از : Behruz mahan
عنوان : آیا میتوان امیدی دشت که نقدی بر نظریات آقای لاهیجی در اخبار روز ، نوشته شود ؟؟
از نظرات و مقالاتی که در همین صفحه از دوستانی نظیر آقای رضا سالاری و دانشجوی مصدوم مبارز ، خواندم
این را نتیجه گرفتم که اولا افرادی نظیر آقای لاهیجی و آن ۷۵ نفری که ملت به آنها اعتماد کرد که قانون اساسی را بنویسند هنوز به این نتیجه نرسیده اند
که به اشتباه خود پی ببرند تا چه برسد به اینکه به ملت عذر خواهی کنند !!!
دوما، مردم به حق و حقوق خود به خوبی آشنا شده اند که فکر نکرده دیگر به افرادی دیگر اعتماد نکنند و چک سفید امضا به کسی برای سر نوشت خود ندهند
همان طور که یک بار در سال ۵۸ چک سفید امضا به رهبران مورد اعتماد خودشان دادند
سوما ، سایت اخبار روز و یا یک سایت دیگر باید پیدا شود که نظریات بدیل آقایانی ، مثله آقای لاهیجی را ، نقد و برسی کند و چاپ کند زیرا به عنوان مثال خود بنده ،
چند بر مقاله به سایت های مختلف ، حتا به sitehaye ایرانی یا deutche welle ، و bbc ، در مخالفت با نظرات آنها فرستادم اما در هیچ کدام از سایت ها چاپ نمیشود
لذا از سایت اخبار روز هم بر دیگر ، تقاضا میشود که جمع بندی از نظراتی که در همین صفحه میشود را در صفحه اول خود باز کند
چقدر خوشحالم که مقالات افرادی مثله این دوستان نظیر همین دانشجو مصدوم و مبارز و آقای رضا سالاری را خواندم و
فهمیدم که نظرات افرادی مثله آقای لاهیجی که حاضر به اشتباه آن دوران نیستند دیگر برای این جامعه کهنه شده اند .
و از سایت اخبار روز هم تشکر دارم که همین هم چاپ میشود
۲٣۴٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹
|
از : دانشجوی پناهنده و مصدوم ولی مبارز
عنوان : آقای لاهیجی، حقوقدان، برو پی کاری دگر.
آقای لاهیجی و حقوقدان، الفبای حقوقی که خواندی بیاد بیاور و به زبان بیاور. ما در این ۳۱ سال بیکار ننشستیم که ناجی دیگری از راه برسد و ما را به «بهشت موعود» دیگری رهنمون شود، ما رشد کردیم و با حقوق خود آشنا شدیم.
همه انسان ها آزاد بدنیا می آیند و همگی از حقوق طبیعی/خدا دادی برابر برخوردارند، حقوقی که هیچکس حق ندارد از دیگری به هیچ عنوانی سلب کنند. یکی از مهمترین خصلت های این انسان های آزاد با حقوق برابر این است که دوست دارند در کنار هم زندگی کنند ولی در کنار یکدیگر زیستن نیازمند قواعدی است که از سوی اکثریت آنها عادلانه تشخیص داده شود. هر چقدر انسان ها با حقوق طبیعی/خدا دادی خود بیشتر آشنا می شوند قواعد همزیستی خود را بر طبق آن عادلانه تر می کنند، یعنی تغییر می دهند و یا به روز می کنند. آنچه تا دیروز عادلانه تشخیص داده می شد امروز ممکن است غیر عادلانه تشخیص داده شود و نیاز به اصلاح داشته باشد. بنابراین این حق همیشه برای همه جوامع محفوظ بوده است که هر زمان اراده کنند از این حق طبیعی/خدا دادی خود حق دارند استفاده کنند و سرنوشت خود را با دست خود رقم بزنند. بنابراین ملت ایران حق دارد از حقوق خدا دادی/ طبیعی خود استفاده کند و سرنوشت خود را یکبار دیگر پس از ۳۱ سال رقم بزند. هیچ حکومت/ دولتی حق ندارد آنها را از این حق محروم کند و به زور خود را بر آنها تحمیل کند.
از آنجا که انسان جانداری اجتماعی است و در اجتماع نیازمند امنیت جانی و مالی از همنوعان خود است بالاجبار از میان خود افرادی را بر می گزیند که این امنیت را در قبال مزد و مقام در جامعه برقرار کنند. چرا که هیچ جامعه ای بدون امنیت جانی و مالی نمی تواند دوام بیاورد چه برسد که شکوفا شود. افرادی که این مسئولیت را از جانب مردم می پذیرند بطور اتوماتیک وارد یک قرارداد اجتماعی با مردم شده اند. مهم هم نیست که این قرارداد روی کاغذ باشد یا نباشد، توافق به لفظی تنهایی کافیست. این یک رابطه دو طرفه است که هر طرف وظائفی را قبول کرده است. در این قرارداد مردم قدرت را به عنوان امانتی به دست این افراد می سپارند تا حکومت/دولت تشکیل دهند و در قبال مزد و مقام عادلانه امنیت و خدمات به جامعه ارائه کنند تا مردم با خیال راحت به کار و زندگی خود مشغول شوند و جامعه شاد و شکوفا گردد.
این قرارداد اجتماعی قابل فسخ است، هم دولت/حکومت می تواند داوطلبانه قدرت را به مردم برگرداند و هم مردم این حق خدادادی/طبیعی را دارند که خواستار پس گرفتن قدرتی شوند که داوطلبانه به گروهی سپرده بودند، آنهم بعنوان امانت. در جوامع دمکراتیک این پروسه بدون انقلاب و خشونت از طریق صندوق های رای در انتخابات آزاد و دوره ای انجام می گیرد. هرگاه جامعه احساس کند که حکومت/دولت به وظایفش درست عمل نمی کند این حق طبیعی/خدا دادی برایش محفوظ است که حکومت/دولت خود را براندازد و افراد دیگری را بر سر کار بیاورد که شایسته تر تشخیص داده می شوند. ۳۱ سال پیش ملت ایران داوطلبانه وارد یک قرارداد اجتماعی با خمینی و دار و دسته اش شد و به ملت قول هایی داده شد که عمدا برآورده نشدند و قرار هم نیست که برآورده شوند. از لحظه ای که این راهزنان طبق قراردادی که با ملت بسته بودند عمل نکردند در حقیقت آن قرارداد را با دست خود لغو/فسخ کرده و بعنوان یک حکومت اعتبار/مشروعیت خود را در میان مردم از دست دادند. این یک خیانت در امانت بود که در تاریخ ایران بی نظیر شمرده می شود. در قبال این خیانت بزرگ ملت دو بار در چارچوب «قوانین انتخابات» نظام دو نه بزرگ به این نظام گفت و خواستار پس گرفتن قدرتی شد که به امانت این نظام سپرده بود. هر دوبار این حق طبیعی/خدا دادی او زیر نعلین خامنهای له و لورده شد. این عمل دزدی در روز روشن و در ملا عام در جهان انجام شد.
آقای لاهیجی، حقوقدان، برو پی کار دگر بجز حقوق و حقوق بشر. مرا پارسال پس از یک ترم از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بیرون کردند و ضرباتی که بر سرم وارد آوردند عوارض ناگواری از خود بجا گذاشته است که تمرکز حواس یکی از آنهاست. من در آینده نزدیک رشته حقوق را به زبان کشور میزبانم آغاز خواهم کرد و در دادگاه ها امثال شما را تحت تعقیب قانونی قرار خواهم داد. به شما اطمینان خاطر می دهم که من در اینگار تنها نخواهم بود و دادگاه های ما هم از نوع دادگاه های رژیم نخواهند بود، ما انسانیم و ما متمدنیم. وعده دیدار ما در ایران آزاد و ایرانی برای همه ایرانیان.
۲٣۴۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹
|
از : Behruz mahan
عنوان : "یک اشتباه تاریخی یا یک بیعت ؟؟
"یک اشتباه تاریخی یا یک بیعت ؟؟
رای به"" قانون اساسی جمهوری اسلامی"" ، که به دنبال همان رای به " جمهوری اسلامی میخواهید یا نه؟؟ انجام شد " فقط یک " بیعت " نبوده است
و بلکه یک رفراندوم بوده است و متاسفانه یک "اشتباه تاریخی ملتی" بوده است که بنا به اعتماد به آیات الله خمینی و مجلس خبرگان وقت ،
و اعتقادات اسلامی و مذهب شیعی جا افتاده در نهاد مردم که در طول تاریخ انجام گرفته است اتفاق افتاد
اکنون وقت آن رسیده است که هر ایرانی با خود بیاندیشد که " قانون اساسی دوره شاه " و " قانون اساسی جمهوری اسلامی با هم چه فرقی دارند؟
اگر به قوانین و مفاهیم و میزان قدرت رهبر در نظام جمهوری اسلامی با دقت نگاه کنیم آن وقت در مییابیم که :
بزرگترین فرق ظاهری در پوشش نام "" جمهوری اسلامی "" و تغیراتی در نام ها انجام گرفته است :
نام "پادشاه مادام عمر "، تبدیل شده " به ولایت فقیه مادام عمر" ،
و نام " نخست وزیر انتخابی اش با مدت محدود تبدیل شده به "رییس جمهور انتخابی اش با مدت محدود"
و باقی قوانین مثله شورا نگهبان و قانون های دیگر با ذکر جمله ""مخل اسلام نباشد"" مشابه هم است
"" نام نظام پادشاهی استبدادی "" جای خود را به جمهوری اسلامی یعنی ""نظام معادل با پادشاهی استبدادی مذهبی "" داده است
یعنی یک نظام ``سلطان استبدادی مذهبی``در پوشش نام "" نظام ولایت فقیه و یا جمهوری اسلامی"" مثله دوره عباسیان و یا عثمانیان ترکیه در ایران پیاده شده است !!
این فقط یک بازی سیاسی بیش نبوده است و آیا ملت ایران به هر دلیل یک اشتباه تاریخی انجام نداده است ؟؟ و یا آیا ملت ایران یک ""گول تاریخی"" نخورده است ؟
۲٣۴۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹
|
از : مزدک خرمدین
عنوان : محمد دوال پا
محمّد ابن ِ دوال پا
هوشمند ایرانپور ( مقاله از ایران )
افسانه های ِ قدیم می گویند در بیابان های ِ بزرگ و سوزان، حتا در برخی جنگل های ِ دوردست ، موجودی زندگی می کند به نام ِ دوال پا . دوال پا ها مردانی نحیف و به ظاهر درمانده بودند با پاهایی به لاغری ِ تسمه ( دوال ) که در کنار ِ جاده ها شل و بی رمق می افتادند یا دراز می کشیدند . وقتی مسافران که در قدیم اغلب تنها و پیاده سفر می کردند به آن ها بر می خوردند ناگهان می ایستادند و بعد که نزدیک تر می رفتند یکه می خوردند . پیرمردی را می دیدند پاره پوش و لاغر اندام ، با سر کوچک و ریش ِ تنک که با چشمان ِ نیمه باز و پر التماس به آن ها نگاه می کرد :
.... [مسافر : چه شده پدر جان ؟ در راه مانده ای ؟
( دوال پا حرفی نمی زند و فقط ناله می کند . )
مسافر : راهزن ها دارایی ات را برده اند ؟ حیوانات ِ درنده به تو حمله کرده اند ؟ من چه کاری برایت انجام دهم ؟
دوال پا : ( نالان ) دیگر نای ِ راه رفتن ندارم .... پیر شی جوان، من را تا زیر ِ سایه ی ِ آن درخت برسان ؛ بعدش برو که دست ِ خدا به همراهت ! ( و با دستش تک درختی را که قدری جلوتر است نشان می دهد .) ] ...
مسافر که می دید پیرمرد با این همه ناتوانی چه اندک توقع است با همه ی ِ وجود مردک را از جا بلند می کرد و قلمدوش می گرفت . اما .... سوار شدن ِ جناب ِ دوال پا همان و قفل شدن ِ تسمه ی ِ پاهایش به دور ِ گردن ِ مسافر ِ بدبخت همان ! بیچاره مسافر، اول خیال می کرد به زودی و با رسیدن به سایه ی ِ درخت از فشار ِ پاها آسوده می شود اما آنجا بود که تازه می فهمید دوال پا خیال ِ پیاده شدن ندارد .
... [ مسافر : ( نفس زنان ) رسیدیم پدرجان .... بی زحمت پیاده شو ! ... گردنم خرد شد !
دوال پا : من پدرت نیستم بدبخت ! من دوال پایم ! کارم این است که احمق هایی مثل ِ تو را شکار کنم و از گرده شان پایین نیایم ! چرا ایستاده ای ؟ یاللا راه بیفت ! ] ...
خلاصه آن که دوال پای ِ ناجوانمرد چون بختک بر شانه های ِ مسافر ِ بیچاره می افتاد و به هر طرف که می خواست او را می کشاند . مسافر هم مجبور بود فرمان های ِ دوال پا را گردن بگذارد؛ اولین کار ِ دوال پا این بود که مسافر را از مسیر ِ اصلی اش خارج می کرد و در بیراهه می انداخت . دوال پا که سراسر ِ بیابان را مثل ِ کف ِ دست می شناخت کوره راه های ِ بی سرانجام و دور های ِ باطلی را انتخاب می کرد که راه به هیچ دهکوره ای نمی برد . بعد آذوقه و آب ِ مسافر را تصاحب می کرد و خودش می خورد و می نوشید . و دست ِ آخر پس از چند روز سواری پیکر ِ نیمه جان ِ قربانی را وسط ِ بیابان رها می کرد تا خوراک ِ لاشخوران شود و خودش به کناره ی ِ راه اصلی باز می گشت و در انتظار ِ مسافر ِ بعدی می ماند .
اگر در مسیر ِ تاریخ بخواهیم نزدیک ترین نمونه را به دوال پا پیدا کنیم ، شبیه تر از محمد ابن ِ عبدالله نخواهیم یافت . حق شناسی ِ این پیامبر ِ بیابانی نسبت به کسانی که او را یاری و پناه دادند و بر شانه های ِ خود سوار کردند ، بهتر از حق شناسی ِ دوال پا نبود . لازم به تکرار نیست که محمد ابن ِ عبدالله در آغاز که از مکه به یثرب ( مدینه ) گریخت از اهالی ِ آن شهر خواهش کرد که جوانمردی کنند و او را همراه با یاران ِ کم شمارش پناه دهند . در آغاز محمد با همه از یهودی تا کافر پیمان های ِ صلح و دوستی امضا می کرد اما همین که قدرت یافت و دینش را گسترش داد به بهانه های ِ واهی یکی پس از دیگری پیمان های ِ دوستی را شکست و به قتل ِ عام ِ میزبابانش پرداخت . بسیاری را کشت و بسیاری را تبعید کرد تا خانه ها ، قلعه ها ، نخلستان ها ، کالا ها ، طلاها و زنان ِ آنها را تصاحب کند . قرآنی که محمد بر خودش نازل کرد در واقع لعنت نامه ای بود علیه ِ بنی اسراییل تا با این حربه، عمده ی ِ ثروت ِ شبه ِ جزیره را که در دست ِ یهودیان بود، از آنان سرقت کند .
محمد ابن عبدالله یا بهتر بگویم محمد ابن دوال پا پیامبری بود که پاسخ ِ جوانمردی را با ناجوانمردی ، جواب ِ شرافت را با رذالت ، پاسخ ِ مهربانی را با سنگدلی و جواب ِ نمک خوردن را با شکستن ِ نمکدان می داد ؛ و در نتیجه باید گفت خاتم ِ پیامبران بود !
اما چیزی که مرا به بازگویی ِ بخشی از تاریخ واداشت آن بود که متاسفانه پس از هزار و چهارصد سال بسیاری از مردم ِ جهان و از جمله مردم ِ ایران اسیر ِ این دوال پا هستند . در جامعه ی ِ ما چه بسیارند ایرانیانی که دوال پایی به نام ِ اسلام را بر گردن ِ خود سوار کرده اند . دوال پایی که آنان را در کوره راه ِ جهل ، عقب ماندگی ، نکبت و جنایت می چرخاند و تمام دارایی های ِ مالی و استعداد های ِ انسانی ِ آن ها را تباه می کند . سرانجام هم مسلمانان ِ فرسوده را به لاشخوری به نام ِ " الله " می سپارد تا از آسمان فرود بیاید و جسدهای ِ متعفن شان را به منقار بگیرد و به بهشت ببرد .
من کتاب های ِ به اصطلاح مقدس را خوانده ام و می دانم در این باره که گرفتار شدگان ِ دوال پا همیشه باید اسیر بمانند آیه ای نازل نشده است ! یعنی بوده اند کسانی که با زیرکی و دلاوری خود را از شر ِ دوال پا خلاص کرده اند . پس اجازه بدهید باز به داستان ِ دوال پا برگردم .
در روزگاران ِ قدیم مسافر ِ دانایی در راه گول ِ دوال پایی را خورد و او را بر پشت ِ خود سوار کرد . وقتی فهمید دوال پا پیش از مردنِ او قصد ِ پیاده شدن ندارد، چاره ای اندیشید . مسافر هندوانه ای به همراه داشت که دوال پا مغزش را خورد و پوستش را به زمین انداخت . مرد پوست ِ هندوانه را برداشت و زیر ِ جامه پنهان کرد . چند خوشه انگور را هم که به همراه داشت دور از چشم ِ دوال پا در پوست ِ هندوانه انداخت . مرد در حالی که تسمه ی ِ دوال پا بر گردنش استوار شده بود چهل روز در بیابان سواری داد و زجر کشید . چهل روز تاب آورد و خودش را زنده نگه داشت؛تا این که پس از چهل روز انگور ها در پوست ِ هندوانه تبدیل به شراب شدند ! مسافر کاسه ی ِ هندوانه را از زیر ِ جامه بیرون آورد . دوال پا پوست ِ هندوانه را دید و قاپ زد. بعد جرعه جرعه شراب را نوشید . اندکی که گذشت دوال پا مست شد و از پشت ِ مسافر به زمین افتاد . مرد ِ خسته دوال پای ِ خبیث را کشت و به سوی ِ راه ِ آبادی حرکت کرد .... نمی دانم ، اما شاید آن مسافر یک مرد ِ اندولسی بود !
درود بر مردم ِ اسپانیا ! درود بر زنان و مردان ِ اسپانیایی که در میان ِ کشورهای ِ اسلام زده تنها مملکتی بودند که شجاعانه شادی و زندگی و آزادی را در آغوش گرفتند و اسلام و نکبت و عقب ماندگی را به دریا ریختند . اسپانیا تنها کشوری بود که شاخ ِ اسلام را خرد کرد و به افسانه ی ِ ماندگاری ِ اندیشه ی ِ اسلامی پایان داد . درود بر مردم ِ اسپانیا که شراب ِ ناب را جرعه جرعه به دوال پا نوشاندند و در پی ِ آن آینده ی ِ خود را نجات دادند . فکرش را بکنید که اگر کماکان اسلام بر اسپانیا حاکم بود امروز چهره ی ِ شهرهای ِ مادرید ، بارسلون و مارسی چگونه بود ؟ چه قانون هایی در آن کشور به اجرا در می آمد و روزگار ِ مردم چگونه می گذشت ؟
... سرانجام ما هم شراب ِ شیراز را در کام ِ دوال پا خواهیم افشاند و او را به دریا نه که به فاضلاب پرتاب خواهیم کرد !
سرانگشت
&
مأخذ ِ نقل ِ کندو : آریابرزن زاگرسی
۲٣٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : ترس از اسلام، نه احترام به دین
متأسفانه درفرهنگ روشنفکران نیمه دموکراتیک و نیمه سکولار ده ۵۰ و ۶۰ ایران که در کار انقلاب هم بنحوی درگیر و مشغول شدند، فرهنگ احترام به دین و دیندار و آخوند بر تمامی افکار و نظرات و باورهای شخصی و خصوصی آنان غلبه داشت و معمولاً در زمانهای کلیدی و بحرانی، بخاطر احترام به دین و دیندار، عاجز از ابراز عقیده شخصی نیمه دموکرات و نیمه سکولار خود می شدند و فکر میکردند که برای احترام این کار را میکنند، در حالیکه بخاطر ترس از اسلام و اعدام شدن و محاربه با خدا و مفسد فی الارض شدن توسط مردم متعصب وفالانژ و چماقدار حامی خمینی بود که آنانرا اینچنین عاجز و ناتوان و محافظه کار کرده بود. متأسفانه درفرهنگ ما ترس بار منفی بزدلی دارد، در حالیکه در مواقع بروز خطر ترس نشانه ای از کاربرد عقل و خرد در جهت مقدم داشتن حفظ جان بر باورها و اصول و اهداف شخص تا یافتن یک راه حل مطمئن برای فرار از مهلکه میباشد.
ولی بدتر ازاین وقتی است که ما صادق نباشیم و بگوئیم نه این ترس نبود، احترام بود. احترام به چی؟ احترام به سنگسار یک انسان دیگر؟ احترام به اعدام یک کمونیست یا مجاهد، بدون دادگاه و اثبات جرمش. احترام به اعدام زندانی و اسیر سیاسی؟ احترام به قوانین بیابانی و بدوی شلاق زدن به یک انسان دیگر در ملأ عام و حتک حرمت و عزت اشخاص؟ احترام به بی احترامی به تمام دستاوردها، دانشگاهها ، مراکز فرهنگی، هنری و آموزش عالی، فنون، و علوم و تکنولوزی بشریت از بدو تاریخ مکتوبش؟
آیا واقعاً احترام گذاشتیم و یا اینکه ترسیدیم؟ اگر ترسیدیم، پس چرا شجاعت این را نداریم که بگوئیم ترسیدیم.
اگر واقعاً سکولار و دموکراتیک هستیم، هیچوقت به یک مذهبی نباید بگوئیم که من به تو و ایمان و دینت احترام میگذارم، چون این قابل احترام نیست و کاملاً متضاد با تفکرها و باورهای ماست. باید در عوض بگوئیم اگر من بتو پاسخی نمی دهم، دلیل قبول نظریات تو نیست، برعکس چون فقط میترسم پاسخ دهم، چون از تو و متعصبین مذهبی و رژیم قدرتمند حامی تو میترسم. من ترجیح میدهم هیچ نگویم، چون از تو بخاطر حفظ جان خود و نزدیکانم در حال و آینده وحشت و خشیت دارم، میترسم از تو و از خدای تو، از محمد تو و از علی تو و از حسین تو و از روح الله تو و از سید علی و از اکبر تو.......
.
این شاید چیزی بود که روشنفکران، حقوق دانان، گروه ها، سازمان ها، احزاب غیر مذهبی و سیاستمداران مدعی دموکراسی و آزادی و آزادگی ما باید سی و یک سال پیش می گفتند. بدترین کارها توجیهات اشتباهات، نادرستی ها و دروغ های پراشتباه گذشته ماست. اینهاست که جلو رشد انسان مدرن را میگیرد.
من میترسم، پس من زندگی را دوست دارم!
من اشتباه میکنم، پس من بشرم!
من پوزش میخواهم، پس من انسانی صادقم!
من به انتقادات خوب گوش میدهم و خود را برهمان اساس متحول میکنم، پس من رشد میکنم!
من خودرا دوست دارم، پس ترا هم دوست دارم!
من اشتباهاتم را با مردمی که قبلاً گمراه کردم پوزش خواهانه درمیان میگذارم، پس من با شعور و با عقل و وجدانم.
آیا میتوانید بمن اعتماد کنید؟
۲٣٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹
|
از : Behruz mahan
عنوان : تفاوت نظرات امروزی با دیروزی البته که فرق دارد اما توجیه پذیری نظرات غلط دیروزی، خود غلط دیگری است
متشکرم که نظرات مرا چاپ میکنید و اجازه میخوام که نظرات خود را بی پرده میگویم
شما یک حقوقدان هستید و میباید از قانون حقوقی آگاهی کافی داشته باشد قانون اساسی جمهوری اسلامی که شما هم در نگارش آن نقش داشته اید کاملا یک قانون دینی بوده و تنها یک ""بیعت"" نبوده چون که تصویب قانون اساسی که
به دنبال همین"" بیعت"" آمد ""بیعت "" را متاسفانه تبدیل به "" رفراندوم "" کرد اجازه میخوام که دلایلی برای آن بیاورم :
اولا " "جمهوری"" با ""اسلام"" هماهنگی ندارد و با هم دو موضوع قابل جمع نیستند زیرا اسلام دین شریعت و از طرف خدا و پیامبر و آسمانی است در حالیکه ""جمهوری "" روشی مردمی و زمینی است که توسط مردم یک کشور و آن هم ادواری به رای همگانی گذشته میشود
اکنون به چند بند آن میپردازم تا روشن شود که رای به این قانون اساسی در آن زمان آیا ""بیعت"" بوده یا ""رفراندوم ""؟
از ۱۷۶ اصل این قانون اساسی جمهوری اسلامی ، ۱۰۶ اصل با کلمه " "اسلامی"" ذکر شده که نیازی به ذکر آن نبوده است
و ۳۱ اصل هم به نحوی به اسلام وصل شده است و فقط در ۳۹ اصل آن ، از ذکر کلمه " "اسلام"" استفاده نشده است که آن هم به تفسیر قانون وابسته شده است .
از ۷ آیه قرآن استفاده شده و یک ""صلوات"" هم در آن بکار رفته اینها چه معنائی دارد که حقوقدانی مثله شما ، در آن زمان در نگارش آن دست داشته است ؟ و حقوق دانان آن زمان ، از ذکر حقوق بشر و ۳۰ اصل آن خودداری کردند !!
و شریعت اسلامی به همراه "" صلوات"" را در قانون اساسی ایران آوردند !! خوب اگه قرار بود که قانون اساسی ""حقوقی"" باشد که باید از کلمه ""اسلام "" استفاده نمیشود و اگر قرار بود که از "" اسلامءء استفاده شود که به قانون حقوقی دیگر نیاز نبود
چون ""اسلام"" خود قوانین خود را دارد و کافی بود مینوشتند که قانون اساسی ایران بر مبنای کتاب قرآن است و بس !!!
آیا ملت ایران به شما ها و آن ۷۵ نفر مجلس اولیه خبرگان اعتماد کرد که چنین قانون ضد حقوق بشری برایش بنویسید؟ و اکنون آنرا توجیه "" بیعت "" کنید ؟
دوم اینکه قوه قضائی را زیر نظر رهبر گذاشتید در حالیکه باید مستقل باشد و خود قضات ،رییس ان قوه را انتخاب کنند این موضوع که دیگر ۱۰۰ درصد حقوقی بوده اینرا دیگر چرا اشتباه کردید ؟
""تعریف جرم"" را هم بر اساس اسلام گذاشتید ( اصل ۱۶۸ )، و اساس قضاوت را هم بر مبنای اسلام گذاشتید( اصل ۱۶۷ ) ،
اینها کجا به قانون اساسی فرانسه میخورد که گاهی در نوشته هایتان به آن اشاره داشته اید؟
شما حتا در موضوعت حقوقی خودتان هم دچار توهم شدید تا چه رسد به قوانین سیاسی ....!!!
سوم اینکه هر چی قدرت بود را به ""ولایت فقیه"" دادید که تمامی رییس ارتش و سپاه و نظامی را و رییس قوه قضائی ، رییس صدا و سیما ، و ۶ نفر از شورا نگهبان ، اعضا مجمع تشخیص مصلحت نظام ، و ۶ نفر دیگر از حقوق دانان زیر نظر غیر مستقیم ایشان و !! و ،ریس دیوان عالی کشور ، دادستان ، و ..... را رهبر انتخاب کند چرا این را آن زمان به ملت نگفتید که از"" بیعت"" شما دارند ، چنین قانونی را به خورد شما میدهند !!
چهارم دین اسلام و شیعی را و اصل اسلامی بودن نظام را و امر"" ولایت"" را غیر قابل تغییر تفسیر فرض کردید که حتا به رفراندوم هم نباید برود
و اما ""ادواری بودن "" خود قانون اساسی را از قلم انداختید در حالیکه هر نسل باید قانون اساسی مطابق با زمان خود را برای نسل خود تنظیم کند و لازم اجرا بداند
شما چطوربعضی از مواد را غیر قابل تغییر تفسیر و غیر باز نگری دانستید؟؟
از الامیه حقوق بشر و ۳۰ ماده طلائی ان استفاده ناقص شده و همه آن به شرط اینکه مخل به ""مبانی اسلام"" نباشد ذکر شده است که این خود تناقض با ""حقوق بشر "" است !!
دیگر اینکه حقوق اقلیت ها و قومیت ها و ، زنان ، کودکان ، ...مطابق حقوق بشر در نظر گرفته نشده و یا نابرابر به کار رفته به عنوان مثال ، اینکه سنی مذهب نمیتواند به رییس جمهوری برسد ویک زن نمتواند به ریاست جمهوری و یا قاضی شود
و حقوق فدرالی اصلآ به رسمیت شناخته نشده است
در اصل ۱ و ۲ قانون اساسی ، اصول دین شیعه را آوردید و در اصل ۵ از"" امام زمان "" صحبت شده که مگر قانون اساسی یک ملت ""اصول دین ""
یک"" مذهب خاص "" است که در کتاب های درسی مدارس به دانش آموزان درس میدهند؟
اینها نمونه هائی بود که نشان میدهد رای به قانون اساسی جمهوری اسلامی ، که به دنبال همان رای به "" جمهوری اسلامی میخواهید یا نه؟؟"" فقط یک ""بیعت "" نبوده است و متاسفانه یک ""اشتباه تاریخی ملتی"" بوده است
و یک پرسش از هر فرد ایرانی دارم که لطفآ هر ایرانی با خود بیاندیشد که "" قانون اساسی دوره شاه"" و ""قانون اساسی جمهوری اسلامی"" را بخوانید
و ببینید که آیا قانون اساسی دوره حکومت پادشاهی با قانون اساسی جمهوری اسلامی چه تفاوتی دارد ؟
جز اینکه نام ""پادشاه مادام عمر ""، شده ""ولایت فقیه مادام عمر"" ، و نام ""نخست وزیر انتخابی اش با مدت محدود"" شده ""رییس جمهور انتخابی اش با مدت محدود"" ؟
و باقی قوانین مثله شورا نگهبان و درج هر قانون با ذکر جمله ""مخل اسلام نباشد"" مشابه هم است. آیا ملت ایران یک ""گول تاریخی"" نخورده است ؟
آیا فقط یک بازی سیاسی نبوده است و ""نظام پادشاهی استبدادی "" جای خود را به ""نظام پادشاهی استبدادی مذهبی"" یعنی نظام ``سلطان استبدادی مذهبی``به نام "" نظام ولایت فقیه "" مثله دوره عباسیان و یا عثمانیان ترکیه به نام ولایت فقیه نداده است؟؟
در پایان به سهم خود مطرح میکنم که حقوق دانانی که در به تصویب رساندن ""قانون اساسی جمهوری اسلامی"" نقش داشته اند یک عذر خواهی ساده بدهکارند
و هر ایرانی میباید قبل از رای به هر قانون اساسی آینده ،
از قانون اساسی خود اطلاع کافی داشته باشد و دوم اینکه دیگر به هیچ کسی جز خرد خود اعتماد نکند وهم و سوم برای نسل بعد هم تصمیم نگیرد
۲٣٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۹
|
از : Behruz mahan
عنوان : نقل قول از سخنان آقای خمینی لازم است که جوانان از همین گفتار استفاده کنند
همهپرسی حق آحاد شهروندان
از مواضع آیت الله خمینی سخنرانی ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بدو ورود به ایران بود. وی گفت که پدران ما دهها سال قبل هر تصمیمی گرفته اند، برای خودشان محترم . ما هم حق داریم برای تعیین مقدراتمان خودمان تصمیم بگیریم. (نقل به مضمون)
از همهپرسی جمهوری اسلامی سی و یک سال می گذرد. هرم جمعیتی ایران بسیار جوان است، بیش از هفتاد درصد زیر سی و پنج سال. معنای واضح این آمار این است که بیش از چهار پنجم جمعیت فعلی ایران و بیش از دو سوم واجدان شرائط رأی در شرائط حاضر در همهپرسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ شرکت نداشتهاند.
– بنا بر منطق آیت الله خمینی آنها هم حق دارند نظرشان را درباره شیوه مدیریت کلان کشور ابراز کنند. همهپرسی بهترین شیوه سازگاری حاکمیت با آحاد شهروندان است. حداقل هر دو دهه لازم است یک بار به آراء عمومی مراجعه شود و الا حاکمیت نماینده واقعی توده مردم محسوب نخواهد شد.
۲٣٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۹
|
از : مجاهد سابق
عنوان : انتقاد از خود !!!!!
آقای سالاری برایتان عرض کنم که ؛
از خمینی و دارو دسته ی او انتظار نداشتم که بهتر از آن باشند که کردند و می کنند.
بازرگان و نهضت آزادی هم مجری چنان «رفراندوم » بودند که در آتش آن سوختند.
مجاهدین هم با تمام امکانات و بزرگترین سازمان سیاسی . با محبوبیت بین جوانان، دست کمی از خمینی و بازرگان نداشتند همه برای اسلام عزیز عزیز متحد شدند. در این باره بنویسید که چه ضربه ای به انقلاب زدند.
توده ای ها و بخشی از ملیون هم بعله ولی در برابر مجاهدین رقمی نبودند !
ولی میدانم که فدائیان و جبهه دموکراتیک و بعضی دیگر «رفراندوم» را تحریم کردند که به «چریک آمریکائی» ملقب شدند.
هنوز نمی دانم واجدین شرائط شرکت در رفراندوم کلا چقدر بودند و چند درصد شرکت کردند. ولی حکومت گفت ۹۸،۲ درصد از کل ارا ی ریخته شده در صندوق ها آری ! بوده ست . کلاهبرداری اسلامی !
منفردین مثل آقای لاهیجی که گویا بعدا هم به شورای مقاومت پیوست و سپس جدا شد نمی تواند اصل مطلب بخ حساب آید
برادر سالاری ! در باره ی مجاهدین صحبت کن که بعدا خمینی را کاندید ریاست جمهوری کرد ولی با بنی صدر هم کاسه شد.
متاسفانه فدائیان چند شاخه شدند و خمینی از همه ی تشتت ها سوء استفاده کرد.
۲٣٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : کدام بیعت؟
آقای لاهیجی حقوق دان محترم باید خودش قبلاً به همان « فقط میتوانی بگوئی آره یا نه » مسخره و مورد فریب مردم از جانب جمهوری اسلامی رأی داده باشد تا بعداً بتواند در نوشتن قانون اساسی مسخره ترش رلی کلیدی پیداکند تا بتواند برای تصویبش بجای ایجاد و بردن به یک مجلس موسسان مدرن با شرکت نمایندگان واقعی مردم، پیشنهاد ایجاد مجلس ارتجاعی و سنتی خبرگان با نمایندگان اقلیت آخوندها بدهد تا قانونش را پس از بحث و بررسیهای سراسرفقهی و ارتجاعی به شکل کنونی کاملاً وارونه کنند و تغییر دهند؟ چرا جناب لاهیجی هنوز سراغ خود نمیرود و انتقاد از خود نمیکند؟ چرا برای مجلس آخوندی خبرگان کار و تلاشی مخالف منافع مردم آزاده انجام داده؟ آیا آقای لاهیجی فکر میکنند مردم ما هنوز نفهمیده اند که ظرف همان سه ماه اول انقلاب آخوندها چه کلاه گنده ای سرایشان و مردم پیرو ایشان گذاشتند که میفرمایند:
« طرح سوال جمهوری اسلامی، آری یا نه در حقیقت رفراندوم نبود، بلکه گرفتن ’’بیعت‘‘ از مردم برای حکومتی بود که نوع آن از پیش تعیین شده بود. » به عقیدهی وی، حاکمان آن زمان برای کسب اعتبار داخلی و بینالمللی خود نیاز به ’’تاییدیه‘‘ مردم داشتند و از این رو آن همهپرسی را برگزار کردند. »
آیا ایشان برای کتمان همان اشتباه تاریخی اش هنوز با لغات بازی نمیکند؟ هنوز برای اینکه نگوید او و طرفدارانش را فریب دادند و او و آنها هم فریب را خوردند، بجای لغت فریب صحبت از لغت بیعت میکند و درست همان را میگوید که امروز جمهوری اسلامی دوست دارد او بگوید.
« یعنی ما یکبار برای ابد از مردم ایران با یک رفراندم قلابی بیعت گرفتیم، ولی خوب مسلماً نمیگوئیم که این کار را با حیله و تزویر کردیم.»
آیا ایشان مانند ج.ا. بدنبال جواب و توجیه فقهی نیست؟ یعنی آیا هنوز هم همکان کاری را نمیکند که سی سال پیش برای کمک به قانون اساسی و تشکیل مجلس خبرگان میکرد؟ یعنی بجای شکافتن حقیقت و ابراز واقعیات و انتقاد حقوقی از رژیم فریبکار، بنحوی توجیهگر فقهی نه حقوقی اعمال آنها؟ کدام بیعت؟
۲٣٣۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨۹
|