سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

توبه ها را بشکنید، آمد بهاران - مجید عبدالرحیم پور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ایرانی دوست

عنوان : نامه این ۱۶۲ تن که همه را دعوت می کنند بدنبال چوپان روان شوند مهم نیست، کارنامه آپوزیسیون خارج از کشور در این هفت ماه مهم است.
آقای عبدالرحیم پور گرامی،

چرا راه دور برویم و از این ۱۶۲ تن درخواستی داشته باشیم وقتی در کنار گوشمان اینهمه فعال و گروه و احزاب سیاسی مثلا آپوزیسیون و مخالف کلیت رژیم وجود دارد و معلوم نیست در این هفت ماه چه کرده اند که به نفع قیام مردم ایران بر علیه رژیمی باشد که به جایی رسیده که در روز روشن مردم را به رگبار گلوله می بندد و عمدا آنها با ماشین زیر می کند. این «آپوزیسیون» کجاست و در این هفت ماه چه کارنامه ای از خود بجا گذاشته است و اگر به همین منوال پیش برود چه پاسخی به تاریخ و به وجدان خود خواهد داد؟ چرا این آپوزیسیون بجای اینکه ارتباطش را با ما در رسانه های ایرانی مثل اخبار روز بیشتر کند به ویژه در طول این هفت ماه از ما می گریزد و بجای آن به رسانه های بیگانه وقت خود را می فروشد؟ اطلاع رسانی تنها وظیفه اینها نیست، وظیفه اول اینان در قبال مردم ایران در داخل و خارج از کشور است. در این هفت ماه چند بار دیده شده است اینان از طریق رسانه های مختلف مثل اخبار روز با ما تبادل نظر کنند و در عین حال که برای طیف خود یار گیری می کنند با طیف های گوناگون بر سر اصول پایه ای مثل تمامیت ارضی ایران و اساس قرار دادن همه مفاد منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد در قانون اساسی ایران پس از فروپاشی این رژیم توافق کنند؟ چرا به ما جواب نمی دهند، چرا رسانه های ایرانی به آنها فشار نمی آورند که پاسخگو باشند و آنها را افشا کنند اگر به وظایف خود عمل نمی کنند؟ چرا هیچ مقاله و مصاحبه ای در رابطه با وظایف و نقش آپوزیسیون ما نوشته نمی شود و اینان را به راهی که باید بروند رهنمون نمی شود؟

ما مانده ایم با کوهی از پرسشهای اساسی و بجا که جوابی در خور شأن ما بما داده نمی شود؟ چرا هیچ تصویری از آینده ای که می توانیم داشته باشیم و راه های دستیابی به آن برای ما در رسانه ها دیده نمی شود؟ آیا باید در گذشته مبهم و برزخ کنونی ای که در آنیم باقی بمانیم، آخر چرا؟

نامه این ۱۶۲ تن که همه را دعوت می کند بدنبال چوپان روان شوند که ایران را به پرتگاه خطرناکی رهنمون شود مهم نیست. مهم گفتار و بویژه کردار آنانی است که خود را آپوزیسیون دمکرات به ما معرفی می کنند. بهتر است نگاهمان را به طرف آنها معطوف کنیم و مقاله ها در این رابطه باشند شاید که این مدعیان بخود آیند.

با سپاس فراوان
۱۹٨۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨٨       

    از : ب. بی نیاز داریوش

عنوان : جمهوری اسلامی باید برود
حکومت اسلامی ایران از زمان برقراری خود توسط بنیانگذارش خمینی، حکومتی از نوع حکومت محمد در مدینه بوده است. این حکومت مانند اصل و منشاء خود فاقد هرگونه صفت و کیفیت مداراگری، تساهل و مهرورزی بوده است. از همان ابتدا، بنای این حکومت اسلامی بر اساس «خودی و غیرخودی» قرار گرفته بود. به مرور زمان حلقه‌ی «خودی»ها هر چه تنگ‌تر و تنگ‌تر شد، تا به امروز که این حلقه فقط از نهادهای نظامی، امنیتی و کلاً سرکوب تشکیل شده است. هم اکنون در یک طرف خط حکومتِ اسلامی، «خودی»‌ها، و طرف دیگر مردم ایران، «غیرخودی»‌ها، قرار دارد. حکومتِ اسلامی برای هزاران بار به شیوه‌های خشن و وحشیانه به مردم ایران اعلام کرده است: یا ما را همین گونه که هستیم می‌پذیرید یا ما باید کاملاً برویم، بین این دو، راه سومی وجود ندارد!
جمهوری اسلامی باید برود، یعنی چه؟
۱- ابتدا ضروری است که ادبیات مبارزاتی این جبهه از هرگونه ادبیات اسلامی و دینی پرهیز کند و خود را با ادبیات جوامع مدنی و اساساً سکولاریسم سازگار سازد. بدون به کارگیری چنین ادبیات و نگارشی صفوف و مرزها مخدوش خواهد شد و ما در واقع یک رفتار التقاطی را ادامه خواهیم داد که در نهایت به نفع حکومت اسلامی و فرهنگ آن خواهد بود.
۲- جنبش مردم ایران فاقد یک رهبری است. ولی رهبری این جنبش اساساً با رهبری جنبش‌های تاکنونی هم در ایران و هم در جهان متفاوت است. یعنی کیفیت این جنبش با رهبری فردی سازگار نیست و یک رهبری جمعی را طلب می‌کند. رهبری جمعی حداکثر فقط می‌تواند یک سخنگوی قابل عزل داشته باشد که سیاست‌های جمع رهبری را اعلام می‌کند.
۳- اساس و مبنای مطالبات جنبش سکولار مردم ایران سی بند منشور جهانی حقوق بشر است که در آن نه تنها حقوق دموکراتیک مردم در نظر گرفته شده است بلکه حقوق اقلیت‌های ملی، دینی و جنسی در آن تصریح شده است.
تحت شعار «جمهوری اسلامی باید برود» و مطالبات دموکراتیک، فرآیندی آغاز خواهد شد که نیروهای اجتماعی بینابینی سرانجام تصمیم خود را خواهند گرفت که جایشان در کجاست. می‌توان و می‌بایستی به مردم نشان داد که فقط و فقط دو راه وجود دارد یا باید به همین حکومت اسلامی تن داد یا باید برای یک نظام سکولار دموکراتیک مبارزه کرد. از سوی دیگر همه‌ی ما به خوبی می‌دانیم که یک نظام دموکراتیک چیزی به جز همزیستی انواعِ اجتماعی گوناگون با منافع گوناگون نیست. بنابراین رسیدن به این نظم دموکراتیک نه به معنای حل تضادهای اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی، بلکه فقط رسیدن به نظم و بستری است که در آن مبارزات سیاسی و اجتماعی به شیوه‌های مسالمت‌آمیز و مدنی به فرجام خواهند رسید.
در این پروژه‌ی ملیِ «جمهوری اسلامی باید برود» رنسانس ایرانی، بازنگری و بازاندیشی فرهنگی-سیاسی، نقد تربیت خشونت گذشته‌مان، آشنایی با شیوه‌های مبارزاتی مسالمت‌آمیز نهفته است. از این رو، «جمهوری اسلامی باید برود» تنها محدود به رفتن یک حکومت نیست، بلکه می‌توان و باید آن را به رفتن یک فرهنگ و یک شیوه‌ی معین از زندگی تبدیل کرد. دلیل به بن رسیدن پروژه‌ی «اصلاح‌طلبی» نه در بدطینتی حاملین آن بلکه در التقاطی بودن آن است، همانگونه که دلیل موفقیت بیش از سه دهه‌ی حکومت اسلامی نه در خوش‌طینتی حاملین آن بلکه در قاطعیت و غیرالتقاطی بودن آنها نهفته است.
از این رو، برای تضمین کیفیت دموکراتیک مبارزات مردم ایران ایجاد یک سقف واحد سیاسی که بر سردر آن تابلوی «جمهوری اسلامی باید برود» نصب شده است، ضروری می‌باشد. این سقف واحدِ مطالبه محور می‌تواند نقطه‌ی آغاز یک دوره‌ی جدید مبارزاتی با کیفیت نوین باشد.

www.biniaz.net
۱۹۷۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱٣٨٨       

    از : آرمان رهائی

عنوان : از تخم افعی کبوتر بدنیا نمی آید
آقای عبدالرحیم پور که بیشتر عمر خود را صرف سیاست کرده اند می پرسند که: "این ۱۶۲ تن که ظاهرا بخش عمده اشان دکتر، مهندس و دوست و برادر سابق آقای محسن رضائی هستند، از کدام منطق عقل و عقلانیت، برادری و دوستی سخن می گویند؟!"
اولا اینها دوروغهای کلاشی هستند که در جعلیات خبره هستند و دکتر و مهندس بودنشان نیز در اکثر موارد تقلبی است. وقتی یک پاسدار بیسواد مثل همین پاسدار آدمکش رضائی به دوروغ ادعا می کند که دکترا دارد در حالی که حتی دیپلم دبیرستانی نیز ندارد پس اراذل و اوباش دوست او نیز دست کمی از خود این جانی ندارند. ثانیا منطق این پاسداران تاریکی همیشه چماق بوده و منطق و عقلانیت در تضاد با وجود پلید اینها دارد. آقای عبدلارحیم پور شما که از قدیم در سیاست بوده اید مگر واقعا خیلی ساده تشریف داشته باشید که از این شیادان این سوال را می کنید. آقای عبدالرحیم پور اینها همان هستند که بودند و انتظار اینکه این جانیان از انسانیت بوی برده باشند از هر منطق و عقلانیتی دور است. باور کردنی نیست که کسی در رهبری یک سازمان سیاسی بوده باشد و سوالات ساده لوحانه ای را مطرح کند که حتی یک کودک دبستانی نیز جواب آن را می داند!
۱۹۷٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست