سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نه برای مسیح علی نژاد! - غزال طبری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حمید بوطاریان

عنوان : در آن روزگار تلخ و سیاهِ اقتدار چماق و دشنه و زنجیر و صدور فتواهای مرگ در پستوی حجره های عنکبوت ها !
مخاطب مستقیم من جناب آقای عباس امیر انتظام است که در آن روزهای هول و مرگ . ایشان سفیر جمهوری اسلامی در کشور سوئد بودند . در آن روزهای حزب فقط حزب اله و رهبر فقط روح اله . در آن روزگار تلخ و سیاهِ اقتدار چماق و دشنه و زنجیر و صدور فتواهای مرگ در پستوی حجره های آکنده از شپش ! در آنروزهای خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم که از پس گفته ی آن دژخیم در می آمد ، وقتی که می گفت - ایسلام در خون رشد کرده - ما پنهان و آشکار در کوچه و خیابانها در خانه هایمان در محل های کارمان بدست این جانیان کشته میشدیم . آنان که از شهد قدرت و ثواب پُرشان کرده بودند بی امان " حتی " برادران تنی خود را ، فرزندان - پاره های تن خود را - برای تصاحُب قدرت و قُرب در درگاه الهی به مسلخ میبردند و در پیشگاه تصاحب قدرت و خدائی موهوم قُربانی میکردند . در آن روزها ! که خیابانهای سراسر وطن پُر از اجساد ورم کرده و سلاخی شده بود . من آن روزها را می گویم جناب امیر انتظام که شما سفیر جمهوری چرک و خون و کثافت اسلامی در کشوری چون سوئد بودید . میدانم که سی سال کفاره ی این جُرم را با استقامت و پایمردی گذراندید . که از این بابت درود بر شما میفرستم . و اما ما در همان دقایق نخست تیرباران شدیم . حکومت ، حکومت اله بود و لاجوردی دو همزاد زمینی و آسمانی ، او در آن بالا خون میخواست و لاجوردی اطاعت امر " اوی موهوم " را که از زبان خمینی جاری میشد به اجرا در می آورد . آری جناب امیر انتظام خوشبختانه شما از پس زندان از نعمت حیات برخوردارید و اما هزاران و صدها هزاران از نوجوانان آن وطن - آیندگان و بی تردید فرهیختگان - آتی آن وطن به خاک افتادند و هرگز بر نخواستند . با ما از مصالحه با پرچمداران و همراهان دیروز این رژیم منحوس سخن مگوئید . که جملگی دستانشان تا مرفق در خون عاشقان وطن است .
۲٣۲۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۹       

    از : شافعه وتری

عنوان : مطمئن باشید که هر لحظه بر تعداد مبارزان افزود می‌شود
در این فضای پر تنش، یادآوری فرازهائی از پیام مهندس عباس امیرانتظام، به مناسبت سی امین سالگرد زندانی شدن ایشان شاید خالی از لطف نباشد.

"سی سال پیش جامعه‌ی ما تصویر بسیار متفاوتی از امروز داشت. خیابانهای ملتهب کشور زیر پای مردان و زنانی که اعدام من و دیگر وطن پرستان ایران را فریاد می‌کشیدند تسلیم شده بود. اما امروز فضای کشور از رنگ غرور و امید و دانایی پر شده و دنیا چهره ایران واقعی را به تماشا نشسته و دانایی و شهامت ایرانی را تحسین می کند. در سی سال پیش گوش‌ها از هیاهو و غوغای فریبکاران پر بود و جایی برای شنیدن فریاد من نبود. من فریاد میزدم که ملت ایران شایسته سرنوشت بهتری است. برای حق تعیین سرنوشت خود، این ملت، آمادگی کامل دارد و قانون اساسی باید در مجلس موسسان منتخب ملت تصویب شود و مجلس خبرگان باید منحل گردد امّا طوفان تند انقلاب چشم و گوش‌ها را بسته بود...وخیابانهای پر التهاب کشور بر صندلی قضاوت تکیه زده بود.
امروز بسیاری از افرادی که در زندان و یا در میان مبارزان هستند در گذشته نه چندان دور در صف حکومتگران قرار داشتند، لکن امروز در میان ما و شما هستند. آغوش جنبش برای جذب فرزندان ایران باید همیشه باز باشد. مطمئن باشید که هر لحظه بر تعداد مبارزان افزود می‌شود و صف‌های سرکوبگران هر لحظه تهی و خالی می‌گردد. این وحشت زیادی در میان حاکمان ایجاد کرده است. بردباری و گذشت شما میوه‌های شیرینی پرورش می‌دهد. با غلبه بر احساسات خود، کاری بکنیم که همه ایرانیان بدون توجه به رفتارهای گذشته خود، برای رسیدن به فردای بهتر در این جنبش بزرگ سهیم شده و از همین امروز برای پیوستن به صف‌های جنبش از یکدیگر سبقت بجویند. ما باید در اندیشه توسعه، آزادی و آبادانی کشورمان باشیم، با حس انتقام جویی مقابله کرده و اجرای عدالت را به دستگاه عدالت در ایران آزاد واگذار نماییم.

پاینده باید ایران.
سرافراز باد مردم دلیر و شجاع ایران، که پویندگان واقعی راه آزادی و آزادگی می‌باشند.
عباس امیرانتظام
۲۸/۹/۱۳۸۸
۲٣۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۹       

    از : شکاک

عنوان : برای سبزها مینویسم که با شعار یا حسین میرحسین به میدان میروند و از ما هم میخواهند همینکار را بکنیم لطفا
در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تامل
برانگیز روز عاشورا بپردازم.
*نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:*
همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در
هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و
بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای
تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود
می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و
زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.

به عکس زیر که نقشه پوشش طبیعی عراق است توجه کنید:
[image: Poushesh]
منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره
های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن
می رسید. تنها با کندن ۴ یا ۵ متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز
یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا
گرفته اند. ۷۲ نفر نتوانسته اند یک گودال ۴ متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده
ولی با مراجعه به این *سایت* (http://www.fourmilab.ch/documents/calendar/) و
وارد کردن تاریخ ۱۰ ام محرم سال ۶۱ هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می
یابید که عاشورا در روز چهارشنیه ۲۱ مهر ماه بوده است.البته ۲۱ مهر نیز هوای
کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون
می گویند شرایط آب و هوایی ۱۴۰۰ سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک
پریود ۱۴۰۰ ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد
و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم
رفته است. یعنی ۱۴۰۰ سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.
اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ،
یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف
نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود
داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز
میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها
بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر
شتر ها نیز استفاده کنند.
باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین:
هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و
دستور داده بود که درخت سدری را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و
سایه‏بانی برای آنان قطع کنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص ۸۹، بحار
الانوار،ج ۴۵،ص ۳۹ [image: ۸)]
قبر شریف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت.او به توسط گروهی
از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب
قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج ۱،ص ۶۲۸،تراث
کربلا،ص ۳۴;بحارالانوار،ج ۴۵،ص ۳۹۷)

سال ۲۳۶ متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانه‏های‏اطراف آن و ساختمانهای
مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب
بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیری کردند. (همان)
از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی
آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟
آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟
*دوم هرمله و گردن علی اصغر:*
این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست که تنها ذهن گنگ و مسخ
شده یک مسلمان می تواند باورش کند.
داستان از این قرار است:
حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند
شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب
بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده
تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه
شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر
خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم.
نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می
کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز
استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. به عکس زیر
توجه کنید تا بهتر متوجه شوید:
[image: koodak]
پس تیر حرمله به کجا خورده است؟
تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به
پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ دیوانه ای چنین کاری با بچه اش نمی
کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید.
دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر بوده است. اگر
قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند
از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید
با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان.
سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص
فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین
چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟
اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در
آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟
در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او
را بشنوند، در این صورت باید یه عقل حضرت شک کرد که هم خودش و هم فرزندش را
اینگونه به خطر انداخته. او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته.
چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب
دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد
و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز
موجود بوده.
آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟
*سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره:*
این داستان آب آوردن ابوالفضل بی سر و ته ترین افسانه عاشوراست. به اندازه ای
این داستان مسخره ساخته شده که گمان می کنم با یک بار مرور آن دیگر نیازی به
تجزیه نباشد.
داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان
می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر
کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت
مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری
آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر
چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.
لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟
آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین
افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟
دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده
شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا
در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان
را بکشد؟
یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند،
حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته
اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می
گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟
اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟
شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست
حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می
کرده است؟
خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر
حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه
راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟
به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟
این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز
اشاره ای نکردم زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این
دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان
قرار دهیم.
۲٣۲۴٣ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : siamak bidarvand

عنوان : چند خطی در حاشیه مرگ منصور
چند خطی در حاشیه مرگ منصور

یادآوری: منصور خاکسار شاعر، نویسنده و مبارز در ۱۸ مارس در آمریکا خود را کشت. نوشته زیر ضمن طرح پرسشهایی اشاره ای دارد به نوشته های آقای ممبینی به آقای مسعود نقره کار پیرامون این واقعه.

بدون شک خود کشی منصور فاجعه ای است که در ابعاد ی وسیع تکرار میشود اما اگر چنین مصیبتی ما را واقعا متاثر میکند و نگران آن هستیم که حتی ممکن است برای خودمان پیش آید، جاری کردن چنین جملات گنده یی "جهان بدون منصور...."۱ و یا "خودکشی منصور اعتراضی بود علیه جامعه قحبه"۲ نه تنها کمکی نمیکند بلکه مشوقی است برای آنها یی که بیشتر خوش دارند در لاک خود باشند.

بدون تعارف اگر اهل رزمیم و اندیشه نباید از روبرو شدن با واقعیت هراسی داشته باشیم حتی اگر آن شخص منصور که نه، خود ما باشیم.

پرسش من این است: چرا شک نکنیم به اینکه شاید منصور بخاطر ناتوانی در حل تضادهای درونی و آرمانی خود از یکسو و از سوی دیگر با محیط پیرامونش باعث میشود که دست به خود کشی بزند؟! چرا بی اتکا یی نسبت به رفقایش را به حساب خصلت نیک او بگذاریم ؟!۳ آخر این چه رفیقی است که در بین رفقایش شانه ای برای سر گذاشتن پیدا نمیکند ؟! و چراهای دیگر، دست آخر اینکه زیر پرسش آقای نقره کار (چرا خود کشی) خوانند پاسخی نمییابد.

۱- ممبینی- اثر نو

۲- نقره کار- گویا

۳- نقره کار- گویا
۲٣۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : شیوا

عنوان : به آرش عابدی, ندا جزء کسانی ست که رای نداد
اقای محترم , ندا که شما سبز های اسلامی پرچمش کردید رای نداده بود , و امروز می بینیم که کار درستی کرده بود
۲٣۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : حمید بوطاریان

عنوان : خلاصه و پُر و پیمان . صادقانه و هشدار دهنده .
مرسی غزال طبری عزیز . آری نباید اجازه داد تاریخ تکرار شود . در زمان ما و نسل ما همین را می گفتند که شما گفته اید . - بحث بعد از مرگ شاه - به ریسمان خدا چنگ بزنید - وحدت کلمه را حفظ کنید - کمونیست ها هم در ابراز عقیده آزادند - و خام خیالانی ۷۰ ساله نشستند در روزنامه آیندگان و گفتند صف مستقل ایجاد نکنید ! و آن روز روزی بود که برای اولین بار صف مستقل و تظاهرات مستقل و با علامت مستقل - مشت گره کرده - ایجاد شده بود ، از میدان گمرک تهران به سوی میدان شهیاد. پیران نادان راه ما را سد کردند و چون خوره افتادند بجان صف مستقل ، شعار مستقل و علامت مستقل . ما مار گزیده ایم ، مارا سید اولاد پیامبر گزیده است . که افعی است ، اژدهاست . وقتی این جانیان به قدرت رسیدند در کمال وقاحت گفتند - خدعه - کرده ایم و تا چندی آن ۷۰ ساله گان را تحمل کردند و سپس بجرم خدمتشان حلق آویزنشان کردند . آری در زمان ما تاریخ از نوع تراژیکش تکرار شد از پس مشروطه . امروز نگذاریم که تاریخ از نوع کمیکش تکرار شود . از همین امروز باید سنگ هایمان را وا بکنیم . قلمتان پر بار و پر توان باشید .
۲٣۱٨۴ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : درود به خانم غزال طبری

عنوان : به یاد مبارزان راه ازادی
اخیرا اطلاعیه های زیادی بر علیه رژیم اسلامی منتشر گردیده و این رژیم را بخاطر کشتار در شورش های پس از انتخابات و جنایات کهریزک و تجاوزات جنسی متهم به جنایت علیه بشریت کرده اند. افراد خوش نام و بد نام زیادی مانند شیرین عبادی و یا اکبر گنجی از فعالان و امضا کنندگان این فراخوان ها بوده و تلاش دارند تنها بخشی از نظام اسلامی را به عنوان جنایت کار بین المللی به جهانیان بشناساند. تلاش آشکار این جماعت اما در خدمت لاپوشانی جنایات بخش دیگری از رژیم اسلامی است که امروز لباس سبز پوشیده و پرچم حقوق بشر را در هوا می چرخاند قرار دارد.این خدمتگزاران بی “ریا” اما به عمد فراموش کرده اند بزرگترین جنایت رژیم در تابستان ۶۷ و با همکاری گسترده و خالصانه سبز های امروزی و به فرمان امام راحلشان صورت پذیرفت.برای آن دسته از آزادگان که برایشان تاریخ جنایات رژیم اسلامی پس از ۲۲ خرداد ۸۸ شروع نشده این وظیفه ای غیر قابل چشم پوشی است که تمامی اعمال جنایت کاران رژیم اسلامی را در کلیت اش افشا کنند و به محاکمه بکشانند.برای تمامی مبارزان و بازماندگان این جنایت عظیم علیه بشریت متن نامه و فرمان امام امت را که الگوی هر دوجناح بوده و هست را بار دیگر منتشر می کنیم.

” بسم ‏الله ‏الرحمن ‏الرحیم‏”

از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‏گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‏اند، و با توجه به محارب‏بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و می‏کنند محارب و محکوم به اعدام می‏باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجه‏الاسلام نیری دامت ‏افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی ) دادستان تهران) و نماینده‏ای از وزارت اطلاعات می‏باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم‏الاتباع می‏باشد، رحم بر محاربین ساده‏اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسائل قضائی اسلام انقلابی نادیده ‏گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‏باشد. والسلام.

روح‏الله الموسوی الخمینی ‏ “

در پشت نامه بالا احمد پسر خمینی نوشته است :

” پدر بزرگوار حضرت امام مدظله‏العالی‏

پس از عرض سلام، آیت ‏الله موسوی‏اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته‏اند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند:

۱- آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده‏ اند و محاکمه شده ‏اند و محکوم به اعدام گشته ‏اند ولی تغییر موضع نداده‏اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده‏اند محکوم به اعدامند؟

۲- آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده‏ اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده ‏اند ولی بر سرموضع نفاق می‏باشند محکوم به اعدام می‏باشند؟

۳- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده‏های منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‏توانند مستقلا عمل کنند؟

فرزند شما، احمد “

زیر این نامه خمینی نوشته است:

” بسمه ‏تعالی‏

در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پرونده‏ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.

روح‏الله الموسوی ”

آیت الله منتظری که از این مکاتبات با خبر میشود برای موسوی اردبیلی ، که درآن زمان رئیس شعبه عالی قضایی بود پیغام میدهد که :

” مگر قاضی های شما اینها را به ۵ یا ۱۰ سال زندان محکوم نکرده اند، مگر شما مسول نبوده اید، آن وقت تلفنی به احمد آقا میگویید که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان.. شما خودت میرفتی با آنها صحبت میکردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به ۵ سال زندان محکوم شده و روحش هم از فعالیتهای منافقین خبر دار نبوده چطور ما او را اعدام کنیم. ”

آیت الله منتظری در آن زمان در نامه معروف خود به خمینی می نویسد :

” آیا میدانید که جنایاتی در زندانهای جمهوری اسلامی بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده اند؟ آیا میدانید که در زندان (شهر) مشهد, حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود … مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می دانید که در برخی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند … “

شکنجه ها و رفتارهای وحشیانه ای که بر زندانیان به ویژه بر دختران باکره در آن مقطع اعمال شده است بنا بر گفته بازمانده گان آن دوره غیر قابل انکار است.

متن نامه حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان حجه الاسلام احمدی به خمینی در مورد چگونگی اجرای حکم درباره منافقین، مورخه ۲۳/۵/۱۳۶۷

“بسمه تعالی

حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دامت برکاته


با عرض سلام، در رابطه با حکم اخیر حضرتعالی راجع به منافقین گرچه اینجانب کوچکتر از آنم که در این باره صحبتی بکنم ولی از جهت کسب رهنمود و من باب وظیفه شرعی و مسئولیت خطیری که در تشخیص موضوع به عهده می‎باشد معروض می‎دارد که بر سر نفاق بودن یا پافشاری بر موضع منافقین، تفسیرها و تحلیلهای گوناگونی می‎شود و نظرها و سلیقه ها بین افراط و تفریط قرار دارد که به تفصیل خدمت حاج احمد آقا عرض کردم و از تکرار آن خودداری می‎شود. من باب مثال در دزفول تعدادی از زندانیان به نامهای طاهر رنجبر – مصطفی بهزادی – احمد آسخ و محمدرضا آشوع با اینکه منافقین را محکوم می‎کردند و حاضر به هر نوع مصاحبه و افشاگری در رادیو و تلویزیون و ویدئو و یا اعلام موضع در جمع زندانیان بودند، نماینده اطلاعات از آنها سئوال کرد شما که جمهوری اسلامی را بر حق و منافقین را بر باطل می‎دانید حاضرید همین الان به نفع جمهوری اسلامی در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غیره شرکت کنید، بعضی اظهار تردید و بعضی نفی کردند، نماینده اطلاعات گفت اینها سر موضع هستند چون حاضر نیستند که در راه نظام حق بجنگند. به ایشان گفتم پس اکثریت مردم ایران که حاضر نیستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اینها با مردم عادی فرق می‎کند و در هر صورت با رای اکثریت نامبردگان محکوم شدند فقط فرد اخیر در مسیر اجرای حکم فرار کرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاک و معیاری برای این امر مشخص فرمایید تا مسئولین اجرا دچار اشتباه و افراط و تفریط نشوند.

حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان – محمد حسین احمدی

رونوشت : حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری مدظله “


آیت الله منتظری نامه ایی دیگر به خمینی مینویسد و در آن گفته های حاکم شرع یکی از استانهای کشور را نقل می کند :

“ سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان حضرت عالی به قم امده بود. میگفت مسئول اطلاعات یا دادستان ( تردید از من است) از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید، تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ ، گفت مگر همه مردان حاضرند روی مین بروند، وانگهی از من تازه مسلمان نباید این همه انتظار داشت. گفت معلوم میشود تو هنوز سر موضعی، و با او معامله سر موضع انجام داد، و این قاضی شرع میگفت من هر چه اسرار کردم تصمیمات به اتفاق آرا باشد و اکثریت پذیرفته نشد، و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر میباشند… . “

آیت الله منتظری با نیری – قاضی شرع اوین ، اشراقی - دادستان و پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات صحبت میکند و به آنها میگوید:

” گفتن الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید. آقای نیری گفت ما تا الان ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کرده ایم ، ۲۰۰ نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمائید. ”

احمد منتظری پسر آیت الله منتظری در آذر ماه سال ۸۴ در پی انتشار بیانیه سازمان دیده بان حقوق بشر در مورد نقش مصطفی پورمحمدی در اعدامهای سال ۶۷ در گفتگو با بخش فارسی رادیوB.B.C ، درستی این مکاتبات را تائید کرد.

نقش وزیر کشور و وزیر اطلاعات در نقض گسترده حقوق بشر (بیانیه سازمان دیده بان حقوق بشر) :

http://hrw.org/persian/docs/۲۰۰۵/۱۲/۱۵/iran۱۲۲۴۷.htm


آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود تعداد اعدامهای گروهی را بین ۲۸۰۰ تا ۳۸۰۰ نفر دانسته، اما مخالفان جمهوری اسلامی رقمی بسیار بیش از این بیان می کنند.

تا کنون ۴۴۷۸ نفر از اسامی قربانیان جمع آوری شده اند که در لیست زیر در سایت عصر نو آمده است :

http://asre-nou.net/۱۳۸۳/khordad/۲۹/ko/m-asami-gatlha.html

خانم مینا انتظاری که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ از زندان بیرون آمد، میگوید :

“زمینه اعدامهای گسترده از مدتها قبل چیده شده بود. او می گوید لاجوردی بارها به بند ما آمد و گفت ما اگر حس کنیم که ۲ ساعت دیگر نظام ما در حال فروپاشی است، ۱ ساعت قبل از آن همه شما را از بین میبریم. ما نمیگذاریم که زندانی سیاسی بماند و برود بیرون قهرمان بشود… .

… در پاییز سال ۶۶ همه ما را جمع کردند و از ما سوالاتی کردند. از قبیل جرم شما چیست؟ ، نظر شما در مورد سازمانتان چیست؟، نظرتان نسبت به نظام چیست؟، اگر آزادتان کنیم جبهه میروید؟، روی مین میروید؟ و تمام زندانیان را دسته بندی کردند. همانجا فهمیدیم که رژیم یک برنامه ای دارد. چون در اواخر ۶۴ و اوایل ۶۵ همه ما را منتقل کردند به زندان اوین… . “

دکتر رضا غفاری از زندانیان جان به در برده دهه ۶۰ و نویسنده کتاب ( خاطرات یک زندانی از زندانهای جمهوری اسلامی) در این مورد می گوید :

” … قتل عام مسئله ای نبود که رژیم بدون حساب و کتاب وارد این کار شود. قبل از این مرحله، قطعنامه سازمان ملل در قطع جنگ توسط خمینی باید قبول می شد ، رژیم با تمامیت خود یک برنامه کامل برای اعدام زندانیان در دستور کار خود گذاشته بود و از ۶ ماه قبل این برنامه را به اجرا گذاشته بود و از یک زندان به زندانهای دیگر میرفتند و میگفتند خمینی کمیته عفو تشکیل داده و این کمیته از ما سوالهایی میکردند و به بند خود ما در گوهر دشت آمدند، من در بند ۱ سلول ۸ بودم و ۴-۳ ماه قبل از این اعدامها سوالهای مختلفی از ما میکردند و میگفتند کمیته عفو خمینی میخواهد تصمیم بگیرد که دیگر زندانی سیاسی در زندانها نباشد…. او می گوید کسانی که در این اعدامها شرکت داشتند در قرنطینه کامل بودند و تا ۳ ماه از محدوده قتل گاهها خارج نشده بودند… . “

“… مامور اعدام به حاج نیری گفت ۱۰ دقیقه کافی نیست، وقتی بعد از ۱۰ دقیقه آنها را پایین می آوریم بعضی هنوز جان دارند، لطفا وقت بیشتری برای این کار بگذارید، نیری میگوید، وقت اضافی نداریم، همان ۱۰ دقیقه کافی است و مامور اعدام میپرسد چرا تیربارانشان نمیکنید این که خیلی سریعتر است ؛ نیری میگوید، این جا امکاناتمان زیاد نیست، وقتی نعش کشها در خیابانها به حرکت در میایند، خون آنها راه می افتد ، می خواهید همه عالم بفهمند ما اینجا چه می کنیم. ”

آقای اصلانی از زندانیان جان بدر برده می گوید:

“ بسیاری از دوستان ما تا زمانی که طناب دار به گردنشان افتاد حتی نمی دانستند چه اتفاقی دارد میافتد. گفتنی است بعضی از زندانیان کشته شده در قتل عام تابستان ۶۷ زندان آنها تمام شده بود و طبق قوانین خود رژیم باید آزاد میشدند و تعدادی نیز به خاطر نسبت فامیلی به قتل می رسیدند… اسامی بعضی از زندانیان که بخاطر نسبت فامیلی به قتل رسیدند :

… اشرف احمدی – شهرام عطاری – منیره رجوی – محمود تحصیلی – خواهر محمود تحصیلی – حسین تحصیلی – مریم محمدی – رضا محمدی – بهمن عبادی – عباسعلی منش رودسری … .”

” … ریاست هیئت مرگ را حجه الااسلام نیری بر عهده داشت. آقای اشراقی به عنوان دادستان انقلاب و آقای پورمحمدی به عنوان نماینده وزارت اطلاعات بود. کلیدی ترین سوال آقای نیری نزد نیروهایی که اتهام چپ داشتند این بود که مسلمانی یا مارکسیست!. ] ” در جمهوری اسلامی کمونیستها هم در بیان عقاید خود آزاد خواهند بود ” / مصاحبه خمینی با سازمان عفو بین الملل، نوفل لوشاتو، ۱۰ نوامبر ۱۹۷۸ [ سرنوشت همه کسانی که پاسخ آنها مارکسیست بود از قبل تعیین شده بود، آقای نیری با دست می فرمودند ببرینش سمت چپ – چپ در واقع مرگ با دارهای از پیش آماده شده بود که در آمفی تئاتر یا حسینیه گوهر دشت تعیین کرده بودند و بسیاری از زندانیان دوگانه برخورد میکردند و وقتی میپرسیدند مسلمانی یا مارکسیست، از نیری میپرسیدند حاج آقا برای چی این سوال را مطرح میکنید ؛ به یک تعدادی گفته بودند میخواهیم بندتان را جدا کنیم ، میخواهیم بند مسلمانها را از غیر مسلمانها جدا کنیم و با این دروغ تعداد زیادی از زندانیان را به طرف آن حسینیه ها و چوبهای دار بردند… گفتنی است از چند هفته قبل از اعدامها ملاقاتها قطع شده بود و بی خبری از عزیزان و بروز شایعات خانوادهای زندانیان را نگران کرده بود.”

بانو صابری می گوید :

” در زندان شایعاتی شده بود یک سری میگفتند در زندان درگیری شده و زندانیان با پاسدارها درگیر شده اند و زدوخورد بین آنها شده و تعدادی زندانی کشته شده و عده ای دیگر میگفتند که به داخل سلول زندانیان گاز فرستاده اند و آنها را خفه کرده اند و پس از چند ماه شایعات بسیار، خانوادها بسیار نگران شده بودند و میگفتند اگر بچه های ما را کشتید، حداقل جواب بدهید و ما خیلی راحت با این مسئله برخورد نکردیم و طوماری جمع کردیم و مقابل بازرسی کل کشور بس نشستیم و خواهان این شدیم که یکی از مسئولان با ما دیدار کند و صحبتی در مورد زندانیان ما بکنند ، اما متاسفانه هیچ گونه خبری به ما ندادند… . “

بانو صابری در مورد مطلع شدن از مرگ شوهران و فرزندان شان می گوید :

“مادران و خانواده های زندانیان روزی به خاطر فرزندان خود به خاوران میروند که متوجه بوی بد تعفن و عفونت و صحنه هایی از قبیل بیرون ماندن پتوهایی از زیر خاک و بیرون ماندن دستهایی از زیر خاک میشوند که خاک را کنار میزنند و جسدهای زیادی را که با لباس دفن شده اند را میبینند.”


آنچنان که می دانیم قتل عام تابستان ۶۷ پس از قتل عام سال ۶۰ دومین قتل عام زندانیان سیاسی توسط حکومت اسلامی محسوب می شود ، قتل عام سال ۶۰ را در لینک زیر بخوانید :

http://www.kare-online.org/didgah/didgah-۱/saf۳۷-a.htm

مطابق آنچه که گفته شد و مطابق نظر آیت الله منتظری بسیاری از زندانیان سیاسی ، دستگیر شدگان سالیان قبل از اعدام بوده اند و حتی بسیاری بایستی آزاد می شدند و اتهام محاربه به آنان صحیح نبوده است و مطابق گفته آقای اصلانی تعدادی بخاطر نسبت فامیلی به قتل رسیده اند ، در ضمن ، ضمن محکوم کردن کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ خواستار به رسمیت شناخته شدن این فاجعه از طرف مجامع حقوق بشری به عنوان اقدام بر ضد بشریت می باشم .


کتاب خاطرات آقای منتظری را از این جا دریافت نمایید . فرمت فایل Exe حجم

۱۶ MB

اعلامیه‌ی دوم جمعی از خانواده‌های جانباختگان دهه‌ی شصت

یاد جانباختگان کشتارهای سی ساله‌ی حاکمیت‌اسلامی را در خاوران گرامی بداریم

سی ویک سال از مصادره‌ی انقلاب می‌گذرد. نظام اسلامی حاکم در تمامی این سی و یک سال بدون وقفه به سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام مخالفین مشغول بوده و هست. دستگاه سرکوب ِ ضد انقلابی ِ حاکمیت بدون تاثیرپذیری از اختلافات «خانوادگی» جناح‌های حاکم که گاه بسیار هم پرسروصدا شده، در مسیر ضد انقلابی و ضد مردمی راه خود را رفته و ابزاری فراجناحی در جهت حفظ نظام و سرکوب مخالفین بوده است. اما در روند این سی و یک سال دو نوبت در کشتار و شکنجه‌ی مخالفین روی اسلاف خود را سفید کرد. یکی در دهه‌ی ۶۰ که با بهانه‌ی جنگ توانست در یورشی ده ساله، و نقطه اوج آن سال ۶۷، مخالفین را قتل عام و قلع و قمع کند و یکی در دو ماه اخیر: زمانی که مردم به خاطر عمیق شدن شکاف جناح‌ها، پس از سی سال توانستند فریادهای فروخورده‌ی خود را به خیابان‌ها و پشت‌بام‌ها ببرند و خواستار بازپس‌گیری انقلابشان شوند.

سی سال پس از حاکمیت اسلامی به رغم تعمیق شکاف‌های جناحی، دستگاه سرکوب باز هم همان کاری را با مخالفین می‌کند که سی‌سال پیش با آن‌ها کرد: سرکوب، زندان، شکنجه، تجاوز جنسی، اعدام، مضحکه‌های اعتراف‌گیری و پرونده سازی… اما این بار به واسطه‌ی اینکه هدف حاکمیت بیشتر ارعاب مخالفین بود، در وحشیگری و شکنجه‌های قرون وسطایی گوی سبقت از تمامی اسلاف فاشیستش ربود.

اگر خبر کشتارهای دهه‌ی شصت و به ویژه کشتار جمعی زندانیان در سال ۶۷ کمتر به گوش جهانیان رسید و بسیاری از سازمان‌های «مدافع حقوق بشر» و دولت‌های «مدافع دموکراسی» خفقان گرفته بودند، این بار به واسطه ی فریادهای رسای مردم، خبررسانی مردمی، فشار افکار عمومی و نیروهای مترقی در اقصا نقاط جهان، هیچ قدرتی قادر نیست فریاد مردم را نادیده بگیرد، حتی عناصری از خود ِ حاکمیت اسلامی. اما جدا از اینکه چه کسانی از این فریادها حمایت می‌کنند، ماهیت این فریادها با فریادهای بریده شده‌ی دهه‌ی شصت تفاوتی ندارد:همه‌ی آنان خواستار آزادی و عدالتند. اما به رغم تمامی این فریادها و فشار ِ افکار عمومی، ماشین سرکوب نظام اسلامی همان کاری را با مردم معترض می‌کند که دهه‌ی شصت با مخالفین کرد. بنابراین نظام اسلامی و ماشین سرکوبش در مقابل تمامی ما ایستاده است، ما همه از یک خانواده‌ایم. دردها و آرزوهایمان مشترک است و همه فریادی مشترک برآورده‌ایم.

ما خانواده‌های کشته‌شدگان دهه‌ی شصت در طی این سال‌ها تحت سخت‌ترین شرایط بوده‌ایم و می‌دانیم اگر این روال ادامه یابد آنچه که به ما رفته است به خانواده‌های کشتارهای اخیر نیز خواهد رفت
عزیزانمان را ربودند، شکنجه دادند و اعدام کردند. نه از زمان محاکمه‌ی آن‌ها اطلاع داشتیم و نه کسانی که ‌آن‌ها را محاکمه کردند دیدیم و نه جرم آن‌ها را فهمیدیم. بعد از اعدامشان نه وصیت‌نامه‌یی از آن‌ها دریافت کردیم و نه جنازه اشان را، و نه محل دفن‌شان را می‌دانستیم. پس از مدت‌ها جستجو گفتند که عزیزانمان را در گورهای فردی و یا دسته‌جمعی در خاوران و یا قبرستان‌های مشابه در شهرستان‌ها، دفن کرده‌اند. امروز مخالفین توی تظاهرات با باتوم وگلوله کشته می‌شوند و یا در زندان‌های رسمی و غیررسمی با وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها و تجاوز جنسی روبرو هستند و اگر شانس بیاوریم شاید بتوانیم جنازه‌های آنان را تحویل بگیریم.

درطی این مدت ما خانواده‌ها را نیز همانند عزیزانمان مورد اذیت و آزار قرار دادند. ما را از ادامه تحصیل محروم کردند. از کار اخراجمان کردند و راه هرگونه ترقی و پیشرفت را برما بستند. خانواده‌هایمان پاشیده شد و در این میان کسانی سکته کردند و یا دیوانه شدند. عده‌زیادی مجبور به مهاجرت از مملکت خود شده و در غربت دچار افسردگی، فقر و بیماری شدند. به بازماندگان کشتارهای اخیر نیز اجازه نمی‌دهند بر مرگ عزیزانشان گریه کنند و یا در باره‌اشان حرف بزنند. آنان را تهدید می‌کنند و راه گورستان را بر آن‌ها می‌بندند. همان کاری را با آن‌ها می‌کنند که با بازماندگان کشتارهای دهه‌ی شصت کردند.

حتی راه گورهایی که خود به ما آدرس داده بودند را بستند. زمانی درب خاوران را بستند. زمانی دیگر بدون بهانه قبرها را زیرو رو کردند و به جای گورها نهال کاشتند. اجازه ندادند حتی در خانه‌هایمان مراسم بگیریم. ما و فرزندانمان را تهدید ودستگیر کردند. به مراسمی که در خانه‌های شخصی خود برگزار کرده بودیم حمله کردند و خانواده‌ها را تحت فشار گذاشتند که حتی در خانه‌ها هم مراسم برگزار نکنند. و مگر امروز با مردم معترض غیر از این می‌کنند؟

بنابراین ما عده‌ای از خانواده‌های جانباختگان دهه‌ی شصت از مردم آزاده و آزادی طلب ایران دعوت می‌کنیم برای همدلی و همدردی با بازماندگان کشتارهای دهه‌ی شصت و بازماندگان کشتارهای وقایع اخیر روز ششم شهریورساعت ۹ صبح در سالگرد بیست ویکمین سال کشتار ِ جمعی زندانیان، در خاوران گردهم آیند. گردهم‌آیی ما برای طرح خواست‌های زیر است:

۱ـ پی گرد و محاکمه‌ی مسببین کشتارهای دهه‌ی شصت، به ویژه اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۶۷ و سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوزات حوادث اخیر

۲ـ اعلام اسامی دفن شدگان دهه‌ی شصت در گورستان خاوران و اعلام اسامی کشته‌شدگان و زندانیان وقایع اخیر

۳ـ آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی

۴ـ الغای اعدام برای هر جرمی و شکنجه تحت هرعنوانی

۵ ـ دریافت کیفرخواست محکومین سیاسی و اعدام شدگان در طی این سی سال و افشا‌ی علت اعدام آنان

۶ ـ دریافت وصیت‌نامه‌‌اعدام شدگان

۷ ـ به رسمیت شناختن محل دفن اعدام شدگان سی‌سال حاکمیت اسلامی در تهران و شهرستان‌ها و تحویل بدون قید و شرط کشته شدگان حوادث اخیر به خانواده‌ها و اجازه‌ی برگزاری مراسم در منازل و یا سر خاک این کشته شدگان

۸ ـ اجازه‌ی گذاشتن سنگ برقبر کشته شدگان

۹ـ پیگرد ومحاکمه‌ی عامرین و عاملین کسانی که اقدام به تخریب خاوران و گورستان‌های مشابه در سایر نقاط ایران کرده و به آزار خانواده‌ها درطی این سال‌ها پرداخته‌اند،

۱۰ـ بازگرداندن حقوق شهروندی خانواده‌ها و متوقف کردن هرگونه محدودیت و محرومیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی واقتصادی در مورد آنان… و

۱۱ـ پذیرش و حفظ گورستان خاوران و گورستان‌ها و یا قبرهای مشابه در سایر نقاط کشور به عنوان سندی تاریخی از جانب نهادهای محلی و بین‌المللی
۲٣۱۷٨ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : برای ارش عابدی که از مخالفین جمهری اسلامی طلبکار هست

عنوان : اعدامهای سال ۶۷ بدستور روح الله خمینی جنایتکار که امروز موسوی وکروبی خاتمی میخواهند جمهوری اسلامی زمان ایشان را زنده کنند و خواب افرادی مثل ارش عابدی که از ما میپرسد کجا بودیم زمانی که انها زیر چوبه های دار جوانان ایرانی داشتند جان میکندند که خامنه ای با
محاکمه و اعدام‌های مرداد
ماه مرداد ماه محاکمه و اعدام (اعضای سازمان مجاهدین خلق) بود.

به دستور روح‌الله خمینی برای محاکمه کمیسیونی متشکل از نماینده وزیر اطلاعات، قاضی شرع و دادستان ایجاد شده بود. راس این گروه فردی به نام جعفر نیری بود. آنها دو بار در هفته با هلیکوپتر بین زندان گوهردشت و زندان اوین رفت و آمد می‌کرد. این گروه را اپوزیسیون «کمیسیون مرگ» می‌نامد و نیز نزد آنان به «کمیسیون هوابرد مرگ» هم معروف است.

از روز شنبه ۸ مرداد کمیسیونی به سرپرستی "نیری" در ساختمان دادگاه واقع در طبقه اول زندان گوهر دشت مستقر می گردد و کشتار را با "محاکمه مجدد" مجاهدین، آنهم از زنان مجاهد آغاز می کند. به گفتهٔ حسن پویا،‌یرواند آبراهامیان و گزارش‌های متعدد شاهدان واقعه و تمام گزارش‌های سازمان‌های اپوزیسیون از این واقعه‌، ابتدا از هر یک از مجاهدین گرایش سیاسی‌شان سوال می‌شود و اگر کسی می‌گفت "مجاهدین" در جا به اعدام محکوم می‌شد(زیرا جمهوری اسلامی مجاهدین را با نام منافقین می‌شناسد و نفس ذکر نام مجاهدین به معنی موافقت با آنان و "پافشاری بر نفاق" گرفته شده است). کسانی که پاسخ داده بودند "منافقین" با سوال‌های دیگری روبرو می‌شدند.

"آیا حاضرید در مصاحبه تلویزیونی منافقین را محکوم کنید؟"، "آیا حاضرید طناب دار را به گردن یک عضو فعال منافقین بیندازید؟"، " آیا حاضرید میدانهای مین گذاری شده را برای ارتش اسلام پاکسازی کنید؟" و پاسخ منفی به هریک از این سوالات به معنی محکومیت به اعدام بود.

همین پروسه چندروز زودتر در اوین نیز شروع شده بود. به روایت آبراهامیان: "در گوهردشت، زندانیان می توانستند چهره بازجویان خود را ببینند ولی در اوین آنها را با چشم بسته به بازجویی می بردند."

یرواند آبراهامیان پروسهٔ اجرای حکم اعدام مجاهدین را اینگونه توصیف می‌کند:"کسانیکه پاسخهای نامساعد می دادند، یا حاضر به زبان آوردن "منافقین" نبودند، بیدرنگ به اتاق ویژه ای هدایت می شدند. در آنجا انگشترها و عینکهایشان ضبط و به آنها گفته می شد که وصیت نامه نهایی خود را بنویسید. آنگاه آنها را به سوی چوبه های دار که پنهانی، هم در تالار سخنرانی گوهردشت و هم در حسینیه اوین برپا شده بود می بردند و در گروههای ۶ نفری به دار می آویختند. جان کندن بعضی از آنها تا ۱۵ دقیقه به طول می انجامید چون بجای اینکه دریچه ای پنهانی از زیر پایشان در رود و به پایین بیفتد به همان شیوه قدیمی حلق آویز می شدند. پس از گذشت چند روز، مأموران اعدام که بیش از حد خسته شده بودند تقاضا کردند که محکومین تیرباران شوند ولی با این تقاضا، به این عنوان که طبق حکم شرع مرتدین و دشمنان خدا باید حلق آویز شوند مخالفت بعمل آمد. البته این بهانه ای بیش نبود. چون طی یک دهه محکومین به "فساد فی الارض" بوسیله جوخه های آتش اعدام شده بودند. دلیل اصلی استفاده از طناب حفظ سکوت و پنهانکاری کامل، هم در قبال دنیای خارج و هم در برابر بخش‌های دیگر همان زندان بود. به چپ گرایان گفته شد که مجاهدین به زندانهای دیگر انتقال یافته اند، اما بعضی از زندانیان با مشاهده کامیونهای مجهز به سردخانه و پاسداران ماسک به صورت که به آمفی تئاتر رفت و آمد داشتند جریانات مشکوکی را حدس زدند. با وجود این آنها نمی دانستند که علت استفاده از ماسک توسط پاسداران این است که دستگاههای "فریزر" در مرده شویخانه زندان از کار افتاده است. یکی از پاسداران ادعا کرد که آنها "فقط مشغول تمیز کردن سلولها هستند."

آبراهامیان همچنین در شرح وسعت این اعدام‌ها می‌گوید:"زنی از گروههای چپ گرا می نویسد که هیچ یک از ۵۰ مجاهدی که با او در یک بخش زندانی بودند به بندهای خود باز نگشتند. به نوشته مردی متعلق به همان گرایش، هیچکدام ۱۹۵ تن از ۲۰۰ مجاهدی که در یکی از بخش‌های زندان گوهردشت نگهداری می شدند بازنگشتند. گزارش دیگری حاکی است که حجت الاسلام نیری مصمم بود حداکثر صدمه را (به مخالفان سیاسی) وارد کند. در حالیکه آیت الله اشراقی با حالتی نه چندان قاطع سعی داشت راه اعتدال بپیماید."

محاکمه و اعدام‌های شهریور
شهریور ماه محاکمه و اعدام زندانیان کمونیست و چپ بود. این‌ها عمدتاً تعلق سازمانی به یکی از سازمان‌های مخالف جمهوری اسلامی داشتند. انشعابات مختلف چریک‌های فدایی خلق، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، حزب توده ایران، سازمان انقلابی کارگران ایران (راه کارگر)، سازمان پیکار، کومه‌له، حزب کمونیست ایران و دیگر سازمان‌های کوچک چپی از این سازمان‌ها بودند.

در ماه شهریور توجه کمیسیون مرگ به چپی‌ها جلب شد و پرسش و پاسخ از آن‌ها از ۵ شهریور و از زندان گوهردشت آغاز گشت. "آیا شما مسلمانید؟"، "آیا به خدا اعتقاد دارید؟"، "آیا به بهشت و جهنم معتقد هستید؟"، "آیا محمد را به‌عنوان خاتم انبیاء قبول دارید؟"، "آیا در ماه رمضان روزه می گیرید؟"، "آیا قرآن می خوانید؟"، "آیا هر روز نماز می خوانید؟"، "آیا ترجیح می دهید با یک مسلمان هم بند شوید و یا یک غیرمسلمان؟"، "آیا حاضرید زیر ورقه ای را دایر بر اینکه به خدا، به پیغمبر، به قرآن و به روز رستاخیز ایمان دارید امضا کنید؟" و پر معناتر از همه: "آیا در خانواده ای بزرگ شده اید که پدر در آن نماز می خواند، روزه می گرفت و قرآن می خواند؟"

به ادعای بازماندگان واقعهٔ ۶۷ و سازمان عفو بین‌الملل و تاریخ‌نویسانی همچون آبراهامیان، تنها یک جواب غلط به این سوال‌ها می‌توانست به اعدام شخص مربوطه منتهی شود. بخصوص سوال آخر که جواب مثبت به آن به معنی اعدام بود زیرا بر "ارتداد" فرد تاکید می‌کرد زیرا طبق موازین فقهی، فقط کسی را می‌توان مرتد شناخت که در یک خانواده معتقد مسلمان و در سایه پدری که به طور مرتب نماز و قرآن می خوانده و در ماه رمضان روزه می گرفته نشو و نما کرده باشد.

در ضمن اگر کسی بر مسلمانی خود تاکید می‌کرد اما می‌گفت نماز نخوانده است تنها به شلاق محکوم می‌شد. برای هر وعده نماز ۱۰ ضربه و روزی حداکثر ۵۰ ضربه.

در مورد زنان کمونیست، به حکم شرع در مورد زن مرتد یعنی «توبه یا مرگ زیر شلاق» عمل می‌شده است و از همین رو زنان کمونیست یا زیر شلاق می‌مردند یا اسلام را می‌پذیرفتند.

اعتراض‌هایی از طرف زندانیان به این محاکمه‌ها صورت می‌گیرد و بعضا کسانی اعتصاب غذا می‌کنند که شلاق می‌خورند و بعضا زیر شلاق کشته می‌شوند. سرور درویش کهن و جلیل شهبازی از کسانی هستند که این‌گونه کشته می‌شوند.

آبراهامیان روند اعدام‌ها را این‌گونه توصیف کرده است:"این بازجوئیها که به مدت سه ماه ادامه یافت، در اوین و گوهردشت در تالار اصلی دادگاه صورت گرفت. بخشی از بازجوییها حالت شفاهی داشت، و بخش دیگر به شکل پرسش نامه های ماشین شده انجام پذیرفت. بعضی از زندانیان می توانستند بازجویان خود را ببینند ولی دیگران در پشت پاراوانهای بلند پنهان شده بودند. کسانی که جوابهایشان پذیرفتنی بود به سوی راست تالار دادگاه و آنها که پاسخهایشان غیرقابل قبول بود به سمت چپ تالار هدایت می شدند، دسته نخست را به بندهای خود باز می گرداندند و به آنها دستور نماز خواندن می دادند اگر زندانی از خواندن یک نوبت نماز خودداری می کرد از بابت آن ده ضربه تازیانه به او می نواختند و مجازات کسی که در روز از به جا آوردن هر پنج نوبت نماز خودداری می ورزید، پنجاه ضربه شلاق بود. آنهایی که نتوانسته بودند با موفقیت به پرسشها پاسخ گویند و مردود شناخته شده بودند، بعد از یک وقفه ی کوتاه برای تحویل مایملک مختصر و نوشتن آخرین وصایای خود به سوی چوبه های دار برده می شدند. بعضی از آنها به گفته خود توانستند جان سالم بدر ببرند، چون در ازدحامی که بوجود آمده بود اشتباها به سمت دری که نمی بایست هدایت شدند. جان به در بردگان به یاد می آورند که چگونه صحبت مربوط به نوشتن آخرین وصیت نامه را شوخی می پنداشتند چون نمی توانستند تصور کنند که چنان پرسش هایی ممکن است سرنوشت مرگ و زندگی یک نفر را تعیین کند.

رفتاری که با زنان صورت گرفت تا اندازه ای پیچیده تر بود. در حالی که زنان مجاهد به عنوان "محارب خدا" به دار آویخته شدند، به زنهای متعلق به سازمانهای چپ، حتی اگر در خانواده های مذهبی هم پرورش یافته بودند، فرصت دیگری ارزانی شد چون آنها (به‌عنوان زن) بطور کامل مسئول اعمال خود شناخته نمی شدند. زن بودن در جمهوری اسلامی برای خود امتیازاتی دارد! آنها در قبال هر نوبت نمازی که نخوانده بودند، ۵ ضربه شلاق "تغزیر" می شدند. بعد از مدتی، بسیاری از آنها پذیرفتند که نماز بخوانند. یکی از آنها دچار کابوس می شود. برخی از زنان دست به اعتصاب غذا زدند و حتی از نوشیدن آب خودداری ورزیدند. یکی از آنها بعداز ۲۲ روز اعتصاب غذا و تحمل ۵۵۰ ضربه شلاق درگذشت. مقامات زندان برای او به‌عنوان خودکشی گواهی مرگ صادر کردند. چون در هر حال "او بود که تصمیم مربوط به خودداری از گزاردن نماز را اتخاذ کرده بود."

به این ترتیب پس از محاکمه و اعدام مجاهدین، چپ‌ها و کمونیست‌ها نیز محاکمه و اعدام شدند.

مخالفت ها با روایت بازماندگان از آن واقعه
با توجه به این که محاکمه‌ها برای این اعدام ها شدیدا شخصی و خصوصی صورت می‌گرفته است بسیاری روایت بازماندگان آن واقعه (که روایت آبراهامیان, تاریخ دان, نیز با آن مطابق است) را دارای نواقصی می‌دانند و معتقد به وجود اغراق در آن هستند. در کتاب پاسداشت حقیقت که در دهه ۸۰ شمسی در جمهوری اسلامی منتشر شده است, نویسندگان می‌گویند:" «در این گونه مدعیات مطرح شده ... بسیار می‌توان مناقشه کرد. بر فرض یکی دو نفر به خاطر آنکه نمی‌دانند قضیه از چه قرار است نمی‌گویند حاضریم روی مین برویم یا حاضر به انجام مصاحبه تلویزیونی نمی‌شوند، یا در پاسخ به این سوال که تو سر موضعی؟ بلافاصله می‌گویند بله و خلاصه به این دلایل فوری او را می‌برند و اعدام می‌کنند. اما مگر بقیه تا این حد ساده لوح و ابلهند که بلافاصله نفهمند قضیه از چه قرار است و مثلاً در مقابل این سوال که آیا حاضری روی مین بروی یا خیر؟ در حالی که نه اصلاً مینی موجود در آنجا موجود است که فرد مزبور ناچار باشد عملا هم گفته خود را ثابت کند و نه به دلیل پذیرش قطعنامه از سوی ایران قرار به ادامه جنگ است که او را به جبهه بفرستند و خواستار وفای به عهدش شوند، . طبعا پاسخ مقتضی را برای دچار نشدن به سرنوشت نفر قبلی می‌دهند. به هر حال این گونه مدعیات چندان ارزش پاسخگویی ندارند و با توجه به محتوای خود آنها و همچنین روال پیش گرفته شده ... برای دستیابی به اهداف خاص، وضعیت آنها روشن است... در واقع آن گونه که ... درباره این قضیه سخن گفته شده... و با چنان روش‌هایی که به اجرا درآمد قاعدتا دیگر نمی‌بایست حتی یک نفر از زندانیان این سازمان در زندان‌ها باقی بماند.»(رضایی و سلیمی نمین، پاسداشت حقیقت: ۱۴۹)

پس از اعدام‌ها
آبراهامیان می‌نویسد:"به خویشاوندان قربانیان تا بعد از تاریخ ۴ آذر ماه (۲۵ نوامبر) هیچ اطلاعی درباره ی اعدام آنها داده نشد. بعضی از آنها با تلفن، به کمیته‌ها و معدودی نیز به خود زندان اوین احضار شدند تا اثاثیه شخصی و یا آخرین وصیتنامه های اعدام شدگان را، در مواردی که این وصیتنامه‌ها بی زیان تشخیص داده شده بود، تحویل بگیرند. برای آنکه از ازدحام جلوگیری شود آنها را در گروه های جدا از هم و طی چندین هفته به مراکز مورد نظر فراخواندند. به بستگان اعدام شدگان صریحا اعلام شد که حق برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت آنها و گرد آمدن در گورستان های بهشت زهرا و گلزار خاوران را ندارند. در این گورستان ها، مارکسیست ها را به این عنوان که "نجس" هستند جدا از دیگران به خاک سپردند. به این ترتیب احکام مربوط به ارتداد درباره مردگان نیز به مرحله ی اجرا گذاشته شد."

تعداد اعدامیان
به علت این‌که جمهوری اسلامی ایران همچنان بر سر کار است تعداد دقیق اعدام‌ها هرگز فاش نشده است و بین مراجع مختلف در مورد آن‌ها اختلاف وجود دارد. عموماً کمتر از هزار نفر حداقل و ۱۲ هزار نفر حداکثر شمرده می‌شود. در این‌جا سعی می‌شود ابتدا به اعداد اعلام‌شدهٔ منابع مختلف رجوع می‌شود و سپس به لیست‌های مختلفی که از کشته‌شدگان منتشر شده اشاره می‌شود.

سازمان عفو بین‌الملل "بیش از ۲۵۰۰ نفر" را اعلام کرده است. در ضمن لیست و نام‌های مشخص حداقل پنج هزار نفر توسط سازمان‌های مختلف اعلام شده است.

لیست کشته شدگان
اولین لیستی که از کشته شدگان انتشار یافت توسط سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) بود که تا حد امکان وابستگی سازمانی و محل مرگ را نیز تعیین می‌کرد. این لیست که نام ۶۱۵ نفر را در برداشت تنها مربوط به اوین و گوهردشت بود و به هیچ وجه کامل نبود. در این لیست از ۶۱۵ نفر، ۱۳۷ نفر به مجاهدین، ۱۰۸ نفر به اکثریت، ۹۰ نفر به حزب توده، ۴۱ نفر به انشعابات دیگر فدایی، ۳۰ نفر به کومه‌له، ۱۲ نفر به راه کارگر، ۳ نفر به پیکار و بقیه به سایر تشکیلات چپی تعلق داشتند.

در سال‌های پس از آن تلاش‌های زیادی برای تهیه لیستی از قربانیان بوده که حاصلش جمع نام‌های حدود پنج هزار نفر است.

کمیته موقت دفاع از زندانیان سیاسی ایران،کانون ایرانیان لندن،کانون حمایت از زندانیان سیاسی (در آخن,آلمان)،سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)،سازمان اتحاد فداییان خلق ایران،حزب توده ایران، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، کانون حمایت از زندانیان سیاسی ایران (داخل کشور) در سال ۶۷، حزب دموکرات کردستان ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان فداییان خلق (اقلیت) و دیگر انشعابات فدایی از جمله تشکل‌هایی هستند که تا بحال لیستی از قربانیان ارائه کرده‌اند. تعداد و جزییات هر کدام از این لیست‌ها با دیگری متفاوت است.

آیت‌الله منتظری در کتاب خاطرات خود، این رقم را ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر دانسته و تایید می‌کند که رقم دقیق را به‌خاطر ندارد.[۱۰]

کاملترین لیست این زمینه لیست سایر عصر نو است که از جمع تمامی لیست‌های فوق‌الذکر حاصل شده‌است. این لیست که به همت ب.آزاده و ب.آذرکلاه جمع‌آوری شده جمعا شامل ۴۴۸۱ نفر است.[۱۱]




مسئولان اعدام‌ها
در زمان این اعدام‌ها خمینی بالاترین مقام کشور بود و از طرفی بخش عمدهٔ این‌ها به دستور شخص او (نامه در بالا موجود است) صورت گرفته بود.

حسینعلی منتظری در این باره نامه‌ای به خمینی نوشت و شخص روح‌الله خمینی را مسئول این اعدامها دانست و از او انتقاد به عمل آورد.[۱۲][۱۳]

همین عامل باعث شد که تمام بازماندگان قربانیان آن واقعه و اپوزیسیون جمهوری اسلامی، خمینی را مسئول مستقیم این واقعه بدانند. پس از او بالاترین مسئولان ایران در آن هنگام هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس)، سید علی خامنه‌ای (رئیس جمهور) و سید احمد خمینی (رئیس دفتر خمینی) بودند.

منتظری در آنزمان قائم مقام رهبری بود. خوانده شدن نامهٔ محرمانهٔ حسین‌علی منتظری به خمینی در رادیو بی‌بی‌سی در فروردین ۶۸، که در اعتراض به اعدام‌ها در تابستان ۶۷ نوشته شده بود منجر به عزل و تبعید خانگی وی شد.[۱۴]

از دیگر افراد رده بالای آن زمان که در هنگام قتل عام زندانیان دارای مسئولیتهای مرتبطی بودند می‌توان به این افراد اشاره کرد:

جعفر نیری، رئیس کمیسیون مرگ
مرتضی اشراقی، دادستان کمیسیون مرگ
مصطفی پورمحمدی، نمایندهٔ وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ
ابراهیم رئیسی، عضو کمیسیون مرگ و معاون دادستان
علی مبشری، عضو کمیسیون مرگ و حاکم شرع زندان اوین
محمد ری شهری، وزیر اطلاعات وقت
صادق خلخالی، حاکم شرع دادگاه انقلاب
علی فلاحیان، قائم مقام وقت وزیر اطلاعات
عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضائی (قوه قضائیه)
اسماعیل شوشتری، رئیس وقت سازمان زندان‌ها (بعدها وزیر دادگستری در کابینهٔ رفسنجانی و خاتمی)
محمد مقیسه‌ای، (معروف به ناصریان)، رئیس وقت زندان گوهردشت
اسدالله لاجوردی، رئیس وقت زندان اوین
داوود لشگری، مسئول انتظامی و امنیتی زندان گوهردشت
محل دفن
قربانیان تابستان ۶۷ در گورهای دسته جمعی مختلفی در سراسر ایران خاک شدند اما معروف‌ترین مزار آن‌ها و محل سمبلیک گرامیداشت آن‌ها، گورستان خاوران در نزدیکی‌های تهران است. گفته می‌شود بعضی‌ها هم در زمین‌های گورستان بهشت زهرا مدفون هستند.
۲٣۱۷۶ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : به عابدزاده

عنوان : میخواهی بدانی ما کجا بودیم?
هموطن گرامی ما باصطلاح همان متقلبان اول انقلاب که خمینی جنایتکار در راس انها بود همان ۲ هستیم که هرگز حاضر نشدیم حکومت امام تان را برسمیت بشناسیم. لطفا سری به گورستان خاوران بزن بخشی از ما انجا خفته ایم بخشی نیز در بلاد کفر از دست رهبران جنایتکارتان و از جمله بخشی از همین رهبران اصلاح طلبتان به زندگی در غربت مشغولیم. ما همانجائی بودیم که رهبران تان چون بقول شما با حرف و اندیشه حریف ما نمیشدند در دانشگاهها را بستند و بخشی از ما را راهی زندان و شکنجه گاه سردار اسلام شما اقای لاجوردی کردند و بخشی هم بدون هیچ امکانی در جامعه ان روزی رعب و وحشت رژیم ترور به شهرهای مختلف اواره شدیم. ما همان دخترانی هستیم که بعد از تجاوز برادران پاسدارتان اعدام شدیم وشیرینی به خانواده های ما برده شده است که بدانند دخترانشان قبل از اعدام بکارتشان را از دست داده اند. ما همان جوانانی هستیم که بعد از اعداممان پول گلوله از خانواه مان گرفتند. ما در تمام ۳۰ سال بودیم و شما در خواب و یا مشغول خدمت به اسلام و رهبر عظیم شان خمینی و خامنه ای که ما را ندیدید و یا نخواستید ببینید. ما همان دخترها و پسرهائی هستیم که در زندان خمینی بدنیا امدیم و یا مدتی در کودکی انجا بسر بردیم و امروز اسممان امید منتظری است و شما شادمان در اغوش پدرو مادرتان و در خدمت امام ملعون
۲٣۱۷۵ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مهتاب باقری

عنوان : به غزال طبری
نه غزه ، نه لبنان، نه اسلام، نه مارکس جانم فدای ایران.
۲٣۱۷۲ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست