از : جواد
عنوان : آقای احمدی با انصاف !
شما که انصاف و دموکراسی می دانید از کجا می دانید که مقاله نیکفر را منتقدان نخوانده اند؟ از آن دست تاییدیه های دانشگاهی و تایید این شخص و آن شخص احسان طبری یک خروارش را در سطح جهانی و داخلی داشت و دیدید سر از کجا در آورد. حرف مقاله نیکفر همان است که در پایان مقاله آورده , این را همکاری او با گنجی ها و امثالهم هم تایید می کند,زمان این دست تعارف ها سر آمده است , سخن از تلطیف دین نیست صحبت بر سر تلطیف جمهوری اسلامی است .
۲۷۴۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹
|
از : احمدی
عنوان : انتقاد به منتقدان بی انصاف
نظرات را که می خوانم به این نتیجه می رسم که بیماری حقد و حسد و عدم تحمل و بی فرهنگی فقط مختص حکومتی ها نیست. مثلاً خواننده ای به آقای دکتر نیکفر نهیب زده که ننویسد. نیکفر تا جایی که من می دانم نویسنده یکی از بهترین کتابها در مورد حقوق بشر است، کتابی عالی در مورد بحث با بنیادگرایان به فارسی ترجمه کرده، دهها مقاله در مورد موضوعات اجتماعی و سیاسی از زاویه فلسفی نوشته و یکی از مهمترین منتقدان دین به طور کلی و روشنفکران دینی است. حالا اگر ننویسد آیا خیال آن خواننده محترم راحت می شود و فکر می کند دیگر یک پیروزی به دست آورده است؟ اگر این طور است، آن خواننده محترم دیگرچه مخالفتی با حکومت اسلامی دارد؟ از تفسیرها معلوم شود که منتقدین مقاله را نخوانده اند، به نظرم سوادش را ندارند و عادت کرده اند شعار بشنوند. اگر حرفی برای گفتن داشتند یک چیز جدی تر می نوشتند. به هر حال فراموش نکنید که نیکفر در مورد چیزی که می نویسد تخصص دارد و این تخصص را دانشگاههای آلمان تأیید کرده، نه گنده گویی این یا آن غرغرکن کنار صحنه. اگر منتقدان اهل خواندن مطالب جدی بودند شاید می دانستند که کسانی مثل حسن لطفی، ادیب سلطانی، داریوش آشوری و فولادوند در مورد نیکفر چه نظر داده اند.
۲۷٣۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹
|
از : مازیار سامانی
عنوان : آشفته گو ناپذیر
فلسفه یا سفسطه بافی
جناب!
این پرگویی های برای توجیه چه امری است؟ کلیه آنچه می نویسید جز از این شاخه به آن شاخه پریدن، و اوهام خود را تحلیل اجتماعی نام نهادن حاصلی در پی ندارد و البته این بماند که معرفت خواننده را هم به سخره می گیرید.
این صغرا کبرا چیدن ها برای حقنه کردن امری شخصی در عرصه عمومی را برادران پاسدار و فدائیان خمینی و لنینی در سال های اول انقلاب ننگین اسلامی و پیش و بسیار بعدتر از آن برای چندمین بار در اشکال مختلف آزمودند. حالا شما و هم پیالگی هایتان در خارج از کشور در سمت محلّل، پس از این سال های دوزخی که خود آخوند و نوچه هایش سوراخ دعا را گم کرده اند، می خواهید آب رفته را به جوی لجن آلود و متعفن « روشنفکران دینی» !! که چهرهء دیگر و مشاطه گر همین توحشی هستند که سی سال آزگار هر شهروند این سرزمین، از کرد و آذری و فارس و ترکمن و عرب و لر را به خاک سیاه نشانده است، باز گردانید!! آن از تئوری بافی های پیش از انقلاب ننگین این هم از توجیهات کنونی اتان.
اندکی شرمساری! از سوی چه کس یا کسان به شما نقش تحلیل گر مسائلی که به شما مربوط نیست داده شده؟ اگر ما مردم بگوئیم دست از سرمان بردارید و پشم یتان را برای خود و عبای آخوند بریسید دست از سر و جان سوخته ما بر می دارید یا خیر؟
لابد آن اوباش و اراذل حزب الهی از نظر شما مردم ایران به حساب می آیند که می خواهید توسط و به یاری جایزه بران و درو کنان عقل امثال شما به «تلطیف» فاشیسم حزب الله فائق آئید!
زهی خیال سفسطه باف!! مردم در هر زمان در برابر اعمال خود مسئول هستند. چاقو کشان حزب الله از آخوند و مکلا باید روزی پاسخگوی اعمال شرم آور گذشته و حال خود باشند. مگر در آن آلمانی که شما مشغول سفسطیدن هستید، انبوه و بی شمار شهروندان فاشیست از هیتلر آدمکش حمایت نمی کردند؟ آیا آن افراد از نظر شما شهروندانی مسئول در برابر اعمال خود بودند که می بایست افرادی چون شما در آن زمان هم پیاله اصلاحگران فاشیست هیتلری می شدند تا آن دیوانگان مردم نما را سر عقل بیاورند؟
امثال شما قیاس مع الفارقی هستند که فضا را خاک آلوده تر و تارتر می کنند. بساط پرگویی اتان را به همان جلسات مستعاری ونام های مستعار محدود کنید سنگین تر خواهید بود. مباحث شما و « توجیه محال» اتان برای من به عنوان جزئی از مردم، گوش آزار و جانفرساست.
۲۷٣۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹
|
از : سکولار لطیف
عنوان : آقای جمالی گرامی
با تشکر از پاسخ شما و همه تلاشی که در روشنگری می کنید. انتظار ما از شما خیلی زیاد است، میدانم. دلیلش اینست که ما به اندازه کافی روشنگر نداریم. روشنفکر هم کم داریم. نظر آخرتان مرا یاد حرفی می زند که دوستی بمن سالها پیش گفت. او با فردوسی آشناست و من نیستم ولی لب کلام او را بمن می گفت. او بمن گفت که در داستانهای فردوسی اهریمن هیچوقت نابود نمی شود چون نابود شدنی نیست بلکه کنترل شدنی است. اگر به بند کشیده نشود ویران می کند پس باید به بند کشیده شود. آنچه شما درباره اسلام می گویید به بند کشیدن اسلام و حصار کشیدن بدور آنست. اگر اشتباه می کنم مرا هیگاه کنید. سپاسگزارتان خواهم شد.
از زحمات شما متشکرم که در این ۳۱ سال افرادی مثل شما بسیاری از ما را از بند خرافه و خرد گریزی نجات دادید. بله، افرادی مثل شما آقای جمالی. من روزی حاضر بودم کارهایی را بکنم که اسلام از من می خواست، بدون آنکه وجدانم ناراحت شود. این چه دینی است که وجدان انسان را در بند می کشد و آنرا سرکوب می کند تا جاییکه انسان را آنقدر مریض می کند که حاضر است هر کاری غیر انسانی را بدون عذاب وجدان بکند. آقای جمالی، اگر برای انسان هایی مثل شما نبود که آیین مهر و انسانی و عاری از تنفر و کینه را نشان دهید ما چگونه خلایی که در وجودمان بعد از پس زدن اسلام بوجود آمده بود پر می کردیم و حیران نمی شدیم. من ممکن است سواد زیادی نداشته باشم ولی انقدر فهمیده ام که من حق ندارم عقایدم را به دیگری تحمیل کنم و اجازه ندهم کس دیگری با من اینکار را نکند. من به ایران رفت و امد دارم. در کلان شهرهای شیعه مثل تهران اسلام شیعی واقعا چنان افولی کرده که مایه شادی منست. مساجد خالی فراوان است و درصد کسانی که نماز و روزه بجا می آورند خیلی پایین است. مرسی
۲۷٣۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : تنها راه تلطیف شریعت اسلام
تنها راه آزادی و استقلال ایران ، آنست که اسلام ، درچهارچوبه « اصل قداست جان وخرد انسانی » قرار داده شود که که بنیاد فرهنگ ایرانست .شریعت اسلام درایران ، فقط حق موجودیت خواهد داشت ، اگز خود را در چهارچوبه « اصل قداست جان وخرد انسانی » قراردهد . «جمهوری ایرانی » ، این معنا را دارد . فرهنگ ایران ، رویاروی شریعت ِبی فرهنگ اسلام میایستد . بدینسان، حق امر به معروف ونهی ازمنکر، وحق فتوای قتل و حق فتوای جهاد و فصاص ، بکلی کنار نهاده میشوند ، و آخوند ، قدرت خود را به کلی بااین ها از دست میدهد .
این فرهنگ ، همان سخنیست که رستم به بهمن زرتشتی که دست به خشونت جهادبرای ترویج دین زرتشتی زده بود گفت : زمن هست تا هست ایران بپای . این همان حرفیست که ایرج که ارتا یا سیمرغ باشد به زورمندان وفهرورزان آن زمان گفت : میآزار موری که دانه کش است که « جان» دارد و جان شیرین خوش است . این همان حرفیست که حاقظ گفت : مباش در پی آزار ( قهرونهدید ) هرچه خواهی کن --- که درشریعت ما ( این شریعت همان دین مردمی ایرج هست ) غیر ازاین گناهی نیست. قدرت آخوندها را فقط وفقط با « اصل قداست جان وخرد انسانی » میتوان مهارکرد، نه با اسلامهای راستین ، که مانندقارچ ازهرطرف میرویند ، و وجه مشترک همه اشان ، دروغ است . جمهوری ایرانی ، بر پایه این اصل قرار میگیرد و همه حقوق بشر ازاین اصل، استنتاج میگردد.
۲۷۲٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : خاوران
عنوان : یادش به خیر!
یه بابایی بود به نام زاگرسی. آدم بسیار با سواد و وزیده قلم و رک و راستگو و عمیق فکری بود. فوق العاده انتقادی و صادقانه می نوشت. نمی دونم چه بلایی به سرش رفته یا کجاست. شاید هم خونه نشین شده باشه از دست اینهمه روشنفکران بی همتا!. الله اعلم!. اون واقعا یه منتقد درجه یک و اصیل در مقابل نظرات افرادی امثال آقای نیکفر بود. من به تصادف این مقاله ی اون را در گوگل پیدا کردم. عچب قلم ژرفی داره. به نظر من، آقای نیکفر باید یه بار که شده، قرآن را درست بخونه تا متوجه بشه که الله و مومنانش ، چه تحفه هایی هستند.
http://www.jamali.info/mehmanan/be_maahaak.doc
۲۷۲٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : تخم سیمرغی
سکولار لطیف اهورامزدایی: با کمال تاسف باید بگویم که نوشتن مقاله راجع به تاثیرات ادبیات و فرهنگ ماورای غنی پارسی در تلطیف دین زور و شمشیر اسلام کار بنده نیست. برای اینکه حس حسودی رقبا را بر نه انگیزم من تر جیح می دهم که مبارزه با این دین و اشاعه فرهنگ سیمرغی را در همین ستون پیامگیر ادامه دهم. رقبا چشم دیدن نبوغ بنده سیمرغی را ندارند. البته اینهمه نبوغ نه از آن خود بنده بلکه در اثر حلول تخم سیمرغ در بنده می باشد.
۲۷۲۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : سکولار لطیف
عنوان : به آقای جمالی عزیزم. نقدی از گنجی و سروش و.....
آقای نیکفر و نواندیشان دینی فکر می کنند که در دهه ۴۰ و ۵۰ اایران زندگی می کنند و جامعه ایران هنوز دین زده و خرافه زده است و غرب زده است که عوامگرا و چشم و گوش بسته باشد. در فردای فروپاشی این رژیم خواهید دید که ایران دیگر مقام بزرگترین کشور شیعه مذهب دنیای اسلام نیست. خواهید دید که شیعه به یکی مذاهب اقلیت در ایران تبدیل خواهد شد. ۶۰ یا ۷۰ درصد جامعه ایران زیر ۴۰ سال دارد و هیچ علاقه ای به دین اسلام ندارد و دین زده است. کمی مطالعه کنید و خودتان ببینید که در این ۳۱ سال چقدر مردم دین زده شده اند، چقدر به ادیان دیگر مثل مسیحیت و زرتشتی و بهاییت و بی دینی گرویده اند. آقای نیکفر و رفقا شما همه این چیزها را می دانید و نگران آینده شیعه در ایران هستید و به خاطر این از این رژیم حمایت می کنید. دلائل دیگری هم مثل سهم قشر خودتان در چپاول قدرت و ثروت ایران و حمایت انگلستان برای جلوگیری از سکولار و غیر دینی شدن ایران هم هست که منافع آنها را تامین می کند. ملت شما را چه اصولگرا و چه اصلاح طلب دروغین را نمی خواهد.
در مورد تلطیف جامعه و ادیان، شما ریاکاران بهتر از هر کسی میدانید که ادبیات فارسی ایران که یکی از بزرگترین گنجینه های ادبی بشریت شناخته شده است قدمتی بیش از ۱۰۰۰ ساله دارد که پر است از خشونت زدایی و خشونت گریزی و تلطیف اسلام شما. شاید بتوان گفت که ادبیات ایران چنین گنجینه ای نمی شد اگر خشونت اسلام در ایران اعمال نمیشد. تا ۳۱ سال پیش بخاطر همین تلطیف اسلام، ملت عاشق اسلام بود و بخاطرش انقلاب کرد. ادیبان ما در طی قرون ما از انسانیت و بشر دوستی و وظیفه شناسی سخن گفتند و مسلمان بودند و ما اسلام را از دید آنها می دیدیم و فرقی بین مولانا و سعدی و حافظ و آیت الله ها نمی دیدیم. اما وقتی امام شما در بلندگوها اعلام کرد که چرا فقط از سوره ها و حدیث های رحمت سخن می گویید و چیزی درباره روی دیگر اسلام نمی گویید، ما از خود پرسیدیم مگر اسلام روی دیگری هم دارد؟ امام شما از خشونت علی که در یک روز ۷۰۰ یهودی را سر برید گفت و ما از تعجب شاخ درآوردیم که آیا او از همان علی ای سخن می گوید که امام اول ماست؟ آیا او همان قهرمان عطفوفت ماست؟ حال با گذشت ۳۱ سال و تجربه عدل علی و اسلام ناب محمدی دیگر چهره ای از اسلام نمانده که ما ندیده باشیم. ما اسلام زده شده ایم و شما دیگر نمی توانید عقربه های ساعت را به ۳۱ سال پیش و قبل از آن سخنان زشت امام خشونت طلب خود باز گردانید و این بار با کج و معوج کردن فلسفه، اسلام و شیعه را به مقامی بازگردانید که قبل از فاجعه ملی و قادسیه دوم ۵۷ داشت. بروید دنبال کارتان و مار کشی را برای جوامع ناآگاه و خرافه زده دیگری انجام دهید. ما در این ۳۱ سال بقدری مار خورده ایم که افعی ای بزرگتر و خطرناکتر برای امثال شما در دنیا پیدا نمی شود. ما یاد گرفته ایم اعمال ایدئولوژی بخصوصی به یک جامعه باعث سقوط یک جامعه میشود و شادی و آزادی های فردی و اجتماعی و حقوق ما را نابود میکند. ما جامعه سکولار و مدرن و حقوق بشری می خواهیم و ایدئولوژی هر کسی مال خودش و در کنج خانه محقر خودش و نه برای کل جامعه.
امیدوارم آقای جمالی مقاله ای درباره نقش ادبیات فارسی در تلطیف اسلام و جامعه و حکومت گران در طی قرون بنویسند که چگونه اثر روی نگاه ما به اسلام بعنوان لطیف ترین دین و فلسفه در جهان داشت و چگونه این نگاه در طول این ۳۱ سال عوض شد. این یک وظیفه است برای روشنفکران راستین بدون غرض و مرض و نه مکارانی که میخواهند خود را روشنفکر جا بزنند.
۲۷۲۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : شریعت ضحاکی اسلام را نمیشود تلطیف کرد
فرهنگِ ایران، هزارودویست سال کوشیده است، « شریعت درُشتخوی ِضحاکی ِاسلام » را با جنبشهای خرمدینی و جوانمردی وعیاری وعرفانی... وبالاخره بابی وبهائی...« تلطیف کند »، وآنرا« فرهنگی سازد » ولی این کوششها، تنها به چهرهِ ضحاک، ماسک خدای مهررازده اند.ضحاک، هیچگاه « سیمرغ،خدای مهر » نمیشود
۲۷۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : جواد
عنوان : هدف از نوشتن این مقاله
تلاش آقای نیکفر توجیه فلسفی ِهمکاری ایشان با گنجی ها و برقعی ها و سروش ها و شیخ های دیگر در مهاجرت است , همه صغری کبری چیدن های تکراری برای نتیجه گیری نهایی ست , بیچاره فلسفه ! این نتیجه گیری را یکبار دیگر بخوانید :
".......تلاشی برای تلطیف جامعه لازم است که بدون همکاری معتقدان دینی پیش نخواهد رفت. پیشبرد بدون خشونت جدایی دین و دولت نیز همکاری معتقدان دینی را ایجاب میکند. این روند تنها در صورتی آغازگاه تعصبها، تبعیضها و نتیجتا خشونتهای تازهای نخواهد بود که با بیشترین مشارکت خود نیروهای دینی پیش برده شود...."
۲۷۱٣٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣٨۹
|