از : انور
عنوان : تشویق جانی به جنایت کمتر از خود جنایت نیست
آقای شاکری متاسفانه شما هنوز به سبک سابق حزب توده سفسطه بازی در می آورید و با برخورد "کی بود کی بود من نبودم" هیچ صداقتی از خود نشان نمی دهید. مثلا اینکه نوشته اید"احتمالا انور عزیز قبول می کنند که با " ادبیات فریب دهنده حزب توده " نمی شود انقلابیون واقعی را سرکوب کرد. سرکوب ناشی از "قدرت " است . ناشی از بهم خوردن تناسب قوا به نفع نیروهای ارتجاعی مدافع غارتگران مردم و قدرت نیروهای اجتماعی مبتلا به جهل و خرافه . در این میان بدا به حال آن "انقلابیون واقعی" که خودآگاه یا ناخودآگاه با رفتار و عملکرد خود این تناسب قوا را به نفع آن نیروها سازمان می دهند ."!
آقای عزیز غیب گفتید! مگر من گفتم که حزب توده طناب دار را دور کردن قربانیان می انداخت (اگر چه به نقل از مرحوم کیانوری کسی که مرحوم مریم فیروز را کابل می زد یک توده ای بوده است و تا این حد معلوم می شود که در زندانها توده ای ها شکنجه گر شده بودند!). حزب شما با بوق و شیپور نقش تشویق کننده جانیان شده بود و در ادبیات خود تمام جنایت های فالانژهای خمینی را تطهیر می کرد( صرفا به این دلیل که خمینی مرتجع و دارودسته جانی او را ضد امپریالیست جا می زد که با این فرضیه لابد بن لادن جانی و مرتجع نیز اکنون ضد امپریالیست ترین فرد گیتی می باشد!) در نشریات حزب توده از پاسداران جهل و جنایت می خواست که با "گروهکها" قاطعانه برخورد کنند و خود را در خط امام و به رهبری خود خمینی می دانست! با دادستاتی و اطلاعات سپاه ارتباط داشت و مرتب به آنها اطلاعات می دادند (نمونه نظامیانی که در کودتا نوژه شرکت کرده بود و فقط حزب توده می داند که آیا اطلاعاتی در مورد مجاهدین و پیکار و اقلیت و غیره را نیز به پاسداران داده باشند یا نه). حزب توده اتفاقا بر مبنای تمامی شواهد تاریخی شریک جرم بوده است و در توطعه علیه انقلابیون ایرانی مخالف شرکت داشته است. حزب توده با نمایندگان ارگانهای سرکوبگر بارها ملاقات داشت و همانطور که قبل تر نوشتم در عرصه بین اللمل نقش روابط عمومی جانیان مرتجع را بازی می کرد که جانیان را انقلابی و مردمی به مردم کشورهای جهان سوم و اروپایی شرقی معرفی می کرد.
هورا کشیدن برای جانیانی که دستشان به خون هزاران جوان آلوده بود آیا بهتر از خود جنایت بود؟ آقای عزیز چرا ذره ای انصاف ندارید؟
"این اتهامات که انورعزیز به حزب نسبت می دهد اگر چه کهنه ، تکراری و بسیار عامیانه است اما خوشبختانه برای پرداختن به تمام آنها اسناد و اطلاعات کافی وجود دارد. به اسناد همین اطلاعات و اسناد(از جمله همین خاطران آقای صدری عزیز) است که به جرات می توان گفت در میان آنهمه سازمان و جریان سیاسی درون و برون نظام ج .ا.ا تنها حزب بود که آشکارا سیاست "اتحاد و انتقاد " را در تعامل با نظام برآمده از انقلاب برگزید و تا آخر به آن وفادار ماند . تنها حزب بود که از هیچ حرکت و اقدام غیر دمکراتیک حاکمان و ضدحاکمان غافل نماند و با توضیح و روشنگری مستمر ، به مسئولیت تاریخی خود عمل کرد. تنها حزب بود که جریان ها و عناصر دمکراتیک موجود در میان همان نیروهای دینی درون نظام را بازشناخت و با حفظ سیاست انتقادی اش ، آنها را به اتحاد با دیگر نیروهای دمکراتیک جامعه فراخواند . "افشاگری" واژه جذاب و پرطرفداری است . اما کاربردی "انتقاد" و "افشاگری" دو قلمرو متفاوت و قابل خلط است . حزب هرگز از افشای جریان ها و رفتارهای ضد دمکراتیک غافل نماند."
آقای عزیز شما چرا وعده سرخرمن می دهید؟ کدام اطلاعات و اسناد؟
چه چیزی عامیانه هست؟ اینکه رفیق شما مهدی پرتوی را هنگام همکاری حزب شما با پاسداران برای دستگیری نظامیان متهم به کودتا دستگیر شد عامیانه است؟ آیا حزب شما جوانانی را که از محدوده شهر خود خارج نشده بودند را "آمریکایی" معرفی می کرد و از کشتار آنها توسط جانیان پایکوبی می کردید عامیانه است؟
چه جریانی دمکراتیک بود در بین جاینان؟ آیا منظورتان خلخالی قاتل مردم کردستان بود که از او حمایت می کردید؟ حزب شما خود سمبل رفتارهای "ضد دمکرایتک" بود و شما به خود مدال می دهید که حزب شما این رفتارها را افشا می کرد؟
"انور عزیزمی گوید " حزب توده خود خواسته با لاجوردی ها همراه شد اما جانیان هرگز حزب توده را "خودی" ندانستند . نمی دانم منظور ایشان از "خودی " کیست . اگر منظور از "خودی" ، جریان های ضد استبدادی ، نیروهای ضد امپریالیستی و ترقیخواه باشد ، باید گفت بدا به حال آنان که حزب را خودی ندانستند . اما اگر منظور از "خودی" ، نظام جدید و نیروهای برپادارنده آن باشند ، حزب اصولا چنان رویکردی به موضوع نداشت . (یک حزب سکولار مارکسیست – لنینست طرفدار شوروی با آنهمه اسناد و مدارک چپ مگر می توانست با مدیران یک نظام دینی "خودی " تلقی شود ؟) انورعزیز احتمالا به یاد دارند که بیشترین سعی برای اینگونه " خودی " تلقی شدن را سازمان مجاهدین خلق به کار برد. آنجا که بر در و دیوار سازمان و پلاکاردها و اعلامیه ها در اوایل انقلاب عکس آقای خمینی و طالقانی را چسباند (یکی را امام و دیگری را پدر خواند) و بعد از مغضوب واقع شدن ، عکس آقای خمینی را برداشت و طالقانی را به جا گذاشت و هرگز هم "خودی" تلقی نشد ."
آقای عزیز آخر شما تا کی می خواهید تفاوت تنفر ارتجاعی ضد آمریکای را با "ضدامپریالیست" بدانید؟ مگر همان سالها از آمریکا تحت ریاست جمهوری رونالد ریگان مخفیانه اسلحه نمی خریدند و مشاور امنیت آمریکا به تهران نیامد؟
با تعریف شما خود هیتلر و بن لادن را نیز می توان "ضد امپریالیست آمریکا" نامید اما خودتان هم بهتر می دانید که این هیولاهای انسان نما نه مخالفتی با سرمایه داری دارند و نه مخالف بهره کشی و استثمار انسانها. کجا خمینی مخالف زالوهای بازاری بود که شما را خواب نما کرد؟ اتفاقا شما می خواستید رژیم شما را "خودی" بداند و برای همین بارها در نشریات خود ادعا می کردید که در خط خمینی هستید به رهبری خود شخص خمینی! موضوع مجاهدین و لاس زدن های آنها با خمینی و طالقانی در ماههای اول نیز بر حقانیت گفته های من را نشان می دهد. مجاهدین مسلمان که نه خود را مارکسیست و یا لنینیست می دانستند نیز به زودی متوجه ماهیت فوق العاده ارتجاعی رژیم با تمام جناهایش شدند اما نوابغ حزب توده مانند تازه کارهای سیاسی در دنیای سیاسی خود چهره خمینی مرتجع را دیدند و بهر خفتی تن دادند که شاید رژیم او را در سمت اوردوگاه فاسد سیاسی کشور همسایه نگه دارند. در نزد رهبران حزب توده به خوبی می شد دید که "هدف وسیله را توجیه می کند" حتی اگر به نابودی هزاران انسان پاک منجر می شد.
آقای عزیز شما لازم است از لاک خود و خواب خرگوشی بیرون بیاید و ببیند که حزب شما با چه هیولاهای ضد انسانی همراه شد که نتیجه آن نابودی بسیاری از اعضا صادق و دوست داشتی خود حزب توده نیز شد!
۲۹۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣٨۹
|
از : خسرو صدری
عنوان : به نامی شاکری عزیز
ملاحظات شما را متوجه هستم. ولی ما بازی شطرنج را به "گوریل ها" باختیم.
۲۹۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣٨۹
|
از : نامی شاکری - تهران
عنوان : سرکوب ناشی از قدرت است نه ادبیات فریب دهنده!
خشونت ذاتی انقلاب ، ترورهای کور نیروهای مرتجع ، مصائب جنگ و درک نادرست دوستان انقلابی (از نوع آقا یا خانم انور) از تناسب قوای نیروهای اجتماعی درگیر انقلاب ، مانع از آن شد که این "گفت و گو" ها در وقت تاریخی اش انجام شود . از این رو همین فرصت های کوچک و محدود را باید غنیمت شمرد برای ابهام زدایی از سوء تفاهمات بزرگ این سال ها .
احتمالا انور عزیز قبول می کنند که با " ادبیات فریب دهنده حزب توده " نمی شود انقلابیون واقعی را سرکوب کرد. سرکوب ناشی از "قدرت " است . ناشی از بهم خوردن تناسب قوا به نفع نیروهای ارتجاعی مدافع غارتگران مردم و قدرت نیروهای اجتماعی مبتلا به جهل و خرافه . در این میان بدا به حال آن "انقلابیون واقعی" که خودآگاه یا ناخودآگاه با رفتار و عملکرد خود این تناسب قوا را به نفع آن نیروها سازمان می دهند . این اتهامات که انورعزیز به حزب نسبت می دهد اگر چه کهنه ، تکراری و بسیار عامیانه است اما خوشبختانه برای پرداختن به تمام آنها اسناد و اطلاعات کافی وجود دارد. به اسناد همین اطلاعات و اسناد(از جمله همین خاطران آقای صدری عزیز) است که به جرات می توان گفت در میان آنهمه سازمان و جریان سیاسی درون و برون نظام ج .ا.ا تنها حزب بود که آشکارا سیاست "اتحاد و انتقاد " را در تعامل با نظام برآمده از انقلاب برگزید و تا آخر به آن وفادار ماند . تنها حزب بود که از هیچ حرکت و اقدام غیر دمکراتیک حاکمان و ضدحاکمان غافل نماند و با توضیح و روشنگری مستمر ، به مسئولیت تاریخی خود عمل کرد. تنها حزب بود که جریان ها و عناصر دمکراتیک موجود در میان همان نیروهای دینی درون نظام را بازشناخت و با حفظ سیاست انتقادی اش ، آنها را به اتحاد با دیگر نیروهای دمکراتیک جامعه فراخواند . "افشاگری" واژه جذاب و پرطرفداری است . اما کاربردی "انتقاد" و "افشاگری" دو قلمرو متفاوت و قابل خلط است . حزب هرگز از افشای جریان ها و رفتارهای ضد دمکراتیک غافل نماند.
انور عزیزمی گوید " حزب توده خود خواسته با لاجوردی ها همراه شد اما جانیان هرگز حزب توده را "خودی" ندانستند . نمی دانم منظور ایشان از "خودی " کیست . اگر منظور از "خودی" ، جریان های ضد استبدادی ، نیروهای ضد امپریالیستی و ترقیخواه باشد ، باید گفت بدا به حال آنان که حزب را خودی ندانستند . اما اگر منظور از "خودی" ، نظام جدید و نیروهای برپادارنده آن باشند ، حزب اصولا چنان رویکردی به موضوع نداشت . (یک حزب سکولار مارکسیست – لنینست طرفدار شوروی با آنهمه اسناد و مدارک چپ مگر می توانست با مدیران یک نظام دینی "خودی " تلقی شود ؟) انورعزیز احتمالا به یاد دارند که بیشترین سعی برای اینگونه " خودی " تلقی شدن را سازمان مجاهدین خلق به کار برد. آنجا که بر در و دیوار سازمان و پلاکاردها و اعلامیه ها در اوایل انقلاب عکس آقای خمینی و طالقانی را چسباند (یکی را امام و دیگری را پدر خواند) و بعد از مغضوب واقع شدن ، عکس آقای خمینی را برداشت و طالقانی را به جا گذاشت و هرگز هم "خودی" تلقی نشد .
در این روزها و در دوران پس از جنگ سرد ، در دوران غلبه گفتمان استقلال و آزادی در میان ملت ها ، در دوران خروج نسبی انقلاب ها و حرکت های اصلاح گرایانه ملت ها از مناسبات "ابرقدرت "ها ، در دوران اصالت اصلاحات ، گفت و گو و پرهیز از خشونت (به جای ستایش انقلاب ها و تفنگ ها ) ، در دوران تقدیس لیبرال دمکراسی توسط اکثر روشنفکران ایران و جهان و تقدیس آمریکا به عنوان قبله گاه آزادی ، سخن گفتن از آخرین انقلاب کلاسیک جهان ، مصائب آن و نیروهای درگیر در آن کار بسیار دشواری است . بسیار دشوار اما ممکن !
نامی شاکری – تهران ۱۵/۴
۲۹۱۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣٨۹
|
از : انور
عنوان : حزب چه باید نمی کرد؟ حزب نباید از مرتجعین حمایت می کرد و و باید آنها را افشا می کرد.
نامی شاکری نوشت که "راستی هیولای نارسی که در نقطه تلاقی منافع طرف های جنگ سرد آن دوران و از درون بحران های نظام پادشاهی سر برآورد بود و اراده بلامنازع خود را به تمام مردم ایران تحمیل می کرد به "پشتیبانی " با یا بدون قید و شرط کسی نیازمند بود ؟ آنهم حزب توده ایران ؟ حزب چه باید می کرد (جز آنچه کرد) تا در آن طوفان بلا ، آن یگانه صدای از سر مسئولیت و آگاهی حتی یکروز بیش تر بپاید ؟"
متاسفانه شاکری بعد از این همه اتفاقات هیچ نیاموخته است که این نغمه کهنه حزب توده را می نوازد. در اوج جهنم خمینی حزب توده آتش بیار معرکه جنایتکاران شد و با زبان مسموم جوانان انقلابی را "گروهک" "آمریکایی" "تربچه های پوک" "تربچه های سرخ" و دهها اسم دیگر گذاشت و خود را در خط جانیان خط امامی می دانست. حزب توده رسما از کشتار ایرانیان انقلابی و چپ استقبال می کرد و این باعث جری تر شدن قاتلان شده بود. حزب توده در صحنه بین الملل نیز کمک به پوشاندن چهره کریه جانیان می کرد. آیا این را با چه ملاکی می توان مسئولیت نامید؟ آقای صدری در زندان از "فعالین چپ" نام می برد و لابد منظور همان افرادی بودند که در بیرون اوین رهبران حزب او آنها را "ضد انقلاب" و "آمریکایی" و "تربچه پوک" می نامیدند. تا کی شما توده ای ها می خواهید چشمهایتان را بسته نگه دارید و به رو نیاورید که این افریت حاکم را شما کمک کردید بر پاهای خونین استوار شود. مگر همان روزهای اول انقلاب یکی از رهبران مجاهدین به نام سعادتی را به واسطه رفتن به سفارت شوروی به اوین نبردند و برایش پاپوش نساختند. وقتی یک مجاهد مسلمان را به دوروغ متهم به جاسوسی می کردند آیا نمی شد دید که در آینده همین سناریو را صد مرتبه بدتر برای رهبران و اعضا حزب توده به کار خواهند برد. رهبران حزب توده و بخصوص شخص مرحوم کیانوری بد کردند و در حق نسل انقلابی ایران سر افکنده می باشند. حمایت از رژیم جنایت پیشه خمینی کمک کرد جانیان مشروعیت کاذب در کشورهای متحد شوروی بدست آورد و با استفاده از ادبیات فریب دهنده حزب توده توانست انقلابیون واقعی را سرکوب کرده و برای نظام ارتجاعی خود بی شرمانه ادعای حقانیت بکند. حزب توده خود خواسته با لاجوردی های همراه شد اما جانیان هرگز حزب توده را "خودی" ندانستند که امری واضح بود و فقط رهبران حزب توده ساده لوحانه انتظار دیگری داشتند.
۲۹۱۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣٨۹
|
از : نامی شاکری - تهران
عنوان : آقای خسرو صدری عزیز!
اگرچه در این سال ها سخن گفتن از آن روزگار دنائت و رنج چندان آسان نمی نماید و چیرگی نسبی واپسگرایان موجب "دشمن شاد"ی شما یادگاران ارجمند آن روزگار شده و زبان طعنه کسان و ناکسان دراز است که .." نگفتیم با جماعت آخوند..." ، با اینهمه این چند کلمه را ، بیشتر در همرایی و همراهی با شما می نویسم که :
۱) می نویسید " پشتیبانی بی قید و شرط از نظام حاکم ..." راستی در فروردین ۶۱ سخن گفتن از "نظام حاکم " کمی غیر عالمانه نیست ؟ حزب تمام توان خود را به کار نمی بست تا جریان مرتجعی که شما فقط بخشی از کارنامه ی سیاهش را تعریف می کنید به راستی "حاکم" نشود ؟ حزب نبود که برای اولین بار در میان تمام نیروهای سیاسی فعال در جامعه به آنالیز عینی حاکمیت برآینده از طوفان انقلاب می پرداخت و به سهم خود می کوشید در فرایند تشکیل "نظام حاکم" تناسب قوا را بهبود بخشد؟
۲) می نویسید "پشتیبانی بی قید و شرط ... " راستی هیولای نارسی که در نقطه تلاقی منافع طرف های جنگ سرد آن دوران و از درون بحران های نظام پادشاهی سر برآورد بود و اراده بلامنازع خود را به تمام مردم ایران تحمیل می کرد به "پشتیبانی " با یا بدون قید و شرط کسی نیازمند بود ؟ آنهم حزب توده ایران ؟ حزب چه باید می کرد (جز آنچه کرد) تا در آن طوفان بلا ، آن یگانه صدای از سر مسئولیت و آگاهی حتی یکروز بیش تر بپاید ؟
۳) راستش به نظر من ، برخورد جریان مرتجع با حزب پیش از آنکه به سیاست های حزب در رابطه با انقلاب ایران مربوط باشد ناشی از "دق دلی " تاریخی اش از فعالیت آگاهی بخش حزب در جامعه فلک زده آن دوران بود. آنها برای روزی که از پورهرمزان و طبری و نیک آئین و مهرگان و (آن بچه محل مظلوم من ابوالفضل بهرامی نژاد) اقرار " شهادتین" بگیرند روزشماری می کردند . از این رو ، رفتگان حزب توده ایران در آن سال ها با رفتگان جریان های سیاسی دیگر تفاوت ماهوی دارند . آنها فقط شهیدان راه آزادی ملت ایران نیستند . قربانیان ارتجاع تاریخی اند . در شمار امثال منصور حلاج و ...
۴) ""دمکرات های انقلابی " بیش از آنکه ناظر به افراد دمکرات انقلابی باشد ، حامل مفهوم "دمکراتیزم انقلابی" بود . این دمکرات های انقلابی در عمل همان بودند که نوشته اید . در ایران و بیرون ایران هم فرقی نمی کرد . در بیرون و درون زندان هم ! بی خبر از آن هم نبودیم . در گفت و گوی انتقادی جاری آن سال ها چه رنجی می بردیم وقتی از جانوری مثل معمرقذافی دفاع می کردیم که در هنگامه مبارزات ملی و ضد استعماری ، ناجی لیبی شده بود و در صف بندی جهانی ، مقابل امپریالیسم جهانی ! خیال نمی کنم در رهبری حزب کسی از این مصیبت آگاه نبوده باشد . ( روبروی سازمان جوانان در اطراف خیابان جمال زاده ، مسجدی بود که هادی غفاری گاهی به آن رفت و آمد می کرد. این هادی غفاری هم با تمام جنون و جهالت متاسفانه جزو جریان دمکراتیزم انقلابی به شمار می آمد . یک روز در مقابل چشمان حیرت زده رفقای جوان ، با اراذل و اوباش "دمکرات انقلابی" ریختند و دار و ندار سازمان را غارت کردند و موجب دلخوری و خنده توام رفقا شدند!)
۵) " ... تا این لحظات نه تنها من و دوستانم ، بلکه پورهرمزان عضو کمیته مرکزی ح ت ا هم نمی دانست که در زندان ها چه می گذرد ... " چنین استباطی از چنان دوستی برای من پذیرفتنی نیست .یکی از اتهاماتی که در آن سال ها و این سال ها متوجه حزب بوده ، " خوش بینی توام با ناآگاهی " به جریان های حاکمیتی بر آمده از انقلاب بوده است . چنین قضاوتی از دیگران چندان نامنتظر نیست اما از سوی دوستان ، احتمالا از سر آزردگی و دلتنگی است . ما فراموش نکرده ایم که کلمه " کمیته " در آن ماه ها ( به ویژه قبل از تشکیل سپاه و اعتبار یافتن آن) بیش از آنکه "ضد انقلاب " به مفهوم کلاسیک آن را بترساند ( که واقعا عددی هم نبودند) ، دگراندیشان و منتقدان جریان های سرکوبگر را تهدید می کرد. مدیریت جریان ارتجاع از فردای ۲۲ بهمن ، عملا به دنبال مهار و سرکوب نیروهای با اصل و نسب سیاسی ( به ویژه حزب) بود و پیاده نظام و نوچه هایش را هم برای دستگرمی به سراغ سرکوب گروه ها و گروهک های زود به میدان آمده گسیل می کرد. از گزارش تک و توک دوستانی که به هنگام فروش روزنامه یا دیوار نویسی یا پخش اعلامیه دستگیر می شدند و شبی را در آن "کمیته " ها می گذراندند ، دانسته می شد که در آن قلمرو "لاجوردی" ، چه ها در انتظار باشد !
۶) حالا آن جریان ارتجاعی و سرکوبگر که چند دهه به نام دفاع از مقدسات مردم و حراست از قلمرو آل محمد و علی به سرکوب و اذیت و آزار نیروهای ترقیخواه و دگراندیش پرداخته ، در آستان منزل و مدرسه ی اهالی همان قلمرو ، زنجیر می گسلد و "نفس کش" می طلبد. روزگار خوشی در پیش است اگرچه نه به این زودی ها ! جای آن عزیزان خالی !
نامی شاکری – تهران ۱۴/۴ /۸۹
۲۹۰۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣٨۹
|