یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

غربت - خسرو باقرپور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مراد حصاری

عنوان : شعری برای همه
سرنوشت تلخ بسیاری از ما ایرانیان که جان بردوش در غربت مانده ایم.

حقیت شعر این است که هر کسی به دنبال هویت گمشده خود میدود ولی آرزوی دیدار وطن بالاتر از همه چیز قرار میگیرد.چه چیزی را از تو گرفته اند که تو در این بهشت روی زمین ارام و قرار نداری و بار شب را به روز میرسانی و خسته و دلمرده روز را به شب وامیگزار ی و به خود و به بیهوده گوئی خود میخندی و در ائینه مردی غریبه را میبنی که شباهتی به تو ندارد .برده ای هستی از قبیله خود گریخته و تا فردای دیگر زنجیر تو دراز است.
۱۷٣۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨       

    از : امید

عنوان : مینیاتور زیبای غم
زبانی روان و دل نشین همراه باشجاعتی عریان با خود ودیگران
غم را که گوشه ایی از زندگی است به سان مینیاتوری زیبا در قاب کلمات به تصویر کشیدی
سراینده همیشه شاداب باشی
۱۷۲۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : ناصر اطمینان

عنوان : غربت حدیث غریبی است و شعر حدیثی غریب تر
غربت حدیث غریبی است و شعر حدیثی غریب تر.
شاعر نمی تواند – چونان بسیاری- به شعار اکتفا کند و اوضاع را- آن طور که حس می کند- نشان می دهد.
پس باید تبریک گفت به شاعری که جرات می کند و نشان می دهد – اوضاع روحی و حسی خودش را- در زمانه ای که هوا آلوده ی شعار است. بنابر این تیریک به خسرو باقر پور برای شعرش که از شعار می گریزد.
اما، سری به شعر بزنیم تا ببینیم که چه تصاویر زیبا وشاعرانه ای در چنته دارد:


" مثل هر روز، /
 لبخندم را که بوی نا می‌دهد،/
 از کنار آیینه بر می‌دارم /
 و می‌چسبانمش بر لبهایم."

" قهوه‌ی اندوهم را تلخ از فنجان تنهایی می‌نوشم"

"عصای کهنه‌ی امیدم را بر می‌دارم"
"
 پایان روزِ من آغاز رُویای مردگان است."
به راستی که چه زیبا، تصویر شده است غربت.

و در پایان باید بگویم که این تنهایی وقتی با دیگران در میان گذاشته می شود دیگر تنهایی نیست و این اعجاز شعر است. وقتی که در آن طرف دنیا- در سیدنی استرالیا- کسی این شعر را می خواند و به خود می گوید:
- « انگارکه از حال چندی پیش من می گوید، این شعر.» اتفاقی - که شاید هدف شاعر نبوده است- افتاده است. و آن تصویر یک حس مشترک است...
اما من چه دارم که به شاعر بگویم؟

ریشه هایم را گم کرده ام،
شاخه هایم، همه خشک.
باران بیهوده می کوشد،
که خاکم غریبه است
و خورشید نیز.

امروز اما،
همسایه،
سلام ام می کند.
می بارد چشمان ام،
این بار
و قلب ام انگار،
ریشه می دهد!

دست مریزاد خسرو باقرپور، دست مریزاد.

ناصر اطمینان
سیدنی استرالیا
ساعت دو بامداد – شنبه ۱۶ اکتبر۲۰۰۹
netminan@hotmail.com
۱۷۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : ر. سماوی

عنوان : وای خدای من
وای خدای من ، در این روزهایی که امید چون قرص نانی تازه وخوشبو در پی دهانی گرسنه ،یا دهانی گرسنه درپی نانی تازه و خوشبو ، دوستداران زندگی رافرامیخواند این شاعر ما چرا این همه ناامیدوبی آرزو در خانه وکوچه وخیابان سرگردان است
۱۷۲۶۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست