۷۰۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

    از : ف.

عنوان : گوشمان از این استدلالها پر شده آقاجان
آقای محمودیان

شما سعی کردید خیلی فلسفی بنویسید و از این حرفها... اما قضیه بسیار روشن تر از این چیزهاست. این جنبش سبز هم رهبری دارد و هم سانسورچی و ضد دمکراتیک است. یک عده جوان کم تجربه و خوش نیت را کشانید به دنبال خودش و نگذاشت که صدای حقیقی مردم انعکاس پیدا بکند. تمام سایتهای اینترنتی را قبضه کرده اند و کلی دروغ هم درباره ی گذشته رژیم و تطهیر چهره های حکومتی شان می نویسند و از آنها تجلیل می کنند. جنبش سبزی که به نام موسوی و کروبی تمام شد و اکثریتش هم همین است بسیار دروغگو است و به راه پرت و بی آینده ای می رود. اینکه حقیقت چی هست و نیست و از مسائل دیگر کار ما از این مرحله گذشته، جمهوری اسلامی دارد پدر مردم بدبخت ایران در می آورد و در منطقه خاورمیانه هم به زیان مردم توطئه می کند و هزار و یک بازی دیگر که هر کدامش برای انسانها فاجعه ای است، جمهوری اسلامی حقیقت باشد یا نباشد مهم نیست، مسئله این است که ضد انسانیت است و باید با آن مبارزه کرد و شما هم بیایید بیرون از این بحثهای کیارستمی مآبی که به جایی نمی رسد این حرفها...
۱۷۰٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست