سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ما هم مردمانیم... - فرزاد کمانگر

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مستوره وکیل

عنوان : ماهیت این رژیم در دو چیزی که شما در این مقاله ذکر کردید خلاصه می شود، نگاه امنیتی به هر قضیه ای و بی احترامی محض به حقوق شهروندی. برای اینها، امنیت یعنی موجودیت و بقای خودشان به هر قیمتی و حفظ چنین امنیتی تنها با بی احترامی محض به حقوق شهروندی مدرن در ایر
آقای فرزاد کمانگر گرامی،

از کرد ایرانی تر در ایران وجود ندارد و کل ایران متعلق به کردهاست همانطور که کل ایران متعلق به همه اقوام دیگر در ایران است. ما ۷۰ میلیون ایرانی بوسیله یک طایفه تبهکار ۳۱ سال است به گروگان گرفته شده ایم و رفت بر سر یکایک ما آنچه تاکنون رفته است. دردی مشترک داریم که باید آنرا با اتحاد درمان کنیم، دردی که با رفتن این رژیم و تضمین حقوق شهروندی برای همه ایرانیان در قانون اساسی جدید ایران حل خواهد شد. فقط با وقوع این دو مقوله هم ایران آزاد می شود و هم همه ۷۰ میلیون ایرانی. بنابراین امیدوارم در هر فرصتی مقاله هایی در این رابطه بنویسید.

ماهیت این رژیم در دو چیزی که شما در این مقاله ذکر کردید خلاصه می شود، نگاه امنیتی به هر قضیه ای و بی احترامی محض به حقوق شهروندی. برای اینها، امنیت یعنی موجودیت و بقای خودشان به هر قیمتی و حفظ چنین امنیتی تنها با بی احترامی محض به حقوق شهروندی مدرن در ایران امکان پذیر است.

نگاه امنیتی آنها به علت عشق آنها به ایران و ایرانیان نیست که اگر بود ما مشکلی با آن نداشتیم چون حفظ و حراست مرزهای هر کشوری مهمترین وظیفه سران هر کشوریست تا نه تعرضی به آب و خاک کشور شود و نه تعرضی به شهروندان آن مناطق. نگاه امنیتی این طایفه گانگستر، امنیت نظام و بقای آنست. نگاه امنیتی این قوم دفاع از سرزمینی است که با خدعه تسخیر کرده اند، درست مثل همنوعانشان در ۱۴۰۰ سال پیش. این رژیم درست مثل همان همنوعانشان کوچکترین ارزشی برای مردم قائل نیستند، نگاهی ارباب و رعیتی دارند، نگاهی که ارزش یک شتر بیش از یک انسان است، نگاهی که همه را تسلیم مطلق خود و غرایض خود می خواهد، و نگاهی که خودی و ناخودی آن شالوده ای از بدترین و جامع ترین تبعیض را در خود جمع آوری کرده است تا آنطور که می خواهد بماند و هر کسی که جیک اش در آید را خطری برای امنیت خود ارزیابی می کند و نابود می کند. مقوله شهروندی را اصلا قبول ندارد چون حقوق شهروندی مدرن با قوانین قبیله ای پر تبعیض اجدادشان در ۱۴۰۰ سال پیش در تضاد کامل است.

ما ۷۰ میلیونیم و این طایفه گانگستر حتی یک درصد ما هم نیستند و ما اگر بخواهیم می توانیم آنها را برای همیشه از عرصه سیاسی و اجتماعی خود بیرون کنیم و نظامی در ایران جایگزین آن کنیم که مستخدم ما باشند و نه ما مستخدم آنها و گوشت جلوی توپ شان. ما باید همه قوانین تبعیض آمیز در ایران را برای همیشه از بین ببریم تا امنیت یکایک ما حفظ شود.

به امید روزی که جرمی بنام جرم سیاسی در ایران نباشد.
۲٣۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرزانه

عنوان : همه ما هم در کشور در غربتیم و هم در درون. هیچکس حق ندارد کسی را در کشور خودش بیگانه و غریب کند.
من با نظر دهنده اولی موافقم. ده ها میلیون ایرانی از فاجعه ای که در ایران بوقوع می پیوست نا آگاه بودند و حتی باور کردن آنچه علنا انجام می شد مشکل بود مثل سنگسار و اعدام در ملا عام و شلاق. مردم خاطره ای از چنین چیزهایی نه تنها که نداشتند بلکه تصورش را هم نمی کردند. حالت هیستریک قلیلی و حالت شوک کثیری از مردم همه را یا بی حس کرده بود و یا به فریادی فرو خورده تبدیل کرده بود. در ۲۰ سال گذشته و بویژه در ۱۰ سال اخیر گردش اخبار با توسعه تکنولوژی میسرتر و میسرتر شد. همانطور که نظر دهنده اولی اشاره کرده است حتی با وجود این اخبار باز باور کردن آن سخت بود. بدون انتشار این فجایع از منابع بین المللی نه کافی بود، نه جدی و نه در دسترس عمومی از طریق رسانه هایی مثل بی بی سی. همه خفه شده بودند و همه را خفه می کردند، چرا؟ ما از در و همسایه ها می شنیدیم و گاهی می دیدیم چه بر سر منطقه محدود ما می آید ولی هیچکس فکر نمی کرد که وسعت آن اینچنینی که بوده باشد. جنگ ۸ ساله و حال بد روحی و جسمی مردم هم بقدری از هر طرف صدمه خورده بود و آنقدر روزانه بخاطر حجاب و آرایش و نماز و کراوات و شلوار تنگ مردان و.....بمردم فشار وارد می شد که مردم فرصت و حال نداشتند که بفهمند و بدانند که ۲ کیلومتر آنطرفتر چه می گذرد.

پس از ۳۱ سال فیلم ها و اخبار یکسال اخیر دیگر شکی در کسی باقی نگذاشت که فجایع همه حقیقت داشته و گستردگی آن سراسری است با شدت و حدت گوناگون. دیگر نه کسی می تواند درد فرزاد کمانگرها و احسان فتاحیان ها را انکار کند و نه کسی دیگر باید ساکت بنشیند. ما باید صدای فریاد خود را بگوش این جهان کر و مست از سودهایی که از ایران برده و می برد برسانیم و بگوییم ما می دانیم چرا سه دهه خفه شده بودید. ما نمی گذاریم یک لقمه خوش از گلویتان فرو برود تا زمانی که دست از حمایت این رژیم دست نشانده خود بردارید و ما را به حال خود بگذارید. شما حق ندارید جان مردم ما را بگیرید تا به ثروت هایشان دست یابید.

نظردهنده دومی هم درست می گوید، دلسوزی و مرده پرستی را کنار بگذاریم و وقت و انرژی خود را صرف زنده ها و دربندهای ایران کنیم. همه مردم دربند هستند چه زندانی ها و چه بیرون از آن، فقط شدت و ضعف آن متفاوت است. ۲۰ میلیون بیمار روانی یک قلم آنست که یکی از فجایعی است که نتیجه این انقلاب «شکوهمند» است.

فرزاد تو همسن برادر من هستی و من هر دوی شما را به یک اندازه دوست دارم چون تجربه ۳۱ ساله ما نشان داده که این رژیم هیچ ارزشی برای هیچکدام ما قایل نیست و نابودی ما را سیاست خود کرده. ۳۲ سال پیش کدامیک از ما می دانست که چه اینده ای تیر و تاریکی در انتظار ماست، تنها کسانی که می دانستند خمینی دجال و اربابان بین المللی او. امیدوارم روز کارگر مردم همه بیرون بریزند و همه زندانیان سیاسی و رادیو تلویزیون های ما را آزاد کنند. امیدوارم روز کارگر روز آخر این رژیم باشد.

همه ما هم در کشور در غربتیم و هم در درون. هیچکس حق ندارد کسی را در کشور خودش بیگانه و غریب کند.

پایدار بمان و برای ما بمان، قربان همه زندانیان سیاسی بروم.
۲٣۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : چو فر زادگان جهان سروری --- چو گل در دل باغ جان بر سری. نهانت پر از شعر و اندیشه است --- شکفتن به واژه تو را پیشه است ........
فرزاد
انسان بزرگیست
آگاه و جان بر کف است
گل را،
چشمه را،
می ماند
هر لحظه
زلال کانی را
به واژه می خواند
و راز کوه را
می داند.
جانش اش
خور نشان است
و روشنای ستاره
او را در نهان
پر از مهر است
و هم
هاوار را می ماند
بزرگترین مرد روزگار را می ماند
شاید هم خودش باشد.
وقتی با واژه سرود می خواند
انسان خسته را
مردمان پای بسته را
به خانه پر شور زندگی می کشاند
و بر تخت زیبای امید می نشاند.
او
به راحتی می تواند
با قلم
آوار کند
غریب ترین غم جهان را
بر سر آدمی
و هم می تواند
به هدایت بگوید
من - «فرزاد»
همیشه بوده ام
همیشه خواهم بود
پس مرا ببین
و دیگر برای سایه ات ننویس!

ای هموطنان مرده پرست عزیزم، بیایید مرد تا هست ببینیدش. فرزاد زندگیست، بیایید همه با هم تلاش کنیم تا زندگی را نکشند.
فرزاد عزیز سلام، غم گاه چنان عظیم است که آغاز سخن، یعنی سلام را فراموش می کنی. من هم از قومی هستم چون کرد. سر زمین من پاره پاره است. همیشه مقصر بوده ام. همیشه قانون شکن بوده ام، همیشه من بدهکار نویسندگان "قانون" بوده ام. زبان من اما عمیقاً ایرانی است، فرهنگ من هم عمیقاً ایرانی است، نشان و نهان من هم عمیقاً ایرانی است. به وطنم ایران زمین عشق می ورزم، و نزدیک سی سال است که به بخاطر این عشق آواره ام. در سر زمین خود همیشه غریب بوده ام. من تو را خوب می شناسم، ای در وطن خود غریب! من با هر گونه خشونتی مخالفم، و می دانم تو هم نمی توانستی به خشونت سلام کرده باشی. من هرگز جرمت را باور نکردم. مگر می توان این همه روشن و روان و خور وش بود و طالب خشونت، نه نه، من هرگز جرمت را باور نکردم، نمی کنم.
هموطنان مرده پرست عزیز من، بیایید تا مرد هست او را دریابیم، و تلاش کنیم تا فرزاد، تا زندگی را نکشند.
۲٣۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣٨۹       

    از : ایران مال همه ایرانیان است.

عنوان : خاک بر سر این رژیم کثیف و خون آشام حرامزاده که حتی انقدر بی پدر و مادر است که بخاطر نفس کشیدن هم به مردم تجاوز می کند..
۱۸ سال پیش در یکی از سفرهایم به ایران مادرم به من گفت میدانی در زندان ها به دختران تجاوز می کنند و بعد آنها را اعدام می کنند؟ میدانی روز بعد متجاوز برای خانواده دختر یک جعبه شیرینی می برد و می گوید قبل از اعدام او را به عقد خود درآورده است و این شیرینی.....؟ میدانی پسران را اعدام می کنند و روز بعد به در خانه والدین آنها می روند و پول گلوله ای مصرف شده را از آنها مطالبه می کنند؟ خدا شاهد است که از یک گوشم را در و گوش دیگرم را دروازه کرده بودم چون چنین چیزهایی را غیر ممکن می دانستم و به عمرم وقوع چنین خشونت هایی را از هیچ جایی نشنیده بودم. تازه، مادر مومن و کم سواد و مسجد برو من در شهر مذهبی قم که در عمرش سه بار بیشتر به تهران نرفته از کجا میداند در دنیا چه خبر است؟ فکر کردم در غیبت های مسجدی چنین داستان هایی را شنیده است و یک کلاغ چهل کلاغ داستانی بافته شده است. با خودم فکر کردم که اگر در دنیا چنین اتفاقی بیافتد دنیا ساکت نمی نشیند و جلویش را می گیرد. دیگر هیچوقت به آن فکر نکردم چون از نظر من چنین چیزهایی غیر ممکن بود در جایی اتفاق بیافتد و مهمتر اینکه هیچ انسانی با انسان دیگر چنین کارهایی نمی کند. تنها چند لحظه این افکار مشغولم کرد و رهایم کرد. این را به فراموشی کامل سپردم.

در این چهار یا پنج سال اخیر که ماهواره دار شدم به عمق فاجعه پی بردم و پس از شوک و ناباوری بیشتر و بیشتر پی گیری کردم تا بمن ثابت شد که حقیقت دارد. به دوستان ایرانی گفتم باورشان نمی شد، فقط یکی گفت آنها مجاهدین خلق بودند و با صدام هم پیاله شده بودند و حق شان بود کشته شوند. گفت اینهم دروغ است که به آنها تجاوز شده باشد و برخی از آنها دانش آموز بوده باشند. گفت اینها در عملیات فروغ جاویدان بدست سپاهیان ما افتاده بودند. هر چه می گفتم اینها اصلا در جنگ نبودند باورش نمی شد و می گفت که این رژیم خونخوار است ولی اگر کشور بدست مجاهدین می افتاد بدتر از اینی که هست می شد.

منظورم از بیان این تجربیاتم این است که بگویم مردم عادی باورشان نمی شد که چنین چیزهایی حتی قابل تصور باشد، چیزهایی که در تهران خودشان اتفاق می افتاد چه برسد به اینکه در جایی دورتر.

در سفر دیگری که به ایران داشتم چند روزی را مهمان یکی از دوستانم در تهران بودم. مادرش تعریف می کرد که هنگام بازگشت از خرید به خانه موتورسواری جلویش را گرفت و کیفش را خواست بقاپد که مادر دوستم ول نمی کرد. موتورسوار او را هل داد و نقش بر زمین کرد و کیف را دزدید و رفت. این جرم را گزارش داد به پلیس و چند روز بعد در کلانتری ماموران چند جوان را به او نشان دادند و گفتند کدامیک از اینها کیف تو را دزدید. مادر دوستم گفت هیچکدام. پلیس اصرار کرد که ما اینها را می شناسیم و کارشان دزدی است، یکی از همین ها کیفت را دزدیده. بقدری فشار آوردند که انگشت روی یکی از جوانان گذاشته شود که مادر دوستم گفت اصلا من شکایتم را پس می گیرم.

تا همین سه چهار سال پیش مردم باور می کردند که وقتی رژیم می گوید قاچاقچی ها اعدام شدند مردم فکر می کردند که اینها واقعا همه قاچاقچی هستند و اعتراض نمی کردند. وقتی رژیم می گفت در جنگ و گریز با قاچاق چیان و تجزیه طلبان فلان تعداد کشته و دستگیر شدند مردم باور می کردند. مردم فکر نمی کردند که این پدر سوخته های حرامزاده هر کسی که موی دماغشان می شود را می کشند. بعد از تقلبات انتخابات دروغین و وقایع پس از آن تازه مردم فهمیدند چه چاهی از مدفوع ۳۱ سال پیش برای خود کندند. الان حتی اگر یک قاچاقچی و یا جنایتکار واقعی هم متهم شود مردم باور نمی کنند.

هیچ احدی دیگر نمی تواند ادعا کند که همه از کرد و ترک و بلوچ گرفته تا فارس و عرب و بهایی و سنی و شیعه و درویش گنابادی دروغ می گویند و رژیم راست می گوید. کثافت ها بچه های مردم را در روز روشن توی خیابون و جلو چشم آدم و دوربین با تک تیراندازانشان نقش بر زمین می کنند و بعد در تلویزیون می گویند انگلیسی ها کردند. آخه خاک عالم بر سرتون اگه راست می گین این چه امنیتی که انقدر بهش می نازین که انگلیسی ها می تونن همچین غلطی توی ایران بکنن. حتما همه کرد ها و بلوچ ها را هم انگلیسی ها بهشون تجاوز کردند و کشتند!

این رژیم دیگه هیچ اعتباری نداره و ما حرفهاشون را دیگر باور نمی کنیم. هموطنان ما را همه جا بخصوص در نوار مرزی خیلی اذیت کردند و باید تقاس همه کارهاشون را پس بدن. همانطور که میدونین تا چند سال پیش مردم کم با اعدام مخالفت می کردن ولی الان در ایران مخالف اعدام بیشتر از موافق این مجازات غیر انسانی است. ما راه درازی اومدیم تا به اینجا رسیدیم و فهمیدیم که حقوق بشر یعنی چی و چرا شکنجه و اعدام و زندان سیاسی باید ریشه اش در ایران بسوزه. امیدوارم این خاک بر سرهای سم دار را به درک واصل کنیم و همه کنار هم بقیه عمر کوتاهمون راحت زندگی کنیم. من معتقدم که پس از ازادی ایران باید در استان های کردستان و بلوچستان و خوزستان اولین و بزرگترین طرح آبادانی به اجرا گذاشته بشود و بعد استان های دیگر آبادانی بشوند. دلم می خواد دستور تخریب شهر خودم قم داده بشه و از هر استانی نماینده های مردم بیان و این لانه کثافت را تخریب کنیم. حتی مادرم هم به اینکار راضیست چون الان همه ایمانش را از دست داده و به مرض افسردگی دچار شده و هی فحش میده. خاک بر سر این رژیم که با ما چی نکرد.

خاک بر سر این رژیم کثیف و خون آشام حرامزاده که حتی انقدر بی پدر و مادر است که بخاطر نفس کشیدن هم به مردم تجاوز می کند..
۲٣۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست