از : اگر ما درک اصولی و عمیق داشتیم
عنوان : بدترین و ترسناکترین متد مبارزه
س: گفتمان غالبی در جنبش رایج است و بر این تصور است که مبارزه مدنی در جامعه ... ایران پاسخگو نیست، چرا که حاکمیت غیردمکراتیک و دیکتاتور بوده و اصولا مدل مبارزه مدنی برای کشورهای دمکراتیک و شبهدمکراتیک مناسب است. آیا این نگرش درستی است؟ ...
ج: اتفاقا عکس این قضیه صادق است، نخست اینکه نه مبارزه مدنی و نه مبارزه مسلحانه متعلق به منطقه، ملت، فرهنگ و جامعه خاصی نیست؛ بلکه بستگی به آزمون بشریت دارد و حتی دو شیوه عمده مبارزه بهشمار میروند و تمامی ملل ساکن در جهان مطابق درک و فهم خود، از یکی از آن دو شیوه بهره گرفتهاند یا اینکه از یکی بیشتر بهره جستهاند، به همین خاطر اینگونه اظهارات بسیار نسنجیده بهنظر میآیند، در واقع من نمیتوانم به سهولت این گفته را نادیده بگیرم، چرا که این عبارت از روشنفکری مبارزه و عقلانیت انقلابی ما حکایت و تعبیر میکند، همین درک ساده است که قادر به مطالعه پیرامون سبکهای مبارزاتی نیست. در واقع همین عقلانیت است که به متد مبارزه مسلحانه اولویت میدهد و پس از گذشت سالیان مدید قادر به بازنگری در اصول خویش نیست و به نقایص، اشتباهات و شکستهایش واقف نیست و حتی نمیتواند وضعیت کنونی را به درستی تجزیه و تحلیل نموده و آن را رهبری نماید. مبارزه مسلحانه خودآگاه نیست و بسیار سهلالوصول است، در برداشتن سلاح نیازی به اندیشیدن نیست و این عقلانیت تاکنون در همه اقصی نقاط جهان زمینههای مناسب شکلگیری جنبش مسلحانه را فراهم آورده و این جنبش با فاجعه، اشتباهات مکرر مواجه بودهاست. در خصوص اینکه مبارزه مدنی در کشورهای دیکتاتورزده جوابگو نخواهد بود و باید در کشورهای دمکرات و شبهدمکرات آزمون گردد، باید بگویم که در این مورد نیز عکس آن صادق است، نخست اینکه در نظامهای دمکرات و شبهدمکرات نیازی به مبارزه نیست، چراکه اگر چنین نظامی دمکرات است، به آن خاطر دمکرات است که حقوق همگان در آن مراعات شدهاست، اگر شبهدمکرات هم هست بدان معناست که حقوق انسانی و اولیه در آن رعایت شدهاست و در چنین حالتی بزرگترین مشکل ما با حکومت به حرفه، خدمتگزاری و نوعی از حقوق صنفی برمیگردد و در اینجا هم نیازی به مبارزهای نیست که مد نظر ماست. ما در سیستمهای دیکتاتور و توتالیتر به مبارزه و علیالخصوص به مبارزه مدنی نیاز داریم، به دلیل آن که ما در چنین نظامهایی علاوه بر آن که مشکلات و مسایل ملی و فرهنگی خواهیم داشت و این خصلتهایمان انکار شده و ممنوع میگردند، حقوق و کرامت انسانیمان نیز خدشهدار میگردند؛ با این اوصاف مبارزه مدنی درست از همین جا آغاز میشود، حتی میتوان گفت که مبارزه مدنی در نظامهای توتالیتر بیش از نظامهای دیکتاتور و شبه دیکتاتور جوابگو خواهد بود، به دیگر مفهوم تا زمانی که حاکمیت بستهتر، ستمگرتر و ترسناکتر باشد اهمیت و تاثیر مبارزه مدنی بیشتر عیان میگردد، چرا که به گفته جین شارپ، مبارزه مدنی نقاط ضعف حاکمیت را نشانه میگیرد، لیکن مبارزه مسلحانه نقاط قوت حاکمیت را هدف قرار میدهد و این خود موجب خواهد شد که حکومت خود را بیشتر تسلیح و تقویت نموده و با توسل به خشونت تمامعیار آن را سرکوب نماید. اصولا مبارزه مسلحانه با دستان خود زمینههای سرکوب خود را هم در خارج و هم در داخل فراهم میکند، لیکن مبارزه مدنی درست برعکس مبارزه مسلحانه هم در داخل و هم در خارج مشروعیت حکومت را به زیر سوال میبرد، به همین دلیل این استنتاج اخیرالذکر کاملا نادرست است.
----------
گفتوگوی کریم محمدی با محمود شیرزاد
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۰/۰۳/۱۰۱۸۴۶.php
۲۲۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : b-adab ۲
عنوان : جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه، درخشان ترین دستاورد جنبش روشنفکری ایران!!!
گروهی از مردم ما خیال می کنند که جمهوری اسلامی بطور اتفاقی در ایران بر سر کار آمد. گروهی دیگر بر این باورند که دولتهای بزرگ باعث بروی کار آمدن ملایان شدند و گروه دیگری هم هستند که این نظام را فرزند خلف نظام پیشین می خوانند. معدودی هم که خود سابقآ از معرکه گردانهای پنجاه و هفت بودند، صحبت از انحراف انقلاب بمیان آورده، کاسه کوزه را بر سر مردم خرد کرده ، دلیل اینهمه خانه خرابی را نا آگاهی عوام می خوانند. اما به تحقیق میتوان گفت که هیچیک از این استدلالها درست نیست. بلوای روح الله خمینی و روضه خوانها را نمیتوان یک رویداد تصادفی بحساب آورد، زیرا در یک رخداد تاریخی (آنهم به شکل یک انقلاب) روند اوضاع سیاسی میبایستی در مدتی طولانی مجموعه ای از عوامل را در یکزمان در کنار یکدیگر قرار دهد تا اسباب چنین دگرگونی بزرگی را فراهم آورد
دولتهای بزرگ هم نمیتوانند در کشوری انقلاب راه بیندازند، مگر آنکه آن جامعه از قبل مستعد انقلاب باشد. زیرا که پدیده های اجتماعی پیش از هجوم عامل بیرونی، خود در درون خود به زنگ زدگی و موریانه خوردگی دچار میشوند و آنگاه است که عامل بیرونی با یک تلنگر از خارج آنرا درهم می شکند. بنابراین گناه فتنه ی سیاه بهمن را نمیتوان بگردن بیگانگان هم انداخت. مردم عوام را نیز نمیتوان محکوم کرد، زیرا درست است که پیروزی انقلابها در گرو مشارکت وسیع مردم است، لیکن مردمان عادی رأسآ به شورش و بلوا اقدام نمی کنند، مگر آنکه عده ای احساسات آنان را تحریک و کانالیزه کرده باشند.
هیچ تحولی فاقد تئوریسین و یا پیش آهنگان فکری نیست. هر دگرگونی عمیق فلسفی سیاسی هم که تا کنون در جهان به وجود آمده، رهبران فکری ـ عقیدتی ویژه ی خود را داشته. همین پیشقراولان هم هستند که با رخنه در اندیشه ها و آرزو های مردم کوچه وبازار آنها را بمیدان می کشند و در بیشتر موارد هم از آنها استفاده ابزاری میکنند
بلوای پنجاه وهفت هم نمیتوانست از این قانونمندی طبیعی مستثنی باشد، زمینه آن فتنه و بلا را هم مانند تمامی شورشها مردم عوام نبودند که بوجود آوردند، آن خانه خرابی و خودکشی ملی هم ایدئولوگ های خاص خود را داشت. متفکرانی سخیف و گنجشک مغز که خود را مثلا روشنفکر می پنداشتند. کسانی که ناخودآگاه پنجاه سال تمام در مکتب استالینست ها درس ویرانگری آموخته بودند و ملت ما را بخاک سیاه نشاندند.
طایفه ای نابخرد که انقلاب را با "چنانکه افتد و دانی" اشتباه گرفته، کشور را حداقل دویست سال به عقب برده و کار ملت ایران را هم به بی آبرویی و دریوزگی کشاندند. مردم روشنفکر زده و از شعر مسموم ما بی تقصیر بزرگترین قربانی ندانم کاری افرادی شدند که تصور میکردند که چیزی بیش از خود آنان درچنته دارند، و دردا که اصلآ اینچنین نبود.
تاریخ به نیکی نشان داد که مردم عوام کشورما با تکیه بر تجربیات ساده گذشته خود، بسی بیشتر از کتابخوانهای اتوپیست درایت و شعور و معال اندیشی دارند. بنابراین اگر نادانی را علت اصلی آن فاجعه بدانیم، این جهالت از سوی باصطلاح روشنفکران مسخ شده و غرق در هپروت بود نه از جانب مردم
آیا شرم آور نیست که می گویند این نظام ادامه همان نظام پیشین است و هیچ تفاوتی هم در وضع مردم بوجود نیامده ! آخر وقاحت هم اندازه ای دارد. آنچه مسلم است نظام پیشین ایران معایبی داشت که نیازمند یک رفرم سیاسی بود. بزرگترین خطای نظام پیشین این بود که توسعه سیاسی را تصدق و بلاگردان توسعه اقتصادی و رفاه و آسایش مردم نموده بود. مشکل عمده، دخالت حکومت در اصل مشارکت مردم در انتخابات و تعیین سرنوشت سیاسی کشور بود که فضای بسته سیاسی هم طبیعی ترین میوه آن بشمار می رفت. لیکن مقایسه این رژیم با نظام شاهنشاهی ایران اگر از جهل مطلق نباشد، بی تعارف یک بی شرمی صرف است.
مردم ایران اگر چه به رستگاری کامل نرسیده و در رفاه مطلق بسر نمی بردند، لیکن کجا اینچنین بد نام و بی چیز و درمانده بودند. دختر نوجوان این مردم از فرط استیصال دست به تن فروشی نمی زد. پسر جوان این مردم مسکین مجبور نبود پس از اتمام تحصیلات در ژاپن و مالزی و اندونزی به عملگی بپردازد و یا برای فرار از آن جهنم، آواره کوه و بیابان شود و برای اخذ پناهندگی لبهای خود را بدوزد و دست به خود سوزی بزند و یا برای گرفتن جیره نان جوین و کنسرو لوبیا در کمپ های پناهندگی سر در مقابل کسانی خم کند که سابقاً در کشور ایران نوکری و کلفتی ودربانی و شوفری میکردند. این مردم امنیت داشتند ، آزادی کامل فردی داشتند. ارتشی قدرتمند داشتند که حافظ مرزهایشان بود و شب ها با آسودگی سر بر بالین مینهادند
اینها چه میدانستند پاسدار یعنی چه ، کمیته به چه معناست ، برادر بسیجی کیلویی چند است و انصار حزب الله کجا می چرند و نهی از منکر چه صیغه ای است. مردم ما آژیر حمله هوایی و موشکباران را اصلاً نمیدانستند که چیست. کسی از آنها برای اثبات زن وشوهریشان سند وشناسنامه طلب نمیکرد. حتا نامی از کوپن و بسیج و مهر مسجد به گوش این مردم بینوا نخورده بود. خانم های خانه دار در قوطیهای روغن نباتی و پودرلباسشویی بدنبال قوی هژده عیار، سنجاق سینه و سکه طلا می گشتند. کسی را با آستین کوتاه وکفش ولباس رنگین و پودر و ریمل و رژلب کسی کاری نبود. اتوبوس زنانه مردانه اصلا به فکر کسی نمی رسید. از هیچ کس به صرف نوشیدن یک قوطی آبجو قلابی هتک حرمت و حیثیت نمی شد و قیمت یک شیشه ودکای دست ساز آدم کورکن قاچاق، با قیمت یک گاو هفت من شیرده برابری نمی کرد
مردم از هر قشر و طبقه ای که بودند زندگی پرنشاط و امکانات ویژه اجتماعی خود را داشتند. هزاران بیمارستان و درمانگاه و کلینیک و شیرخوارگاه و مدرسه و آموزشگاه و پارک و کتابخانه مجانی در اختیارشان بود. آنها چهارشنبه ها قرعه کشی پول پارو کردن و هفت سین طلا و خانه یک میلیون تومانی داشتند. فردین داشتند، ناصر ملک مطیعی داشتند، بهروز وثوقی داشتند، زن عاشق قرمزپوش داشتند. آغاسی و مراد برقی و بالاتر از خطر داشتند. فیلم سلطان قلبها و صمد و سنگام و بروس لی داشتند. این مردم ارحام صدر و وحدت و چیچو فرانکو و امیل ساین خود را داشتند. تآتر مولیر و شکسپیر و اوژن یونسکو و سینمای وودی آلن و اینگمار برگمن و آکینو کوروساوا داشتند.
تالار رودکی و ارکستر فیلارمونیک و سنتی و کر و باله دریاچه قو و فیدلیو داشتند. خوانندگان مشهور به هزینه دولت هر هفته به مناطق دور افتاده سفر کرده و زیر نام «هنر برای مردم» در روستا ها و شهرهای کوچک کنسرت مجانی برای مردم دور از مرکز اجرا می کردند. مردم همه وقت امکان تماشای سیرک مسکو و رفتن به گاردن پارتی و هزاران تفریح گوناگون رایگان و یا ارزان قیمت دیگر در اختیارشان بود. هر شب پنج شنبه در میادین بزرگ شهر مراسم شاد آتش بازی اجرا می گردید
سوای مشبرای این مردم اسفبارترین خبرسال آنهم فقط در تابستانها و از طریق رادیو دریا، خبرغرق شدن چند نفر در دریای مازندران بود که با اتومبیل پیکان یا آریا شاهین و یا شورولت و کادیلاک و ژیان و جیپ آهوی بیابان مونتاژ ایران و قسطی خود برای تفریح و خوش گذرانی به کنار دریا رفته بودند. این مردم آبجو شمس شانزده ریالی و بطری یازده تومان عرق کشمش مخصوص میکده و بهمان قیمت یازده تومان بلیط تی . بی . تی برای زیارت مشهد را در دسترس داشتند.
در ایران اسلامی ، هیچ زن اسلامی ، با بیکنی اسلامی، یعنی با ( چادر و چاقچور و پیچه و روبنده و مقنعه اسلامی ) در دریای اسلامی ، مازندران اسلامی، شنای اسلامی نمیکرد. شیخ و ملا بجای تازیانه زدن ملت در کوی و برزن و تحقیر و توهین به شخصیت آنها، برای دریوزگی خمس و ذکات به در خانه هایشان میامدند. کسی در و همسایه خود را لو نمیداد. هیچکس فرزند خود را به جوخه اعدام نمی سپرد. سینه کارگر نانوایی و قصابی این مردم به سیگار چهارخط وینستون خو گرفته بود و دیگر مارک ها او را به سرفه می انداخت. کسی برای شنیدن موسیقی دلخواه خود سروکارش با دایره مبارزه با منکرات و کمیته و بسیج و شیخ و ملای بد ترکیب نمی افتاد و شلاق نمیخورد! ادامه دارد.............
۲۲۷۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : دو نکتهی مهم : روانشناختی. انباشت فرهنگی
در این مصاحبه حداقل دو نکته بیش از همه از دیدگاه من حائز اهمیت است. یکی موضوع بررسی «جنبش چریکی چپ ایران» است که اگر چه به دقت مطرح می گردد ولی متأسفانه از خود بررسی و تحلیل خبری نیست.
دومین نکتهی مهم، باز هم از دیدگاه من، دسترسی اعضاء سازمان چریکی و به همین ترتیب عموم مردم به انباشت فرهنگی در عرصهی ادبیات مارکسیستی است. این پرسشی ست که حتی امروز نیز به شکل بسیار بغرنجتری مطرح می باشد. خصوصا اگر به این موضوع فکر کنیم که در حال حاضر در خارج از کشور همین گروه ها به شکل تشکل یافته وجود دارند و فعال هستند.
ولی با این وجود، به عنوان مثال، در سایت «آرشیو انترنتی مارکسیست ها» هیچکس نیست که به پرسش ها و پیشنهادهای شما پاسخ بگوید. یعنی این که حتی با وجود امکانات فنی انقلابی نظیر انترنت ما مثل گذشته به آثار مارکسیستی دسترسی نداریم. علاوه براین،
ما تقریبا با چیزی به نام ادبیات پرولتاریایی اشنا نیستیم، نویسندگانی نظیر هاری مارتینسون Harry Martinson یا لوسین بورژوا Lucien Bourgeois یا پولای Poulaille و یا میکائیل گولد Michaël Gold و تمام نویسندگانی که در نوع ادبیات پرولتاریایی دسته بندی شده اند را تحقیقا نمی شناسیم و هیچ تلاشی هم در این زمینه ها انجام نگرفته است. و من با پیش داوری خواهم گفت که اگر هم تلاشی انجام بگیرد حتما با سکوت و بی اعتنایی مواجه خواهد شد. خواهیم دید.
ولی بر عکس نشریات چپ انباشته است از بزرگداشت صمد بهرنگی که به هیچ عنوان نه نویسندهی انقلابی ست و نه متخصص تعلیم و تربیت. این ناآگاهی عمومی ست که تبدیل نوعی تبانی نمادینه پیرامون صمد بهرنگی شده است. و همین یگانه نویسنده به اصطلاح انقلابی ست که به خاطر و به عنوان یگانه نویسندهی انقلابی مشکل برانگیز به نظر می رسد. کدام مشکل؟... مطمئنا با چنین جریان هایی هرگز نمی توانیم دوست خوبی برای پرولتاریای ایران و جهان باشیم و در بهترین حالت پیرو استالین قاتل پلخانف خواهیم بود.
در ضمن نقاشی بیژن جزنی نیز که بیشتر شبیه کاریکاتور است، اثر معنی داری برای جنبش مسلحانه می تواند باشد. خصوصا از این جهت که نقاش فراموش نمی کند برای پرسوناژ آلت جنسی در نظر گیرد، و تمام ترکیب نقاشی حاکی از همین «فالوس» تیز و برنده است. مضافا براین که هیچ چشم اندازی جز همین خشونت افسار گسیخته در چشم انداز دیده نمی شود. اثری که فقط از خشونت حرف بزند مثل دوچرخه ای ست که یک چرخ کم داشته باشد....یعنی این که تعادل ندارد. و این از جمله موادی ست که تحلیل های روانشناختی می توانند به آن توجه نشان دهند.
۲۲۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : نیروی انتقاد نسبت به عملکرد گذشته
عنوان : از اقدامات ضد امپریالیستی حمایت میکنیم
سهشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۵۷ برابر سیزدهم مارس ۱۹۷۹ میلادی
سازمان چریکهای فدائی خلق اطلاعیه جدیدی صادر کرد. در این اطلاعیه که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، آمده است: «ما طی اعلامیهها و بیانیهها و مصاحبهها مواضع خود را نسبت به تحولات اخیر و دولت موقت اعلام کردهایم گفتهایم که تجدید سازمان ارتش سابق و گماشتن فرماندهان طرفدار آمریکا در رأس آن که مورد حمایت دولت است بزرگترین خطری است که انقلاب ایران را تهدید میکند.»
این سازمان نوشت: «گفتهایم که برای حل مسایل انقلاب باید راه حلهای انقلابی به کار گرفت نه راه حلهای محافظهکارانه.» سازمان چریکهای فدائی افزود:
«گفتهایم که میزان حمایت ما از دولت بازرگان یا از هر دولت دیگر بستگی دارد به پیگیری آنها در مبارزات ضد امپریالیستی و چگونگی دفاع از حقوق دموکراتیک خلقها در چهارچوب برنامه حداقل ما گفتهایم که از اقدامات دولت در جهت تقویت نهادهای دمکراتیک پشتیبانی میکنیم....»
در ادامه این اطلاعیه آمده است: «اما وقتی پشتیبانی فدائیان از دولت بازرگان به صورت تیتر روزنامه درمیآید، این امکان وجود دارد که برخی تصور کنند موضع ما در برابر جنبههای محافظه کارانهی دولت تغییر کرده است. از این رو از مطبوعات خواستاریم که با چاپ نامه سرگشاده ما به دولت بازرگان امکان هرگونه توهم را از میان ببرند. در پایان اگر این نکته لازم است که ما در مصاحبه گفتهایم که شوروی را با همه انحرافاتش کشوری سوسیالیستی میدانیم اما در روزنامه کیهان سوسیال دمکرات چاپ شده است.»
۲۲۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨٨
|