از : آدم معمولی
عنوان : پس از سی سال، احزاب و گروه های سیاسی ایرانی چه چیزهایی از احزاب و گروه های سیاسی دمکراسی های غربی آموخته اند؟
خطاب به همه احزاب سیاسی ایرانی، با درود
همه احزاب و گروه های سیاسی ایرانی باید اعلام کنند و تعهد بدهند که به همه مفاد بیانیه حقوق بشر سازمان ملل متحد معتقد و پایبند هستند وگرنه هیچ آینده ای در ایران نخواهند داشت. هر حزبی چنین تعهدی را از حالا ندهد معلوم الحال است و قابل اطمینان نیست. ما از نقض مستمر حقوق بشر در ایران به جان آمده ایم و می خواهیم کشورمان از این دور باطل خانمان سوز ایران بر باد ده بیرون آید و زندگی مان و حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی مان همانند اروپای غربی باشد و نه کمتر. احزاب و گروه های سیاسی ایرانی باید به ما ثابت کنند که دمکرات های واقعی هستند و نه دمکرات های نوع چینی و روسی. بخش مهمی از دمکرات بودن پاسخگویی و نقد از خود است. من کم سواد در اروپای غربی به اندازه کافی زندگی کرده ام و سیاسیون دمکرات چپ و راست، مطبوعات آزاد و چالشگر و مردم و خدمات و دادگستری و و و همه را تجربه کرده ام و همین چیزها را برای همه هم میهنانم می خواهم. پاسخگو باشید، شفاف عمل کنید، خود را به نقد بکشید، ماهیتی دمکرات به خود بگیرید، گروهی تعهد به دمکراسی واقعی و حقوق بشر بدهید، با احزاب مخالف تعامل کنید و به پلورالیسم واقعی روی بیاورید، ضدیت با آمریکا و اسراییل را کنار بگذارید و بعنوان اولین کارتان خواستار لغو مجازات های شکنجه، تجاوز و اعدام شوید. فریاد بزنید این اعمال زشت و غیر انسانی است و نباید بر علیه احدی انجام شود. به خودتان و گذشته تان نگاه کنید، مسئولیت اعمال خودتان را بیهوده به گردن این و آن نیاندازید. از احزاب غربی یاد بگیرید، خودتان را با آنها مقایسه کنید و ببینید آنها کجا هستند و شما کجا هستید.
سپاسگزارم
۱٨٨۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣٨٨
|
از : احمد صلاحی
عنوان : چرا غرب نسبت به نقض حقوق بشر حکومت هزاران بار سکوت کرده؟
دوستان ارجمند ! آقای سیف نظرش را «امروز» با چنین احساسی ابراز داشته ست. چه اشکالی دارد؟ ما همه انسان هستیم و باور داریم که ایشان و هبچکس دیگر قادر نیست ، طوری بیاندیشد و بنویسد که همه ی شنوندگان و خوانندگان با او صد در صد موافق باشند .
خیلی صمصیمانه با بخش هائی از حرفهای آقای سیف موافقم ، ولی نمی دانم چرا در یک بحث سیاسی باید فاکتور های مهم و اساسی از قلم بیفتند.
در ضمن از «خود زنی» هم اصلا خوشم نمی آید. صراحت را نیز دوست دارم.
باید رک بپرسم : چرا بعداز ۳۰ سال، مسعود بهنود عنوان می کند ؛ سرنوشت تاریخی هاشمی : شیائوپینگ یا امیرکبیر و قائم مقام
حرفم را در دو نکته ی مطرح می کنم :
نکته ی اول: هیچ نیروئی پیش بینی نمی کرد که از درون جامعه ی ستم شاهی ؛ که توسط حامیان داخلی و خارجی آن ، دمار از روزگار مخالفین در آوردند و با انواع شگرد ها سعی میکردند شبانه و مخفیانه آدم ربائی کنند تا مردم نفهمند . فراموش نکنیم که وقتی گروه جزنی را در سال ۱۳۴۶ در دام انداختند. از وحشت، تمام دانشجویان فعال دانشگاههای سراسر ایران را دستگیر کردند و آب هم آسیاب تکان نخورد. به نظر من این نقطه ی عطفی در تاریخ سیاسی معاصر ایران بود. رفتار کثیف رژیم علیه دانشجویان بسیاری را وادار به مهاجرات غیر قانونی از مرز ها کرد که بخش بزرگی در سال ۴۸ توسط ساواک دستگیر شدند ( گروه فلسطین) بخشی به مبارزه مسلحانه روی آوردند از ۵۰ تا ۵۷ تمام فعالیت های سیاسی تحت الشعاع قرار گرفت.
اعتراض چریکهای فدائی خلق در بیدادگاههای «دادرسی ارتش» و برسمیت نشناختن «دادگاه» با بر نخاستن مسعود احمدزاده و یارانش از صندلی ها در برابر رئیس بیدادگاه ارتش و انعکاس آن در مطبوعات ببر پوشالی را به چالش کشید . حکومت کودتا و ضد مشروطه خیلی چیزاش منحط و غیرقانونی بود . احمد زاده ها و پویان ها میدانستند که چه میخواهند. این شاه بود که مشروطه و حکومت قانون اساسی را منحل کرده بود. از بعداز ۴۲ رژیم سرهای بسیار ی را زیر آب کرد. و اواخر همه را بعنوان «خرابکار» نابود میکردند. شخصا هنوز علاقمندم بدانم چه بر سر همکلاسی دبیرستانیم - فریدون مجاب - در اواخر دهه ۴۰ چه آوردند و یا چگونه مهندس پرویز صدری را که از یاران شعاعیان بود را بعداز ۵۱ سر به نیست کردند. با تمام آن جنایت ها و تمام اختناق علیه نیروهای سکولار که برخلاف نظر آقای سیف مطالعه تاریخ مشروطه و بررسی های مربوطه از «قران » متداول تر بود. نیروئی مخوف « ماند» در بطن جامعه بیماری مسری و نکبت باری را پخش میکرد و چون هیولائی در سال ۵۷ و با نماز عید فطر متولد شد.
جناب سیف حتما شبهای شعر اینستیتو گوته مهر ۱۳۵۶ را بیاد میاوردند. شبی که زنده یاد فریدون مشیری شعر خوانی داشت بسیاری حاضر به شنیدن اشعار او نبودند و بسیار بچگانه و به ظاهر «رادیکال» هو کردند و با پا درمیانی گردانندگان برنامه بخیر گذشت. بخشی از روشنفکران به کمتر از زنده یاد سعید سلطانپور قانع نبودند. ولی بهر صورت آن حادثه دلهای بسیاری را بدرد آورد. در حیاط اینستیتو شادروانان بازرگان و سحابی نیز حاضربودند. کسی نمی تواند ادعا کند که آن جنجال کار ساواک بود.
افق سیاسی ایران بسیار مبهم بود و هنوز هیچ گروهی ، سازمانی امکان اعمال اتوریته نداشت و ساواکی ها اینجا وآنجا به سرکوب مشغول بودند - ماجرای کاروانسرا سنگی و مجروح شدن داریوش فروهر
سئوال من اینست که چرا بعداز شب شعر ، کانون نویسندگان یا سازمان چریکهای فدا ئی خلق این عمل را تقبیح نکردند و در باره ی تولرانس و چند صدائی هیچ صحبتی نمی شد ؟ همه چریک نبودند ، مجاهد هم نبودند. کارتر و ژیسکاردیستن و تمام کشورهای اروپائی میخواستند هر چه سریعتر آلترناتیو شاه را نصب کنند. حقوق بشر در بالاترین درجه خود مطرح بود.
ماجرای زنده یادان دکتر صدیقی و فروهر شاپور بختیار ، سنجابی ربطی به چپ نداشت یکی میخواست شورای سلطنت و دولت بینابینی را تقویت کند دیگری خمینی را. بعداز شبهای شعر و نامه ی رشیدی مطلق یواش یواش مشروعه خواهان وارد صحنه میشوند.
وارد جزنیات نمیشوم و این بخش را تمام میکنم نماز عید فطر بهار ۵۷ آغاز مشروعه خمینی ست . وقتی نیروی مخوف «ماند» سراسر کشور را اشغال نمود . تازه صحبت از هویزر و سولیوان و بقیه ی ماجرا ها در پاریس شروع شد که خیلی دیر بود.
کی میگوید صحبت از حقوق بشر نبود. خیلی هم خوب بود و بازرگان بارها گفت که همانطور که غرب به حرف ما گوش کرد که شاه خلافکار ست ما هم باید رعایت کنیم ( نقل به مضمون )
نه ! ما دنبال دنیائی رویائی بودیم رمانتیسم انقلابی : بعداز شاه نوبت آمریکا !!!!!! غیر از این بود.
برادری ، برابری ، حکومت کارگری
نه سازش ، نه تسلیم ، نبرد با آمریکا
خمینی با بنی صدر ، یزدی و قطب زاده طباطبائی حبیبی و..و...مانند اسب تروا در آسمان ایران هویدا شدند.
صبح ۲۲ بهمن حزب الهی های خمینی اولین کشتار خود را در زندان اوین با برگبار بستن مردم کنجکاو که به اوین رفته بودند آغاز کردند.
زندان را لازم داشتند . ما نمی دانستیم با کی طرفیم . مبارزات ۲۵ ساله نیروهای ملی و چپ نتیجه نداشت و انتقال با مهارت خاصی به خمینی سپرده شد. بقول پاکنژاد ملاخورشد.
نکته ی دوم : وقایع بعداز انقلاب جدا از قبل از انقلاب نیست.
- شرکت نیروهای جبهه ملی در دولت موقت ملی مذهبی ( مشروعه خواه «لایت» ) و اجرای رفراندوم آری به حکومت مشروعه و شکاف و عقب نشینی نیروهای ملی بعداز دو سه ماه - ضربه ی کاری بر دستاورد های مشروطه و قانون ملی شدن نفت ایران و سنت های خوب مبارزاتی دکتر محمد مصدق
- حمایت حرب توده از رهبری مشروعه خواه انقلابی - خمینی » وشرکت در رفراندوم و مخالفت با دولت مختلط ملی و ملی-مذهبی (مشروعه خواه «لایت» )
- حمایت مجاهدین خلق ( مشروعه خواه رادیکال ) از خمینی و شرکت در رفراندوم
- تحریم رفراندوم توسط چریکهای فدائی و جبهه ی دموکراتیک ملی و سایر چپ ها
بعدا هم دیدیم که ده ها و صد ها گروه پا به عرضه ی علنی کاری گذاردند ولی «تقریبا» همه همدلی و همکاری بلد نبودند. رقابت سالم وجود نداشت. مشروعه خواهان در حال «قانونی» کردن خود بودند ما هم دنبال مشغولیا ت خودمان
معلومه خمینی ماموریت داشت تا «آلترناتیو مطلوب » ایجاد کند اشغال سفارت و جنگ تحمیلی مصالح این پروژه بود و خونهای فرزندان مردم قربانی سازش تاریخی مشروعه و امپریالیسم.
طنز تاریخ:
حزب توده به بهانه ی حمایت از مبارزات « ضد امپریالیستی» خط امام تمام شواهد و نمود های سازش با امپریالیسم را نادیده گرفت و تا مرگ روی مواضع خود ایستاد - سازمان فدائیان خلق اکثزیت از بعداز انشعاب یعنی سال ۵۹ تا ۶۱ در کنار حزب توده بشدت در خدمت مشروعه خواهان خون آشام پرت وپلا گفت که هنوز قابل درک نیست .
نتیجه : مدیران نظام شاهنشاهی تا توانستند سرکوب کردند و ارث خود را به هیولائی تحویل دادند که در بطن خود پروده بودند. چه جانهای آزادی که تمام هستی و جان خود را در آن شرائط ظالمانه از دست ندادند.
هیولا «مذهب» و حامیانش «امپریالیزم » بمراتب عظیم تر از مخالفین شاه بودند . بمعنی بی عیبی مخالفین نیست در بالا عرض کردم.
هیولای خمینی و شریعت مداران صد ها هزار بار بد تر از شاه کردند.
از شکم این هیولا موجودی بمراتب وحشی تر برون آمد ه که در بیرحمی ایران بخود ندیده ست.
خوشبختانه این موجود وحشی در حال شکار والدین خود ست اتقاقی عجیب !
تصادفی نیست که غرب بعداز ۳۰ سال در حالیکه قبلا پرچمدار طرفداری از حقوق بشر علیه شاه بود در تمام این سالها خود را با مسائل دیگری سرگرم کرده ست . شاید میخواهد بنیانگراران حکومت خمینی توسط فرزندان خود بلعیده شود نه برعکس ! متوجه هستید میگویند انقلاب فرزندان خود را می بلعد ولی در ایران بچه بسیجی ها و پاسدارها شدند «سردار» و «ژنرال» و استحاله ی معروف بصورت وارونه صورت گرفته بجای اینکه ناخالصی های خرده بورژوازی سائیده شود و معقول شوند و وظائف دموکرات های انقلابی را ایفا نماید تبدیل به فاشیست شده اند و دارند پدران و معلمان خود را بازجوئی و شکنجه می کنند.
آقای سیف انتظار داشتید از حکومت خمینی و خامنه ای چیزی بهتر از این تولید شود . نویسندگان ما جائزه ی نوبل بگیرند ؟
ورزشکاران ما از تلاششان لذت ببرند و سرفراز باشند ؟ دانشمندان ما اختراع و اکتشاف کنند ؟ جوانان ما با سرخوشی از زندگی خرسند باشند؟ این ها را به حساب کم کاری روشنفکران نمیتوان گذارد. نه آب هست برای شنا و نه هوا برای تنفس بقیه پیشکش !
قبلا در روزهای قبل از انتخابات نوشته ام که تمام نیروها بدون استثنا حق دارند که برای نقض حقوق بشر در ایران مانند کمپین یک میلیون امضا برای حق شرکت در انتخابات آزاد و نداشتن کاندیداهای مورد اعتماد با جمع آوری امضا بطور مستقل و هم جهت از حق شهروندی خود تا آخر دفاع کنیم و با جمع آوری امضای میلیونی ثابت کنیم که پلورالیسم را قبول داریم و فقط این حکومت ست که منکر همه چیز ست.
چرا غرب نسبت به نقض حقوق بشر حکومت هزاران بار سکوت کرده؟ متفرق نباشیم . اختلافات عقیدتی جای خود ولی همه ما مانع مشترک در سر راه داریم غیر از این ست ؟ از این نظر هر چه به مخالفین حکومت انتقادکنیم کم کرده ایم.
احمد صلاحی
۱٨٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : اعداد در لینکها به فارسی برگردانده میشود
چون ادیتور این قسمت نظرها فارسی است اعداد را در لینک به فارسی برمیگرداند. تمام لینکهایی که من دادم به شرطی که اعداد فارسی را به لاتین تبدیل کنید کار میکند.
۱٨٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣٨٨
|
از : آرمان
عنوان : نه مشگل شما گول تبلیغات لیبرال خوردن است
جناب اسد سیف و امثال او که چندین سال است در کشورهای اروپایی در تبعید زندگی می کنند و از مزایای بدست آمده از مبارزات کارگاران اروپایی آسایش و ایمنی فکری دارد به اشتباه فکر می کنند که این نتبجه لیبرال های سرمایه دار می باشد که بتدریج نظراتشان در آنها رسوخ کرده است. آنها اکنون مخالف مجازات اعدام هستند اما همین لیبرال های شرمگین از هر جنایتی در اقصا نقاط جهان حمایت می کنند و چشم بر جنایت دول اروپایی و آمریکایی بسته اند. آقای سیف مجذوب تبلیغات دوروغین لیبرال ها شده است و صدایش از جای گرم می آید و اکنون مخالف اعدام کسانی است که مسولیت قتل و کشتار هزاران انسان هستند. خیلی خوب شما مخالف شدید مبارکتان باشد اما مردم ایران از حق خود در مجازات ایادی پلید رژیم خمینی نخواهند گذشت و شما نیز آزاد هستید بر در سازمانهای دوروغین حقوق بشر اشک ها بریزید!
۱٨٨٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : خواست لغو حکم اعدام، میزانی برای پایبندی احزاب و گروههای سیاسی به حقوق بشر
آنچه که جناب آقای سیف به آن اشاره کرده اند کاملا درست و بجاست. خواست لغو حکم اعدام، میزانی برای پایبندی احزاب و گروههای سیاسی است و میباید در برنامه و اساسنامه آنان درج شود. ادعای لفظی حزب یا گروهی که خود را مدافع حقوق بشر میداند اما که تکلیف خود را با اجرای حکم اعدام مشخص نکرده است بهیچوجه نباید جدی گرفت.
البته فراموش نکنیم که خواست لغو حکم اعدام جدید نیست. از بانیان اولیه لغو حکم اعدام درایران آقای "دکترحسین باقرزاده" فعال حقوق بشر است. درج مقاله ای از او در روزنامه «نشاط» منتشر و پاسخ عمادالدین باقی به او نه تنها به زندانی شدن باقی که به بسته شدن روزنامه و به زندان افتادن سردبیر روزنامه منجر شد.
http://www.radiofarda.com/content/f۴_Baghi_struggle_Iran_execution/۴۶۵۲۷۰.html
۱٨٨۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣٨٨
|
از : یک خواننده اکبری
عنوان : دقت در نوشته
آقای سیف سلام.
مطالب شما با بی دقتی هائی همراه است که بار مثبت آن را می کاهد و مایلم شما را به آنها توجه دهم.
گفته اید:
« در پی اینهمه اعدام، منِ مخالف رژیم هنوز هم حاضر نیستم، لغو حکم اعدام را شعار همگانی خویش گردانم. پس از سی سال خون که همچنان از پیکر این جامعه جاریست، ... جلاد دیروز را امروز قهرمان و ناجی می بینم. پرچمی می جویم تا گلهوار در پیاش روان گردم. شخصیت آن اندازه برایم مهم و دارای ارزش می شود که تمامی موارد حقوقی و قانونی را حاضرم به راه بیفرجاماش، فراموش کنم.»
چرا شما حاضر نیستید لغو حکم اعدام را شعار دهید. اینرا به که می گوئید. در همان کلن شما بیش از ۱۰ سال است که فعالین زنان شعار لغو حکم اعدام می دهند. ۲ جوان ۲۶ و ۲۸ ساله ( کافران بی نام ) در لاهه اعلام کردند اعدام جنایت است.در ده ها مطلب در سایت های اینترنتی لغو حکم اعدام سال هاست که شعار شده است.چه کسی جلاد دیروز را ناجی امروز می داند. شما این صحبتها را با چه کسانی در میان میگذارید.در زیر زمین رستورانی در خیابانی در کلن با ۱۵ نفر « پژوهشگر» دیگر یا بقول خودتان با روشنفکران ایران!!!
ویا
چرا می گویید در میدان آزادی بیش از نیم میلیون نفر برای تماشای اعدام آمده بودند.مگر در میدان آزادی میشود چنین جمعیتی را جای داد.
ویا
« بی هیچ پردهپوشی بگویم؛ به نظرم، مشکل اساسی ما پیش از جمهوری اسلامی، خود ما هستیم، بینشِ ماست که چنین نظامی می طلبد. این نگاه به جهان می تواند در لوای هر نامی بازتولید شود. و این خطرناک است. خطرناکتر از جمهوری اسلامی.»
« متن سخنرانی در سمینار انجمن پژوهشگران ایران- کلن ۱۴ و ۱۵ آذر۱۳۸۸ »
شاید منظورتان جمع « پزوهشگران» و نگاه و بینش آنهاست و یا خودتان ، که دست آخر هم عنوان سخنرانی در سمینار انجمن پژوهشگران ایران- کلن ۱۴ و ۱۵ آذر ۱۳۸۸ را بر مطلب حتما باید قید می کردید. که خوانندگان نا آشنا را دچار توهم کنید!
۱٨٨۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣٨٨
|