یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چگونه و در کجا باید با دیکتاتوری و دیکتاتوری مذهبی مبارزه کرد؟ - رضا میهن دوست

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ایران بدون تبعیض

عنوان : آقای گنجی اینها هم از شما حکومت کردن را یاد گرفته اند. دعوای پرچم را هم شما براه انداختید وقتی دستوردادید که پرچم باید سبز باشد. شما خواستید ما را با این کارتان به خودی و غیر خودی تقسیم کنید .
آقای میهن دوست، با نوشتن این مقاله شما خدمت شایانی به ما کردید، سپاس گزارم.

اعتراض متمدنانه و هوشمندانه بلی، عربده کشی و فحاشی و بهم زدن جلسات بخصوص در خارج از کشور که فرصت به چالش کشیدن صحیح شخصیت ها برای روشن شدن مسائل داده میشود نخیر،نخیر.

ماباید از هر طیف و گروهی که هستیم در مقابل رفتار زشت این و آن قاطعانه با سلاح دلیل و منطق و غیر خشونت آمیز بایستیم و با هم سطح شدن با بدتر از خودمان از منزلت خود نکاهیم. نیش و کنایه زدن و تحقیر کردن با زبان و لحن آرام هم که یکی از خصوصیات برخی از ما و شخصیت ها یی مانند گنجی است هم بپرهیزیم و اعتراض کنیم. آقای گنجی هم بدانند که ما اجازه نخواهیم داد اشخاصی همانند آنانی که جلسات ایشان را بهم میزنند بار دیگر بقدرت برسند. مگر این رژیم که خود ایشان سالها به آن خدمت کرده اند و هنوز معتقد به جناحی از آن میباشند از اینگونه افراد که اختلال در جلسا ت شان میکنند کم داشته و دارند.

اینهم بی انصافی تمام است که رفتار زشت یک عده خرابکار را که پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را که سرود ای ایران را میخوانند به حساب گرو ه های پادشاهی خواه و ....گذاشت. در این دوره از کجا معلوم که اینان مثلأ مأمورین جمهوری اسلامی و غیرو نباشند که در پی ماجرا جویی نباشند. مثل اینکه فراموش کرده ایم که دکتر مصدق هم به پرچم سه رنگ شیر و خورشید وفادار بود و هیچگاه آنرا زیر سئوال نبرد. این پرچم قدمتی فرای دوره پهلوی دارد و آقای گنجی یا در این موارد نا آگاه است و یا دلائل ناگفته خود را دارد که ما مشتاق شنیدن آن مانده ایم. من نمی دانم این نفرتی که برخی نسبت به این پرچم تاریخی دارند از کجا سرچشمه گرفته است. چرا این نفرت نسبت به پرچم جمهوری اسلامی ابراز نمی شود؟ آیا این پرچم بهتر از آن یکی پرچم است، چرا؟

من شخصأ با اینکه تمام مقالات ایشان را می خوانم، علاقه ای به حضور در جلسات ایشان را ندارم. هیچوقت هم به خود اجازه نمی دهم رفتاری که آن افراد در جلسه با او کردند حتی با آن احمدی نژاد و خامنه ای بکنم.

آقای گنجی، اینها هم از شما حکومت کردن را یاد گرفته اند. دعوای پرچم را هم شما براه انداختید وقتی دستور دادید که پرچم باید سبز باشد. شما خواستید ما را با این کارتان به خودی و غیر خودی تقسیم کنید.

مقاله آقای میهن دوست را بسیار پسندیدم.
۱٨۵٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : احمد الهیاری

عنوان : کی گفته همه ی ایرانیان آزادیخواه هستند ؟
اشکال بحث آقای میهن دوست نا مشخص برخوردکردن ایشان با نیروهای شرکت کنند در مبارزات ست صرف ایرانی بودن برای همراهی کافی نیست . در استکهلم، ما نیز شاهد ناهنجاریهای سیاسی بوده ایم موضوع فقط پرچم نیست و فقط مختص یک گروه و دو گروه هم نمی باشد.

گزارش سخنرانی اکبر گنجی در استکهلم ار بلوگ زنانه ها نمونه ی تاز ه ای از دسته گل های دوستان یا هموطنان می باشد.

ز مدتی پیش در سایت ها اعلام شده بود که اکبر گنجی امشب در استکهلم سخنرانی خواهد داشت. و امشب در جلسه شنیدم که مدتی است که این مسئله بحث رادیوهای استکهلم است. خوشبختانه من بکل تمام رادیو های استکهلم را ، از رادیوهای بشکن و بالا بنداز و موج سوار آوا و رنگارنگ و پیوند گرفته تا رادیوی سیاسی و البته صد در صد مردانه ی همبستگی بایکوت کرده ام و عطایشان را به لقایشان بخشیده ام و به آرامش خاطر مجالی داده ام . بنابراین خبری از چگونگی بحث ها نداشتم ، این مسئله را هم خود گنجی مطرح کرده بود.

در شروع جلسه وجود چند نفر توی ذوق میزد. آنچنان که در تظاهرات ها عمل میکردند ، با پرچم های شیر و خورشید نشانشان ، در چند گروه در سالن پخش شدند . دختری که دو صندلی آن طرف تر از من نشسته بود با پیوستن سر گروه شان ، که پرچم قسمت میکرد. سهم خود را گرفت و پرچم را اول روی شانه هایش انداخت. بعد دید که می افتد پشتش و کسی نمی بیند و پرچم را مثل چادر فاطی کماندو دور کمرش پیچید.

جلسه کمی بعد از شش شروع شد ، و قرار بود تا ساعت ۹ ادامه پیدا کند. آقایی که مدیریت جلسه را به عهده داشت سخنانی در مورد چگونگی جلسه گفت و توضیحاتی که برای آنتراکت چای و ساندویچ و شیرینی در بیرون هست. دختر خانمی که نقش فاطی کماندو را به عهده گرفته بود داد زد که پولی است و مجانی نیست. نمیدانم چرا توقع داشت خوراکی هم مجانی باشد. متوجه شدم که صحبت هایی که گوشه کنار شنیده بودم درست است. بچه ها گفته بودند که عده ای تهدید کرده اند که جلسه را به هم می زنند و اینها انگار همان ها بودند .
آقای مجری برنامه گفت که صندوقی برای کمک مالی گذاشته شده و آن خانم داد زد و گفت سوال دارد. آقای مجری گفت : بگذارید بعد از صحبت من. و وقتی صحبت هایش تمام شد به آن خانم گفت که سوالش را بپرسد. خانم گفت : این پولی که بابت کمک مالی میگیرید کجا میرود ؟ و آقای مجری گفت به مخارج حرکت های حامیان جنبش سبز در خارج از کشور میرسد. مثل همین جلسات ، تظاهرات ها و از این قبیل. آقای دیگری با داد و فریاد خواست که سوال کند و آقای مجری اجازه داد. آن آقا سوالش را پرسید :
این جنبش سبز کیست ؟ چه کاره است ؟ به چه حق خودش را نماینده ی جنبش مردم ایران می داند ؟ چرا گنجی را به عنوان نماینده ی مردم ایران دعوت می کند اینجا ؟ گنجی به چه حقی سخنگوی مردم شده ؟
آقای مجری گفت که چون سوالات به این جلسه ربطی ندارد ، جوابی نمی دهد.
من اجازه خواستم که سوالی بکنم ، آقای مجری با نارضایتی نگاه کرد و من گفتم که برای شفافیت این جلسه سوال ی دارم و اجازه داد . پرسیدم : آیا حامیان جنبش سبز ایران ـ این جلسه از سوی گروهی با این نام برگزار شده بود ـ خود را نماینده ی مردم ایران و جنبش مردم ایران می دانند ؟ آیا گنجی خود را نماینده ی مردم ایران معرفی می کند ؟ او گفت که در مورد گنجی خودش باید جواب دهد ولی در مورد ما ، ما اینجا حامی جنبش هستیم و به هیچ وجه نماینده نیستیم.

آقای گنجی به سالن آمد و در ابتدا گفت که نماینده ی کسی نیست و نظرات خودش را مطرح می کند. و شروع به صحبت کرد که آقایان و چند خانم و آن خانم فاطی کماندوی پرچم به تن هم شروع به خواندن سرود ای ایران کردند. این سرود را انتخاب کردند چون فکر میکردند که همه با آنها دم میگیرند و هم صدا می شوند و چنین نشد.
روی هم رفته شاید ۱۵ نفر بودند . ولی در گوشه کنار سالن پخش بودند. خیلی هایشان سرود ای ایران را حتی بلد نبودند و از روی نوشته ای که در دست داشتند می خواندند. خانم فاطی کماندو از این جمله بود.
(عکسی از این فاطی کماندو گرفته ام ، هنوز با خودم کنار نیامده ام که بگذارمش اینجا یا نه )

بعد از سرود خوانی و از رو خوانی شان ، شروع کردند به شعار دادن. مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر جاسوس ، و به شدت سالن را متنشنج کردند. پلیس و نیروی انتظامی هم آمده بود . به پلیس گفتم اینها دارند جلسه را بر هم میزنند و چرا آنها کاری نمی کنند. پلیس برایم توضیح داد نمیتواند در یک جلسه ی سیاسی وقتی که زد و خوردی نشده است کاری کند. مردی که سوالات بی ربط اول جلسه را مطرح کرد شروع کرد به هوار کشیدن که تو شکنجه گر و جاسوسی و من شش ماه زندان بودم و هم زمان با آن زمان که تو زندان بودی ، و تو پایت را در بند ما نمی گذاشتی چون می گفتی ما نجس هستیم. و ادامه داد که تو داغم کردی و شکنجه ام کردی و من دقیقا نفهمیدم دیگر چه گفت که گنجی چه کارش کرده بود. اما همه میدانیم که گنجی زمانی که زندان بود چندین کتاب نوشت و بیرون داد و فکر نمیکنم در آن زمان برای آنتراکت از کتاب نوشتن هایش ، یک تک پا میرفت این آقا را ـ که من اصلا نمیدانم کیست و اسمش چیست و اصلا چه کاره هست و تازه چند ماهی است که در میان سیاسی های استکهلم ـ البته شاهی هایش که اسمش را هم نمیشود سیاسی گذاشت ـ سر و کله اش پیدا شده ـ شکنجه میکرد و بر میگشت سر کتاب و دفترش . این مسئله از ذهن بدور است. ،
با مرد دیگری که پشت من بود دهن به دهن شدم و به او گفتم که شما فاشیست هستید و بویی از دمکراسی نبرده اید. گفت که من نمیخواهم به نماینده ی جمهوری اسلامی گوش کنم. پرسیدم مگر کسی دعوت نامه برایت فرستاده بود ؟ خوب میشستی توی خانه ات و پارادایس هتل ات را می دیدی . من آمده ام که گوش کنم و به گنجی انتقاد هم دارم و میخواهم ازش سوال کنم. گفت که این مرد شش سال زندان بوده ( همان مردی را میگفت که داد میزد ) و گنجی شکنجه اش کرده . گفتم اولن خودش گفت که شش ماه زندان بوده و تو چرا کردی شش سال . بعد هم که اصلا معلوم نیست چه می گوید ، از یک طرف میگوید گنجی زندانی بود و از طرف دیگر میگوید شکنجه گر بود. حرفهایش اصلا از روی عقل نیست.

جلسه به هم خورد ، گنجی رفت بیرون .

مرد دیگری که آن طرفتر نشسته بود ، به من گفت یک سوال از تو می توانم بپرسم ؟ گفتم چی ؟ پرچمش را نشان داد و گفت آیا گنجی این پرچم را قبول دارد ؟ گفتم : ببینم تو شعور هم داری ؟ گفت : چی ؟ گفتم : عقل ...، عقل ، عقل هم داری ؟ مخت کار می کند ؟ آ[ر مردک به من چه که گنجی این پرچم تو را قبول دارد یا نه ؟ تو داری از من سوال میکنی ؟ مگر من مشاور پرچمی گنجی هستم ؟ آخر عقل هم خوب چیزی است . چرا یاد نگرفته ای ازش استفاده کنی ؟
گفت : وای ...خدا به داد شوهرت برسد.
گفتم : حقا که وقتی شعور تقسیم می کردند به تو هیچی نرسید. تو صف پرچم ایستاده بودی ؟ چند حرف زد که نفهمیدم چه گفت و گوش هم نکردم. از اینکه با چنین لمپنی هم صحبت شده ام از خودم بدم آمد .

من این مردها و زنها را در این همه سال و این همه جلسات فرهنگی و سیاسی ندیده بودم. نه فرهنگ دارند و نه از سیاست چیزی می دانند. یک مشت چماق دار بیشتر نبودند.

باز نزد پلیس ها برگشتم. دعوا شدید تر شده بود و سالن یک پارچه داد و بیداد بود. به پلیس ها گفتم : چرا کاری نمیکنید ؟ باز همان حرف همیشگی را تکرار کردند. گفتم اگر اینجا دیسکو بود و یکی بلند میشد مثل اینها عربده کشی راه می انداخت گوشش را می گرفتید و بیرونش می کردید. چرا الان سکوت کرده اید. گفت دیسکو ملک خصوصی است. اینجا عمومی است. گفتم اگر خصوصی اش کنیم چه ؟ اگر جلسه خصوصی بود ؟ گفت در آن صورت می توانستیم مداخله کنیم. با چند نفر صحبت کردم و گفتم چنین گفته اند.
برگشتم سر جایم ، ولی از پشت میکروفون اعلام کردند که جلسه لغو میشود و از همه خواستند سالن را ترک کنند.

آقایان و خانمهای چماقدار با خوشحالی دست زدند و مرگ بر جمهوری اسلامی گویان سالن را ترک کردند.
با عصبانیت زیاد چند بار داد زدم مرگ بر فاشیسم . و رفتیم بیرون .
بیرون سالن با بچه ها داشتیم جور می کردیم که بریم و یک آقایی آمد و گفت که باشید ، جایی نروید.
وقتی همه را از سالن بیرون کردند. جلسه را خصوصی اعلام کردند و جلوی ورود عربده کشان شاهنشاهی را گرفتند. من که داشتم میرفتم تو ، آن آقایی که از من پرسیده بود که آیا گنجی پرچم را قبول دارد یا نه ، و به حال شوهرم دل سوزانده بود ، پشت سر من داشت مثل موش می امد تو. به پلیس ها گفتم : این آقا هم از آنهاست ، راهش ندهید ، باز شلوغ می شود . و جلویش را گرفتند. دیگر ندیدم چه شد ، رفتم توی سالن

ساعت ۷.۵ بود ، یک ساعت و نیم از وقت ما به هدر رفت تنها به این دلیل که تعدادی فکر میکردند که این شعورشان بیشتر از دیگران است و میتوانند نقش ولی فقیه ملتی را بازی کنند و برای ایشان تصمیم بگیرند که چه بشنوند ، و چه نشنوند.

گنجی گفت که شنیده است که در رادیو های اینجا ، بحثی داغ بوده است سر این که آیا او حق دارد به استکهلم بیاید یا نه. به حقوق بشر و حق مسافرت برای هر انسانی اشاره کرد که لااقل در دنیای آزاد کسی نمیتواند این حق را بگیرد. گنجی هم به چیزی اشاره کرد که در تمام مدتی که با این جماعت اراذل و اوباش سر و کله می زدم به آن فکر میکردم :
اینها که امروز حق شرکت در یک جلسه را از من می گیرند ، اگر قدرت و حاکمیت را از دست داشتند با من چه می کردند ؟
۱٨۵۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : Ali Rahimi

عنوان : عزیز حرف دل ما را زدی
منهم ماننداکثریت هموطنان با شما موافقم و ممنون از مقاله بسیار سازنده شما.
۱٨۵٣٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست