سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

زشتی خودکشی منصور خاکسار - حمید فروغ

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : Behruz mahan

عنوان : sheri dar vasf ruzegaran in shaer aziz
در روزگاری که دگر اندیشیدن، جرم است

و خرد اندیشی و سبز اندیشی ، جرم است

سرنوشت هر دانش پژوهی ، چرا این است ؟

که به دست دژخیم خرد در بند و زنجیراست

روزگار عجیبی است نازنین



در روزگاری که تعریف جرم ، این است

که هر اتهام واهی به هر بهانه ای ، جرم است

سرنوشت هر خرد ودگر اندیشی ، چرا این است ؟

که به دست اهریمن زمان، در بند و زنجیر است

روزگار عجیبی است نازنین



در روزگاری که گرگ ، در لباس میش است

و پارسائی فریبکار به شبانی ، در عیش است

سرنوشت گله و رمه ، چرا این است ؟

که به دست روباه فریبکار ،در بند و زنجیر است

روزگار عجیبی است نازنین



در روزگاری که خار کن ، در لباس باغبان است

و فصل زمستان و ، گلستان ما بی باغبان است

سرنوشت هر گل در گلستان ما ، چرا این است ؟

که به دست خس و خاشاک اندیشان در بند و زنجیر است

روزگار عجیبی است نازنین



مادر بزرگ چه قصه ها می گفت در شبهای سرد زمستان

روزی بود روزگاری بود.... ایرانی بود...جونم برات بگه که

حمله ای بود ... ...مغولی بود ... تیموری بود

آره دخترم ، آن روزگاران تیمور و مغول گذشت

این روزگاران نیز بگذرد





چه با امید و ساده به پایان میبرد قصه را ، مادر بزرگ در شبهای سرد زمستان

دخترم ، گر چه زمستان سخت ناجوانمردانه سرد است

زمستان میگذرد و روسیاهی به زغال میماند....... آره جونم برات بگه که

دخترم ، بهاران در پیش است شکوفه ها در راه است

آری بهاران در راه است بهار را باور داشته باش ،

راستی جونه دلم ، دختر نازنینم ، اگه من نبودم ، این سلام معروفو ، یادت نره

به شکوفه ها ، به باران ، برسان سلام مارا ، برسان سلام مارا

ا
۲٣٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣٨۹       

    از : محمد ربوبی

عنوان : خود کشی منصور خاکسار
اگر دبیر این سایت، ترجمه ی مقاله ای در باره زیبا شناسی خودکشی هنرمند را که درست یک روز پس از شنیدن خبر خودکشی منصور برایش فرستادم درج می کرد، شاید تا حدی فهم این جور خودکشی ها برای بسیاری از مقاله نویسان و شاعران و روان شناسان و خصوصا اهل سیاست و البته کامنت نویس ها ، قابل تامل می شد و بی گدا ر به آب نمی زدند .
اگر مایلید، به سایت ایران امروز ( اندیشه ) و عصر نو ( اندیشه ) که این مقاله در آنجا در ج شده رجوع فرمایید:
خود کشی از جلوه گاه های هنر . ربوبی
۲٣۱۹۲ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : خودکشی بچه دار ها
ایکاش کسانی مانند منصور خاکسار که همیشه دنبال ایده آلهای بزرگ هستند اصلا بچه دار نشوند، چون در زندگی آنها همیشه خانواده در درجه دوم و آماده برای قربانی شدن قرار دارد. بعنوان کسی که تجربه خودکشی یکی از نزدیکانم را دارم باید بگویم که با خود کشی اشخاصی مانند صادق هدایت یا آشنای من که هیچ بچه یا مسئولیت خانوادگی نداشت مشکلی ندارم. اما کسانی که بچه دارند و از روی خودخواهی خود زمانی تشکیل خانواده داده اند در مقابل بچه هایی که بی پرسشیو با خواست خود بدنیا آورده اندشان مسئولیت اخلاقی دارند. بخصوص تا زمانی که این بچه ها مستقل نشده اند. در مورد خاکسار که اینطور که معلوم است اینهمه به بچه های خود در زمان کودکیشان زحمت داده نیز میتوان انتقاد کرد در صورتی که بچه هایش از لحاظ روحی هنوز به او نیاز داشته اند چرا تنهایشان گذاشته. اما اگر بچه هایش مستقل بوده اند در اینصورت شاید رفتنش برای هم خودش و هم بچه هایش بهتر بوده باشد. این را دیگر ما که جزییات زندگی آنها را نمیدانیم نمیتوانیم قضاوت کنیم. در ضمن صادق هدایت در خواب خودکشی نکرده بلکه ... اینکه هرکس چه راه و وسیله ای را برای خودکشی انتخاب میکند دیگر نمیشود به او خرده گرفت. فکر کنم هرکسی راهی را که بنظرش او را راحتتر و سریعتر به مرگ میرساند انتخاب میکند. خیلی ها مرگ طبیعی وحشتناک و پردردی دارند. بچه های این ها هم خوب دچار کابوس میشوند. اما باید با آن کنار بیایند. قضاوت های مسعود نقره کار هم در مورد این شخص کیلویی است. همه چیز را که نمیشود با در تبعید بودن و از چشم "دشمن باعثش شد" دیدن توجیه کرد. این قضاوت ها بیشتر سوبیکتیو است، چون افراد مثلا بر اساس خاطرات خوبی که با طرف داشته اند یا نظر مثبتی که او به شخص ایشان داشته قضاوت و یا توجیه میکنند. اما خصوصیات فردی و شخصیتی و شرایط این افراد معمولا نقش اصلی را بازی میکنند که این افرادی که به گفته خود سالهاست از خاکسار دور بوده اند بدرستی نمیدانند. در ضمن من خود نیز مخالف خودکشی نیستم و زمانی که زندگی بی معنی شده و یا بیماری مهلک یا هر چیز دیگری بشدت باعث رنج بردن میشود ...
۲٣۱۵٣ - تاریخ انتشار : ۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : داور -

عنوان : بدآموزی!
دوستان بسیار مدرن، در غرب آزاد هم چنین نیست که افکار عمومی از کنار زیر پا گذاشته شدن نرم های اخلاقی و اجتماعی به آسانی بگذرد. برخلاف گفته یک کامنت گذار عزیز، نه رفتار مایکل جکسون با کودکان را فراموش کرد و نه الان از فضاحت عالمگیر کشیش های کودک آزار می گذرد. مگر کمپانی معظم سونی قرارداد پرسود صفحه پرکنی اش را با "سلطان پاپ" بر سر همین رفتارش به هم نزد؟ سونی و اخلاق! خیر. او دقیقا ملاحظه افکار عمومی جریحه دار شده را نمود. گیت احترام به انتخاب افراد این قدر ها هم باز نیست. مثلا ما کسانی را که انتخاب می کنند با وزارت اطلاعات همکاری کنند، افشا و از صفوف خود طرد میکنیم. دموکراسی حکم میکند که هم به انتخاب ها احترام بگذاریم و هم-متقابلا- بدآموزی و جنبه منفی آن انتخاب را به جامعه بنمایانیم. این حق جامعه و وظیفه روشنفکر و مصلح اجتماعی است. وقتی زنان تیره روز و معصوم ایلامی با میانگین ۳۰ سال سن با نفت و بنزین خود را به آتش میکشند، هیچکس نمی گوید به انتخاب آنان احترام میگذاریم. مگر توصیه و آموزش ما به سایر زنان جان به لب رسیده ایلام این نیست که به جای الگو برداری از جزغاله شده ها شیوه دیگری را برای نجات ازجهنمی که به سر میبریدانتخاب نمایید؟ مگر برخی کامنت ها را نمی بینید چه فضای یاس آلودی را در میان ایرانیان و بویژه هنرمندان گزارش می کنند؟ حمید فروغ احساس مسئولیت کرده درباره جنبه بدآموزی این انتخاب منصور، روشنگری نماید. از قضا به خاطر همین نقطه منفی است که رفقای تشکیلاتی و ادبی او در اطلاعیه های خود قضیه خودکشی را درز گرفتند و یا برخی دیگر، لغت های جدیدی برای آن اختراع کردند که البته فرهنگستان زبان باید قدردان آن ها باشد!
اشتباه نشود، این سخنان ذره ای از حایگاه ادبی منصور خاکسار نمیکاهد، یا از ارزش های انسانی و خلق و خوی مردمی اش در طول زندگی، اینهم که چه مشکلاتی او را به این نقطه کشانده فرع است؛ مهم برای ما اکنون این است که دامنه بدآموزی اقدام او و تاثیر منفی اش در جامعه را بکاهیم. لطفا با هدایت مقایسه نکنید. نویسنده بوف کور چریک فدایی خلق نبود. در آستانه نوروز و در بحبوحه اندک سرد شدن تنورجنبش سبز و تنوره کشی و فتح الفتوح دشمن،این کار را نکرد، فرزندانی در غربت نداشت. ما که مجاز نیستیم به احترام هر انتخابی کلاه از سرمان برداریم. آن هم با تعریفی که از رسالت شاعر و هنرمند در شرایط امروز ایران داریم. راستی با چه منطقی هم باید برای پیام منفی و یاس آور کاری که منصور کرد احترام قائل باشیم و هم از شعر زندگی ساز و پرشور و امید خویی و خرسندی به وجد آییم و سبز بمانیم؟
برای برخی نیز بدنیست یک تجربه شخصی را بگویم که در میان آشنایان ما کارگر به بن بست رسیده ای خودسوزی کرد و پس از چند روز درگذشت. دختر ۵ ساله اش که در بیمارستان ملاقتش کرد، اکنون که ۴۰ ساله شده و مادر، هنوز پدرش را به خاطر این کار نبخشیده است. دوستان، لطفا حقیقت تلخ را لابلای احساسات رمانتیک و بحث های روانشناسی گم و گور نکنید.
۲٣۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : جواد رضوی

عنوان : زشتی خودکشی
جناب فروغ اگر منصور خاکسار به سبک غربی مورد دلخواه شما خودکشی میکرد
شما رضایت میدادید که او به کسی از باز مندگانش ظلم نکرده است . اقا جان کجای کاری.مثل اینکه در انتخاب شیوه خودکشی بزعم اینکه بنده وشما مدت مدیدی در غرب زندگی میکنیم باید غربی باشد.
من از شما خواهش دارم که به مقاله ای که همنشین بهار ودکتر نقرهکار که روانپزشک هم است واین مسال وچالش های روحی را از من وشما بهتر خوانده واموخته است در سوگ منصور نوشته اند مراجعه کنید خیلی مفید است.

چرا شما در این اندیشه نیستیدکه شاید منصور میخواسته با این شیوه خودکشی به شما ومن این پیام را بدهد که دراین حیات پر تلاطم اخیر سیاسی کشورمان
چه انسانهایی بی گناه مانند نوع خودکشی او به دست جابران جهل جمکرانی
نا بود شده اند و من و شمای بی خبر در غرب دنبال سبک ظریف انتحار غربی.
۲٣۱۲٨ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : محمد پیام

عنوان : کلامی در رفتن زنده یاد منصور خاکسار
کلامی در رفتن زنده یاد منصور خاکسار
برای من و بسیاری چون من خبر کوتاه بود: "منصور خاکسار با مرگی اندیشیده از میان مارفت..." و صد البته تکان دهنده. من منصور را فقط در برخی آثارش دیده بودم و تصادفا ً سال ها پیش شبی را نیز چند ساعتی بعد از برنامه ای که که برای او برقرار شده بود در میان جمعی از دوستان با او گذرانده بودم و طبیعتا ً در همان شب بسیار موجز از مشکلات زندگی شخصی اش چند کلامی شنیده بودم و بس.
همانطور که انتظار می رفت و مرسوم جامعه‍ی ادبی ماست، بسیاری از ادبای مهاجر نشین درد آشنای ما در سوگ منصور و شاید بهتر بگویم در یاد و بزرگداشت وجه ادبی و اجتماعی زندگی او سطوری را رقم زده و تلاش نمودند که "حقی" در مورد آن شاعر دردمند ادا کنند. از دردناکی تکرار فاجعه ای بگذرند و بگریزند که هر روز بیشتر و بیشتر گریبانگیر جامعه‍ی انسانی و در مورد ما گرفتار جامعه‍ی ایرانیان داخل و خارج از کشور است. از جمله همین چند روز پیش بود که خبر غم انگیز مرگ خواهر دوستی عزیز را شنیدم که به دور ازاو و مقیم اروپا بود . سراسیمه گوش تلفنی را برداشتم تا دلجویی کنم. دلجویی ام ناکام ماند چرا که با شنیدن خبر "مرگِ اندیشیده" آن زن عمیقا ً افسرده بغض در گلویم ترکید و اشکِ دلجو شونده ام را ناخواسته سرازیر کردم.
فقدان برخورد ژرف و تحلیلگرانه در واکنش های جامعه‍ی روشنفکر ما نسبت به خودکشی یک انسان دردمند و احساس شرم آنان از پرداختن به آن از یکسو ناشی از بی خبری از چگونگی حادثه بوده و موجه قلمداد می شود. امّا دلیل دیگر را می توان در نگرش هایی کاوش نمود نظیر توهم تقدس نخبگان و تبری اندیشمندان از نیازها و درگیری های زندگی افراد انسانی. مگر منصور خاکسار که قلبش از دردهای اجتماعی آزره بود و لمس، مشاهده‍ی و اندیشیدن به دردها و مسائل اجتماعی او را به بیان ادیبانه و روشنگرانه‍ی آن ها سوق داده بود خود یکی از افراد همان جامعه نبود؟ مگر او درهمان جامعه زاده نشده بود و در دامان همان جامعه پرورش نیافته بود؟ آیا در اساس میان خودکشی آن زن در دانمارک و سیری و درماندگی از ادامه‍ی زندگی توسط منصور خاکسار چه تقاوتی می توان گذاشت؟ چرا خودکشی اندیشمند، ادیب و فیلسوفی چون صادق هدایت و یا شاعر زنده یاد غزاله‍ی علیزاده و نمونه های بسیار دیگر چه تفاوت اساسی با خودکشی منصور خاکسار داشته اند به جز شیوه‍ی جانبخشی و یا انگیزه‍ی بلافصلی که برهر کدام نمود یافته و باور شده اند؟
امّا انگیزه‍ی من از نگاشتن و در میان گذاشتن این نوشته مشاهده‍ی نوشته ای به قلم حمید فروغ بود تحت عنوان "زشتی خودکشی منصور خاکسار" که قلب مر بیش از شنیدن خبر خودکشی منصور به درد آورد. نه اینکه نوشته‍ی این دوستمان و نوع نگرشش به این پدیده‍ی دردناک نباید ابراز و یا منتشر می شد بلکه برعکس از او باید تشکر کنیم که تابوی پرداختن به یک مشکل اجتماعی را با شهامت شکست. اگر او این کار را نکرده بود من هم شاید به نوشتن این نوشته برانگیخته نمی شدم. ظاهرا ً این دوست عزیزبه هر دلیلی در جریان جزئیات بیشتری در مورد زندگی "شخصی" و نیز از چگونگی خودکشی منصور عزیز بوده است و از جمله آشنایی از فرزندان داغدار منصور و یا از جزئیات ناکامی در برخورد با پیچیدگی های زندگی خانوادگی، پدیده‍ی موسوم به "شوک فرهنگی" و غیره. امّا بکارگیری واژه های و مقوله هایی نظیر "انتقام گیری" از "زندگی خودش" و از "دیگران" مرا به احساس تاسفی عمیق فروبرد. اینکه چگونه ما به خود اجازه می دهیم اینگونه بی مهابا و به دور از انصاف در مورد دیگران به کرسی داوری بنشینیم وتلویحا ً خط بطلان بر زندگی یک انسان دردمند و آزایخواه بکشیم، هرچند این انسان آزادیخواه به قضاوت دوستمان "علیرغم ۲۵ سال زندگی در غرب نوع زندگی مدرن و غربی را نخواست و نتوانست بشناسد و بیاموزد و زندگی کند". در اینجاست که بر من واکنش های متعدد قلم بدستان که یکی پس از دیگری بدون پاگذاشتن به زندگی خصوصی شاعر ونویسنده‍ی فقیدمان به ذکر "مرگ ِ اندیشیده" بسنده کرده و یاد او را با اشاره به آثار ادبی و اجتماعی اش ، با سرودن شعری و یا بازنویسی ابیاتی از اشعار خودش گرامی داشتند و از صفات نکوهیده و ارزشمند انسانی اش نامی برده اند ارزش بالائی می نهم.
ما در دورانی از تکامل بشریت به سر می بریم که حتی زندگی سرشار از ابهام و نابهنجاری هنرمند موزیک پاپ، مایکل جکسون را خیل ملیونی دوستدارانش و حتی منتقدینش با گذشتی سخاوتمندانه نگریستند و تاکید عمومی بر ارزش هایی که دوستداران هنر مایکل جکسون برای زندگی هنری او قائل هستند قرار گرفت.
چرا راه دور برویم، همین برادر منصور فقید، نسیم خاکسار نبود که با آن قطعه‍ی بسیار زیبای "مرائی کافر است" در آن روزهایی که کارخانه‍ی مهیب تواب سازی اسدلله لاجوردی و سیستم جنایتکارانه ای که در زندان های رژیم اسلامی در امر تخریب شخصیت زندانی های سیاسی و عقیدتی به رکوردی تاریخی دست یازیده بود به دفاعی دلیرانه از قربانیان آن سیستم مخوف پرداخت. او با آن نوشته‍ی داستان وارش اذهانی را که بطور قابل درک اما غیر قابل دفاع سوراخ دعا را گم کرده و به جای سیسم لاجوردی ستیزی به" تواب" ستیزی نازل می شدند هدف گرفته بود و ما را به بازنگری احساساتمان و ریشه یابی "توابیت" و تواب پروری می خواند.
اگر دوست عزیزمان، "حمید فروغ" که قطعا ً با نیت خیر به قضاوت در مورد "زشتی" عمل خودکشی منصور خاکسار پرداخته اند اندکی بیشتر قبل از انتشار عمومی این داوری یکجانبه‍ی خود تامل می نمود می بایست به الفبای روانشناسی معاصر نظری می انداخت. دوران ما دورانی است که حکم اعدام سالیان درازی است که از عرصه‍ی قضائی جوامع پیشرفته برچیده شده است. امروزه علم روانشناسی به بررسی علت و معلولی رفتارهای نابهنجار انسان های "بزهکار" و حتی جنایتکار می پردازد و ریشه‍ی اصلی آن ها را در زمینه های اجتماعی (فقر، نابرابری اجتماعی، توارث، و....) جستجو می کند. واژه هایی چون انتفام گیری عملا در واژه نامه های علمی رنگ باخته و مدل های رفتاری انسان ها در مقوله های نوینی دسته بندی و تعریف می شوند. در این میان عمل خودکشی بطور مشخص نه تنها به عنوان پدیده ای ناشی از درماندگی، یاس و افسردگی افراد انسانی که توان تحمل شرایط خود و یا پیرامون خود را از کف می دهند، بلکه اکثرا ً نتیجه‍ی لحظاتی ارزیابی می شوند که شرایط ذهنی و روحی شخص خودکشی کننده بنا به دلایلی دچارش می گردد. غا لبا ً اگر فرد مرتکب قبل از اینکه دیر شود نجات داده شود و برایش کمک برسد حتی خودش از عمل خود پشیمان شده و در بسیاری موارد عملش برای خودش هم پذیرفتنی ارزیابی نمی شود.
آنچه که من در این نوشته قصد اشاره به آن دارم این است که دوست ادیب و نویسنده‍ی جان از کف داده‍ی ما منصور خاکسار قطعا ً در شرایطی از زندگی خود قرار داشته است که آشکارا نیاز به یاری روانپزشکانه، اجتماعی و شاید حتی پزشکی داشته است که ظاهرا ً به هر دلیلی و دست کم درروزها، لحظات و ساعات قبل از خودکشی از آن محروم بوده است. اینک که از این مهم باز ماندیم، دست کم یاد شاعر و نویسنده‍ی فقیدمان را آنطور که شایسته‍ی اوست گرامی بداریم. ایکاش که حتی بنیادی به نام منصور خاکسار برپا می نمودیم که تلاش برای برخوردی راهگشا با پدیده‍ی افسردگی و سرخوردگی و حتی در سطح وسیع تری روانپریشی انسانی را در برنامه‍ی خود قرار می داد.
محمد پیام
ونکوور، کانادا
۲۵ مارچ ۲۰۱۰
۲٣۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : صدا

عنوان : قضاوت بی اساس و بی فایده
از کسی که در فضای ذهنی ای قرار دارد که در آن مرگ خویشتن را می اندیشد توقع داشتن که به این فکر کند و برنامه ریزی کند که رفتن داوطلبانه اش به سوی مرگ چه تاثیری بر زندگی و روحیه کسانی که میمانند باقی میگذارد توقعی نابجا و نابخردانه است و خودش تاثیر منفی ای بر روحیه وذهنیت بازماندگان باقی میگذارد. قضاوتتان و توقعاتتان را برای کسان و جاهایی دیگر بگذارید.
۲٣۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : double standard

عنوان : استاندارد دوگانه کمونیست ها :
وقتی هواداران مجاهدین خودشان را میسوزاندند برای رهبر و سازمانشان این وب سایت پر بود از ازهر نظرهای فدائیان که آقا
جان انسان شریف است ! اینها شرافت را به بازی گرفته اند .
حالا که یک فرد از خودشان خودش را کشته و معلوم نیست به چه دلیلی چون فراماسون چپ اصلا در این جور مواقع برای حفظ ابرو هیچ خبری بیرون نمیدهد ! عده ای سازمان پرست و کمون فقاهتی آمدند اینجا ازهر نظر که
زندگی و مرگ هر کسی به خود او مربوط است . حق انتخاب نوع مرگ !
اگر این بابا چریک بود و مبارز چرا جلوی مشکلات زانو زد ؟ چرا خودش را کشت ؟ چطور میشود چنین انسانی را الگو قرار داد ؟
۲٣۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : خشایار

عنوان : ما مبلغ مرگ نباید باشیم
یاد منصور خاکسار گرامی است و رفتنش باعث تأسف و موجب اندوه. در این شکی نیست که نمی توان غمگسار رفتن مردی نشد که نزدیک به پنج دهه از عمرش را در وادی سیاست و ادبیات این مرز و بوم سپری کرده است. باز هم در این شکی نیست که انتظار از کسی و کسانی که منادی و منادیان مقاومت در مقابل دیکتاتوری و ناملایمات هستی و فشار ناگزیر زندگی بوده و هستند، بسا فراتر از « عوام» است. این نیز روشن است که تنها مطلق جهان، مرگ است. آنگاه که « خدا» این شتر را در خانه ات می خواباند، کاری از دستت بر نمی آید. اما، گاهی این کار « خدا» گونه و« خدا» خواسته نیست. خودت انتخاب می کنی. پس در این انتخاب باید اندیشید که این مرگ، چه تأثیری و چه ردی بعد از تو می گذارد. این هم نکته ای است که نمی توان از زنان و مردان منادی مقاومت در قبال ناملایمات، انتظار نداشت. از همینرو است که من با آقای فروغ هم نظرم که منصور و منصورها، باید به تأثیرات این حرکت بر اطرافیان بیاندیشند. همین. نه بحث روانشناسی در میان است و تعیین تکلیف برای دیگران. این انتظاری است طبیعی که می توان از انسانی با تجربه ۵۰ سال سیاست و سیاست ورزی داشته است، داشت. والا، همه نیک می بینیم که اگر منصور خاکسار، حضورش بسیج کننده نبود، رفتنش سوژه شعر برای شاعران، سوژه مرثیه نویسی برای واعظان حرفه ای فراهم آورد تا بدان حد که آقای جمشید طاهری پور می نویسد:
« در "تاشکند" که بودم می دانستم "منصور" در "باکو" است اما من پایم هیچوقت به زمین "باکو" نرسید. بعد هم که بساط شوروی برچیده شد و همه-ی ما – زودتر و دیر تر- به "غرب" پناهنده شدیم، من نمی دانستم که منصور "امریکا" است! با مرگ او این را دانستم! »
آخر پدر من، تو که همرزم و همقطاری او بودی، ۷-۸ سال در شوروی و ۲۰سال در غرب از او خبر نداشتی و در این مدت، از همقطاری که اگر از تو « با نام تر» نبود، « بی نام تر» هم نبود، حال و حوصله خبری داشتن، نداشتی، این مرثیه نویسی را هم نمی کردی. این فرمایش اکنون، هیچ چیز نیست، الا طرح « من». و کم نیستند کسانی که از رفتن منصور می خواهند « من» ی بسازند. گیریم در لحظه ای حتی کوتاه و هر چند کوچک.
بهررو، یادش گرامی باد و رفتنش توأم با افسوس. آرزومند باشیم که خانواده اش بار این مصیبت را صیورانه تحمل کنند.
۲٣۱۱۹ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : تقی گیلانی

عنوان : حق خودکشی!
آقای فروغ، خودکشی تنها حق انسان هست که هیچ نظامی و هیچ دیکتاتوری و هیچ چیزی نتوانسته آنرا از انسان بگیرد و نقض اش کند. مرگ، مرگ است؛ فجیع و ملایم و در خواب و در بیداری ندارد. شما منصور را در لفافه ای از مسئولیت ها بگونه ای پیچانده اید که انگار او میباید بخاطر این و آن از حق خود بگذرد. همه آنانی که در حول و حوش فرد خودکشنده هستند میتوانند بخاطر احترام به این انتخاب که امری کاملاً فردی و متأثر از مجموعه بسیار پیچیده ای از مسائل مناسبات موجود جهان امروزی است، او را و یادش را بدان گونه که خود شایسته میدانند در خود حفظ کنند. نوشته شما و بالاخص زمانی که زندگی در غرب را در مقابله با چنین انتخابی قرار میدهید به بیراهه میزند. اینکه عده ای بنا به عادت و یا تحت تأثیر فرهنگ زوزه و روضه و مرثیه، با آه و ناله به این قضیه برخورد می کنند موضوعی است که میتوان درباره آن نوشت و به آن پرداخت و بحث کرد و ریشه های آشکار و پنهان چنین نگرشی را در زندگی خود به کندوکاو نشست. حتی آنانی که به سوال و جواب در برابر جمهوری اسلامی در زندان های آن و بالاخص در دهه اولیه حیات این مجموعه جنایتکار با پافشاری روی اندیشه ها و آرمان های خود مرگی را برگزیدند که ابزارهایش در دستان جنایتکار دستگاه حکومتی بوده، بهرحال بنحوی از انحاء خودکشی کردند. خودکشی بیش از اینکه امری شخصی و انتخابی محدود در برخورد با مسائل و مشکلات فردی باشد، موضوعی اجتماعی و متأثر از بغرنجی هایی است که جامعه بشری امروزه با آن روبروست؛ بعبارتی، نشانه دقیقی است از فروپاشی بنیادین همه آن چیزایی که بعنوان ارزش های حیات در این مجموعه به نمایش گذاشته میشود. آیا همه روزه با حوادث و مسائلی برخورد نمی کنیم که جان هزاران انسان را در خود می بلعد بی آنکه کمترین و ذره ای توان برخورد با آن را داشته باشیم؟
آنی که به خودش بمب می بندد و خودش را هزار تکه می کند و همراه تکه های خود، جان و حیات ده ها و صدها نفر را میگیرد هم انتخاب می کند؛ مرگ تک واحدی است، اما زندگی جاری است. زندگی بر تمامی هستی جاری است و ما - یا افرادی مثل منصور - تنها نمود معینی از آنرا تغییر میدهند و مسیرش را عوض می کنند...
در مورد دخترانش و افراد پیرامون اش صحبت کردید؛ اگه اونا نتوانسته اند چنین فردی را در زمان زنده بودن آنگونه بشناسند که با خودکشی وی همراهی کنند - از زاویه درک آن - آنوقت از منصور چه انتظاری میتوان داشت؟ فکر میکنم تأکید بر چنین جنبه تراژیکی شاید خود نشان میداد که نوشته تان بیشتر از اینکه موضوع خودکشی منصور را در مدنظر داشته باشد، به مرثیه هایی معترض هست که اینجا و آنجا منعکس شده است. بگذار آنانی که در مناسبات خود با سایرین به عداوت و کینه بیشتر میدان می دهند تا عطوفت و دوستی، دیرکرد خود در حس و درک منصور را با چنین سوگنامه هایی تسکین دهند.
باور کن آقای فروغ که، مرگ زیباست و متأسفانه بخاطر بی مهری دهها و صدها هزار ساله ای که به خود دیده به چنین وضع کریه ای نمایش داده میشود. آخر ما صدها بار اشعار سپهری را بعنوان مثال مرور میکنیم وقتی میگه: پدرم وقتی مرد، خواهرم زیبا شد...
۲٣۱۱۷ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست