یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

«سبزها» کجا بودند؟

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : azar moradi

عنوان : تاسف از موضع اخبار روز
من به قدری از این تیتر شوکه شدم که تا مدتی فقط به صفحه مونیتر خیره شده بودم و اشک در چشمانم حلقه زد که ما به کجا خواهیم رفت؟ از مطرح کردن چنین تیتری چه چیزی بدست خواهیم اورد ؟مگر سبزها که هستند ؟به خدا سبزها همین مردمی هستند که به خیابان میریزند تظاهرات میکنند باتوم میخورند و به زندان میافتند و کشته میشن.چرا به معنای واژه ها دقت نمیکنید؟ چه کسانی از این تیترها خوشحال میشوند؟ میدونید که تنها آرزوی حکومت دیکتاتوری همین اختلافات میان اپوزیسیون میباشد؟چرا به جای حمله کردن به حکومت دیکتاتوری بیشترین حمله به کسانی هست که به هرحال تا به الان علی رغم اینکه ما چنین انتظاری از انها نداشتیم پا به پای مردم امدند و در کنار مردم بودند حمله میکنیم.چه چیزی را میخواهید جبران کنید ؟آن چند سالی زا که رهبری تام الاختیار خمینی را دنبال کردید، یا شعار پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید،و یا اعدامهای اوائل انقلاب مثل اعدام هویدا و سران رژیم شاه را؟ نه دوستان هم ان کارتان اشتباه بود و هم این کارتان .ضربه به جنبش مردمی همیشه سر خط اول اعمالتان بوده.
۱٨۵٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : احمد الهیاری

عنوان : ارتجاع بد آفتی ست !
احمد الهیاری
عنوان : کی گفته همه ی ایرانیان آزادیخواه هستند ؟
اشکال بحث آقای میهن دوست نا مشخص برخوردکردن ایشان با نیروهای شرکت کنند در مبارزات ست صرف ایرانی بودن برای همراهی کافی نیست . در استکهلم، ما نیز شاهد ناهنجاریهای سیاسی بوده ایم موضوع فقط پرچم نیست و فقط مختص یک گروه و دو گروه هم نمی باشد.

گزارش سخنرانی اکبر گنجی در استکهلم ار بلوگ زنانه ها نمونه ی تاز ه ای از دسته گل های دوستان یا هموطنان می باشد.

ز مدتی پیش در سایت ها اعلام شده بود که اکبر گنجی امشب در استکهلم سخنرانی خواهد داشت. و امشب در جلسه شنیدم که مدتی است که این مسئله بحث رادیوهای استکهلم است. خوشبختانه من بکل تمام رادیو های استکهلم را ، از رادیوهای بشکن و بالا بنداز و موج سوار آوا و رنگارنگ و پیوند گرفته تا رادیوی سیاسی و البته صد در صد مردانه ی همبستگی بایکوت کرده ام و عطایشان را به لقایشان بخشیده ام و به آرامش خاطر مجالی داده ام . بنابراین خبری از چگونگی بحث ها نداشتم ، این مسئله را هم خود گنجی مطرح کرده بود.

در شروع جلسه وجود چند نفر توی ذوق میزد. آنچنان که در تظاهرات ها عمل میکردند ، با پرچم های شیر و خورشید نشانشان ، در چند گروه در سالن پخش شدند . دختری که دو صندلی آن طرف تر از من نشسته بود با پیوستن سر گروه شان ، که پرچم قسمت میکرد. سهم خود را گرفت و پرچم را اول روی شانه هایش انداخت. بعد دید که می افتد پشتش و کسی نمی بیند و پرچم را مثل چادر فاطی کماندو دور کمرش پیچید.

جلسه کمی بعد از شش شروع شد ، و قرار بود تا ساعت ۹ ادامه پیدا کند. آقایی که مدیریت جلسه را به عهده داشت سخنانی در مورد چگونگی جلسه گفت و توضیحاتی که برای آنتراکت چای و ساندویچ و شیرینی در بیرون هست. دختر خانمی که نقش فاطی کماندو را به عهده گرفته بود داد زد که پولی است و مجانی نیست. نمیدانم چرا توقع داشت خوراکی هم مجانی باشد. متوجه شدم که صحبت هایی که گوشه کنار شنیده بودم درست است. بچه ها گفته بودند که عده ای تهدید کرده اند که جلسه را به هم می زنند و اینها انگار همان ها بودند .
آقای مجری برنامه گفت که صندوقی برای کمک مالی گذاشته شده و آن خانم داد زد و گفت سوال دارد. آقای مجری گفت : بگذارید بعد از صحبت من. و وقتی صحبت هایش تمام شد به آن خانم گفت که سوالش را بپرسد. خانم گفت : این پولی که بابت کمک مالی میگیرید کجا میرود ؟ و آقای مجری گفت به مخارج حرکت های حامیان جنبش سبز در خارج از کشور میرسد. مثل همین جلسات ، تظاهرات ها و از این قبیل. آقای دیگری با داد و فریاد خواست که سوال کند و آقای مجری اجازه داد. آن آقا سوالش را پرسید :
این جنبش سبز کیست ؟ چه کاره است ؟ به چه حق خودش را نماینده ی جنبش مردم ایران می داند ؟ چرا گنجی را به عنوان نماینده ی مردم ایران دعوت می کند اینجا ؟ گنجی به چه حقی سخنگوی مردم شده ؟
آقای مجری گفت که چون سوالات به این جلسه ربطی ندارد ، جوابی نمی دهد.
من اجازه خواستم که سوالی بکنم ، آقای مجری با نارضایتی نگاه کرد و من گفتم که برای شفافیت این جلسه سوال ی دارم و اجازه داد . پرسیدم : آیا حامیان جنبش سبز ایران ـ این جلسه از سوی گروهی با این نام برگزار شده بود ـ خود را نماینده ی مردم ایران و جنبش مردم ایران می دانند ؟ آیا گنجی خود را نماینده ی مردم ایران معرفی می کند ؟ او گفت که در مورد گنجی خودش باید جواب دهد ولی در مورد ما ، ما اینجا حامی جنبش هستیم و به هیچ وجه نماینده نیستیم.

آقای گنجی به سالن آمد و در ابتدا گفت که نماینده ی کسی نیست و نظرات خودش را مطرح می کند. و شروع به صحبت کرد که آقایان و چند خانم و آن خانم فاطی کماندوی پرچم به تن هم شروع به خواندن سرود ای ایران کردند. این سرود را انتخاب کردند چون فکر میکردند که همه با آنها دم میگیرند و هم صدا می شوند و چنین نشد.
روی هم رفته شاید ۱۵ نفر بودند . ولی در گوشه کنار سالن پخش بودند. خیلی هایشان سرود ای ایران را حتی بلد نبودند و از روی نوشته ای که در دست داشتند می خواندند. خانم فاطی کماندو از این جمله بود.
(عکسی از این فاطی کماندو گرفته ام ، هنوز با خودم کنار نیامده ام که بگذارمش اینجا یا نه )

بعد از سرود خوانی و از رو خوانی شان ، شروع کردند به شعار دادن. مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر جاسوس ، و به شدت سالن را متنشنج کردند. پلیس و نیروی انتظامی هم آمده بود . به پلیس گفتم اینها دارند جلسه را بر هم میزنند و چرا آنها کاری نمی کنند. پلیس برایم توضیح داد نمیتواند در یک جلسه ی سیاسی وقتی که زد و خوردی نشده است کاری کند. مردی که سوالات بی ربط اول جلسه را مطرح کرد شروع کرد به هوار کشیدن که تو شکنجه گر و جاسوسی و من شش ماه زندان بودم و هم زمان با آن زمان که تو زندان بودی ، و تو پایت را در بند ما نمی گذاشتی چون می گفتی ما نجس هستیم. و ادامه داد که تو داغم کردی و شکنجه ام کردی و من دقیقا نفهمیدم دیگر چه گفت که گنجی چه کارش کرده بود. اما همه میدانیم که گنجی زمانی که زندان بود چندین کتاب نوشت و بیرون داد و فکر نمیکنم در آن زمان برای آنتراکت از کتاب نوشتن هایش ، یک تک پا میرفت این آقا را ـ که من اصلا نمیدانم کیست و اسمش چیست و اصلا چه کاره هست و تازه چند ماهی است که در میان سیاسی های استکهلم ـ البته شاهی هایش که اسمش را هم نمیشود سیاسی گذاشت ـ سر و کله اش پیدا شده ـ شکنجه میکرد و بر میگشت سر کتاب و دفترش . این مسئله از ذهن بدور است. ،
با مرد دیگری که پشت من بود دهن به دهن شدم و به او گفتم که شما فاشیست هستید و بویی از دمکراسی نبرده اید. گفت که من نمیخواهم به نماینده ی جمهوری اسلامی گوش کنم. پرسیدم مگر کسی دعوت نامه برایت فرستاده بود ؟ خوب میشستی توی خانه ات و پارادایس هتل ات را می دیدی . من آمده ام که گوش کنم و به گنجی انتقاد هم دارم و میخواهم ازش سوال کنم. گفت که این مرد شش سال زندان بوده ( همان مردی را میگفت که داد میزد ) و گنجی شکنجه اش کرده . گفتم اولن خودش گفت که شش ماه زندان بوده و تو چرا کردی شش سال . بعد هم که اصلا معلوم نیست چه می گوید ، از یک طرف میگوید گنجی زندانی بود و از طرف دیگر میگوید شکنجه گر بود. حرفهایش اصلا از روی عقل نیست.

جلسه به هم خورد ، گنجی رفت بیرون .

مرد دیگری که آن طرفتر نشسته بود ، به من گفت یک سوال از تو می توانم بپرسم ؟ گفتم چی ؟ پرچمش را نشان داد و گفت آیا گنجی این پرچم را قبول دارد ؟ گفتم : ببینم تو شعور هم داری ؟ گفت : چی ؟ گفتم : عقل ...، عقل ، عقل هم داری ؟ مخت کار می کند ؟ آ[ر مردک به من چه که گنجی این پرچم تو را قبول دارد یا نه ؟ تو داری از من سوال میکنی ؟ مگر من مشاور پرچمی گنجی هستم ؟ آخر عقل هم خوب چیزی است . چرا یاد نگرفته ای ازش استفاده کنی ؟
گفت : وای ...خدا به داد شوهرت برسد.
گفتم : حقا که وقتی شعور تقسیم می کردند به تو هیچی نرسید. تو صف پرچم ایستاده بودی ؟ چند حرف زد که نفهمیدم چه گفت و گوش هم نکردم. از اینکه با چنین لمپنی هم صحبت شده ام از خودم بدم آمد .

من این مردها و زنها را در این همه سال و این همه جلسات فرهنگی و سیاسی ندیده بودم. نه فرهنگ دارند و نه از سیاست چیزی می دانند. یک مشت چماق دار بیشتر نبودند.

باز نزد پلیس ها برگشتم. دعوا شدید تر شده بود و سالن یک پارچه داد و بیداد بود. به پلیس ها گفتم : چرا کاری نمیکنید ؟ باز همان حرف همیشگی را تکرار کردند. گفتم اگر اینجا دیسکو بود و یکی بلند میشد مثل اینها عربده کشی راه می انداخت گوشش را می گرفتید و بیرونش می کردید. چرا الان سکوت کرده اید. گفت دیسکو ملک خصوصی است. اینجا عمومی است. گفتم اگر خصوصی اش کنیم چه ؟ اگر جلسه خصوصی بود ؟ گفت در آن صورت می توانستیم مداخله کنیم. با چند نفر صحبت کردم و گفتم چنین گفته اند.
برگشتم سر جایم ، ولی از پشت میکروفون اعلام کردند که جلسه لغو میشود و از همه خواستند سالن را ترک کنند.

آقایان و خانمهای چماقدار با خوشحالی دست زدند و مرگ بر جمهوری اسلامی گویان سالن را ترک کردند.
با عصبانیت زیاد چند بار داد زدم مرگ بر فاشیسم . و رفتیم بیرون .
بیرون سالن با بچه ها داشتیم جور می کردیم که بریم و یک آقایی آمد و گفت که باشید ، جایی نروید.
وقتی همه را از سالن بیرون کردند. جلسه را خصوصی اعلام کردند و جلوی ورود عربده کشان شاهنشاهی را گرفتند. من که داشتم میرفتم تو ، آن آقایی که از من پرسیده بود که آیا گنجی پرچم را قبول دارد یا نه ، و به حال شوهرم دل سوزانده بود ، پشت سر من داشت مثل موش می امد تو. به پلیس ها گفتم : این آقا هم از آنهاست ، راهش ندهید ، باز شلوغ می شود . و جلویش را گرفتند. دیگر ندیدم چه شد ، رفتم توی سالن

ساعت ۷.۵ بود ، یک ساعت و نیم از وقت ما به هدر رفت تنها به این دلیل که تعدادی فکر میکردند که این شعورشان بیشتر از دیگران است و میتوانند نقش ولی فقیه ملتی را بازی کنند و برای ایشان تصمیم بگیرند که چه بشنوند ، و چه نشنوند.

گنجی گفت که شنیده است که در رادیو های اینجا ، بحثی داغ بوده است سر این که آیا او حق دارد به استکهلم بیاید یا نه. به حقوق بشر و حق مسافرت برای هر انسانی اشاره کرد که لااقل در دنیای آزاد کسی نمیتواند این حق را بگیرد. گنجی هم به چیزی اشاره کرد که در تمام مدتی که با این جماعت اراذل و اوباش سر و کله می زدم به آن فکر میکردم :
اینها که امروز حق شرکت در یک جلسه را از من می گیرند ، اگر قدرت و حاکمیت را از دست داشتند با من چه می کردند ؟
۱٨۵٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : خاطره

عنوان : آقایان موسوی،منتظری،خاتمی....سعدی وقتی سرود بنی آدم اعضای یک پیکرند...خودی و نا خودی را بی ارزش و غیر انسانی کرد.
من در تظاهرات اتحاد برای ایران ، united ۴ Iran,در لندن شرکت کردم و دامنه نارضایتی شرکت کنندگان را از کلیت رژیم با چشمان خود دیدم که مایه شادی بسیار من و همفکرانی که در آنجا یافتم شد. به گفته بی بی سی ۲۰۰۰ نفر شرکت داشتند و من معتقدم که بیشتر از این بود. مرتب مسیر را طی میکردم که گسترش تظاهرات و طیف های شرکت کننده را تشخیص دهم. چپ های پیرو موسوی بیشتر از ۱۰ تا ۲۰ نبودند و با نماد سبز آمده بودند. سبزهای دیگر پیرو موسوی تعدادشان به ۱۵۰ نفر هم نمی رسید و در میان آنها با ده نفرشان برخورد کردم که از ایران آمده بودند و مأموریت های عجیب و غریبی داشتند. اینان در میان جمعیت مرتب پرسه میزدند و پرچم و مچ بندهای سبز و عکس های ندا و سهراب و دیگر قربانیان را پخش میکردند و به گروه کثیری که پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان داشتند چشم غره میرفتند و یاد آور میشدند که این جنبش سبز است و هر که با این جنبش است نباید نماد دیگری با خود داشته باشد. بسیاری از تظاهرکنندگان در کنار پرچم سه رنگ خود، پرچم ها و مچ بندهای سبزی را هم که پیروان موسوی در میانشان پخش کرده بودند در دست دیگر و مج های خود داشتند. حتی اینهم خوشایند مأمورین سبز نبود. مأموریت دیگر این سبزها جلوگیری از دادن شعارهای بقول خودشان «تند» بود و در اینجا هم گوش شنوایی نیافتند و شکست خوردند، مردم شعارهای خود را بلندتر و رسا تر دادند، مرگ بر جمهوری اسلامی و خامنه ای و احمدی نژاد و استقلال آزادی جمهوری ایرانی و .. شعارهای مذهبی هم فقط از گلوی گزوه قلیل خودشان و ۱۰ یا ۲۰ نفر از چپی ها که در این تظاهرات بودند در می آمد و بس. شعارهای بقیه که اکثریت قاطع را تشکیل میدادند همه ملی و ضد نظام و دمکراتیک و در حمایت صادقانه از قربانیانی چون ندا بود،در عین حال هیچیکس شعاری علیه موسوی هم نمیداد.

موضوع دیگری که این پیروان موسوی را بسیار برانگیخت، تبادل نظرهای سیاسی ای بود که در میان تظاهر کنندگان در گروه های سه چهار پنج نفره در گوشه و کنار در گرفته بود. منهم در میان یکی از این گروه ها بودم، همدلی و توافق در میانمان بسیار زیاد بود، از اصول دمکراسی و الزام رعایت حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی ایران و منافع ملی ایران بگیرید تا غربت و دلتنگی و....همه با هم تصویری از ایران فردا را ترسیم میکردیم که بر اساس تجربیات مان از دمکراسی و زندگی در انگلیس بود. ما مشکلی با هم نداشتیم ولی دو نفری دیگر که گویا بما گوش میکردند آهسته خود را داخل ما کردند. یکی یک کمونیست دو آتشه از آب درآمد و دیگری یکی از پیروان موسوی که به گفته خودش مرتب به ایران رفت و آمد دارد. هردو معتقد بودند که در حال حاضر باید همه پشت سنگر موسوی باشیم و زیاده خواهی در این زمان به جنبش ضرر میزند بخصوص که در ایران برخلاف خارج از کشور مردم اکثرأ طرفدار موسوی هستند و وظیفه برون مرزی ها پیروی از درون مرزی هاست. به این خانم اصلاح طلب اصولگرای بی حجاب یاد آور شدیم که همه شعارهایی که امروز داده شد و شما آنها را تند و ....میخوانید بوسیله خود مردم درو ن مرز داده شد و ما شعار آنها را تکرار میکردیم. در آخر گفت شعارهای سبزها با توافق شرکت کنندگان در جلسه هایشان قبل از برپایی تظاهرات معین میشوند. ما هم گفتیم ما خبر نداشتیم که شما جلسه «چه شعاری بلی و چه شعاری نه» داشتید.

آن که کمونیست بود بما گفت که از هشتاد سال عمرش چهل سالش را کلأ در خارج از ایران بسر برده و تنها راه نجات بشریت را که شامل ایران هم میشود در سیستم کمونیستی میبیند و بس. در یک سری سئوال و جواب از او دریافتیم که او هرگز در عمرش در هیچیک از کشورهای کمونیستی زندگی نکرده است که بتواند از روی تجربه اش با ما سخن بگوید. او هم عقیده داشت که باید از شعارهای تند دوری کرد و گام به گام به پیش رفت تا به مقصود رسید. ما هم به هر دو آنها گفتیم که ما هیچ مسئله ای با راهبردی که آنها برای خودشان انتخاب کرده اند نداریم و از آنها هم انتظار داریم که با راهبرد ما هم مشکل نداشته باشند چون دمکراسی و پلورالیسم یعنی همین. پس از دو ساعت بحث و گفتگوی مودبانه، نه آنها توانستند ما را متقاعد کنند و نه ما آنها را ولی مهم نبود چرا که از آنروز فراموش ناشدنی خاطره ای بس شیرین همراه با غمی بس تلخ برایم بجا مانده است. شیرین از آن جهت که پس از دهه ها اکثریت خاموش به صحنه آمده بود و یکدیگر را یافته بود و از این بابت خوش و شاد بود، تلخ به سبب آنکه دیدن عکس های ندا ها و سهراب ها و فقدان شان در میان ما دلها را بدرد آورد. ما دیگر نه همدیگر باید گم کنیم ونه

بحث و گفتگو با این خانم و آن آقای کمونیست که هردو از موسوی سخت پشتیبانی میکردند، برای ما که از موضع دمکراسی و حقوق بشر و پلورالیسم و سکولاریسم ومناقع ملی سخن می گفتیم بس آسان و برای آنها که از موضع ایدئولوژی سخن میگفتند بس دشوار و تهی از استدلال بود. برای ما بسیار جالب و سرگرم کننده بود که ایندو از نظر ایدئولوژی آنقدر شباهت داشتند که در گفتگوی مان در یک اردو قرار گرفته بودند و ما در اردوی مقابل، هیچ اختلاف نظری نسبت به یکدیگر نشان نمیدادند و در تلاش شان برای متقاعد ساختن ما کمال همکاری را با یکدیگر به نمایش گذاشتند. بسیاری از پرسش هایی که از ایندو شخصیت کردیم بی جواب ماندند. مثلأ از آقای کمونیست پرسیدیم که چگونه است که او در این چهل سالی که برون مرز زیسته است و حق انتخاب داشته که در یک کشور کمونیستی زندگی کند ترجیح داده است همانند ۹۹ کمونیست های دو آتشه دیگر ایرانی در کشورهای امپریالیستی جهانخوار زندگی کند و فقط دم از برتری ایدئولوژی کمونیستی بزند و بس. یا مثلأ از خانم اصلاح طلب اصولگرای بی حجاب پرسیدیم که آیا ندا آقاسلطان از خودی های شما بود که عکسهایش را امروز پخش میکردید و بالا میبردید،آیا او بخاطر اعتقادش به جمهوری اسلامی و موسوی جانش را فدا کرد یا برای نوع آزادی ای که ما و امثال شما در انگلیس از آن بهره میبریم. جوابی برایمان نداشت.

با گفتگو با ایندو شخصیت به آنها فهماندیم که ما مشتی از خرواریم و پس از سی سال تجربه کردن جمهوری اسلامی و زندگی در دمکراسی انگلیس و سختی و غربت دیگر هیچ ارزشی برای ایدئولوژی های تمامیت خواه قائل نیستیم،حال میخواهد فاشیستی باشد، کمونیستی باشد یا ترکیبی از ایندو و اسلام ناب محمدی که به نام جمهوری اسلامی سی سال پیش با خدعه و تقیه قادسیه دوم را بر ایران تحمیل کرد. به آنها گفتیم برای شما داشتن پایه مردمی مهم نیست چون ماهیت تمامیت خواهی جمهوری اسلامی و کمونیست هیچ تفاوتی با هم ندارندع هر دو معتقدید که با یک در صد رآی هم میشود حکومت کرد و گور پدر ۹۹ بقیه. بنابراین طبیعت این ایدئولوژی هاست که جامعه را به دو بخش تقسیم کند، یک حلقه کوچک وتنگ خودی ها ی جیره خوار که روز بروز کوچکتر میشود و یک حلقه بسیار بزرگ وگشاد ناخودی های اسیر و گروگان گرفته شده.
ما سی سال پیش نمی دانستیم خودی و ناخودی یعنی تبعیض، آنهم به فاحش ترین نوعش. در این مدت با پوست و خون و استخوان هایمان آن را حس و لمس کردیم. دیگر بس است،بس است،بس.

آنروز دریافتم سبزها متنوعند، سبزهای موسوی، سبزهای کمونیست، سبزهای مجاهد، سبزهای مشروطه، سبزهای جمهوریخواه لیبرال، سبزهای سوسیال دمکرات، سبزهای جبهه ملی و نهضت ملی و... بله همه جور سبز از انحصارطلب گرفته تا راست لیبرال.

آقایان موسوی و منتظری، خاتمی،...هزار سال پیش فردوسی سرود، میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است، و هشتصد سال پیش سعدی سرود، بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار توکز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی. آقایان، در فرهنگ ایرانی ما خودی و نا خودی وجود ندارد و ما شما را نماد فرهنگ غنی خود نمی دانیم. هنوز درک نکرده اید تقسیم کردن انسانها به خودی و ناخودی یعنی تبعیض قائل شدن، بی عدالتی و گسترش ایندو.

اعدام احسان فتاحیان چه تفاوتی با به گلوله بستن ندا و کشتن روح الامینی پس از شکنجه و تجاوز به او دارد؟ سکوت متعفن تان را بشکنید و بی فرهنگی خودی و ناخودی تان را در زباله دان تاریخ پرتاب کنید و وجدان خود را بیدار کنید.

من پیشنهاد میکنم که شما همه قتل های سیاسی را محکوم کنید و در اولین فرصت به جهان اعلام کنید که خواستار هر چه زودتر لغو مجازات اعدام وشکنجه بطور کل در ایران هستید،شاید که جان خود و خانواده و همه عزیزان در بندتان هم به این یک درخواست وابسته باشد. اعلام کنید که شما هیچگونه مشروعیت و اعتباری نسبت به سیستم قضایی جمهوری اسلامی ندارید و اینکه رژیم برای بقای خود آدم کشی می کند ونه برای ایجاد امنیت در کشور.

آقایان، وقتی فردوسی سرود«میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است» سعدی ما این سروده سعدی را خوب درک کرد و آویزه گوش خود کرد. شما این را بدانید که وقتی بدنبال نوشته ای مناسب برای سر در سازمان ملل پس از تأسیس آن در جهان ادبیات گشتند نوشته و سروده ای بهتر و جامع تر از شعر سعدی نیافتند که بنی آدم اعضای یک پیکرند...... خودی و ناخودی تبعیض است و اگر نگذارید، جبر تاریخ گریبان تان را خواهد گرفت.
۱٨۵۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : حسن کمالی

عنوان : خانم سیروس انگار که شما دلتون از توده ای و فدائی پر شده ، چه کاری اونا کردن که شما اینقده ناراحتی !؟؟؟؟ .
مگه قراره بوده که سبزها کاری بکنن واسه ی کسای دیگه غیر از خودشون یا دموکراسی بیارن !؟ اونا میخوان که مردم تلاش و تقلا بکنن قربونی بدن ، کشته بشن بهشون تجاوز شه و بعد که دموکراسی رو آوردن بدنش دست اونا تا اونا هم بشن خمینی . یا بشن بنی صرد یا یه آدمه دیگه که قبلا بوده مثل میر حسین یاحسین . همه ی دعوا بر سر لحاف ملته که ملاها دزدیدنش و بد جوری روی اون نشستن ، اونجوری که نه بنی صرد نه موسوی نه هیچ ننه قمر دیگه ای نمیتونه اونا رو بر داره . فقط میمونه مردم فلک زده که مرغ عروسی و عزای مشتی فرصت طلب و نون به نرخ روز خورن . تا مردم اونا رو بروبند بعدش فرصت طلبا مثل اکبر گنجی و سازگارای معلوم الحال و وطنفروش و بنی صرد بشن شاه ، یا خمینی چه فرقی داره !؟ بیچاره اونائی که فکر میکنن که از این نمد به اونا کلاهی میرسه !؟ بچه آخوند که آدم نمیشه چه بنی صرد باشه چه اونائی دیگه .
۱٨۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : sirus

عنوان : سبزها هم لابد همونجا بودند که کانون نویسندگان بود اول جنبش سبز
مشکل مردم ایران این است که هم خر را می خوان و هم خرما را۰ در اصل نمیدانند چی می خوان و از کی باید بخوان و خودشان چقدر باید سرمایه بگذارند۰خوب وقتی می گیم آمریکا حمله نکنه ۰ مذاکره نکنه۰ تحریم نکنه۰ از جنبش سبز حمایت بکنه۰ باید مشخص کنیم که چه باید بکنه؟همین حرفی موافق ما باشه و مخالف احمدی نژاد؟احمدی نژاد را ترور کنه ؟ یک موشک بزنه وسط مقر سپاه؟ خوب اگر چیزی نشد چی ؟ دوتای دیگه رو بکشه ؟ یک موشک دیگه هم بزنه پاستور؟ اگه نشد چی ؟
هر حرکتی بکنه نهایتا به حمله نظامی منتهی میشه۰ اول مذاکره است دوم تحر یمه و بعد ضربه نظامی و نهایتا جنگ۰ شوخی هم نداره۰ جنبش سبز و توده ای فدایی خامنه ای را که تمام ذهنش را توطئه دشمن پر کرده ترساندند از نزدیک شدن احمدی نژاد به آمریکا۰ خوب آنها هم که تحویل اورانیوم راپذیرفته بودند از ترس متهم شدن به سازش و سوئ استفآدده جنبش سبز زدند زیرش۰ حالآ تحریم اجتناب ناپذیره۰ بعد روسیه و چین مدتی دو تیغه بازی می کنند۰ تحریم نتیجه نمیده۰ خوب باید ضربه بزنن ۰ سپاه منتظر همین است۰ ضربه مقابل به هر شکلی۰ بعد جنگ میشه۰
توده ای و چپ روسی به آرزوشون که متنفر کردن مردم ایران از آمریکاست میرسن ۰
ایران اما دیگر روی آزادی و دموکراسی را نخواهد دید ۰ درست به همان شکلی که بعد از اشغال خائنانه سفارت آمریکا ما از دولت بازرگان سقوط آزاد کردیم تا به دولت احمدی نژاد و تا کنون جنگ بود و عوامفریبی و دیکتاتوری ۰
یک بابایی اونوقت اون وسطها مدعی شده بود اگر دموکراسی باشه چپها رای میارن به این نیمچه دموکراتهای مذهبی احتیاجی نیست۰ کلی فرض غلط توی این گزاره است و یک غیب گویی خودپسندانه شبیه احمدی نژاد :
کی گفته چپ باید از رای گیری (مقوله بورژوازی و کارناوال سرمایه داری )
به قدرت برسه؟ پس دیکتاتوری پرولتاریا چی ؟
کی گفته فقط مذهبیها نیمچه دموکراتند؟
کی گفته مردم ایران که عشق غرب دارند و الان با الهام از فرهنگ غرب و ماهواره و اینترنت ومهاجرت به کشورهای غربی(حتی توده ای فدایی ها به غرب آمده اند ) با رژیم ضد غربی ومتحد شرق و الگوی سیاسی شبه استالینیستی دست به یقه اند به یک حکومت چپ ضد مالکیت خصوصی و ارزشهای غربی رای میدهند که در جزئی ترین امور اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظام ارزشی آنها دخالت کند مثل همین اسلامیست ها؟
اگرمنظورتان یک چپ کمرنگ لیبرال است که دیگر چرا چپ ؟ لیبرال که تکلیفش روشنترست
اگر چپ به رای گیری معتقد بود که با مذهب ارتجاعی علیه مصدق و بازرگان و بنی صدر همدست نمی شد؟
۱٨۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : شهرام سیادتی

عنوان : برای جنبش شکستن خوردگان !
مانیفست طرفدار منصور حکمت :

ـ جنبش کارگری و سایر زحمتکشانی که می توانند با اعتصاب خود گلوی این رژیم را بفشارند
( آیا واقعا می توانند ؟)

ـ بدرستی و از ترس اینکه مبادا مبارزاتش توسط این اصلاح طلبان ملا خور نشود حاضر نیست بطور کامل به میدان بیاید.( از ترس چی ؟)

ـ برای به میدان آمدن این نیروی کارساز بایستی جنبش خود را از شر این رهبری رها کند. ( چطوری ؟)

همه مردم در ایران می دانند که موسوی یک بهانه است. ( همه ی مردم می دانند؟ )

برای پیشبرد این جنبش بهتر است این را در عمل پیاده کنند از تکرار شعارها الله اکبر یاحسین میر حسین خود داری کرده و مناسبتها و فراخوانهای خود را شکل دهند.( چه شعاری پیشنهاد می کنید؟ )

فقط از این طریق است که نیروی زیادی به جنبش اعتماد کرده و به میدان خواهد امد و حاضر است فداکاری کند.( چطوری ثابت می کنید؟ )

به نظر من جنبش کمونیستی ایران نشان داده است که بدرستی و بدون سازشکاری خواسته های مردم را فریاد زده است و انقلاب انسانی انها را نمایندگی می کند.( منظور شما از جنبش کمونیستی چیست ؟)

مردم برای بیشرفت جنبششان چاره ای ندارند مگر اینکه حول این جنبش متشکل شوند. ( واقعا که !! )

پیروزی و شکست این جنبش به این جهت گیری بستگی دار ( متشکرم ! )


لطفا انقدر سنگ نندازید !!!!
۱٨۵۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : شهلا باورصاد

عنوان : لینک با شماره های لاتین
پیامگیر اخبار روز شماره های لاتین را به فارسی تغییر داده و همین موضع باعث خراب شدن پیوند شده. لینک با شماره های لاتین:

http://www.rahesabz.net/story/۴۸۹۵/

http://www.rahesabz.net/story/۴۸۳۴/
۱٨۵۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : ماهان شاهد

عنوان : به خانم "شهلا ب"
در لینک هایی که در نظرتان قرار داده اید خبر زیر قابل مشاهده است: {تا ۱۶ آذر / بسیج ‌دانشگاه‌ تهران:۱۶ آذر مجلس ترحیم سبزهاست}. خانم محترم، لطفن اگر مطرح مینمایید که اینگونه اخبار تحت پوشش قرار گرفته اند، لطف کرده لینک دقیق اش را قید نمایید!!!!!
۱٨۵۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : شهلا ب

عنوان : سبز ها خبر سالگرد مختاری و پوینده را پوشش داده اند
ادعا کرده اید، سایت های سبزها خبر سالگرد مختاری و پوینده را پوشش نداده اند. من فقط لینک های جرس را اینجا می گذارم. پوشش این اخبار در سایت های کلمه و تغییر هم قابل مشاهده است. کافی ست کمی سرچ کنید.
http://www.rahesabz.net/story/۴۸۳۴/
http://www.rahesabz.net/story/۴۸۹۵/
۱٨۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : siamak farid

عنوان : جنبش سبز ایران جنبش همه ماست
جنبش سبز اکنون دیگر جنبش همه گیری است که طیف گسترده ای از ایرانیان را فرا گرفته است و نمی توان آن را جنبش عده ای مذهبی نامید که با دل و جان به قانون اساسی هم وفادار باشند۰ این جنبش مردم ایران است با همه تفاوت ها یی که دارند. تلاش عده ای برای ما و آنها کردن در اینجا جز جا انداختن این تفکر که ما عده ای قلیل هستیم و آنها بسیار معنی دیگری ندارد. جنبش سبز جنبشی است که مختاری و پوینده نیز در آن سهم خویش دارند. اگر مردم در مراسم کم آمدند به دلیل دوری آنها از افکار مختاری و پوینده نیست بلکه بدلیل عدم هماهنگی های لازم است.برای شرکت گسترده مردم در مراسم مختلف شرایطی لازم است که این شرایط در مراسم سالگرد قتل فروهرها و مختاری و پوینده فراهم نبود. اگر به جای این گلایه ها تلاش کنیم تا ۱۶ آذر که بیشتر از آنکه میراث مذهب باشد میراث جنبش چپ ایران است، را با شکوه برگزار کنیم حتمأ مختاری و فروهز و پوینده و دیگر به قتل رسیدگان جنبش آزادی خواهی مردم ایران نیز جایگاه خویش خواهند داشت. جنبش سبز ایران جنبش همه ماست و این همه ما هستیم که تکلیف مسیر جنبش را رقم می زنیم
۱٨۵۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست