از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : برای آقای حسین رزاقی
پیش از هر مطلبی به خاطر معرفی نام خاص و حقیقی تان باید بگویم که جای بسی خوشوقتی ست که عده ای در مقابل این جریان ضد فرهنگی که استفاده از نام مستعار در جهان مجازی ست، مقاومت می کنند.
ولی ببینید دوست گرامی، اگر من از کلمهی حریف استفاده کردم، این کلمه کاملا در ادبیات و خصوصا فلسفه از دیرباز جا افتاده است، و به معنی مخاطب و فردی ست که با او در خصوص بررسی و تحلیل و ارزیابی اثری و یا اندیشه ای خاص به مباحثه می پردازیم.
کتاب «هنر همیشه حق به جانب بودن» اثر شوپن هاور را اگر خوانده باشید می بینید که در مباحثات بین حریفان همواره دو موقعیت کلی وجود دارد، یا این که ما می خواهیم به هر قیمتی حق به جانب باشیم و به شیوه های مختلف حریف را از میدان به در کنیم، که در این صورت البته کلمه حریف معنای نازلی خواهد داشت ولی در صورتی که هدف ما نزدیک شدن به حقیقت باشد، در این صورت حریف برای من ضرورتی دیالکتیک داشته و پیروزی او در ارائه نظریاتش از آن من نیز خواهد بود.
بر این اساس می بینید که موضوع «خوانش» خوانشگر از یک سو و نیت نویسنده تا چه اندازه می تواند مشکل برانگیز باشد. و ادبیات تا چه اندازه می تواند طعمهی سوء تعبیر قرار گیرد.
از توصیه شما برای آشنایی با هنر سپاسگذارم :
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند ز استادی خود شاد شدیم
ولی تلاش من برای طرح «روزنامه هنر و مبارزه» آن طور که شما تعبیر کرده اید نیست، یعنی «هنر مبارزه» نیست، بلکه مبارزه برای دفاع از فرهنگ و هنر است.
و اختلاف نظریات دیگر نظیر «هنر درس آزادی نیست، خود آزادیه و یا پرتقال خوشبختیه...» تمام اختلاف نظریاتی از این دست، موضوع بحث من نبود. موضوع بحث من مشخصا مربوط بود که رابطه انسان و زبان از یک سو و نحوه ای که نویسندگان و شاعران و هنرمندان از نمادهای جمعی استفاده می کنند و با ایجاد تغییر و تحول در آنها به نوشتار شخصی خود تحقق می بخشند. و پرسش اینجا بود که نویسنده تا چه اندازه می تواند این نمادها را دستکاری کند و یا تا چه اندازه می تواند مثلا از نمادهایی که به متن فرهنگی دیگری تعلق دارد در متن فرهنگی اصلی خود به کار ببرد.
من حرف شما را می فهمم : پرتقال عین خوشبختی ست یا خوشبختی می تواند شبیه پرتقال باشد. «زندگی یک بشقاب است» بسیار خوب. ولی خواهش می کنم به موضوع بحث توجه کنید.
البته حرف شما کاملا صحیح است که ما باید بیشتر از اینها با موضوع نقد ادبی آشنایی پیدا کنیم (و همین طور تفاوت نقد ادبی و تئوری ادبی و تئوری در ادبیات وایدئولوژی). متأسفانه در زبان فارسی مراجع چندان مناسبی پیدا نمی شود، تحقیقات در سطح بسیار نازلی هستند و مقالاتی هم که در نشریات می خوانیم واقعا قابل تردید هستند. به ندرت پیش می آید که بحث و جدلی جدی بی آن که به ناسزاگویی برسد، شکل بگیرد و به یک پژوهش و فعالیت گروهی بیانجامد. فحش کاری ها هم از این جهت است که تحقیقی نشده و مرجعی وجود ندارد. به همین علت کار به دعوا می کشد. ما اگر بتوانیم چند تا از این کارهای تحقیقاتی اروپایی ها را به فارسی ترجمه کنیم که حداقل الفبای کار دستمان بیاید، کلی کار کرده ایم. متأسفانه به دلیل تروریسم فکری و فرهنگی و...خشونت بار و ابتذال آمیز اپوزیسیون ایران در پیوند با سیاست طبقاتی و تبعیض آمیز کشورهای اروپایی همواره مانع از هر گونه فعالیت سالم فرهنگی و مابین فرهنگی در فضای خارج از کشور شده است.
در وبلاگ «مابین فرهنگی ایران و جهان» من به تحلیل تعدادی از آثار و مسائلی پرداخته ام که می توانست به عنوان «مابین فرهنگی» مطرح باشد، شاید بد نباشد نگاهی به آنها بیاندازید.
www.interculturel.blogfa.com
۲۱٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رضا مجازی
عنوان : حقیقی یا مجازی؟؟؟؟
آقای رزاقی عزیز،
حقیقی یا مجازی بودن من هیچ تفاوتی در اصل قضیه نمی دهد، من شوخ طبعی ناب و خلاق شما را ستایش می کنم و براستی از آن لذت بردم. این بخش دارد از مدار خارج می شود. هنوزحرفهایی برای گفتن دارم که می گذارم برای وقتی دیگر، در همین ستون ادبیات. شاید باز هم دیدار یدست داد، البته مجازی.
من بحث باشما و آقای محوی را بسیار سودمند می بینم.هم برای خود و هم برای خانم کرباسی. کاش ایشان هم از برج عاج خود به محفل کوچک ما نزول اجلال می فرمودند.
از شما تقاضا می کنم در این دنیای مجازی از گفت و گوی مجازی با چهره های مجازی پرهیز نکنید. میروم نوشته ی کوتاه و طنز آمیز شما را یک بار دیگر بخوانم
۲۱٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حسین رزاقی
عنوان : در سایه
من چند بار در گوگل گشتم اثری از آقای جواندل ندیدم،نتیجهای که من میگیرم اینکه ایشان
وجود حقیقی ندارند.کسی که در سایه زندگی میکنه حسابش جداست.من با اینگونه اشخاص وارد بحث نمیشوم.
این بار چند کلمهای مینویسم و میدان به شما می سپارم
آقای جوان
۱-من آدم شوخی هستم تا به حال رگ گردنم آنقدر قوی نشد که به چشم بیاد.
۱،۱ -جواب سوال شما در رابطه با ادبیات مجرد. آن ادبیات ازدواج کرده الان متاهله.
۲-من با هنر سر و کار دارم.هر هنرمند به فراخور حالش میتواند فنون موجود را غنا بخشیده یا فنّ جدیدی به آن اضافه کند.
با این وجود قصد ضربه فنی کردنتان را ندارم.
۳-آقای جو. شما در نوشته تان دنبال دشمن تراشی هستید.مثلا شکنجه تخس (موذی، سمج) را به سیاست متصل کرده نتیجه خودتان را از آن میگیرید.آیا هیچ به این اندیشید اید ،که شاعر شاید از زندگی خصوصی یا تجربه شخصیش صحبت میکند.
شکنجه انواع گوناگون دارد آیا تا به حال تحقیر و شکنجه شدن زنی را شاهد نبودید،آیا در جوامع کنونی زنی را دیدید که به نحوی از آنها شکنجه نشده باشد. من به عنوانه یه زندانی سیاسی سابق هیچ گونه مشکلی با این نوشته ندارم.
۴-(شاعر را معصوم تر از آن) قلمداد کردید. کاش میدانستم ای کاش چه معیارهایی در مخیله شماست.
-----------------------------
برای هنر و مبارزه
از من به عنوان حریف یاد کردید،ما در مورد شعر پهلوانان پولکی نظر مینویسیم.ولی خودمون تو زورخونه نیستیم
نه عزیز شما اول با هنر آشنایی پیدا کنید.ببینید مبارزه چیه؟
وقعی به هنر مبارزه رسیدید چند کلمه ایی با هم حرف میزنیم.
هنر درس آزادی نیست ،خود آزادیه ، آنگونه که آزادی و آزادگی هنره.
در جایی به تمسخر نوشتید (آیا مجاز است بگوید پرتغال به مفهوم خوشبختی یا بدبختیست).
من با یه تجربه از ایام کودکی برای شما توضیح میدم که پرتقال عین خوشبختیست.
شبی که برفی نسبتا سنگینی بارید ، همه شهر غمگین بودند.
جهیزیه دختران جور نمیشد.
بدهکاریها به موقع پرداخت نمیشدند.
طلبکارها وامشان را وصول نمیکردند.
ازدواج به تاخیر میافتاد.از لباس عید خبری نبود
و و و بله آقای گرامی پرتقال عین خوشبختی و یا بدبختیست.
برای نقد نوشتن اول بروید کمی نقد بخوانید،برای آشنای با خانم کرباسی هم دو ده کار هنری ایشان و دهها نقد ادبی
میتونه امکان خوبی برایتان باشه.
من با اسم حقیقی وارد این بحث شدم در صورت تمایل با نام حقیقی میتوانید با من تماس بگیرید.
۲۱٣۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : پاسخ به دوستان نقد ادبی رضا جواندل و حسین رزاقی
من فکر می کنم انتقاد آقای حسین رزاقی در مورد «باد بادبادک خندانی را روی صورتم می چسباند»، در هر صورت آن چه که به خوانش من مربوط می شود، درست است.
دلیل این اشتباه هم احتمالا بخاطر صفحه آرایی بوده. در هر صورت در هر خوانشی امکان اشتباه و یا سوء تعبیر وجود دارد. باید این را پذیرفت.
در مجادله و نقد وقتی حریف در مورد خاصی پیروز می شود، اگر به دنبال حقیقت هستیم، باید از او تشکر کنیم. من از حسین رزاقی به انتقاد صحیحش تشکر می کنم.
ولی در موار دیگر یعنی بخصوص در مورد ارزیابی ایشان، بی شک باید از تعریف های مقدماتی شروع کنیم. یعنی چگونگی دسته بندی اظهار نظرها. مثلا جملهی «من از این اثر لذت بردم» را در کجا قرار دهیم؟ در نقد یا تئوری؟ در چه نوع نقد یا تئوری؟ ایا ارزیابی به همین جا خلاصه می شود؟ آیا نقد می تواند به همین یک شاخص خلاصه شود؟
یا انتقاد آقای رضا جواندل، در کجا قرار می گیرد؟
«وقتی که شاعران ندانند که ادبیات جز هنر فن نیز هست خوانندگان در مرز تلخیص و تجرید وا میمانند»
من فکر می کنم ما در این جا به توضیحات بیشتری نیازمندیم تا به شاخص های انتقادی آقای رضا جواندل پی ببریم. در هر صورت برای من روشن نیست و فکر می کنم به توضیحات روشنتری نیازمند هستم.
ملاحظه می کنید که تلاش ما بر این است که مسائل را روشن بیان کرده تا بی هیچ ابهامی شاخص ها را از یک دیگر تفکیک کنیم.
۲۱۲۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رضا جواندل
عنوان : معنا شکنی
آقای محوی،
بسیار قابل استفاده بود سپاسگزارم. من نوشته های شمارا در باره نماد نخوانده ام و در نخستین فرصت خواهم خواند.
نماد یکی از عمده ترین مظاهر تجلی و بروز معناست. معناد در نماد بوسیله ی قرار داداجتماعی - فرهنگی و یا عهد ذهنی ساخته می شود. مثلا اهالی یک فرهنگ روی شجاعت شیر، یا مکر روباه و یا خبر چینی کلاغ توافق می کنند.آنوقت آن جانور (یا پدیده) نماد آن صفت در آن جامعه و فرهنگ می شود. ببینید باز هم به معنا می رسم.
وقتی اندیشه و در پی ان سخن آغاز می شود، معنا به اشکال مختلف صورت می بندد. نا آشنایی شما با یدالله رویایی تاسفی بر نمی انگیزد، جای تاسف است که از حافظ به رویایی رسیده ایم.
وقتی که شاعران ندانند که ادبیات جز هنر فن نیز هست خوانندگان در مرز تلخیص و تجرید وا میمانند ومثل آقای رزراقی اظهار نظر می کنند. آقای رزاقی پشتوانه فنی بحثتان را مطرح کنید و ادبیات مجرد را توضیح دهید. سلیقه ی شخصی من وشما ارتباط به بحث فنی ادبی ندارد. شما مختارید که از روند معنا شکنی(نه پارادکس) لذت ببرید ، اما اگر محبت کنید و آنها را برای من هم توضیح بدهید سپاسگزار خواهم شد. تغمن در نظر نخست خود قوی شدن رگهای گردن جمعی را پیش بینی کرده بودم.
۲۱۲۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حسین رزاقی
عنوان : مضحکه
از خواندن شعر لذت بردم ولی وقتی به نظرات نظر کردم،خندهام گرفت.
بعضی وقتها با خودم فکر میکنم آیا کسی مجبورمان کرده در هرکار دیگران نظر بدهیم.
عوض کردن کلمات شاعر،(لابد تخس نیست نحس درسته) یا آبستره فقط در نقاشی وجود داره.
کسی در جایی به درستی اشاره به این میکنه که باد بادبادک خندانی روی صورتم می چسباند
بعد میپرسه کی بادبادک را به صورتش میچسباند.
بادکنک به صورت میچسبد نه بادبادک (با این نوع اظهار نظر مرغ پخته رو به خنده میاندازید)
در مورد آگهی ارزان که در اینجا رایگان است.هم فکر نکردید دوستان.برای ما رایگانه ولی برای کسانی که سفارش میدهند پولی است آگهی ارزان اگهی کم کیفیتی میتونه باشه که براش پولی کمتر پرداخت شده.
نکات بی ربط دیگری هم در نظرات بود شاید وقتی دیگر به آنها اشاره کنم.
۲۱۲۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : پاسخ به آقای رضا جواندل
آقای رضا جواندل
با سپاس از توضیحات و بحثی که در این جا به راه انداخته اید. اجازه دهید تا گام به گام بر اساس مسائلی که مطرح کرده اید پیش برویم.
در گام نخست باید عرض کنم که به هیچ عنوان قصد نداشتم این شعر را به عنوان اثر هنری باز شناسی کنم. ولی آموخته ام که پیش از رسیدن به چنین داعیه ای، خصوصا در مورد هنرمندان معاصر، آثارشان را مقدما به عنوان [پیشنهاد] ادبی یا هنری دریافت کنم و آنها را وحلهی نخست به عنوان [کاندیدای اثر هنری] در نظر بگیرم. در نتیجه بین این اثر به عنوان داوطلب اثر هنری تا باز شناسی آن به عنوان اثر هنری فاصله ای هست. در این فاصله خیلی اتفاق ها می افتد یا نمی افتد...نقد...تئوری...و خود فاعل نوشتار یعنی نویسنده و شاعر و هنرمند که در دیالکتیک فعالیت هایش و داد و ستدی که با پیرامون خود دارد می تواند تحول پیدا کند. امیدوارم این موضوع «اثر هنری» تا حدودی روشن شده باشد.
و امّا مسئله کلمه نمی تواند صوت باشد، البته حق با شماست و موضوعی را که من در این زمینه در کامنت پیشین مطرح کردم کاملا تسامحی بوده و هدف اصلی ام این بود که روی نظریه پردازی های احتمالی شاعر و نویسنده تکیه کنم. با این وجود وجه صوتی می تواند چرخش ها و پیچش هایی پیدا کند که این موضوع نیز بر می گردد به دیدگاه روانشناختی از رابطه انسان و زبان. اخیرا من یک متن مختصر در این زمینه در بلاگفا منتشر کردم که می توانید نگاهی به آن بیاندازید، تحت عنوان «از ساحت تخیلی تا فن نوشتار نزد فاعل ناخودآگاه» در سه بخش.
http://interculturel.blogfa.com/۸۸۱۱۱.aspx
این بحث بازی با کلمات که من به شکل کاملا فرضی مطرح کردم، به نحو خاصی با بحث نماد سازی گره می خورد. می دانیم که نماد دو بعد به هم پیوسته می تواند داشته باشد یعنی بعدی که به نماد جمعی باز می گردد و بعد شخصی که همواره با تغییر و تحول در وجه جمعی و عمومی تجلی می کند و یکی از عرصه های نقد برای بازشناسی خصوصیت شخصی نزد فاعل نوشتار است. در این صورت در ادامه بحث شما که صوت بی معنی در زبان نمی تواند وجود داشته باشد، این پرسش در عرصه نماد سازی مطرح خواهد بود که تغییر و تحولاتی که نویسنده در نمادهای جمعی ایجاد می کند تا کجا می تواند پیش برود، آیا مجاز است که بگوید این جا پرتقال به مفهوم خوشبختی و یا بدبختی ست؟
در این صورت نویسنده باید یک راهنما ویژه آثارش تهیه کند، و ما نیز آزاد خواهیم بود که پیشنهاد او را بپذیریم یا نه...موضوع اصلی این جا ست که ما پیش از همه پی ببریم که اثر یا پیشنهاد (داوطلب اثر هنری) از چه عناصری تشکیل شده.
من فکر می کنم که هنر درس آزادی ست، و هنرمند آزاد است که محتوای پیشنهادات خودش را تعیین کند. ولی ارزیابی و بازشناسی آن به عنوان اثر هنری موضوع دیگری ست.
در مورد شعرهای آقای رویایی مطالبی نوشته بودید متأسفانه من شناخت چندان روشنی از کار ایشان ندارم.
۲۱۲٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رضا ج
عنوان : شعر مجرد
آقای محوی عزیز،
باحترام آنچه که شما مرقوم فرموده اید نمی تواند "سروده" ی خانم کرباسی را بعنوان یک اثر هنری توضیح دهد یا حتی توخیه کند.
اجازه بدهید کمی فنی تر وارد قضیه بشوم.
ابستره، در دنیای رنگ و نقاشی معنی دارد. نه در دنیای واژه ها. شما احتمالا با روند معنا سازی process of signification ، مقوله ای که در زبانشناسی مطرح است آشنایی دارید. عالی ترین شکل بیان در روند معنا سازی با واژه ها شکل می گیرد و متعالی ترین وجه معنا سازی در ساختن واژه های منشوری تجلی می کند؛ واژه های ایهام انگیز که بار چند معنا را بدوش دارند و چند معنای معقول از آنها افاده می شود. تا انسان به زبان بعنوان عمده ترین رسانه ی ارتباط نیاز دارد، واژه را نمی توان از بار معنا تهی و به صوت تبدیل کرد.
این مقوله در ادبیات امروز جهان سوء استفاده یا بدفهمی جمعی از شعرا قرار گرفته است. در ایران شعرای حجم پرچمداران این مقوله اند. این بحث شاید برای شما آشنا باشد اما فنی تر از آنست که مناسب طرح در این ستون باشد.
اجازه بدهید اضافه کنم که از میان هنرها طبیعت ِ نقاشی، بویژه رنگ مناسب ترین محمل را برای بیان مجرد فراهم میاورد، حتی خط از پذیرش تجرید تن میزند و ابستراکشن طرح را به کاریکاتور تبدیل می کند.
من یقین دارم که بسیاری از "سرایندگان" ایرانی و از جمله آقای رویایی به سبب ناتوانی در بهره گیری از کارایی واژه ها به شکستن معنی روی آورده اند.
خانم کرباسی معصوم تر آز انند که با این مقولات انس داشته باشند.
شما فکر نمیکنید در شعرشان تخس اشتباه چاپی بجای نحس باشد؟
شکنچه ی تخس شاید قابل تجربه است، اما نامتجانس با آنچه در زندانها ی ایران سنتا اعمال می شود. آیا قصد ریشخند زندانیان سیاسی است؟
۲۱۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : پاسخ به آقای رضا جواندل
در اینجا حداقل سه خوانش از این شعر «از پهلوان پولکی ام» وجود دارد، که البته نظر خوانشگر سوم به دلیل نامعلومی حذف شده و جملگی بر نامفهوم بودن آن دلالت دارد. در هر صورت هر سه حاکی از این امر بوده اند که رابطه گرفتن با آن بسیار مشکل بوده، و همانطور که در کامنت اول نوشتم خیلی آبستره به نظر می رسد.
ولی با ایراداتی که شما چهار مورد آن را مشخص کرده اید، از دیدگاه من تنها می توانم با شماره ۲ موافق باشم (البته با احتیاط). چون که بقیه اموری هستند که به انتخاب خود شاعر بستگی دارند، و ما نمی توانیم برای شاعر و نویسنده تعیین تکلیف کنیم، و به او بگوییم بادبادک نیست بادکنک است یا اساسا چیز دیگری ست و شاهپرک است.
می گویم با احتیاط، از این جهت که معلوم نیست این کار عمدی بوده و یا سهوی. و اگر عمدی بوده، باید بپرسیم که آیا این نویسنده چنین شگردهایی را برای غلط نویسی دائما تکرار می کند یا نه؟ چون که از دیدگاه من این نوع جفتک چهارکش زدن ها حق شاعر و هر نویسنده ای ست که برای کار خودش تصمیم بگیرد. ایا باید چنین مواردی را به عنوان خصوصیت نوشتار شخصی او به حساب بیاوریم و یا این که منزوی بوده و نتیجه اشتباه تایپی و یا سهوی است؟
روشن است که یکی از کارهای نقد به همین گفتگوها و تجربیات خوانشگرانی باز می گردد که به تعبیر و تشریح نوشته پرداخته و در جستجوی معنا هستند.
من فکر می کنم بهترین کار همین است که فورا قضاوت نکنیم، حتی اگر نتیجه برایمان کاملا روشن باشد، و تنها به این نکته بسنده کنیم که فعلا شعر نامفهوم است، و احتمالا غلط املایی دارد (البته اگر چه دستور زبان و آموزش آن اهمیت بسیار زیادی دارد،ولی بررسی و تحلیل شاعران از این زاویه واقعا کار بیهوده ای ست، زیرا اساسا کار شاعران فاصله گرفتن از زبان رایج و قواعد دستوری ست) و...
خب از این بعد برای ارزیابی شاعر باید به کارهای دیگر او مراجعه کنیم و بپرسیم که ایا او درباره کارهای خودش خارج از شعرهایش مطلبی نوشته یا نه؟ نظریه خاصی درباره شعر ارائه کرده یا نه؟ و به این طریق احتمالا راهنمایی برای خوانش شعر او پیدا کنیم، و با آن توضیحات فرضی شعر او برای ما معنی پیدا کند.
مثلا «جته بوقه ها یا بوته جقه» که شما به آن اشاره کرده بودید. باید دیدکه چنین تغییر شکلی در کلمه عمدی و بر اساس نظریه خاصی بوده یا نه؟ و اگر سهوی بوده در انتشار بعدی تصحیح شود.
بعد که این مسائل روشن شد می توانیم با دقت بیشتر به ارزیابی او بپردازیم. در این جا من در عین حال وارد عرصه هایی می شوم که تا حدودی مربوط می شود به پرسش قبلی شما که در حاشیه شعر صمصام کشفی مطرح کرده بودید، که از دیدگاه من حائز اهمیت بسیار زیادی است.
با سپاس از خوانش شما
۲۱۲۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رضا جواندل
عنوان : پرسش؟؟
آقای محوی عزیز با سپاس از پاسخ،
من ترجیح می دهم زیر شعر خانم کرباسی نظرم را بنویسم، نه در حاشیه ی شعر آقای کشفی.
راستش من نشانی از عنصر زیبا شناسی در شعر خانم کرباسی نمی بینم. تعدادی واژه های زیبا یا ساختاری نا همناهنگ و ناسازوار ،اتفاقی کنار هم قرار گرفته اند که هیچ معنای یکپارچه، تکه تکه یا مشخصی را بذهن متبادر نمی کنند.
شاید علت این باشد که ما در روزگار مرگ معنا زندگی می کنیم! خواننده ممکن است برا اساس سلیقه و فانتزی خود چیزهایی حدس بزند.
بر نارسایی های معنایی اشتباهات فاحش لفظی را نیز باید افزود.
چند نمونه
۱-آیا خانم کرباسی معنای تخس را که شنگ و بازیگوش است می دانند؟ رابطه ی تخس و شکنجه چیست.
۲- منظور از جته بوقه ها آیا بوته جقه است؟
۳- بادکنک به صورت می چسبد نه بادبادک.
۴-خون می چکم از گوش از کنار از پهلو. خون می چکم دیگر چه صیغه ای است؟ می چکدم یا می چکانم!!؟؟
آری آقای محوی ما احتیاج به نقد داریم و نیز احتیاج به آموزش دستور زبان فارسی.
احتمالا دوستان این نوشته را اهانت به ساحت خانم کرباسی تلقی و حذف می کنند.
با درود و احترام
۲۱۲۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣٨٨
|