سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نقدی بر مصاحبه خانم اختر قاسمی با شاهزاده رضا پهلوی - داریوش مجلسی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : اصل پنجاهم قانون اساسی: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ساواکی ها و شاهپرستان باید نگاه کنند که واقعا فرمانفرمائی بری و بحری با شاه بوده یا امریکا. همین خیانت که شاه اختیارات اصل پنجاهم قانون اساسی را به بیگانگان سپرد کافیست که اورا خائن به منافع ملت ایران بدانیم و سرنگونی او را توسط مردم ایران جشن بگیریم
**********************************************

ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۵۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فساد در دربار پهلوی

عنوان : به شب پرستان
فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.
مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.
این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟! راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.
به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.
با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.
۲۵۱۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شکوه

عنوان : خرد جمعی ایرانیان تعیین خواهد کرد.
ملت ایران با خرد جمعی خود سرنوشت خود را رقم خواهد زد و دیگر هیچکس و گروهی مجاز نخواهد بود بجای مردم تصمیم بگیرد و افکار و عقایدش را به دیگران تحمیل کند. دوران دیکتاتوری و استبداد در ایران بسر آمده است. هر فرد یک رای دارد و در آینده آن رای را به صندوق خواهد انداخت و در سرنوشت کشور به اندازه همان یک رای خود سهیم خواهد شد. خرد جمعی ایرانیان تعیین خواهد کرد که چه میخواهد و نمی خواهد.
۲۵۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نسیم

عنوان : به خانم شکوه
کاربری که جواب شما را داده بود به نظرم نوشته اش اعتراض به شما بودچرا که میخواستید کاربران طوری بنویسند که شما خوشتان بیاید ولی فکر میکنید برخورد شما بی ادبی نیست? من تعجب میکنم که شما از طرفی سعی میکنید بگویید هرکه هر نظری دارد بگوید و ازطرفی به دو کاربر ایراد مییگیرید که چرا در باره رژیم جنایتکار شاه نوشته اند و یک کاربر به شما اعتراض میکند و شما هم ماهیت واقعی تان را نشان میدهید. شما واقعا بی ادبانه به نظرات دیگران برخورد کردیدو خودتان را لو دادید. به نظر من۲ کاربران به نظر اول شما مستقیما برخورد هم نکرده بودند و فقط نظر خودشان را نوشته بودند حالا شما اگر صداقت دارید یک بار دیگر نظر اخری خودتان را بخوانید و ببینید چقدر مودبانه نوشتید
۲۵۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرهنگ بیانی

عنوان : قابل توجه شکوه بی ادب:ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود وبا بی ادبی شاه پرستان و خمینی پرستان هم اگاه است
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.

تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.

بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.

این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.

هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.


آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.

بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.

«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.

منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.

ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۵۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خانم شکوه شما فرهنگ شاهنشاهی داریدو بی ادبی با چاپلوسی برای شاهنشاه جزو ان است

عنوان : نمونه فرهنگ شاهنشاهی و چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ که شکوه خانم درجواب به کاربر دیگر میدهد
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»

سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه می‌نوشت:

مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۵۰۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شکوه

عنوان : من با بی ادبان دهن به دهن نمی شوم. نظرم را هم داده ام و رویش می ایستم. اگر از نظر من خوشتان نمی آید بمن مربوط نیست..
در جواب به تمامیت خواهانی که بمن بی احترامی کردند باید بگویم که من حاضر نیستم که شخصیت خود را پایین بیاورم و با بی ادبان و زورگویان دهن به دهن بشوم. تربیت خانوادگی هر کسی از رفتار و کردار و گفتارش معلوم میشود. من از ادبیات خمینی و احمدی نژاد انقدر متنفرم که هیچوقت بخودم اجازه نمیدهم مثل آنها و امثال آنها که در این سایت هم کم نیستند جواب بدهم.

قانون اساسی حقوق بشری را هم برای همین لازم داریم که هر کسی زور گفت را تحت تعقیب قانونی قرار بدهیم تا دیگر پا فراتر از گلیم خودش نگذارد و یاد بگیرد دخالت در کار دیگران نه تحمل میشود و نه بدون مجازات رها میشود. هر ایرانی یک رای بیشتر نخواهد داشت و رای هیچکس از رای دیگری کم ارزشتر و با ارزشتر نخواهد بود. دیگر هیچکس مثل خمینی جرئت نخواهد کرد که اعلام کند که ۳۰ میلیون میگویند نه من می گویم آری. اجازه نمیدهم کسی در حق رای من دخالت کند. با بی ادبان هم دهن به دهن نمیشوم چون بر خلاف اصول من در زندگی منست. نظرم هم را داده ام و رویش می ایستم و اگر از نظر من خوشتان نمی آید بمن مربوط نیست.

من با بی ادبان دهن به دهن نمی شوم. نظرم را هم داده ام و رویش می ایستم. اگر از نظر من خوشتان نمی آید بمن مربوط نیست..
۲۵۰۰٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به شکوفه خانم

عنوان : آنکه ناموخت از گذشت روزگار نیاموزد ز هیچ اموزگار
شما لطفا نقش ولایت فقیه را بازی نکنید اگر از نظری خوشتان نمیاد احتیاج به خواندن ان ندارید اصلا به شما چه مربوطه که کی چی مینویسه مگر من از شاه خوشم میاد با اون نظر مسخره ات که نوشتید شاه انتخابی باشه برای ۱۰-۱۵ سال مگر نمایندگی شاه طلبان را داری که از نظرات ضد سلطنتی ناراحت میشوی. به نظر من گذشته چراغ راه اینده میباشد و کسی در باره سلطنت انتخابی مینویسد هم باید قبول کند که تاریخ در بارح سلطنت قضاوت کرده استوبهتر است نظرت را بنویسی و همان ازادی که برای خودت میخواهی برای دیگران هم قائل باشی. در اینجا ما احتیاج به ولایت فقیه و سازمان امنیت نداریم که بگوید چی و چی جوری بنویسیم
۲۴۹۵۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شکوه

عنوان : به دو نظر دهنده پیشین
نظرتان را مختصر و مفید بنویسید تا جالب باشند. این چیزهایی که کپی کرده اید را ۳۰ سالست همه جا پیدا میشود و کهنه است. باید بدنبال راه حل های عملی بود که با مشارکت آحاد ملت انجام گیرد وگرنه ما باز هم ۳۰ سال دیگر از قافله دمکراسی دور بمانیم. زمان تحمیل یک طرز تفکر در ایران بسر رسیده است و من چاره ای ندارم که برای آزادی دگر اندیش مبارزه کنم تا آزادی خودم را تضمین کنم. هر کسی یک رای دارد که ارزشش نه بیشتر از رای نفر بعدیه و نه کمتر. منکه به مخالفم نمی توانم بگویم تو حق نداری مشروطه خواه یا جمهوریخواه باشی، مسلمان باشی یا گبر....بخودش مربوطه.
۲۴۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پیشبینی استالین در رابطه با سلطنت محمدرضا پهلوی

عنوان : استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت.
تاج الملوک
استالین ایرانی بوده و نام اصلی او یوسف یوسف زاده بوده است . این جملات را تاج الملوک مادر محمد رضا شاه و همسر رضا شاه از دیدار خود با استالین و از زبان خود استالین نقل می کند . تاج الملوک که بر خلاف رضا شاه که فارسی را هم کاملا بلد نبود ، به سه زبان زنده دنیا مسلط بود ؛ در کتاب خاطرات خود از دیدار با هیتلر ، استالین و دیگران می گوید . نکته بسیار جالبی که دراین خاطرات وجود دارد ، نقش تعیین کننده تاج الملوک درتصمیمات حکومتی در این دو دوره است. او در پشت بسیاری از تصمیمات مهم سیاسی دوران رضاشاه و حتی سالهای پرحادثه سلطنت محمدرضا پسرش بوده ولی در معیت رضا شاه مجالی برای خود نمایی نداشته . او حتی با تمام کارگزاران نظامی و غیرنظامی این دو دوره از نزدیک آشنا و در تعیین سرنوشت و پست و مقام آنها تاثیر گذار بوده است .
کتاب خاطرات ملکه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا که کمتر درباره آن صحبت شده حاوی مطالب مهمی درباره ملاقاتهای سیاسی محمدرضا با استالین و هیتلر و دیگران است . در بخشی از کتاب او درباره دیدار خود و محمد رضا با استالین به نکات جالبی اشاره می کند و می نویسد :
ازبازی تقدیربا استالین که دشمن هیتلربود هم ملاقات داشته ام. موقعی که رضا ازایران خارج شده ومحمدرضا به سلطنت رسیده بود، درتهران یک کنفرانس سران متفقین برگزارشد ورئیس جمهوری آمریکا، نخست وزیر انگلستان ورهبراتحاد شوروی به تهران آمدند.
هیتلردچاربیماری روانی بوده است. این مرد دیوانه با روشن کردن آتش جنگ جهانی دوم میلیونها انسان را به کام مرگ کشاند و فقط ۲۲ میلیون نفرازمردم روسیه قربانی امیال شیطانی او شدند و جان خود را ازدست دادند.
درآن موقع محمد رضا جوان بود وانگلیسیها وآمریکائیها هم چون ایران را اشغال کرده بودند خود را حاکم ایران میدیدند وحاضرنشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادارکردند تا به دیدن رئیس جمهوری آمریکا ونخست وزیرانگلستان برود. اما «یوسف استالین» شخصا به کاخ سعد آباد آمد وبا شاه جوان ایران ومن که مادرش بودم ودختران وسایرفرزندان رضا ملاقات کرد وعصرانه خورد.
خوب. شما میدانید که استالین رهبراتحاد شوروی، یعنی گترین کشور جهان، بود. استالین که درشوروی و درهمه دنیا به او « مرد آهنین» میگفتند نقش اول را درپیروزی متفقین وشکست حکومت آلمان داشت. درحقیقت اگر مدیریت « استالین» نبود جنگ به نفع هیتلر تمام میشد.استالین ومردم شوروی ازخودگذشتگی فوق العادهای کردند و بیشتراز۲۷ میلیون نفرکشته دادند تا هیتلررا واداربه شکست کردند.
استالین درموقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او «یوسف یوسف زاده» وازاهالی گرجستان واصلا ایرانی است. محمد رضا ازاین حرف استالین به وجد آمد واظهارخوشحالی کرد که استالین اصالتا ایران میباشد.
به نظرمن استالین شبیه کشاورزهای قلچماق وقوی هیکل روستایی بود. به دستهایش نگاه کردم دیدم خیلی قوی ودارای انگشتان زمخت وگوشت آلود است.
مداوم پیپ میکشید وهر دو سه جملهای که میگفت ویا میشنید با صدای بلند میخندید.
درخلال صحبتهایش اصلا اسمی از رضا نیآورد، فقط ازمحمد رضا پرسید که درکجاها درس خوانده است؟ محمدرضا برایش توضیح داد که درسوئیس بوده است. استالین گفت که در یک مدرسه مذهبی درگرجستان درس خوانده ولی بعدا ازمدرسه مذهبی فرار کرده و تحصیل را هم رها کرده است!
اوهمچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند هم سن وسال او دارد که تحت اسارت آلمانیها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت درآمده است.
استالین که متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان اوهستند و یک رهبر نمی تواند وقتی فرزندان دیگرهموطنانش در جنگ کشته میشوند فرزند خود را درجای امن پنهان کند وبه جبهه نفرستد.
ما همگی تحت تاثیرشخصیت جالب واستثنائی استالین قرارگرفته بودیم و باید بگویم که من هنوزتحت تاثیرشخصیت آن مرد بزرگ هستم و تا امروزاو را فراموش نکرده ام.
البته همین آقای « استالین» که مرد خوبی بود یک کار بدی هم قبلا درمورد ما کرده بود وتیمورتاش را که وزیردربارشاهنشاهی بود به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما یک وقت متوجه شدیم که خیلی دیر بود!درحقیقت تیمورتاش ازهمان اوایل ورود به دربار و نزدیک شدن به رضا مامور شوروی بود و ریز وقایع دربار و منویات و تصمیات رضا را به شورویها اطلاع میداد. تیمورتاش دستگیروزندانی شد، بعد هم اورا درزندان راحت کردند، اما چون آدم سفت وسختی بود هرگز به جاسوس بودن خود برای شوروی اعتراف نکرد ومدام پافشاری میکرد که این داستان را انگلیسیها برای او ساخته اند تا او را نابود کنند.
درسالهای بعد که پسرم جانشین پدرش شد و سلاطین زیادی به ایران آمدند اکثرآنها را با بانوانشان ملاقات کردم. ولی هیچکدام آنها را مانند هیتلرو استالین نیافتم.
درمورد استالین این نکته را هم باید بگویم برعکس آنکه ما شنیده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسیارمهربان وخنده رو وبذله گو بود. برعکس هیتلرکه مدام پلکهایش را بهم میزد و دور اطاق راه میرفت و روی پاهایش چرخ میزد وحرکات عجیب وغریب میکرد، استالین خیلی راحت و آرام وآسوده بود ویک نوع لبخند شیرین ودلچسب وآرامش بخش در تمام صورتش پهن بود. این نوع رفتارازرهبر بزرگترین کشورجهان که مردمش درخط اول جبهه جنگ قرارداشتند و از مردی که فرزند ارشدش دراسارت آلمانیها بود بسیار برای ما عجیب به نظرمی رسید. موقعی که استالین با ما دست داد جملهای به روسی گفت که جزمن دیگران معنای آنرا نفهمیدند. یک نفردیلماج سفارت روسیه که همراه او بود گفت: « رفیق استالین میگوید زبان فارسی نمی داند آیا دربین شما کسی هست که زبان روسی بداند؟»
من گفتم: « دا» استالین رو به محمد رضا کرد و جمله دیگری را به زبان آورد.
من معنای آنرا فهمیدم ولی چیزی نگفتم. بهمین خاطردیلماج سفارت روس جمله استالین را ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: « حتما شاه جوان ایران زبان انگلیسیها را میداند…» محمدرضا به علامت تائید سرخود را تکان داد و گفت» بله. انگلیسیها، فرانسه و آلمانی را صحبت میکنم .
استالین خندید وجمله دیگری را به زبان آورد.دیلماج فورا ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: ممکن است شما زبان امپریالیستها را خوب یاد بگیرید اما هرگزنمی توانید ازنقشههای آنها مطلع بشوید!»استالین دراین ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر) بلکه یک پدربزرگ ( مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین چند نصیحت تند و صریح به محمد رضا کرد و به او گفت فئودالیسم یک سیستم قرون وسطائی است و شاه جوان ایران اگرمی خواهد موفق شود باید کشاورزان را ازدست استثمارگران نجات دهد و زمینها را به آنها بدهد.اوهمچنین به محمد رضا گفت نباید به حمایت امپریالیستها مطمئن باشد زیرا آنها همانطورکه رضاشاه را ازمملکت بیرون انداختند اگرمنافعشان به خطربیفتد او را هم ازکشوربیرون خواهند انداخت.استالین با آنکه میدانست ما ناراحت میشویم، اظهارداشت شاه جوان بهتر است دراولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذارکند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرون وسطایی است جمع آوری نماید!
استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت. محمدرضا و ما هیچ نمی گفتیم و فقط گوش میکردیم. درپایان محمد رضا به استالین گفت: «من از توجهات شما تشکر میکنم. اما نوع حکومت ایران را مردم ایران انتخاب کرده اند وتا وقتی مردم اینطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم کرد!» بعد استالین که متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی ازما کرد و وقتی فهمید پدرمن ازمهاجرین قفقازی بوده و زبان روسی میدانسته خیلی اظهارخوشحالی کرد وگفت قفقاز به واسطه کوهستانهای صعب العبورو جغرافیای خشن مهد پرورش مردان سخت کوش است وخیلی ازمردان ناحیه قفقازدرصف مقدم جنگ با آلمانها هستند. درآن موقع قفقاز یک منطقه وسیع درجنوب شوروی به مرکزیت تفلیس بود وجمهوریهای مختلف مثل آذربایجان وارمنستان وغیره وذالک وجود نداشت. وقتی مجلس کمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا کمی این پا وآن پا کرد و گفت: « آیا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالین با سلطنت من مخالف هستند؟!»
استالین گفت: دولت شوروی به واسطه مسلک خود حامی ملتهای تحت استعماروسلطه امپریالیستها است وبطورکلی با حکومتهای فردی مخالف است اما درامورداخلی آنها دخالت نمی کند وامیدواراست خود مردم این کشورها حقوق ازدست رفته خود را استیفا نمایند!»
بعد چون متوجه شد که محمدرضا ازاین پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپریالیستها تا روزی که یک قطره نفت درایران وخاورمیانه موجود است این منطقه را رها نخواهند کرد واتحاد شوروی قصد ندارد با امپریالیستها وارد جنگ شود. بنابراین با حکومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد کرد. ما معنای این حرف را خوب نفهمیدیم وفکرکردیم که استالین ما را به عدم مداخله شوروی درامورایران مطمئن کرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالین خیلی صریح شاه جوان را عامل امپریالیستها معرفی کرده و درواقع به ما صراحتا توهین کرده است. منظور ازامپریالیستها درسخن استالین آمریکا، انگلیس و کشورهای اروپا بودند.
البته استالین آلمان را هم امپریالیست میدانست ومی گفت این جنگ (جنگ جهانی دوم) یک جنگ میان امپریالیستها برسرتقسیم غنائم و مناطق نفوذ است که پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن کشیده اند.
استالین درموقع ترک کاخ سعد آباد ازچند تابلوی نقاشی موجود درکاخ بازدید کرد وبخصوص تابلوهای کمال الملک بسیارمورد توجه اش قرارگرفت وبه محمد رضا گفت چه فایده دارد که این آثار با ارزش هنری را دراین کاخ محبوس کرده ومردم کشورت را ازدیدن آنها محروم ساختهای ؟!ارزش این آثاروقتی است که همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. این خود خواهی شما است که چنین آثاری را برای تزئین کاخ خود قرارداده و حق مردم برای تماشای آنها را پایمال کرده اید. این یک اخلاق منحط امپریالیستی است.ما از این حرفهای استالین خیلی رنجیده خاطرشدیم. اما درآن وضعیت نمی توانستیم اعتراض بکنیم.
البته روسای ممالک آمریکا وانگلستان به ملاقات محمدرضا نیامدند وتوهین آنها بزرگترازحرفهای سرد استالین بود. ما خیلی تعجب کردیم که دیلماج سفارت روس، سفیرروسیه درتهران و چند نفری که همراه استالین بودند درحضوراوآب میخوردند، راحت میخندیدند وپایشان را روی پایشان میانداختند و یا سیگار میکشیدند.آنها درخطاب قراردادن استالین هم هیچ عبارت محترمانهای به کارنمی بردند و فقط به او میگفتند: « رفیق استالین!» و این برای ما عجیب بود که روسها اینهمه نسبت به رهبر خودشانبیادب باشند. یک میرزای ادارات ما بیشتر ازاستالین کبکبه و دبدبه دارد .
۲۴۹۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست