از : علی ممتحنی
عنوان : دوستان عزیز منتقد
دوستان منتقد، یادمان نرود ترجمه شعر هرگز و هرگز با نگاه سمیوتیک صرف به واژه میسر نمی شود. هرگز نمی توان با آنالیز سمیک واژگان و یافتن معادلی که بتواند فرکانس واژه مبدا را در زبان مقصد پوشش دهد، به ترجمه قابل قبولی از شعر رسید... ترجمه شعر قبل از تمرکز بر روی واژه، نوعی کشف و شهود و نگاهی خلاقانه می طلبد. ترجمه شعر قبل از هرچیز یک هنر و یا نوعی پیشگویی است. مترجم باید بارها شعر را بخواند تا بتواند فضای شعر را درک کند. در خصوص این شعر مترجم قبل از ترجمه واژگانی که به "برست" مرتبطند، باید دست کم عکسهایی از این مکان را دیده باشد و یا چه بسا در آن فضا نفس کشیده باشد.
هر شعر در لابلای خود نوعی هویت سمبولیستی، ایده الیستی، سورالیسیتی ... حمل می کند و نمی توان با تکیه بر واژه به رویای کلی سراینده رسید...
۴۹۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱٣۹۱
|
از : بهمن پارسا
عنوان : سپاس
سرکار خانم عادل خواه،از اینکه پیاده یی چون مرا در ردیف بزرگواران آورده اید،پناه میبرم به کرامت شما. فروتنی شما را که ریشه در پرباری تان دارد ارج مینهم. مهرتان مسری باد.
۲٣۹٣٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : عادل خواه
عنوان : راستش دروغ چرا!
دوست عزیز بسیار ممنون از اشاره به اشتباهی که متاسفانه نه به دلیل عجله بوده و نه اشتباه تایپی چرا که کمتر فارسی مینویسم و مشکلات حروف فارسی قابل دسترس بر روی دستگاه کامپیوتر که فاتحه هر چه حمزه، تشدید و تنوین و آی با کلاه هست خوانده نیز مزیدی دیگر بر علت شده است. به هرحال ممنون از یاد اوریتان.
۲٣۹۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨۹
|
از : یک ایرانی
عنوان : نوشتار
با درود
بی آن که داخل بحث اساتید بشوم فقط خواستم اشاره کنم که "جرئت" با "ع" نوشته نمی شود! لابد عجله در پاسخگویی باعث اشتباه خانم عادخواه شده است!
۲٣۹۱٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨۹
|
از : عادل خواه
عنوان : باربارا، یک بار دیگر چرا!
با سپاس از زائران صفحه ادبیات سایت اخبار روز و عزیزانی که با ارسال نظراتشان بر من واقعا منت گذاشتند.
راستش رویاروئی ترجمه هایم و اصل شعر و گاهی فاصله این دو با هم دربعضی از ابیات سوالات متعددی را همیشه برای دوستانم ایجاد کرده و بالطبع منتظر سوالات مخاطبان سایت اخبار روز نیز نشسته بودم . و به همین دلیل و با پوزش فراوان از بزرگان شعر وادب وصاحب نظران اشاره به دو نکته را برای بهتر روشن کردن روش و اولویت های کاری ام در ترجمه ضروری میدانم. با این امید که این مبادلات بتواند وسیله ای شود برای ادامه بحث و تبادل نظر حول دغدغه ای که میان بعضی خواننده گان این صفحه مشترک به نظر می رسد.
در ابتدا بگویم که من نه شاعرم و نه مترجم . و با گفتن این حرف صد البته قصدم گریختن ازپاسخ به انتقادات و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی که با فرستادن ترجمه هایم قبول کرده ام نیست. بلکه اعتراف به پیچیده گی دو حوزه تخصصی است که بسیار متفاوتند و هر یک تاریخچه ای غنی داشته و مکاتب بسیاری را در دل خود پرورش داده اند .با وجود این ، اگر آگاهی به این پیچیده گی نه مانعی بر سر راه "جرعتم" به ترجمه بوده و نه شهامتم به فرستادن نتایج بعضی از انها به سایت اخبار روز که از حدودا دو ماه پیش آغاز کردم، آنرا مدیون لطف و حمایتهای خانم یغمائی و اقای امید هستم . اما در مقوله جرعت و شهامت نیز بهتر انست که راه دور نرویم چرا که به نظرهمیشه قاعده یکی است، یعنی که یا باید خیلی فقیه بود و یا خیلی سفیه! که بدون شک من از زمره یاغیان گروه دوم می باشم، هر چند باید مرا از خوشبخترین یاغیان سفیه قلمداد کرد چرا که باعث عکس العمل بزرگوارانی چون بهمن پارسا، ویدا فرهودی، اقای پالیزی و حمید محوی شدم که بسیار سپاسگزارشان هستم.
و اما در جواب اینکه چرا ترجمه ام گاهی با اصل شعر این چنین فاصله گرفته و سلیقه ای بر خورد میکنم نیز باید بگویم که اگر هدف ترجمه را نه فقط برگردان شعر از زبانی به زبان دیگر، بلکه ایجاد جازبه بدانیم در مکان وزمان مشخصی، که همان زمان و مکانی است که متنی در ان ترجمه میشود، نسبت به پیام و روحیه شاعری که در دوره ای دیگر و جغرافیائی متفاوت میزیسته در واقع به نظرم باید از ترجمه تحت الفظی شعر برای همیشه گذشت. به عبارتی دیگر اگر پیام شعر را محصول معجزه آسای چهار عمل اصلی بدانیم که بر پایه مفاهیم؛ الفاظ، اوزان و سرعت استوار باشد، هیچ ترجمه ای را، هرقدر نیز نزدیک به متن اصلی باشد، نمی توان انطور که باید گویای پیام و یا روحیه شاعر دانست و شاید به همین دلیل نیز نقادان هنر و متخصصان "ترجمه و خیانت" را مترادف هم خوانده اند . درواقع اگر شاعر هنرمندی است که معجزه می افریند؛ ترجمه فن است و مترجم شعبده باز ی است که در مسیرانتقال مطلب میان مفاهیم، الفاظ، اوزان و سرعت مجبور به بازی و تر دستی است و نیز ملزم به انتخاب. بدون شک بعضی از نقا یص هفت شعری که تا کنون در صفحه ادبیات به چاپ رسیده را میتوان به حساب نا اشنائی با قوانین بازی دانست و یا نیز به حساب بد سلیقگی ام گذاشت! که برای بهبود ان تلاش خواهم کرد. اما بعضی زمختی های دیگر را هرچند سنگین باشد با اگاهی کامل و برای پیشنهاد قوانین جدیدی در بازی به کار برده ام که در فرصتی دیگر به ان خواهم پرداخت.
هر چند این جواب پاسخی در خور سوالات عزیزان نیست، اما امید است مقدمه ای برای ادامه بحث و همکاری باشد برای هر چه بهتر هموار کردن مشکلات حوزه ای که علاقمند به آشنائی بیشتر با ان هستم. با مهر
۲٣٨۹٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨۹
|
از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : به یادآر باربارا= هرگز فراموشت نکرده ام
من فکر می کنم یکی از مهمترین نکات در رابطه با ترحمه این شعر ژک پرور، استفاده از سنت فولکلریک و ریتم و آهنگ «پریای نازنین...» است. حتی اگر این طور که خانم ویدا فروهر اشاره کرده اند، لحن ترجمه شعر با لحن شاعر اصلی تفاوت داشته باشد که مطمئنا دارد. ولی من فکر می کنم که این پیشنهاد را می توانیم به عنوان تأویلی خاص و تجربه ای خاص در خوانش و در عرصه ترجمه شعر در نظر بگیریم که به احتمال خیلی زیاد بی بدیل به نظر می رسد.
از دیدگاه من، نکته ای که در انتخاب «لحن» و آهنگ ترجمه حائز اهمیت می باشد، سیر قهقرایی آن است که با سیر قهقرایی که معمولا در رابطه و احساس عاشقانه وجود دارد گره می خورد. و دورادور آن را با قصه ها و افسانه های شاه پریان در هم می آمیزد، داستان تلخ و غم انگیزی که در ریتم و آهنگی کودکانه و شاد روایت می شود. حال باید دیدکه این نظریه در تجربه خوانش تک تک افراد به چه نحوی تحقق می پذیرد و یا نمی پذیرد.
انتقادات، همگی قابل تأمل هستند، مثلا موضوعی که آقای بهمن پارسا مطرح کردند و می گویند که ما در زبان فارسی نمی گوییم روی برست باران می بارید بلکه می گوییم در برست باران می بارید. نکته جالبی به نظر می رسد. ولی برای شخص من اگر فردی بگوید در برست باران می بارید، به نظرم عجیب خواهد آمد. شاید این یکی از نتایج دوری از وطن باشد. ولی نباید فراموش کنیم که یکی از خصوصیات زبان شاعرانه در فاصله ای است که با زبان رایج ایجاد می کند. در نتیجه باران می تواند روی برست ببارد. و همین باران است که روی گونه های باربارا سرازیر می شود. بارانی که روی گونه های شاد او سرازیر می شود در عین حال به معنی اشک هم هست. توجه شما را می خواهم روی تناقض آمیز بودن این قطعه جلب کنم. و خب این رابطه تناقض آمیز مستقیما وارد نظریه ای می شود که در بالا مطرح کردم یعنی داستان غم انگیزی که با ریتم شاد و کودکانه روایت می شود.
انتقادات دیگر ویدا فرهودی هم قابل تأمل است ولی در کار ترحمه شعر خصوصا، مترجم می تواند آزادی هایی به خودش بدهد. «خرامون » مثلا می تواند معادل ruisselante باشد که البته الزاما سر جای خودش نیست و الزامی هم ندارد سر جایش باشد.
دراین ترجمه آقای پالیزی مثلا می بینیم که ایشان نام کشتی را تغییر داده است. آیا باید قبول کنیم یا نه؟ چرا این کار را کرده است معلوم نیست. در هر صورت اتفاق جالبیه چون که من هم وقتی این شعر را ترجمه می کردم نام کشتی را تغییر دادم البته تغییر نام کشتی در ترجمه من ناشی از یک اشتباه سهوی در خوانش کلمه فرانسوی بود.
ولی پرسش این جاست که حالا نام کشتی چه اهمیتی دارد؟ و آیا اساسا نام کشتی و یا نام جزیره است؟ چون که جزیره ای به همین نام وجود دارد: اواسان.
نکته بعدی در رابطه با ترجمه آقای پالیزی راه حلی است که برای فعل فرانسوی
tutoyer پیدا کرده اند و ان را به شکل «خودمانی» ترجمه کرده اند. خب اینها همه پیشنهاداتی است که به سهم خود می تواند مطرح باشد.
دلم می خواهد به یک نکته دیگر که ارتباط چندانی با ترجمه ندارد بلکه به خود شعر مربوط می شود اشاره کنم. من فکر می کنم که قدرت این شعر در چند معنایی عنوان شعر است. باربارا. باربارای تسکین ناپذیر.
به عبارت دیگر تناقض معنی داری در تیتر مشاهده می شود. به یاد آر باربارا! ولی باربارا کیست؟ می گوید به یاد آر باربارا، ولی باربارایی در کار نیست. باربارا خود شاعر است که می گوید : باربارا من هرگز فراموشت نکرده ام. یعنی قدرت شعر در این معنای پنهان «به یاد آر باربارا» نهفته است که در معنای پنهان یعنی باربارا من هرگز فراموشت نکرده ام. من فکر می کنم که این نقطه مفصلی در این دو معنا هست که این شعر را این همه جذاب می سازد.
۲٣٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣٨۹
|
از : م - پالیزی
عنوان : سپاس
خانم عادلخواه گرامی:
دستتان درد نکند.
درست در همین روزها، من هم شعر باربارا را ترجمه کردم. با اجازهء شما این ترجمه را هم در کنار کار ِ شما و در معرض نقد علاقمندان قرار می دهم.
شاد باشید.
به یاد آور باربارا
آنروز، تمام مدت می بارید
و تو لبخند زنان می رفتی
سراپا خیس و بوجد آمده
در باران
به یاد آور باربارا
آنروز، تمام مدت در برست Brest می بارید
و من در خیابان سیام Siam به تو بر خوردم
تو لبخند می زدی
و من نیز.
به یاد آور باربارا
تو را که من نمی شناختم
مرا که تو نمی شناختی
یادت نرود
هنوز یادت هست آن روز را
یادت نرود
مردی در هشتی پناه گرفته بود
و نام تو را صدا می کرد
باربارا
و تو به سویش دویدی در باران
سراپا خیس و بوجد آمده
خود را در آغوشش افکندی
یادت نرود
و از کوره در مرو که من چنین خودمانی با تو حرف می زنم
من با هر کسی که دوستش داشته باشم خودمانی حرف می زنم
حتا اگر تنها یکبار دیده باشمش
من با همهء آنانی که عاشقند خودمانی حرف می زنم
حتا اگر نشناسمشان
یادت باشد باربارا
از یاد مبر
آن باران خوب و شاد را
بر چهرهء شادت
در آن باران خوب و شاد
بر چهرهء شادت
در آن شهر شاد
آن باران را بر فراز دریا
بر فراز قورخانه
بر فراز کشتی "اوشانت" Ushant
آه باربارا
جنگ چه بلاهت بزرگی ست
حال چه بر سر تو آمده
زیر این باران آهن
باران آتش و فولاد و خون
و او که تو را در آغوش گرفته بود
عاشقانه
آیا مرده یا هنوز زنده است
آه باربارا
امروز تمام روز در "برست" می بارید
همانگونه که پیشتر باریده بود
اما دیگر شباهتی به گذشته ندارد
و همه چیز ویران شده
این باران ِ ماتمی ست هولناک و غمزده
و دیگر از توفان آهن و فولاد و خون
هم خبری نیست
بلکه صاف وساده ابرهایند
که همچون سگان می میرند
سگانی که ناپدید می شوند
در رگبار ِ "برست" ِ در آستانهء غرق شدن
و شناور بر آب می روند تا بپوسند
در دوردست ها
دور از "برست"
که چیزی از آن باقی نمانده.
۲٣٨۴۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣٨۹
|
از : بهمن پارسا
عنوان : آنچه به نظر من میرسد!
اهل فن میدانندترجمه کاریست بس دشوار و ازمن پیاده تر در این راه کسی نیست.کار این مترجم محترم را که خلاف سلیقه و روش من است ارج مینهم و با پوزش از محضر عزیزشان یکی دو نکته میگویم. این اصطلاح " روی برست " در فرانسه درست و قابل هضم است،ولی در فارسی علی المعول میگوییم و مینویسیم، "در برست " یا فقط "برست باران بارید". جمله پره ور اشاره به باران لاینقطع دارد، که معادلش را من در فرم زبان مترجم "یه ریز بارون میبارید " در میابم و اینکه پره ور از روزها حرف نمیزند و میگوید "آنروز" و در قالب زبان مترجم میشود که "انروز "باشد. پره ور گفته" من به همه ی آنها که دوستشان دارم تو میگویم،حتی اگر فقط یکبار دیده باشمشون" لذا درست نیست که گفته شود"من وقتی دوست دارم تو رو ،تو میگم". ارسنال و اویه سان نام دو محل در فینیستر هستند که در واقع برست هم در آنجاست و کشتی پستی اویه سان هم شهرتی دارد لذا حرف از توپ وتفنگ صراحتی در متن فرانسه ندارد، و برگردان آن کنایه به کلامی صریح به متن لطمه میزند. در باب کلمه ی جنگ ، شاعر از جنگ بطور کل سخن گفته و آوردن ضمیر اشاره نزدیک "این" پیش از "جنگ" آنرا اختصاص میدهد که مخالف متن است.
امید که مترجم محترم در راهنمایی ما نو آموزان دریغ نفرمایند.
۲٣٨٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ویدا فرهودی
عنوان : درود بر شما
با درود
به خودم اجازه دادم چنان که خود پیشنهاد کرده اید نظرم را درباره ترجمه تان بنویسم چرا که ترجمه ی شعر را از سرودن شعر بس دشوارتر می بینم و خودم هم اگر هرزگاهی به آن می پردازم،همواره تردید دارم در این که احساس شاعر را درست بیان کرده باشم.به هر حال:
نخست اینکه نوآوری و ابتکارتان جالب است هرچند در کاربرد لحن، با شما هم سلیقه نیستم و لحن ترجمه تان را متفاوت از لحن شاعر می یابم
دوم:در بخش آغازین شعر، به چند نکته اشاره می کنم و برای آن که بیش از حد وقتتان را نگیرم بازبینی مجدد واژه ها را به شما می سپارم(البته اگر تمایل داشته باشید)
حال برسیم به نکات:در سطر چهارم کلمه های "می اومدی" و "خرامون"آمده که در متن فرانسه برابری بر ایشان نمی بینم
در سطر دهم همین مشکل هست با"اون روز"
در سطر دوازده "حتی" نمی تواند ترجمه ی de mêmeباشد...
در سطر بیست"اون مرد" و در سطر بیست ویک"زیر سقف اون درب" به جای "Un homme sous un porche s"abritait
از این قبیل......
به هر حال شاید بازبینی کوچکی نوآوری و زحمت شما را بیشتر نمایان سازد
با مهر و احترام
۲٣٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣٨۹
|