از : محمد علی براتی
عنوان : نمردیم و معنی مردانگی را هم دیدیم !
سابقا" عرق خور های لوطی صفت که امروزه به آنها اراذل و اوباش میگویند را به یاد داریم که از زنان تنها مورد ازار قرار گرفته در خیابان دفاع میکردنند !
در عکســــهای پخش شده برادران بی غیرت بسیجی را هم دیدیم که چگونه با باطوم ، چوب و چماق بر سر و پای زنان و دختران این کشور حتا رهگذر می نواختند واین یعنی مردانگی این آقایون که باید گفت اغایون !
۱۷٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨٨
|
از : vk"dk
عنوان : ۱۳ aban
به نظر میرسد حکومت عده ای مامور مخفی در بین جمعیت ها و گروههای تظاهر کننده قرار میدهد که وظیفه شان ایجاد وحشت در جمعیت و فرار می باشد. هر بار که نیروهای پلیس به طرف جمعیت حمله می کنند این افراد با سر وصدا و هل دادن دیگران شروع به فرار کرده و پیوستگی جمعیت را در مقابل نیروها به هم میزنند و باعث می شوند بقیه افراد نیز بدنبال انها از جلو پلیس فرار کنند که باعث سرکوب راحت جمعیت در حال فرار و احتمالا صدماتی به برخی افراد ناتوانتر بشود. بنظرم هر گروه تظاهر کننده باید یک گروه رهبری داشته باشد تا در صورت مقابله با پلیس؛ دنباله رو افراد فراری نشده و براحتی از هم نپاشیده و سر کوب نشود.
۱۷٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨٨
|
از : حمید بوطاریان
عنوان : جمهوری !! اسلامی ، مشکل مردم ایران است ، آن را باید از سر راه برداشت !
آنچه مانع رشد جامعه ی ما است نکبتی بنام " جمهوری اسلامی " است . این مایه فقر و نکبت و بد نامی را باید از سر راه بر داشت .
تا مادام که این زشت ترین و عقب افتاده ترین تفکر بشری بر مسند قدرت است ، آش همین است و کاسه همین . پس پیش بسوی سرنگونی تام و تمام این جرثومه ی جرم و جنایت و فساد و خرافه ! به باور من مطرح کردن هر شعار دیگری غیر از گشودن راهی برای بقای این حکومت دایناسوری نیست .
پیش بسوی سرنگونی کلیت این - نظام - فاسد و دزد و متجاوز به تمامی حقوق ملت .
۱۷٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : rahbari
عنوان : یک رهبر لیبرال باید جایگزین موسوی شود۰
همه مشکل ما همین تحلیل های ابکی صوری چپ است.
همه چیز را کلیشه ای طبقاتی کردن و پیش فرضهای سخت پوسته اشتباه۰
خامنه ای رهبر ظاهری یک الیگارشی است که اجزا ان چندان هم پیرو او نیستند۰
کسی در این نظام قدرت مطلق نیست۰
در مورد رفسنجانی هم همین اشتباه را کردید و اینک او خانه نشین است۰
خامنه ای سعی می کند سخن گوی اکثریت اعضای باند باشد۰
این الیگارشی در قبال عوامل داخلی و خارجی به تناسب قدرت تاثیر انها در شرایط متفاوت پاسخ عکس العملی متفاوت میدهد۰
گاهی سر سخت و بی باک است و گاهی بی اندازه انعطاف پذیر۰
راز پیروزی ان و دوامش تا کنون وجود مخالفین شبیه خودش (افراطی تفریطی عکس العملی ) از یک سو و حمایت باج خوران کثیفی مثل روسیه است۰
حالا که معلوم شد موسوی و ۱۳ ابان و خیمه شب بازی ضد امپریالیستی مردم را دلسرد کرد و باد این بادکنک چپ مذهبی در هم صدایی با عربده ضد امپریالیستی راست مذهبی در ۱۳ ابان خوابید لطفا چپ های اپوزیسیون چشمشان را باز کرده و برای مدتی کوتاه از این جنجال عوامفریبانه ضد امپریالیستی بردارند و اجازه بدهند رژیم در سکوت به طور غریضی به سمت امریکا برود۰ این گرایش به امریکا خود بخود این رژیم بحرانی را تضعیف و اجزای تشکیل دهنده انرا رو در رو قرار خواهد داد ۰ اما اگر با شعار مذهب و چپ به این رژیم حمله شود عکس العمل متحد نشان می دهد۰ مردم هم تفاوتی بین انچه موسوی و خامنه ای می گویند نمی بینند۰
یک رهبر لیبرال باید جایگزین موسوی شود۰
۱۷٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : ناصر بخارائی
عنوان : خامنه ای، مشکل بزرگ مردم ایران!
خامنه ای، مشکل بزرگ مردم ایران!
در مورد نقش شخصیت در تاریخ تا کنون بحثهای فراوانی صورت گرفته است. اغلب این بحثها در جبهه چپ مطرح بوده است، چرا که با توجه به خاستگاه نظری چپ به فرد گرائی و جمع گرائی و تاکید این نگرش در دادن اصالت به جمع، طبیعتآ باید جایگاه فرد و بخصوص فردی که نقش محوری در تحولات سیاسی بازی می کند، روشن می شده است.
از زاویهی نگاه فوق اگرچه ویژگیهای فردی قادرند بر حرکات ونقاط عطف تاریخی تاثیر کند کننده یا تسریع کننده داشته باشند، اما آنچه فرد و ویژگیهای وی را به موثر بودن در مقاطعی خاص، پرتاب می کند، همانا پس زمینه های اجتماعی همچون: وضعیت و مناسبات طبقات، سطح رشد اقتصادی و فرهنگی جامعه و پس زمینه های تاریخی یک ملت، یک کشور و یک جامعه است. در این شیوهی نگرش، نیروی فکری و شخصیتی فرد، قادر نیست خلاف آنچه از درون جامعه می جوشد و در فعالیتهای فردی و اجتماعی متبلور می شود، عمل نماید.
آنچه در نگاه فوق آشکارا نادیده گرفته می شود، این نکتهی عمیق و قابل درنگ است که، همهی آنچه بعنوان عوامل اجتماعی ، سیاسی، تاریخی، اقتصادی و فرهنگی مطرح می شود ، وقتی فردی را به موقعیت حساس پرتاب کرد، دیگر ماهیت اجتماعی خود را از دست می دهد و از آن پس، تنها، قدرت فراوانی محسوب می شود که بر اساس ویژگیهای فردی ِ فرد مورد نظر، سمت و سوی تحولات را تعیین می کند.
در تأیید ادعای فوق، موارد فراوانی وجود دارد. شخصیتهائی همچون نادر شاه، آغا محمد خان قاجار، امیر کبیر، رضاشاه، خمینی، ناپلئون بناپارت، بیسمارک، لنین، استالین، هیتلر، گاندی، ماندلا و ... بسیاری از شخصیتهای تأثیر گذار تاریخی، آنهنگام که تبلور قدرت جامعه شده اند، دیگر نه جامعه، بلکه افرادی بوده اند که بر پایهی رشد وشکل گیری شخصیت شان و ویژگیهای منحصر بفرد خود، سمت و سوی تحولات را، در بسیاری موارد، بر خلاف وضعیت جامعه و یا حتی خواست جامعه، تغییر داده و تأثیرات ماندگار بجای گذاشته اند. بر این اساس، اگر چه یک جامعه، در روند تحولات، قادر است شخصیتهائی را به پیش رانده و یا بزیر کشد اما هنگامیکه قدرت سیاسی جامعه به فرد منتقل می شود، از آن پس ، فرمول زیر عمل خواهد کرد:
قدرت واگذار شدهی جامعه + فرد و ویژگیهای شخصیتی و هویتی وی = اعمال ارادهی سیاسی منحصر بفرد
با این مقدمه به سراغ جامعهی ایران می رویم و درنگی می کنیم بر ویژگیهای فردی سید علی خامنه ای و شیوهی مدیریت سیاسی وی. علی خامنه ای در خانواده ای فقیر و در آذربایجان بدنیا آمده و در شهر مشهد و در فضای بحران و فقر دههی بیست و سی، بالیده است. او در دوران رشد، متأثر از دو عامل تأثیر گذار اجتماعی، یعنی فضای معترض به وضعیت نابسامان اقتصادی – اجتماعی و از سوئی جو عمیقأ مذهبی و خرافی محیط زندگی بوده است. این دو عامل، بعلاوهی ویژگیهای فرهنگی حاکم بر خانواده های آذری زبان، بویژه زن سالار بودن این خانواده ها، که بر خلاف فرهنگ عمومی حاکم بر خانواده های ایرانی ست، شخصیتی ویژه خلق کرده است که صد البته مانند هر شخصیت دیگر از خصوصیاتی منحصر بفرد، برخوردار است. آنچه به این شخصیت، ویژگی خاص نیز می دهد، طی دوره ای از زندگی و زندان سیاسی و همچنین تبعید به منطقهی بد آب و هوا می باشد.
با توجه به آنچه آمد، اگر بخواهیم خصوصیات فوق الذکر را عنوان وار بیان کنیم، می توانیم بگوئیم که، علی خامنه ای، فردی ضعیف النفس و ترسو، متعصب و مغرور و خودخواه و خود محور و از خود متشکر، شهرت طلب، گدا صفت، سفله پرور، عاشق تملق و چاپلوسی، قدرت طلب، متوهم و مشکوک و بدبین و افسرده، و عمیقأ بیسواد! است که خود به مصداق « آنکس که نداند و نداند که نداد، در جهل مرکب ابدالدهر بماند » از ناآگاهی خود، بی اطلاع است. چنین شخصیتی معمولأ تنها آنهنگام متوجه آگاهی اندک خود می شود که در شرائط بحرانی قرار گیرد، که صد البته چنین فردی، در چنان شرائطی، برای پوشاندن نقص بزرگ خود، به کلی گوئی و فرافکنی روی می آورد و این آخری از ویژگیهای برجستهی سید علی خامنه ای است.
به ویژگیهای برشمرده شده، یک ویژگی دیگر را نیز باید افزود و آن « مرگ ترسی » است. با افزون شدن سن وی، این ویژگی که برای هر فردی ممکن است در سنین پیری پیش آید، البته در فردی مذهبی و متعصب و خرافی، تبدیل به ایمانی کور می شود که صد البته ممکن است خانمان برانداز شود. یعنی برای رضای خدای خود، حتی ملت و مملکتی را فدا کند! دستور قتل عام زندانیان سیاسی توسط خمینی در اواخر عمر، نمونه ای از چنین تمایلی است!
آنچه آمد، می تواند مصادیق بسیاری در جامعهی ایران و شاید بسیاری جوامع دیگر بیابد. جمع شدن اینچنین معجونی از خصوصیات منفی، می تواند آسیبهای فراوانی به خود فرد، خانوادهی وی و اطرافیان برساند، اما آنچه میزان خسارات وارده را بصورت تصاعدی بالا می برد، قرار گرفتن چنین فردی با چنان ویژگیهایی، در موقعیتهای حساس و یا مدیریتهای کلی در سطح جامعه است.
متأسفانه شرائط ویژهی دوران سلطهی خمینی باعث شد، چنین فردی: ( خامنه ای )، در پست بسیار حساس و تعیین کنندهی رهبری قرار گیرد. اگر چه خمینی و خامنه ای، از بسیاری جهات شبیه هم هستند و حتمأ نیز به همین دلیل وی برگزیده شد، اما یک تفاوت تعیین کننده بین این دو وجود دارد که بر سازمان و ساختار جامعه تأثیری بسیار منفی گذاشته و عملأ، آشفتگی در همهی عرصه ها را حاکم کرده است. این تفاوت آنستکه: خمینی فردی خود باور بود و ضعیف النفس هم نبود، بهمین دلیل، در اعمال دیکتاتوری، قادر بود خود را به سازمان اداری کشور ببا وراند، اما خامنه ای درست برعکس، دیکتاتوری ضعیف النفس و بی اراده است که تسلط و اعمال ارادهی لازم برای اعمال دیکتاتوری را ندارد. این ویژگی منحصر بفرد وی، باعث شده است که ساختار اداری و مدیریتی، از یک هرج ومرج مزمن در رنج باشد و علیرغم نابسامانی، بدلیل تجمع قدرت در دست یک نفر ( که خود قادر به جمع و جور کردن سازمان و ساختار نیست) او قادر نباشد، بر کشور، مدیریت و رفتار و برنامه ای واحد را اعمال کند.
وضعیت جامعه!
در حال حاضر، جامعهی ایران از منظراقتصادی، توسط دسته بندیهای مافیائی اداره می شود که بر پول نفت و منابع معدنی، موج سواری می کنند. این وضعیت، باعث حذف طبقهی متوسط مدرن و تقسیم جامعه به یک اقلیت با سرمایهی بی حد و حصر مالی و بغایت فاسد، و یک تودهی عظیم غرق در فقر و نکبت، شده است! در چنین وضعیتی، اوضاع ساختار اداری و هدایت و برنامه ریزی نیز، تابعی از وضعیت طبقاتی پیش آمده، بعلاوهی عدم توانائی کنترل راهبردی در همهی عرصه ها ست.
با توجه به اینکه خمینی، راهبرد اساسی در هدایت جامعه را بر مبنای قوانین شریعت، ستیز با هویت ملی و تأکید بر هویت عقیدتی و بر این مبنا، اصل قرار دادن این هویت اخیر در روابط بین الملل، تعیین کرده است، تعارض شدیدی بین هویت و منافع ملی، با خواست حاکمیت مبنی بر پیروی از توهمات عقیدتی، پیدا شده است. حال اگر عامل وضعیت طبقاتی ذکر شده را در کنار عامل اخیر ( یعنی تعارض هویت و منافع ملی، با هویت عقیدتی ) قرار دهیم، نتیجهی آن، یک سر در گمی دائمی در تعیین راهبردها و تاکتیکها است، که منطبق بر هیچکدام از نظامهای مدیریتی در عرصه های سیاسی – اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیست.
در چنین نظامی، طبیعتأ، همه چیز شکل صوری دارد و بر اساس منافع کوتاه مدت گروههای مافیائی مسلط بر جامعه، تعیین می گردد. در چنین احوالی است که تمرکز قدرت در دست یک دیکتاتور ضعیف نیز قوز بالا قوز می شود و کل جامعه در بن بست قرار می گیرد. اینچنین است که مدیریت فردی، به بزگترین مانع بر سر راه هر تحولی بدل می شود و از آنجا که جامعه نیز دچار از هم گسیختگی ساختاری است، قادر به باز تولید جایگزین مناسب و ایجاد دگرگونی نیست. هر نوع حرکتی در نطفه خفه می شود ، بدون اینکه خود نظام قادر به برون رفت از بحران باشد. از اینجاست که می بینیم سیاست خارجی، تعیین کنندهی وضعیت داخلی می شود، چرا که قرار است بر اساس از این ستون به آن ستون فرج است! با فرا فکنی، نظام از زیر ضرب فشارهای داخلی خارج شود و نیروی انفجاری جامعه، از خروجی های این فرافکنی، تخلیه روانی شود. بر همین اساس هم هست که می بینیم حکومت ( به تعبیری، خامنه ای ) در هراس دائم از روزی ست که شرائط برای حل قضیه فلسطین و رابطه با غرب، فراهم گردد و تمامی توان خود را بکار می گیرد تا از ایجاد چنین شرائطی، جلوگیری بعمل آورد. مسئولیت محوری را در این زمینه، شخص خامنه ای بعهده گرفته ست و آنچنان در این نقش فرو رفته است که گاهی تشخیص اینکه وی، رهبر مملکت ایران است یا کشور و جنبشی دیگر را مشکل ساخته است! وی آنچنان در توهمات خود غرق است که مشکل بتوان روزی را تصور کرد که واقعیات خردکننده، قادر باشد وی را به دنیای حقیقتأ موجود باز گرداند، مطمئنأ اگر وی زنده بماند و وضعیت بر همین منوال پیش رود، او نیز همانند افراد مشابه خود، مملکت را با خود، غرق خواهد کرد.
خامنه ای، اکنون دیگر قادر به تشخیص مصالح خود و جامعهی روحانیت و اعتقادات خویش، نیز نیست. او تبدیل به دن کیشوتی شده است که هفتاد میلیون نفر را با خود به اینسو و آنسو می برد و وضعیت روانی و شخصیتی خود را بر همهی این جامعهی بزرگ حاکم کرده است. اکنون بنظر می رسد تنها راه برون رفت از این وضعیت، نابودی این عنصر ( خامنه ای ) باشد! باید دقت شود، بر اساس آنچه آمد، نابودی و از سر راه برداشتن وی ( به هر شکل ! )، تنها نابودی یک فرد نیست، بلکه نابودی آن قدرت فاسد و بی حد و حصر است که به بزرگترین سد راه هر گونه تحولی تبدیل شده است. او هیچ جایگزینی ندارد و مطمئنأ با نابودی وی، همهی وضعیت روانی حاکم، فرو خواهد پاشید. از این پس، نوک تیز هر حمله ای، باید متوجه شخص خامنه ای باشد! تنها از اینطریق است که بن بستی فعلی، گشوده خواهد شد و صد البته، لزومأ پایان خوشی بر این تحول، متصور نیست! مگر آنکه به نوعی دیکتاتوری، از زاویهی نگاه به منافع ملی ختم شود!!!
دکتر بخارائی شهریور۸۸
۱۷٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨٨
|