یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فرهنگ مردسالار استثناء قائل نیست - سهراب مختاری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آ. ائلیار

عنوان : متد درست و سپاس از شما
سهراب جان! خیلی ممنون از شیوه و متد درستتان:اینکه نویسنده نظریات خوانندگانش را بخواند، روی آنها اندیشه کند و در صورت لزوم نظریات خود را بنویسد ، یک شیوه بسیار درست و منطقی ست. برخلاف بعضی ها که بعداز انتشار نوشته یشان نه نظریات دیگران را میخوانند و نه در مورد آنها اندکی میاندیشند. ما بیش از هر چیز نیاز به « شیوه ها و متد های درست و منطقی و علمی » در بر خورد با مسایل داریم. این راهی ست که ما را ، برای حل دشواریها، به هم نزدیک و نیرومندتر میسازد. معمولا اختلافات بیشتر در متد های تحلیل هاست تا در اندیشه ها. این شیوه شما، ما را به توانایی عظیم نسلهای جوان در یافتن راحلهای درست و مناسب ِ مشکلات جامعه امیدوارتر میسازد. پیروز باشید.  
۲۴۷۲۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سهراب مختاری

عنوان : تشکر
از هر شش دوست عزیز که وقت گذاشتند و نظرات و انتقاداتشان را بیان کردند، بسیار ممنونم. امیدوارم روزی مجالی باشد که عمیق تر و گسترده تر درباره‍ی مفاهیم ذکر شده مثل فرهنگ و زبان و ... بحث کنیم.
فقط چند نکته‍ی کوتاه درباره‍ی بحث که با خواندن نظرات دوستان گرامی به نظرم رسید را به اختصار مینویسم:
از توضیحات آقای نسیمی درباره‍ی جمله‍ی مشهور سیمون دوبوار و همچنین یادآوری ایشان درباره‍ی مثالی که از کامو و برشت در متن آمده ممنونم. با اینکه من چنین منظوری نداشتم، اما اگر ایشان چنین برداشتی کرده اند، وظیفه‍ی من است که انتقادشان را بپذیرم که به درستی میگویند: اینکه بعضی ها مدارک عالی تحصیلی را کسب کرده و یا هنرمند با استعداد و مشهوری بوده اند نمی تواند دلیل برتری اخلاقی آنها بر مردم عادی باشد.
درباره‍ی جمله‍ی دوبوار نیز درواقع قصد من از نقل آن نه بحث پیرامون محتوای نظریات دوبوار که البته توسط بسیاری از فمینیست های پس از او با حفظ نکات ارزشمندش مورد نقد نیز قرار گرفته، نبود. اما از توضیحات آقای نسیمی ممنونم و از اشاره و دقت ایشان به نقش زبان و فرهنگ خوشحال شدم، چراکه عموماً نقش زبان در اداره و بازتولید فرهنگ سنتی نادیده گرفته میشود. ای کاش بتوان در فرصتی بحثی عمیق درباره‍ی مسئله‍ی زبان در فرهنگ ما شکل داد.
از آراز فنی گرامی که همواره هم در زمینه‍ی حقوق بشر و هم مسئله‍ی حقوق زنان چنین فعال و پیگیر است، برای توجه به سیاهه‍ی ناقابل بنده ممنونم.
از آ. ائلیار گرامی نیز برای انقاد درستشان ممنونم. البته باید در نظر گرفت که متأسفانه در مجالی کوتاه که نوشتار کوتاه دارند، بررسی عملی و عمیق مسئله بسیار سخت است و همچنین شاید برای مخاطبینی که فرصت چندانی برای خواندن این همه مطلب در سایت های اینترنتی ندارند، خسته کننده باشد. به همین دلیل بحث های علمی و عمیق فرهنگی اجتماعی عموماً در مجله های تخصصی یا به صورت کتاب چاپ میشوند.
در پایان با تشکر از توجه و انتقاد خانم صبا امیرخانی، میخواستم به این نکته اشاره کنم که متأسفانه روایت و رویکرد ما به تاریخ انسان رویکرد و روایتی مذکی بوده و هنوز هم متأسفانه در هر کوی و میدانی مدام این بینش را میپراکنیم که زنان نقشی در تحولات و پیشرفت های اجتماعی نداشته اند. در صورتی که اگر دقیق و عمیق به تاریخ بنگریم و روابط و تحولات تاریخی هر جامعه را بررسی کنیم نقش زنان را بازخواهیم شناخت.
درباره‍ی صحبت خانم صدر پیرامون انقلاب ۵۷ نیز به نظر من حرف ایشان درست است. نقش زنان در انقلاب ۵۷ هم بسیار کمتر بوده و هم عدم وجود گفتمان برابری خواهانه در دفاع از حقوق زنان، روح و روحیه‍ی غالب بر انقلاب ۵۷ را مردانه و من حتی فراتر میروم پدرسلارانه کرده است. کافی است تاریخ سازمان ها و گروه های چه روشنفکری و چه مذهبی را در آن زمان بررسی کنیم تا اوج نفوذ و تسلط فرهنگ استبدادی در جریان هایی که با استبداد حاکم مبارزه میکردند را بازشناسیم. اما خوب تاریخ است و جبر خودش را دارد. باید گذشته را نقد کرد تا آینده را حداقل با اشتباهات خودمان بنا کنیم، نا با اشتباهات گذشتگانمان.
باز هم ممنونم
سهراب
۲۴۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : از دوره ایکه آدمی زبان را اختراع یا کشف کرد بین زن و مرد یه تضاد ساختاری ایجاد شد که اگر این تضاد کاملا از بین رود کل ساختمان فرهنگ و مدنیت فرو ریخته و آدمی باید دوباره به غار ها بر گردد.
اول به توضیح جمله معروف سیمون دوبوار می پردازم وبعدا به وجود تضاد همیشگی بین مرد و زن و لزوم این تضاد اشاره خواهم کرد. یک:بخش اعظم روشنفکران بخشی از ایران چند کلمه کلیشه ای دارند که هر وقت مجالش را پیدا کنند طوطی وار تکرارش می کنند. فعلا از استوانه حقوق بشر کوروش و ارتش دو نیم میلیونی اش و بیمه های بیکاری و اجتماعی و خانه های امن برای زنان اسیب دیده در دوره هخامنشیان و شعر سعدی منقوش شده در دروازه ورودی سازمان ملل و ایمیل های انوشیروان عادل! به محمد رسول الله می گذریم . برای اینکه اگر از روشنفکری که کلمه علم و شواهد فیزیکی از زبانش نمی افتد بپرسی که به چه علتی اثار باستانی کشف شده در سرزمین بین النهرین قبل از تسلط هخامنشیان خیلی از اثار باقیمانده بعد از تسلط آنها پیشرفته اند جوابی سربالایی برایت حوالهخواهد داد. اگر از نماینده دائمی ایران در سازمان ملل یعنی اقای ظریف -- که زنده اند-- شاهد بیاوری که ایشان در هیج کجای سازمان ملل به شعر منقوش سعدی بر نخورده اند باز هم مرغ این روشنفکر یه پا دارد. اگر بهش بگی که لحن و کلمات و ساختار و مضمون این نامه های- می بخشید ایمیل های-- انوشیروان شبیه نامه های تهدید آمیزدو نوجوان عصر جدید است باز هم دست از ادعا های خنده دار و کودکانه اش بر نخواهد کشید.
یکی دیگر از این جمله های کلیشه ای که از زبان فمینیست های رادیکال ایران نمی افتد سخنی است از سیمون دوبوار که " هیچ کسی زن بدنیا نمی اید بلکه زن می شود."
البته طبق آموزش های روانکاوی فروید- لکانی و متفکرین و جامعه شناسان پسا مدرنی این ادعا کاملا صحیح است برای اینکه فروید تاکید دارند که نوزادان دو جنسیتی بدنیا می ایند و در پروسه رشد جنسیت شان تثبیت می شود. البته گفتن این حرف خیلی ساده ولی اثباتش بغایت مشکل است برای اینکه باید رابطه متقابل کنشگر( انسان) و واکنشگر( طبیعت) بر همدیگر مورد بررسی قرار گیرد. یعنی تاثیر متقابل و رابطه بین فرهنگ و محیط پلاستیکی و نرم و تغییر پذیر با طبیعت سفت و سخت و مقاوم باید زیر ذره بین قرار گرفته و مورد بررسی قرار گیرد. در حال حاضر متخصصین اینگونه امور به سه اردوگاه تقسیم شده اند. ۱: آنهائیکه سکسوالیتی انسان را ÷نتیکی و طبیعی میدانند (essentialist)که یکی از مدافعان سر سخت این نظریه دکتر Simon Le Vay هستند که نه تنها خودشان همجنسگرا هستند بلکه دانشمند بر جسته مغز و اعصاب در دانشگاه کالیفرنیا- سن دیاگو بودند.۲: آنهائیکه فرهنگ و جامعه را تعیین کننده میدانند(culturalist) که مارگریت مید و استادش فرانس بواس(Frans Boas) از طرفداران پر شور این نظریه بودند.۳: اخرین گروه که من ایده هایشان را قبول دارم معتقد اند که فرهنگ و محیط خانواده و جامعه در رابطه دایمی با طبیعت دست بدست یکدیگر داده و جنسیت انسان را بر می گزینند. طرفداران این نطریه بخاطر سابقه طولانی روانکاوی در اروپا و تحت تاثیر اندیشه های لکان بیشتر اندیشمندان اروپایی اند اما تعدادشان در آمریکای شمالی رو به فزون است. Dr. Mark Solms
و Francois Ansermet and pierre Magistretti و عده ای دیگر از این نطریه دفاع می کنند که در Neuro-Psychoanalysis Institute فعالیت دارند. افرادی مانند اریک کندل (Eric Kandel)برنده جایزه نوبل در فیزیولو÷ی اعصاب هم دورادور با این موسسه همکاری دارند.

بر گردیم به آن کلیشه سیمون دوبوار. فمینیست های ایران که اکثرا از جنس رادیکال تشریف دارند این جمله را بد جوری فهمیده اند-- البته بعدا توضیح خواهم داد که به احتمال خیلی زیاد خود دوبوار هم درکی از پروسه زن شدن نداشته اند--- به عقیده اینها از آنجائیکه جوامع پدرسالار هستند بخاطر فرهنگ و دین و آداب و رسوم و زبان سنت های پدر سالاری و مرد سالاری نوزاد در پروسه رشد اش واحد(المان) های فرهنگ پدرسالاری را قبول و کسب می کند واگر به فرض جامعه پدر سالار نبود و والدین بجای عروسک تفنگ و بجایلباس و دوچرخه صورتی رنگ رنگ های پسرانه انتخاب می کردند و بجای اسامی زنانه به دختر هایشان اسم پسرانه می گذاشتند و بجای موهای بلند دخترانه موهای دختر بچه را مانند سربازان از ته می تراشیدند و از کودکی به دختر بچه ها جنگ های چریکی و جودو و کاراته یاد می دادند آنوقت زنان هم مانند مرد ها شده و بجای ارایش وصرف ساعت ها در جلوی ائینه چتر باز و جنگجو و ماجراجو و دریا نورد می شدند و آنوقت اختلافات بین مردو زن و تبعیضات از بین می رفت و این دنیای جهنمی به بهشتی تبدیل می شد. در حالیکه ساختار روحی و روانی زنان و خصلت های زنانگی و مردانگی اصلا به همچو پدیده های سطحی بستگی ندارد. اگر مسکن و جایگاه حقیقت انسانی را در ضمیر نا آگاه بدانیم که جنس محتویات این مکان از جنس دال های زبانی است و دال فالوس-- که با الت تناسلی مرد فرق دارد-- دال تعیین کننده در سازماندهی این لشگر دال هاست آنوقت باید قبول کنیم که فرق جزیی فیزیولو÷یکی دختر بچه با پسر بچه در پروسه رشد باعث آن می شود پسر فکر کند که دارای فالوس است و دختر خود فالوس.
البته اگرفردی روانکاوی فروید-لکانی را قبول نداشته باشد برایش اینگونه اندیشیدن چیزی بیش از چرت و پرت نیست اما متاسفانه خود اینگونه افراد تابحال تئوری و تحلیل بهتری از خود ارائه نداده اند.
از آنجائیکه ÷ان پل سارتر اصلا وجود ضمیر نا آگاه را قبول نداشت می توان حدس زد که خانم دوبوار هم با ید با تحلیل های روانکاوی بیگانه و مخالف بوده باشند . اگر این حدس درست باشد آنوقت باید نتیجه گرفت که خود دوبوار هم اشتباها جمله صحیحی را بیان کرده اند که خود نه فهمیده بودند.

در اینکه تمامی جوامع پدر سالاری اند شکی نیست اما این پدر سالاری نه بخاطر ریش و پشم و سبیل و الت تناسلی و بازوان قوی مرد ها بلکه بخاطر ساختار زبان است که طبق هسته مرکزی اندیشه دریدا یعنی Logocenterism به واقعیت دنیای دور و بر آدمی سازماندهی و معنی می یخشد. اینکه چرا و چگونه زبان آدمی خصوصیات نرینه گی دارد را کسی نمی داند و اینکه ایا زبان کشف شده و یا اختراع شده است را باز هم کسی نمی داند . این زبان یکی از اسرار طبیعت است که فکر می کنم که تا ابد هم نتوان به ریشه و سرچشمه این پدیده پی برد. برای اینکه زبان شناسان معتقد هستند که نشانه های زبانی فقط آنجایی معنی دارند که با نشانه دیگری فرق داشته باشند پس ما هر چقدر به عقب برگردیم که اولین نشانه زبانی را پیدا کنیم باز هم آنوقت باید قبول کنیم که یه نشانه دیگری می بایستی قبل از آخرین نشانه وجود داشته باشد و اگر این پروسه را هر چه دورتر ادامه دهیم به همان جایی می رسیم که فیزیک دانان رسیده اند که بهش محدودیت و یا دیوار های پلانکی--- بنیانگذار فیزیک کوانتم-- نام نهاده اند که پیش تر از آن تمامی قوانین فیزیک در هم می شکند . این معضل کلود لوی استروس را مجبور کرد که اعلام کند که در زبان هم باید انفجاری مانند بیگ بنگ اتفاق افتاده باشد که نشانه ها نه یکی یکی بلکه همزمان تولید شده باشند.
البته این به آن معنی نیست که والدین مجبورند که تسلیم فرهنگ و سنت و رسوم غالب بر جامعه شان شده و شبانه روز بر سر دختر هایشان کوبیده و توهین و تحقیرشان کنند که دختر هایشان بی اراده و ترسو و عروسک بار بیایند. والدین باید دانش تربیت بچه ها را یاد گرفته و در تربیت بچه هایشان متد های بهتری را بکار برند . اما باید مواظب بود که دخالت های افراطی در تربیت بچه ها می تواند عواقب ناگواری در بزرگسالی داشته باشد. برتراند راسل که بی شک یکی از بر جسته ترین ذهن های تاریخ بشریت بود سعی کرد که پسرش جان را طبق دستور و قوانین " علمی" بار آورد که در بزرگی نترس و مستقل باشد. اما بر عکس پسرش جان برعکس وقتی بزرگ شد اسکیزوفرنی بود و دختر جان هم خود کشی کرد. نباید بخاطر خود شیفتگی با زندگی بچه ها بازی کرد. انسان موجودی است بغایت پیچیده که حتی بر جسته ترین مخ های جهان هم فقط نوک قله این کوه را می بینند که بقیه اش فعلا در زیر اب پنهان مانده است.

متاسفانه بخاطر امتحانات فاینال بخش دوم را به بعدا موکول می کنم.
۲۴۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آراز فنی

عنوان : نقض حقوق زنان یک مفهوم ساختاری است و نیاز به ساختار شکنی
سهراب جان!
با محتوای نوشته ات و نوشته ی خانم صدر موافقم. امروز نه تنها فمنیستها بلکه طرفداران مکتبهای پسا کلنیال و پسا مدرن و مبشران جامعه شناسی اجتماعی دانش، بر این باور هستند که طبقهی قدرتمند جامعه ی انسانی در تئوری و عمل و در طول تاریخ برای پیش برد خواسته ها و نیازهای خود در کارهای روزمره و هم در سیاستگذاری بطور برنامه ریزی شده به رشد فرهنگ تسلط بر زنان/اعمال قدرت سیستماتیک جنسی و اجتماعی بر آنها و نیز دزهم شکستن مقاومت زنان و ایجاد روحیه ی اطاعت زنان در بین زنان دست زده است. این مسئله بعد ها در حقوق مدنی، قوانین جزا، نرم ها، آئینهای اجتماعی و عادات روزانه جلوه گر شده است. برای از بین بردن چنین رفتار و روابطی در چند حوزه می بایست کار کرد. سیاسی و اجتماعی. با مطرح کردن مشکل و در دستور روز مراکز تصمیم گیری سیاسی قرار دادن آن، در عمل روزانه خود، چرا که بدون پذیرش این چنین اعمال قدرت غیر انسانی؛ قوانین و نرم ها نمی تواند واقعیت عینی پیدا کند.

درنهایت روند بسیار عمیق و گسترده توسط کسانی که کارهای دراز مدت علمی و فرهنگی می کنند نیز می بایست در دستور همه ی متفکرین و کنشگران حقوق انسانی باشد. ساختار قدرت موجود هم در عرصه ی ملی و هم در عرصه ی بین المللی بایست دگرگون شود ولی نمی توان تا آن موقع صبر کرد. هر تک تک ما باید از خود شروع کنیم. در شهر ما یوته بوری سوئد، هنوز بعد از بیست و چند سال فعالیت انجمنی و فعالیتهای زنان ایرانی همگام با زنان سوئدی برابری حقوق زنان و مردان در حوزه های فعالیت ما بصورت اتوپیا باقی مانده هست و فرسنگها از عمل برابر روزانه دور.
نوشته ی چاپ نشده ای در رابطه نقض حقوق بشر توسط خود ما "مردم" عادی و همچنین بقول شما روشنفکران جامعه ی خودی دارم که بیشتر استوار است به بیش از بیست سال مشاهدات و تجربیات پژوهشی من. قسمتهای اول این نوشته ها که بر می گردد به نقض حقوق بشر توسط دولتها و شرکتهای فراملیتی چاپ شده است. بهر صورت قصدم تبلیغ برای نوشته های خودم نبود بلکه تائید نوشته های خانم شادی صدر و شما و سایر دوستانی که به خانه تکانی در لانه ی ... خود باور دارند بود.
۲۴۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : با جرات زیاد میشه فتوا داد که بیش از ۹۰ درصد روشنفکران مردو زن ایران این مضمون گفته مشهور سیمون دوبوار که "هیچ کسی زن بدنیا نمی اید بلکه زن می شود "را نه فهمیده اند
با عرض سلام به اقای سهراب مختاری و با ادای احترام به همه مردان و زنانیکه در اقصی نقاط جهان با نیت قلبی نیک با هر گونه اسلجه ای از آتشین و سرد و گرم اش گرفته تا سلاح قلم و اعتراض و اعتصاب و تظاهرات و زندانی شدن برای روشن کردن این زمین بهشتی که توسط زمامداران مستبد دراقلیت به جهمنی تاریک تبدیل شده است قدمی برداشته و با فدا کردن جان و زندگی شان شمعی بر افروخته اند.

اقای مختاری: اولا:من با این گفته شما که ماها از افرادی مانند کامو و یا برشت برتر نیستیم شدیدا مخالفم. اینکه بعضی ها مدارک عالی تحصیلی را کسب کرده و یا هنرمند با استعداد و مشهوری بوده اند نمی تواند دلیل برتری اخلاقی آنها بر مردم عادی باشد. هنرمندان و شاعران و نویسنده گان و فیلسوفان برزگ نه تنها نمی توانند الگوی اخلاقی برای مردم باشند بر عکس خود این اشخاص دقیقا به خاطر هنرمند بودنشان و اینکه بیشتر وقت شان را با تفکر و اندیشه های انتزاعی بسر می برند در پله کان اخلاق خیلی از مردم عادی پائین ترند. کاش تنها جرم برتولد برشت و یا کامو نگاه تحقیر آمیز آنها به زنان بود. از آن افلاطون اش گرفته تا زردشت و ویتگنشتاین و کانت و همینگوی و سالوادور دالی و بوخافسکی و آگوستین قدیس اش نگاه تحقر آمیزی به زنان داشته اند اما هیچ کدم این اینها الگوی اخلاقی مردم نباید باشند.همین برتولد برشت بخاطر ارتباطات و دوستی هائیکه با شبکه های سازمان های اطلاعاتی و امنبتی المان شرقی داشتند برای دیگران -- حتی همکاران و دوستانش--پاپوش میدوخته و برای اینکه این افراد بخاطر اتهامات واهی دستگیر نشوند با زنان شان همبسترمی شده اند. البته در این افت اخلاقی برشت تنها نیست. تولستوی بقول خودش جنایتی نیست که انجام نداده باشد و زندگی نامه سالوادور دالی بیشتر به داستان های مارکی دوساد می ماند. اگر متفکر برجسته ای مانند آلتوسر زنش را در هیجان دیوانه واری می کشد دلیل بر این نمی شود که ماهائیکه از ایشان "برتر "نیستیم دست به همچو جنایتی بزنیم و وقتی شوپنهاور خدمتگزارش را از بالای پله ها به پائین پرتاب می کند ما نباید ازشان تقلید کنیم. و وقتی نیوتن از مرگ لایبنیتس از خوشحالی در پوست اش نمی گنجید دلیل نمی شود که ما هم از مرگ همسایه و یا رقیب مان خوشحال شویم. یا اینکه اگر خدمتکار ولتر-- اگر اشتباه نکنم-- می میرد ایشان از اینکه به خدمتکار بدهی داشتند خوشحال می شوند دلیل نمی شود که ما هم مانند ایشان حقیر و پست باشیم و بخاطر چندرغازی از مرگ دیگری خوشحال شویم.

البته درک این مسئله چندان دشوار نیست که اکثر هنرمندان و فیلسوفان دقیقا به همین جهت مدراج عالی را طی کرده اند که به اخلاق پایبند نبوده اند. بین اخلاق و افرینش اثار هنری رابطه برعکسی برقرار است. هنرمند برای خلاقیت مجبور است که محدودیت های فرهنگی عصر خویش را زیر پا بگذارد و به قول فروید و لکان لیبیدو اش را ازقوانین و سنت ها و محدودیت و اخلاقیات جامعه رها کند. دلیل خود کشی و اعتیاد به مواد مخدر و الکل و رفتار های سادیستی بعضی از هنرمندان به خاطر این است که اینگونه هنرمندان بخاطر امتناع از کاستراسیون بقول فروید بالاخره خیش شان در تخته سنگی گیر خواهد کرد. هنرمند برای رهایی خیش اش مجبور است که بکارهای غیر متعارف مانند خودکشی و اعتیاد و ازار دیگران دست بزند. البته این پدیده را نمی توان به همه هنرمندان بسط داد. عصر و شخصیت و خانواده و و شکل دولت و فرهنگ جامعه ایکه هنرمند درش پرورش می باید تاثیر عظیمی در سرنوشت مردم از جمله هنرمند دارد.
از آنجائیکه اکثر هنرمندان و فیلسوفان مانند بقیه مردم پایبند اخلاق نیستند بهمین خاطر هم نباید اجازه داد که فیلسوفان و هنرمندان در بالاترین دستگاه های حکومت آنجائیکه تصمیم گیری هایشان بر زندگی مردم تاثیر خواهد گذاشت بکار گمارده شوند. البته همانطوریکه اسبها قبل از وقوع زلزله سم هایشان را بر زمین می کوبند و دولفین ها با حرکات شات وقوع زلزله را خبر می دهند هنرمندان و متفکران و فیلسوفان هم حس گر های جامعه هستند و بهتر از بقیه مردم نبض جامعه را در دست دارند و به همین خاطر هم اندیشه و اثار و نوشته و اعتراض هایشان باید جدی گرفته شده و در راه سعادت و بهبودی جامعه استفاده شود. اگر بلشویک ها به حرف داستایوفسکی که در قرن ۱۹ پیش بینی کرده بود "که ملت روس با ائتیست ها مواجهه شده و آنها را شکست خواهند داد و ملت روس برای همیشه ارتودوکس خواهد ماند "گوش فرا می دادند وضع امروزی روسیه شاید بهتر از الانش میشد.

برای مطالعه بیشتر در باره ضمیر نا اگاه که سرچشمه افرینش های هنری است لطفا به سایت روانکاوی استاد دکتر کرامت موللی در آدرس پائین رجوع کنید.

http://www.movallali.fr/

در بخش دوم به آن حرف سیمون دبوار خواهم پرداخت. الان باید برم.
۲۴۵۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ستاره

عنوان : نظر
بسیار به جا بود
البته نوشته شادی صدر هم خیلی سطحی بود ولی نکته ای که اینجا اشاره شد درست بود کاملا
۲۴۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : چند وجهی بودن واقعیت و حقیقت
با سلام خدمت شما آقای سهراب مختاری عزیز، خانم صدر در سخنان خود بیان میکند:
«من چندان فرقی بین حجت الاسلام صدیقی با هر یک از پسران تازه بالغ دیروز و مردان طرفدار حقوق بشر و حقوق زنان امروز نمی‌بینم؛ غیر از اینکه او اقلا در آنچه هست و آنچه می گوید، یک روتر است!»
این اندیشه و مانندهایش در نوشته ایشان زیاد است. به طور کلی اینگونه نظریات را فقط میتوان به عنوان سخنان غیر علمی که هیچگونه مبنای درستی ندارند ارزیابی کرد. نظر دادن در مورد اینگونه مسایل نیاز به برخورد علمی و متدهای منطقی دارد که متأسفانه نوشته این عزیز فاقد آنها ست. خانم صدر در نوشته خود چنان شیوه ای را در پرداختن به مسایل به کار میگیرد که انگار مخاطب یک آخوند است. متأسفانه ایشان فراموش کرده اند که روی سخنشان با ده ها هزار متخصص در رشته های گوناگون علمی ست.
و اما نوشته شما: من انتظار داشتم حداقل شما به این مسئله با دیدگاههای علمی برخورد کنید ولی افسوس که این مقاله هم فاقد چنین خصیصه ایست. پاسخ چرای قضیه را به خودتان محول میکنم . با اجازه فقط اشاره ای به اصول اولیه مسئله مینمایم که باقی راخود تان اگر خواستید پی بگیرید:
« یک واقعیت اجتماعی» صرفاً به عنوان « واقعیت یا وجود خارج از ذهن» دارای یکی دو وجه نیست بلکه « چند وجهی ست». و بسیار منطقی ست که « حقیقت نسبی مطابق با آن هم چند وجهی باشد» . لازمه کشف این حقیقت نسبی « خرد جمعی ست». بنابرین از آنجاییکه نویسنده یا سخگو معمولاً با « خرد فردی » کار میکند شیوه درست اندیشی حکم میکند که «جای خالی خرد جمعی » را محفظ نگهدارد و درتحلیل خود روشی را پیش گیرد که خواننده یا شنونده احساس کند که ضرویست تز ها توسط دیگران تکمیل و نقد و بررسی، و چه بسا در پراتیک آزمایش شوند تا بتوان به یک حقیقت نسبی دست یافت. وروشن است که برنامه های واقع بینانه در همخوانی باحقایق بدست آمده هم ، مرحله به مرحله در رابطه با واقعیت متغیر مورد نظر ، باید اصلاح و تکمیل شود. و الخ.
دریغا که هم نوشته خانم صدر و هم شما ، بیگانه با این متدهاست. اینست که هر دو نوشته فاقد ارزش علمی هستند.
با احترام ، چشم به راه نوشته های علمی و منطقی از شما هستم.
۲۴۵٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : صبا امیرخانی

عنوان : نکاتی در باره این بحث
جناب مختاری گرامی،
مطلب شما به نکات ظریف و درستی اشاره می کند که متن خانم صدر عاری از این ریز بینی و تیز بینی است به درستی اشاره کرده اید که کلیت فرهنگ ما ایرانیان کلیتی مردسالارانه و پدرسالارانه است. ضمن اینکه فرهنگ مسلط بر جهانمان نیز کم و بیش دچار همین معضل است. این اتفاقی نیست که یک شبه واقع شده باشد. اگر به این مسئله به طور تاریخی و فراملیتی بنگریم و سیر تطور و تحول تاریخی نقش زنان در اجتماع را زیر ذرره بین قرار دهیم خواهیم دید نقش اجتماعی زنان همچون مردان و هر قشر و طبقه دیگری در مراحل مختلف تاریخی دچار تحولات اساسی شده است. سیر تکامل اجتماعی و در پی آن تغییر مقتضیات جامعه و آگاهی نوع بشر از جهان پیرامونش قوانین اجتماعی را پیوسته دچار دگرگونی کرده است. تبعیض در طول این تاریخ موج می زند و زمینه های آن منحصر به تبعیض جنسیتی نیست. پدرسالاری و مردسالاری مورد اشاره صرف وجود لغت مرد و پدر امروز مسئولیتی را تنها متوجه مردان نمی کند بلکه این مسئولیت متوجه نوع بشر است. نوع بشر به معنای واقعی کلمه. نقش و جایگاه اجتماعی زن در یونان باستان یا راه دور نرویم در قاره جدید تا همین صد سال پیش چه بود؟ جایگاه زنان در تاریخ اروپا در چه سطحی بوده است؟ زنان چه درصدی از پیشرفت های علمی بشر را در طول تاریخ به دوش کشیده اند؟ چند متفکر زن در طول تاریخ می شناسیم؟ پاسخ نا امید کننده این سوال ها نه تنها در زن ستیز بودن مردان بلکه حاکی از یک نا آگاهی فاجعه بار اجتماعی است. نگاه خانم صدر درمطلب مورد اشاره شما نگاهی تاریخی نیست. مبدا تاریخ را تولد خویش پنداشته ظرف مکانی آنرا جامعه بحران زده ایران در آن سال ها. آیا خانم صدر هیچگاه از خود این سوال را پرسیده اند که آیا مردان نیز در طول سالیان اخیر در ایران پس از انقلاب مورد ستم نبوده اند؟ واقعا در حکومت جمهوری اسلامی مردان تحت ستم نبوده اند و هیچ ظلم و فشاری را متحمل نشده اند؟ نگاهی که امروز برخی زنان فعال در عرصه امور زنان به وقایع سال های اخیر دارند بسیار خطرناک است. آیا زنان در جامعه اروپایی امروز تحت تبعیض نیستند به راستی؟ آیا نشده است در خیابان های فرانکفورت به زنی تعرض شود؟ یا به کودکی در مدرسه ای در نیویورک؟ نقش زنان در رسانه های غربی چیست؟ ایا ایده آل خانم صدر چنان الگویی است؟ من توجه شما را جلب می کنم به صحبت های ایشان در مصاحبه با بخش فارسی تلویزیون بی بی سی که ایشان انقلاب ۵۷ را انقلابی مردانه می دانند و امروز معتقدند نتیجه آن انقلاب مردان شد این و لذا اکنون نوبنت ما زنان است. آیا یک تحول اجتماعی چون انقلاب را برچسب جنسیتی میزنند؟ این نگاه است که چنان مقاله ای کوته بینانه ای را تولید می کند. نگاهی که که از زاویه ای غلط ناشی از بی اطلاعی و شاید سو نیتی که فعلا منشا نا مشخصی دارد به وقایع تاریخی می نگرد. محاکمه می کند و محکوم می کند. رای در آن مصاحبه صادر شد نه در مقاله اخیر ایشان . اتفاقا در پس مقاله ای که شما به دفاعش قلم زده اید یک نگاه تنگ وجود دارد. جایگاه زنان، مردان، کودکان، سیاهان، جهان سومی هاف مسلمانان، یهودی ها، مسیحیان، گربه های خیابانی و...هر روز و هر لحظه در دنیا در حال دگرگونی است. جامعه ایران مستثنی از این تکامل تارخی نبوده است. چشم بستن بر روی واقعیت ها و در تاریکی تیر پراندن نه تنها مشکلی از معضلات زنان کم نمی کند که به بازتولید روابط پدرسالارانه کمک می کند. من از خانم صدر می پرسم اگر جنبش مردمی امروز ایران یک جنبش زنانه است (عبارتی که اعتقادی به آن ندارم و اصلا اصراری بر برچسب زدن جنستی به آن ندارم و لزومی هم برای آن نمی بینم) با ادبیات خود ایشان اگر بخواهیم در بحث پیش رویم چند درصد از کشته شدگان چند ماه اخیر زن بودند و چند درصد مرد؟ دستگیر شدگا و زندانیان چطور؟ آیا ایشان منتظرند چند سال بعد در صورت شکست این جنبش باز علل شکست آن را مردانه بودنش تصویر کنند؟ روابط جای بر معادلات اجتماعی بسیار پیچیده تر از نگاه تقلیل گرایانه و خصمانه ایست که نگاه خانم صدر نمایندگی اش می کند. حال ایشان در قالب نگاه جنسیتی و برخی در ایران در قالب قومیتی آن. جنس یکی است موارد متفاوت است.
۲۴۵۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست