از : نوشین معینی کرمانشاهی
عنوان : شعر خوب
شعر بسیار زیبائی است که حیفم آمد دیگران را از آن بی نصیب کنم. روی صفحه ی فیس بوک خودم آنرا نشاندم.
۴۶۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣۹۱
|
از : یوسف صمصام
عنوان : شعری که خیلی حرف داره
این شعری است که پایه های زندگی آدم را می لرزاند و آدم را از خوابهای خرگوشی بیدار می کند. من تکان خوردم و لرزیدم. تفسیر و شرح آقای ناصر مطمئن شعر را مثل یک اینه روشن می کند. فکر می کنم تا کی ما باید شعارهای سطحی دلمان را خوش کنیم و به اعماق درد پی نبریم؟ این چیزی است که این شعر پیرایه یغمایی به آن اذعان می کند. دستتان درد نکند. خیلی حرف داشت این شعر
۲۲٨۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : پیرایه یغمایی
عنوان : برای ناصر عزیز
ناصر عزیز: .ورود شما به کوچه های هذیانی کابوس های شبانه ی من و گردشی که با درنگ و تفکر در این کوچه ها کردید، مرا شگفت زده کرد و دانستم که شما هم فرزند درد هستید و رنج این جامعه ی دردمند و مادران دردمند تری را که تکثیر یکدیگر هستند، می شناسید. شما به دقیق به اندیشه ی من نقب زده اید و به دقیق آنها را که نوشته اید ، همان هاست که در روان شعر پرسه می زده است.
من می دانم که شعر «زنی از به شکل اندوه» نمی تواند شادمانه و شنگ باشد - به خصوص در این روزها که همگان در تدارک شادمانی برای نوروزاند. اما شما می دانید که هرگز در یک باتلاق بویناک نمی توان گلدان سنبل گذاشت. به قول فروغ فرخزاد : وقتی من بوی عفونت می شنوم چرا باید از عطرهای گران فرانسوی حرف بزنم؟-
این خواب و بیداری های وحشتناک -که برای ما که دور از ایرانیم سنگین تر آوار می شود - مرا در این کوچه های پیچ در پیچ هراسان می کند و چون مادر هستم ، سرانجام مرا در مادرانی تکرار می کند که به آنها حتا فرصت گریه کرده هم داده نشده.
ناصر عزیز شما خود همه را بهتر از من می دانید. چرا که با زیبایی توانسته اید با شعری که دیگر از آن ِ من نیست، ارتباط برقرار کنید.
من امروز برای آنچه نوشتید، گریه کردم، با صدای بلند . چون همدردی را یافته بودم که درد مشترک من بود و مرا با شگفتناکی بسیار فریاد می زد. ...
۲۲٨۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : ناصر اطمینان
عنوان : شعری از جنسی دیگر.
زنی به شکل اندوه...
شعری از جنسی دیگر.
زنی به شکل اندوه، مجموعه ای گره خورده از تصاویر هذیانی است که ما بین دو دنیای واقع و خواب/کابوس در نوسان است. تصاویر شعری در نهایت، تصویری از زن ( زن ایرانی) را به ذهن خواننده متبادر می کند.
شعر در کوچه های هذیانی زبان می گشاید، کوچه هایی که خورشید اش کج مدار است.
در کوچه های خوابم، خورشید کج مدار است...
و در همین فضا پرسه می زند. فضایی که بن بست های اش عصیانی است.
بن بست های عاصی، پیچیده اند درهم...
شاعرپس از این ما را به گردش در این کوچه پس کوچه های هذیانی می کشاند، کوچه هایی که در سطرهای بعدی شعر، به هیاتی انسانی در می آیند.
در کوچه های خوابم، هر سینه ایست حفره/ هر حفره ایست خانه، هر خانه سوگوار است
اجزای خانه های این کوچه های (هذیانی) یا به عبارتی دیگر، سینه های ساکنان این کوچه ها، خود هذیانی تر از خانه ها هستند به طوری که هر پنجره اش، در چار چوب عصیان نشسته اند. و هر دراش دهان بازی است، آماده ی هوار کشیدن.
هر پنجره نشسته، در چارچوب عصیان/ هر در، دهان بازی، آماده ی هوار است
پیش از این در یافته بودیم که خانه ها( سینه ها) سوگوار اند و در بیت بعد در می یابیم که این بی دلیل نیست.
چندان شَتک زده خون، بر شانه های دیوار/ کز مُهر آن نبوت، دیوار داغدار است
اوج این سوگواری تصویری است هول ناک که در آن پیکری معلق( یک سر بدار عاشق) از زیر سقف یک زیر گذر آویزان به خود رها شده است تا بازیچه دست غبار زمان شود.
بر تاق بست ساباط، یک پیکر معلق،/ یک سر بدار عاشق، بازیچه ی غبار است
در این دنیای هذیانی سوگوار، همان طور که پنجره ها در چار چوب عصیان نشسته اند و در ها، دهان بازی، آماده ی هوار کشیدن هستند، هر خش خش برگی نیز، فریاد اعتراضی است و شاخه های درخت هم خود ما را به عقوبت این همه، هشدار می دهند.
هر خش خشی ز برگی، فریاد اعتراضی است/ هر شاخه ی درختی، مضمون چوب دار است
در این مقطع شعرکه ما با فضای هذیانی شعر آشنا شده ایم، شاعر توجه ما را به یک منظر خاص می کشاند.
در کوچه های خوابم، یک چهره ی مکرر/ یک زن به شکل اندوه، همواره آشکار است
این تصویر، انگار هزاران سال است که به شکل اندوه به طور مکرر در کوچه ها پرسه می زند.
انگار دیده ام من، او را به بی شمار / تکرار سال عمرش، افزون تر از هزار است
اندوهی که از این تصویر متصاعد می شود، عمیق تر از هر تصویر دیگری است که تا به حال در شعر به نمایش در آمده است. باور این تصویر شکسته است و چشمان اش گل میخی بر تابوت را می ماند.
با باوری شکسته، بر هر سکو نشسته/ گل میخ دیدگانش، تابوت انتظار است
شاعر سعی دارد که بگریزد از این تصویر اندوهناک اما، تصویر با نگاه سردش او را مهار می کند.
کوچه به کوچه هر سو، من می گریزم از او/ اما نگاه سردش، گام مرا مهار است
...
شعر یک زن به شکل اندوه، شعری است که اندوه زن ایرانی را چونان حلقه ی داری بر گرد گردن خواننده می پیچد و او را در فضایی اندوه ناک/ هذیانی آویزان می کند و تا مدتی نیز رهایش نمی کند و خواننده را وا می دارد تا دوباره و دوباره در کوچه های آن پرسه زند.
من این شعر را دوست می دارم.
ناصر اطمینان – ماس ۲۰۱۰- سیدنی استرالیا
۲۲٨۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : امید
عنوان : جمهوری اندوه
باز هم دست مریزاد بر شما پیرایه بانوی گرامی
این شعر از بهترین اشعاری است که جایگاه انسان وبخصوص وجه والا وظریف او
یعنی زن را دراین جمهوری اندوه توصیف می کند.
شاداب باشید با احترام امید
۲۲٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : کاظم
عنوان : غزل
خانم یغمایی
این غزل را چندین بار خواندم و هر بار بیشتر از پیش لذت بردم
بسیار پر محتوا و عمیق سروده شده است
دست شما درد نکند
۲۲۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : عطار نیشابوری
عنوان : به به به به به
چون ممکن است پاک کنند،گفتیم فقط بگییم به به به به به به به. شاید پاک نکنند.به به
۲۲۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : مهسا
عنوان : ...
زیبا بود. دستتان درد نکند.
۲۲۷۴۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨٨
|