از : ح.م.
عنوان : اخلاق در سیاست
روزگاری قبل و به خصوص بعد از «انقلاب» هزاران نفرجوان شرقی ایرانی به دلیل خلوص و فداکاری عده ای سلحشور دور سازمان فدایی گرد آمدند.
پس از «انقلاب» سیاست کمک به برپایی و استقرار حکومت دینی، این نیرو را چند پاره کرد.همه آنها که در کنار رژیم در چند سال اول رکاب زدند به سهم خودشان مسئول و پاسخگوی این حماقت سیاسی می باشند.موثرترین فرد در هدایت این سازمان پس از«انقلاب» اما فاقد اخلاق سیاسی هم بود. اقرار خود این فرد پس از ۲۰و چند سال ( آنهم نه از حب علی ) مبنی بر اینکه هلیل رودی را( به عنوان رقیب سیاسی) به دروغ و ناجوانمردانه جاسوس و عامل بیگانه معرفی کرد، نمونه ای از این اساسا بی اخلاقی و خصوصا بی اخلاق سیاسی بود.معنی این رفتار این بوده است که چنانچه این فرد در قدرت سیاسی بود می توانست به«هلیل رودی» همان حکمی را بدهد که مثلا رژیم جمهوری اسلامی به حمید منتظری داد.و این رفتار بعدها ادامه داشت و در خارج کشور هم ادامه داشت.سئوال اینست چرا عده ای ضروری می دانند که با چنین فردی میزگرد سیاسی، آنهم به مناسبت سالگرد برپایی سازمان فدایی، برگزار کنند. یعنی این عده این داستان ها را نمی دانند! یا اینکه سازمان موجودی که برگزار کننده میزگرد است فکر می کند باز می شود به اتکا ابتکارات و امکانات چنین شخصی به جایی رسید. ما شرقی ها چرا سعی نمی کنیم در سیاست، کمی اخلاق از غربی ها بیاموزیم. فقط کافی نیست ( به درست) نظرات غیر درست آقای سروش را در سیاست نقد کنیم و یا به سهم خودمان ننگ و نکبت رژیم اسلامی را برملا و رسوا سازیم.نباید پای این میزگرد ها رفت!
۲۲۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : رضا سالاری
عنوان : من اشتباه میکنم و چون پوزش برای بهتر شدنم می خواهم، پس من هستم
اگر دکارت گفت من می اندیشم، پس من هستم، من میگویم من اشتباه میکنم و چون پوزش برای بهتر شدنم می خواهم، پس من هستم.
متأسفانه بیشتر جلوداران و مشهورشدگان علمی، فلسفی، حقوقی یک مملکت استبداد زده، همواره از نوع غیر صالح و غیر خالصش سرمی شکفند، یعنی بیشتر سوداگری، تجارت، مصلحت گرایی و سیاسی کاری علمی پیشه میکنند، تا راستی و درستی مطلق، تا همانطور که مردمشان می خواهند، فروتنان وخدمتگذاران خلص و خالص علمی و مردمی باشند.
به نظر من جوهر شرف و عزت و حرمت انسان درنگاه فروتنانه و عاری از هرگونه غرور، نخوت، پیشداوری خود به خودش است، که بپذیرد نه تنها هیچ برتری و فضیلتی نسبت به هیچکس دیگری ندارد، بلکه جزء و موجودی کوچک و ساده از طبیعت و جهان بزرگ است، که بمجرد قصد انجام هرکاری، احتمال و پتانسیل خطایش هم بی بروبرگرد افزایش می یابد، و تنها از راه آزمون و خطا و تجربه خود و دیگران است که راه درستر و کم خطاتر را پیدا میکند.
متأسفانه هنوز فرهنگ ما فرهنگ پوزش خواهی و معذرت خواستن از اشتباهات خودمان نبوده و نیست. هنوز ما عارمان میشود قبول کنیم که اشتباه امری است عادی و فقط پوزش و جلوگیری از تکرار اشتباه باعث رشد و تحول و بهتر شدن ما میشود.
هم آقای سروش و هم آقای لاهیجی، و شاید اکثر روشنفکران ما، متأسفانه نه تنها کمکی به حل آن نکرده اند، بلکه خودشان مانعی بر گسترش این فرهنگ رهایی بخش از نخوت و غرور و مصلحت اندیشی بوده اند.
با آنکه خود آخوندی مجتهد بود، آقای مهدی حائری یزدی، در کتاب خاطرات شفاهی خود، به قلم وهمت حبیب لاجوردی، دقیقاً همین موضوعی را که آقای نیاز، در مورد مناسب بودن همان قانون اساسی سلطنتی مشروطه، و اینکه واقعاً نیازی به نوشتن یک قانونی دیگر نبود، خطاب به خمینی همین را پیشنهاد داده بود، که البته مورد قبول رهبر انقلاب تنگ نظر و غیر دموکرات واقع نشد، و او هم بعد از آن مورد تنفر و قهر و تبعید قرار گرفت و ناچار به ترک دیار شد.
بی توجه به نتیجه کار و پیروزی انقلاب خونبار، من خودم شخصاً، به علت اشتباه تاریخی و خیلی بزرگم، یعنی عدم حمایت از آقای بختیار، که به نظر من بهترین فرصت و گزینش برای نیل به دموکراسی در زمان عمر کوتاه من بود، و من چه ناآگاهانه و نادان غفلت کرده و آن فرصت را درک نکردم و از دست دادم، از تمام مردم ایران، از تاریخ و از خود آن مرد بزرگ پوزش میخواهم. ولی سعی میکنم دیگر اینقدر نادان سیاسی نباشم، و نظیر این اشتباه را بار دیگر به گونه ای دیگر تکرار نکنم. پیروز باشید.
۲۲۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : گفتا ز که نالیم ...
جناب فریدون احمدی، برعکس بسیاری که در مورد مقاله شما کامنت های تندی نوشته اند از شما بابت عدالت و واقعبینی تان تشکر میکنم. بخصوص که شما نیز مانند خودم تا جایی که میدانم اساسا آته ایست میباشید. ضمن همه این انتقادهایی که بدرستی به سروش کرده اید به نقش و اهمیت برجسته او در تحول مثبت در داخل جریان شیعه نیز اشاره کرده اید. همانگونه که مسیحیت سرانجام از درون خود و با پروتستانیزم متحول شد، اسلام نیز الزاما محتاج این نو اندیشان دینی است که بدون آنها اسلام هرگز پاکزادایی نخواهد شد. این برخورد شما خالی از خشم و عقده و با حفظ حیثیت و احترام به دگر اندیش براستی جای خوشوقتی دارد.
در همین زمینه انتقادی که شما به سروش کرده اید متاسفانه بسیاری از سکولارهای برجسته نیز یک حالت یک بام و دو هوایی به برگزیدگان یا "مساوی تر"هاشان دارند که بدتر از آقای سروش آدم را مبهوت میکنند. برای نمونه عبدالکریم دیگری بنام دکتر عبدالکریم لاهیجی از برجسته ترین و مورداحترام ترین شخصیتهای مدافع حقوق بشر نیز در مصاحبه ای که اخیرا در بی بی سی داشت در مورد شورای نگهبان به وضوح توضیح داد که این شورا اساسا در پیشنهاد اولیه قانون اساسی جمهوری اسلامی که توسط ایشان و همکارانشان تدوین شد بدنیا آمد. ایشان اما تاکید میکردند که این شورای نگهبان فعلی آن شورای نگهبانی نیست که مورد نظر ایشان بوده بلکه قرار بوده که در جمع یازده نفره شورا روحانیون با تنها(!!!) پنج عضو حضور داشته باشد و شش نفر بقیه میبایستی که از وزارت خانه ها یعنی متخصصین تشکیل میشد(یعنی پنج روحانی "شیعه" بدون تعلق وزارتخانه ای و شش فرد دیگر به نمایندگی از وزارتخانه های دادگستری و غیره که با نگاهی به ترکیب امروزی وزارتخانه ها شاید باز در بین آنها نیز روحانی شیعه موجود باشد). همانطور که میبینید این شورای نگهبان کذایی تنها دستپخت ملاها نیست بلکه همین تیم لاهیجی برایشان تهیه و تدوین کرده اند. آخر به چه حسابی باید پنچ روحانی شیعه به هر قصد و عنوانی در یک کشور کثیر المله با ادیان مختلف، گیریم که شیعه ها هم اکثریت داشته باشند، باید بعنوان ناظر در نظر گرفته شود؟ این اعتراف آقای لاهیجی من را کاملا در بهت و تاسف فرو برد، چرا که اقلا انتظار داشتم که ایشان از این دسته گلی یک به آب داده پشیمان باشد و بگوید که آن زمان ما جو زده بودیم یا ان تجربه و دانش لازم را نداشتیم یا چه میدانم این وظیفه برای تیمی با آن ترکیب چند شماره بزرگ بود. ناگفته نماند که اساسا قانون اساسی زمان شاه آنقدر بد نبود که از نو نوشته شود و میتوانستند افراد خبره و باسوادتر را برای تغییرات جزیی لازم آنهم بعد از بحث و بررسی کافی برای این تغییر بگمارند، که این البته مخالف "انقلاب کردن" میبود اما از دید و تجربه امروزی آقای لاهیجی باید حداقل به آن اشاره میکردند بجای اینکه همان دستور العمل را تکرار کنند یا متاسف باشند که شورای نگهبان مورد نظر ایشان بکار نیامده است. آقای لاهیجی نمیخواهد قبول کند که شورای نگهبان کمی بهتر یا کمی بدتر نداریم، بکله مشکل همین جاده دادن به "مساوی تر" هاست که خود بخود به این وضع اسف بار منجر میشود. حالا بهر حال ایشان هنوز بعد از سی سال و گذشتن سن و تجربه بدون هیچ پشیمانی و ناراحتی وجدانی از کرده خود شورای نگهبان اولیه را به رخ ما میکشد. آری ایشان نیز مانند جناب سروش انتظار دارند که این "مساوی تر" هایشنا به انتظار "اخلاقی" که از آنان میرفته عمل کنند؟؟؟!!! همانطور که شما بدرستی اشاره کرده اید این قاعده "مساوی ترها" در نفس خود مخالف منشور حقوق بشر است و تبعیض آمیز است. حال وقتی یک مدافع حقوق بشر در حد و وزنه آقای لاهیجی بعد از سی سال هنوز چنین بی اعتنایی به نکته اساسی و روح منشور حقوق بشر میکنند دیگر چه انتظاری میتوان از سروش داشت؟ خلاصه امیدوارم امثال این انسانهای بسیار مورد احترام نگارنده قدری با انتقادات امثال شما بخود آمده و به این مسئله بطور جدی توجه کنند و اشتباهات خود را به جای توجیه نقد کنند. که این به اعتبار آنان صد چندان خواهد افزود.
۲۲۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : پ پیمان
عنوان : ضرورت شکافتن اظهار نظر های روشنفکران دینی از خود راضی
آقای احمدی
نوشته شما در شمار نوشته هائی است قابل تقدیر. در این مقطع از مبارزات دمکراتیک مردم ایران بر علیه استبداد دینی و جدائی سیاست از دین ضرورت دارد که نویسندگان دمکرات و سکولار هرچه بیشتر به نوشته ها و سخنرانیهای آقایان سروش و هم اطاقی هایش در خارج و در ایران برخورد نمایند . متاسفان برخی از روشنفکران آنچنان زیر بغل این آقایان با ریش و بی ریش با عمامه و بی عمامه هندوانه گذاشته اند که دچار توهم شده و فکر می کنند که اندیشمندان جهان کنونی اند و طلب کار از مردم. این آقایان به خود زحمت نمی دهند که تاریخ ایران و اسلام را بر رسی کرده و یکبار بدون تعصب احکام الهی شان را بخوانند و در باره فاجعه حمله اعراب مسلمان را به ایران مروری نموده و یا به سخنان گهر بار امامشان که جمهوری اسلامی را بنیاد گذاشت و این آقایان همه کاره این حکومت بودند فکر کنند و ببینند که تاثیرات مخرب این فاجعه تا چه میزان بوده و هست. کار روشنگرانه در باره التقاط سیاسی و دینی برای جوانان مبارز و آزادیخواه که دین را در جامعه به ارث برده اند و کمتر متوجه تاثیرات شوم این فرهنگ استبدادی هستند لازم است. تجربه فاجعه خمینی و عدم برخورد به سیاست های مستبد قرن نباید فراموش شود. باید روشنفکران دمکرات تابو شکن باشند و چهره استبدا دینی را باید با استدلال و آوردن احکام الهی که با خشونت و آدمکشی همراه است را نشان داد. سکوت و ملاحظه به بهانه اینکه امروز اتحاد و همکاری از اولویت برخوردار است و باید در مقابل این آقایان سکوت کرد و صرفا نقاط مشترک را تقویت کرد عوامفریبانه است و به تحمیق خود روشنفکران و جوانان منجر می شود. به هیچ قیمت نمی بایستی حقیقت را پوشاند. شما که خود تجربه تلحخ حمایت خمینی و حزب توده را در انبان تجربه خود دارید می دانید که این نوع سیاست چشم پوشی به دنباله روی منجر می شود و در عمل به ضرر مردم و آزادیخواهی است.
موفق و تندرسا باشید.
۲۲۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : احمدی
عنوان : لطفا آدرس بدهید
کاربر محترم با "نام کاربر ت"، نوشته اید: "سروش به روشنی در مطلبش نوشته که من طرفدار نظام سکولار هستم طرفدار نظامی هستم که بر پایه انتخابات آزاد بنا شود مذهب را هم یک امر وجدانی و شخصی میدانم که نمیبایست در امر سیاست داخل شود" لطفا آدرس دهید آقای سروش کجا مذهب را یک امر وجدانی و شخصی میدانذ که نمیبایست در امر سیاست داخل شود. تا آن جایی که من می دانم ایشان نه در این نوشته و نه در هیچ نوشته یا سخن دیگری، از جدایی مذهب و دین از سیاست دفاع نکرده اند بر عکس از دموکراسی دینی دفاع کرده اند. شاد باشید!
۲۲۰۶۱ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک کاربر ت
عنوان : نظر
آزادی خواهیم همه را آزاد میخواهیم مشروط به اینکه انها در چارچوب فکری ما بگنجند .
آقای فریدون احمدی من نه مذهبی هستم نه علاقه مند به افکار سروش ولی در این آدم تحولی را شاهدم که در امثال شما مشابه آن را ندیدم این بابا در طی این چندین سال به نتایجی متفاوت از گذشته اش که همه ما از آن خبر داریم رسیده و به خاطر آن حاضر به پرداخت بها بوده در جائیکه امکان آن را داشت و حتی بیشتر از دیگران که در رفاه و آسایش بسر برد و فلانش را با شاخ گاو جنگ نیندازد حالا شما دوستان همفکر خودت را که به هیچ شکل تحمل غیر را ندارند را گذاشتی و یقه سروش را چسبیدی .
سروش به روشنی در مطلبش نوشته که من طرفدار نظام سکولار هستم طرفدار نظامی هستم که بر پایه انتخابات آزاد بنا شود مذهب را هم یک امر وجدانی و شخصی میدانم که نمیبایست در امر سیاست داخل شود خب دیگه چی باید بگه اگر منتظر هستید درست عین شما حرف بزند که میشه حکایت همین حکومت منحوسی که بهش دچاریم و اگر به کثرت اندیشه اعتقاد دارید دیگه این بهانه جوئیها برای چیست . بر اساس حرفهای سروش میشه فهمید که او خواهان نظامی مبتنی بر نظر مردم است حالا در جزئیات بطور قطع نظر ایشان میتواند با بنده و سرکار تفاوت داشته باشد اما خیال نمیکنم این لحظه برای بزرگ نمائی وجوه افتراق شرکت کنندگان در جنبش اجتماعی نو پای ما زمان مناسبی باشد .
۲۲۰۴۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : رضا سالاری
عنوان : آقای احمدی محترم
من ضمن اینکه بر توانائی کلامی و زبانی آقای سروش احترام دموکراتیک و سکولار بسیار قائلم، از نظر فکری هنوز ایشان را بعنوان یک فیلسوف جهان بین و جهان شناس نمی بینم.
ضمناً، لفظ و لقب روشنفکر ویا فیلسوف دینی را هم، برای ایشان که دیندار و مبلغ هستند، ترکیبی متناقض می بینم، چون روشنفکری با دینداری از اساس در تناقض است. شما در تاریخ روشنفکری مدرن دنیا، فیلسوفی را سراغ ندارید که شدیداً مبلغ دین باشد و اینطور استدلال کند: که چون استبداد دینی داریم، پس میتوانیم دموکراسی دینی هم، در فرم لیبرال سکولار مدرن امروزاش!، داشته باشیم!!!!.
ایشان متأسفانه در مسیر یک فیلسوف جهان بین و جهان اثر−گذار راه نمیرود و در حد همان عرفان ده قرن پیش مولانای مرید خویش در جا میزند، در حالیکه با این قدرت کلام از او انتظار میرود خیام زمان ما باشد، که حتی پیش از مولانا با چه جهان بینی زیبائی، دین و مذهب و قران را بی اثرتر، بیهوده تر و بی ارزش تر از می و یا مدام انگاشت و چه جاودانه این خیام ما، این فیلسوف جهان بیدارکن ما، چه زیبا و بی باک سرود:
قرآن که کلام خدا خوانند آنرا؛ گه گاه نه بر دوام خوانند آنرا
برگرد پیاله آیتی است؛ که اندر همه جا مدام خوانند آنرا
و متأسفانه هنوز هم وی متوجه نشده چرا رند شیرین کلام شیراز ما، این کلام ساختار شکن دینی را گفت که: بر سر طربت من با می و مطرب بنشین......
علت چیست؟ چرا سروش حقیقت واضح را که دیگران میبینند، نمی بیند؟
چون او مدام بلبلی میکند؟ او هیچوقت خودرا نشکافت و هیچوقت گذشته خود را بدور از تعصبات دینی اش ارزیابی نکرد. سروش هنوز ناواقع بینانه مغرور است، غرق در تضاد است، مغرور خود و تمام گذشته اش است، خودرا همچون امامی معصوم وعاری از اشتباه و خطا می بیند. او حتی پیشوا و مرید، عشق، رهبر، کعبه آمال، هستی و فرشته نجات او بشریتش، الهام بخش خود و تأثیر گذار در تمام شئونات زندگی مذهبی اش، یعنی محمد، ملقب به رسول الله را، خاطی ولی خود را بری از خطا میبیند. سروش زمانی فیلسوف جهان بین چون خیام میشود که بگوید من هم بشرم و اشتباه میکنم و یک بار هم در پی پستی در ستاد انقلاب فرهنگی اشتباه خیلی بزرگی کردم، که میتوانم با یک پوزش لفظی، وخیلی کوچلو و ناقابل جبران کنم.
آیا روزی این کبوتر کلام آزادی سروش از اعماق حلق و گلوی او بیرون میپرد تا او حقایق را بهتر ببیند؟
۲۲۰۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣٨٨
|
از : مبهوت
عنوان : جایگاه مذهب حوزه خصوصی است
یکی از موضوعاتی که در آن آقای سروش به خلط مبحث می پردازد، مساله تفکیک حوزه عمومی و حوزه خصوصی است که از مباحث مهم لائیسیته یا "سکولاریسم سیاسی" به تعبیر سروش است.
او در گذشته هم سکولاریسم را به انواع مختلف (۴ نوع) دسته بندی و تعریف کرده اما موضع گیری مشخصی نکرده بود. این بار، او ظاهرا تا مرز پذیرش سکولاریسم سیاسی پیش رفته، اما همان طور که مقاله آقای احمدی نشان می دهد، عمق و خلوصی در کار نیست. او خواهان تسلط (و نه تنها حضور) دین در حوزه عومی است که یک امر سیاسی است نه ایدئولوژیک. تفکیک این دو حوزه از یکدیگر هم جلوی استبداد دینی را می گیرد، هم از فشار دولتی بر مومنان و دین باوران از هر مذهب و آیینی ممانعت به عمل می آورد. لذا، نظرات آقای سروش هم به زیان قربانیان تبعیض مانند بی دینان و غیر مسلمانان است هم یه ضرر مسلمانان شیعه که مجبور خواهند بود از قرائتی که توسط قانون و دولت تبیین می شود تبعیت کنند،
تحول فکری لاک پشتی آقای سروش هنوز خیلی جا دارد تا به جایگاه مطلوبی برسد.
۲۱۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : اختراع جدید: سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم دینی
آقای احمدی عزیز
خیلی ممنون از زحمات شما. آقای خاتمی و یارانش در ایران و سراسر جهان شدیداً تلاش می کنند که روند سکولاریسم واقعی جنبش عمومی مردم ایران را به انحراف بکشانند. اختراع جدید سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم دینی آقای سروش در همین راستاست. ای کاش هموطنان عزیز مبتلا به بیماری توهم قدری مطالب رهبران سبز را با دقت بیشتری مطالعه فرمایند تا متوجه اختلافات فاحش آنها با سکولاریسم واقعی، شناخته شده و کلاسیک بشوند.
شاد و تندرست باشید
۲۱۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨٨
|