سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شب های سفید لنینگراد، من و فرمانده سپاه پاسداران! - خسرو صدری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : خسرو صدری .

عنوان : یک نکته:
خواجه عبدالله انصاری می گوید: "دروغ مگو؛ راستی که به دروغ ماند ، آن هم مگو".

در بازگویی شتابزده این ماجرا، سعی من هم بر آن بود، که از "راست"های ، شبیه به "دروغ" هم صرفنظر کنم. با این حال شاید در موردی مثل "همسلیه دیوار به دیوار شدن "، با محسن رضایی، این مساله را رعایت نکرده باشم. چون به عقل سلیم شاید ثقیل آید که در هتلی به آن بزرگی چنین اتفاقی افتد. در هر صورت او نیز در همان طبقه سوم از آسانسور خارج شد و به اتاق جنب اتاق من رفت. این که در آنجا اقامت داشت ، یا برای صحبت با دوستانش به آنجا رفت ، را نمی دانم.
۲۵۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : توده ای در سرزمین عجایب

عنوان : میگوید من پاسپورت کمونیستی داشتم پس باید به من جا میدادند ! طبقه حاکم رانت خوار تازه این بابا مثل لبنانی ها بوده ( روس نبوده ) ! منظورش چه پاسپورتی است ؟ ایرانی ؟ یا روسی از حزب کمونیست ؟ بعدا شاید بگوید .
این آقا صدری جیمز باند ( نوع ک گ ب )آنوقت اصرار داره ما باور کنیم استالین جنایات کار نبود و شوروی سابق مهد دموکراسی و بهشت موعود بود . فقط این موارد را با ج ا چک کنید با بقیه کارتان نباشد
می گوید آژانسی بود که بلیت بدون ویزا به سوئد میداد - همان قاچاق آدم در ج ا . چرا باید مردم از بهشت برین قاچاقی در برن؟
میگوید یارو آمد هتل راهش ندادند ، یا یارو شاید سبیل مامور هتل را چرب کرده بود ( رشوه خواری کمونیستی ) ،
میگوید من پاسپورت کمونیستی داشتم پس باید به من جا میدادند ! طبقه حاکم رانت خوار تازه این بابا مثل لبنانی ها بوده ( روس نبوده ) ! منظورش چه پاسپورتی است ؟ ایرانی ؟ یا روسی از حزب کمونیست ؟ بعدا شاید بگوید .
میگوید اول راه نداد بعد راه داد ! بامزه است مثل قاچاق چی ها در ج ا گوشی را برداشت و سیاه بازی !
میگوید در این هتل روسها که می آمدند باید برگ مرخصی داشتند ( کنترل ک گ ب بر مسافر خانه ها ! مثل اداره اماکن ج ا )
میگوید چون رضایی من را شناخت که ایرانی هستم فورا یک کت چرمی ( ک گ ب ) گذاشتند مواظب من ! ک گ ب مثل ساواما مشکوکین را تعقیب میکند . آدم بیکار هم زیاد دارد . معلوم نیست چرا به جای این جیمز باند بازی از حزب کمونیست که پاسپورت به او داده نپرسیده اند یا جاشو عوض نکرده اند . مگر اینکه ایشان عضو اداره دیگری از ک گ ب بوده و ان کت چرمی از جای دیگر .
با تمام این بازیها ایشان بر گشته ایران !
ان جایی که در سال های بعد از ۶۰ سعید امامی ها به احمد خمینی هم به عقیده همین توده ایها رحم نمیکردند بماند برای داشتن یک اعلامیه طرف اعدام میشد.
منتظر بقیه ماجرا های جیمز باند صدری باشید.
۲۵۱٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : خسرو صدری .

عنوان : توضیح:
با تشکر از آقای سهراب مبشری ، بخاطر تذکر درست : رفسنجانی ، آن هنگام رئیس مجلس و نه رئیس جمهور بود.

انگیزه نوشتن این خاطره ، همان گونه که اشاره کرده ام ، مطلبی است که در ایران امروز در باره این دستان دیدم. داشتم توضیحی برای سایت فوق می نوشتم که ناگهان به این فکر افتادم که شاید شرح کل ماجرا برای بعضی ها جالب باشد .

مشخص است که این نوشته حاوی هیچ پیامی ، از جمله نفی شکنجه و آزار مخالفان در ج.ا نمی باشد.
۲۴۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سهراب مبشری

عنوان : در آن زمان رفسنجانی رئیس جمهور نبود
با درود، در تاریخ مورد نظر شما رفسنجانی هنوز رئیس جمهور نبود. انتخابات ریاست جمهوری روز ۶ مرداد ۱۳۶۸ برگزار شد.
۲۴۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از :

عنوان : خوب که چی؟
چشم حزب توده روشن شد که پاسدار بیسواد رضایی را یک توده ای در هتل به همراه برادران جنایتکارش دید. اگر یک تف به صورت او می کرد شاید این خاطره جالب می بود اما نه تنها تف که نکرده بلکه در سال ۱۹۹۲ به "وطن" بر می گردد و شکنجه "نرم" می شود. سوال این است که آیا در آن زمان هنوز حزب طراز نوین که هوادار یا عضو او در هتل "سوسیالیسم واقعا موجود" پاسدار بیسواد رضایی را می بیند هنوز خود را در "خط ضد امپریالیستی امام خمینی" می دانست و یا آماده جهش به خط "اصلاح طلبان" یا همان "خط امامی" های سابق بودند؟! بهرحال خوشوقتی این جان بر کفان "حزب طراز نوین" بود که با چشم خود افتضاحی را که در آن بودند را دیدند شاید کمی عرق شرم بر پیشانی آنها می توانست ظاهر شود اما این نیز بعید به نظر می رسد!
۲۴۹۶۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست