سوال بلی، معارضه نه
-
فیروز نجومی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : رضا سالاری
عنوان : کدام ساحر؟
متأسفانه این نظر چند بار خوشایند سردبیران محترم اخبار روز نیامد و مرا مجبور به خودسانسوری و تغییر بعضی قسمتها کرد که امیدوارم اینبار بر آن مهر تأیید و چاپ وزارت ارشاد محترم اخبار روز فرود آید و رستگاری حاصل شود.
کدام ساحر؟
جناب نجومی
کدام ساحر؟ آقای خامنه ای حتی نمیداند که علوم انسانی یعنی چه و جایگاه علم اقتصاد را هم نمیداند و با علوم انسانی دیگر، بقول خودش علوم انسانی مادی و غربی، قاطی کرده است. او میگوید باید همه این علوم از فیلتر و مجرای تنگ فقه و احکام اسلامی رد شوند. هیچ دانشجویی، حتی از سال اولی های هیچ دانشگاهی، نمیتواند یک لحظه به سخنان و مطالب او گوش دهد و آنرا بپذیرد، آنوقت شما میفرمایید آنها سحر و جادوی کلام بلیغ رهبر شدند! فرض کنیم عدد ۲۰۰۰ شما برای تعداد شرکت کننده درست باشد، شما شاید ممکن است احیاناً مثل اینکه باورتان شده که این عده ناچیز که شاید برخی هم دستچین شده بسیجی و احیاناً سهمیه ای، در مقابل تعداد حداقل میلیونی دانشجویان معترض
شجاع و خردمند کشورمان، عددی است خیلی مهم و سرنوشت ساز که شما احتمالاً صادق و بی غرض و بی گناه ولی سحر شده رهبر قلمدادشان کردید! شاید اینها اغلبشان همان هایی هستند که همواره نون به نرخ روز میخورند و همیشه طرفدار نظام حاکم و یا برنده زمان حال هستند. رژیم عوض شود باز اینها هستند که در صف اول چاپلوسان رژیم برنده بعدی قرار میگیرند. آ یا حکایتهای دستبوسی و کرنشهای همین فقیه شورای نگهبان، آقای جنتی، را در زمان رژیم قبلی از زبان آقای خزعلی نشنیده اید؟ لطفاً به حرفهای خامنه ای با دقت گوش دهید که چگونه مزورانه و مظلومانه مخاطبان خودرا فاقد عقل و درایت و تصمیم میانگارد و مرتب به آنان هشدار توهین وار میکند که بهترین کار آنها اطاعت از سفارشات و نصایح اوست. نمیدانم چرا شما اسم این را سحر و جادوی کلامی، آنهم از طرف یک بیسواد روضه خوانی چون خامنه ای، میگذارید و اضافه میفرمایید که این سحر قوه کلام و بیان او همانند سحر جذبه چشم و صورت معلم و مرادش خمینی است که البته خمینی فاقد سحر بیانی و کلامی خامنه ای است!. به نظر میاید شاید احیاناً این هر دو با معجزه های دینی خود توانسته اند بنده را هم به نحوی سحر و جادو کرده باشند! عدد مهم اینست که بیش از هفتاد درصد مردم ایران و بیش از ۹۰ درصد دانشجویان ایران نه تنها سحر و جادوی این گفتارهای بی اساس رهبر نه شده ونه میشوند، بلکه این سخنان بی پایه و اساس و غیر علمی را سقوطی جانکاه و طاقت فرسا و مخرب در تاریخ فرهنگ و علم و تاریخ جامعه سیاسی خود میدانند، ودر این راه همواره خون خود را در زندانها و قتلگاههای رژیم نثار آزادی من میکنند و برای پابرجایی سرافرازی و دموکراسی آیندگان ملک خود از جان خود براحتی با یک اعتراض میگذرند. اگر این طور نبود، اینقدر بگیر و ببند و کشتار و قتل و شکنجه در ج.ا. ثبت نمیشد. سحری وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت! انقلاب ۵۷ تا حدی بدلیل اینکه مردم بعد از گذشت ۱۴ قرن روی خشن و ظالم و طبقاتی و نفرت انگیز مذهب و آخوند های به ظاهر مهربان را فراموش کرده بودند اتفاق افتاد ولی به نظر نمی آید سحری در کار بوده و یا هست! پیروز باشید!
٣۰۴۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : کجا رفت آن دانش و هوش ما - که شد مهر میهن فراموش ما
مردم ایران چهارده قرن هرچقدر با بزرگان خود چون خیام و فردوسی بیگانه شد، همانقدر با نادانایان و بی سوادان و آخوندان دین پرست ضد بشری چون مجلسی و کاشانی و خمینی و خامنه ای دمخور و همساز شد.
قرآن که کلام مهین خوانند آنرا؛ گه گاه نه بر دوام خوانند آنرا
برگرد پیاله آیتی است مقیم؛ که اندر همه جا مدام خوانند آنرا
به قول میرزا آقا خان کرمانی: اگر یک جلد کتاب از ۲۴ جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند ، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است . حالا تصور کن که هرگاه ۲۴ جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود !
محض ازدیاد بصیرت, یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل می کنم که مُشت نمونه خروار باشد.
« علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟
نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم . نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .
فرمود ، برو کرکره بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکره بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟
نصیر برگشت و پرسید . فرمودند ، برو کرکره بن صرصره بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
برگشت و مولا گفت : برو کرکره بن صرصره بن غرغره بن دردره را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکره بن صرصره بن غرغره بن دردره بن جرجره بن عرعره بن مرمره بن فرفره !
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است .
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد .»
( حدیثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان )
خردمند کاین داستان بشنود
به دانش گراید ز دین بگسلد
سروده ای از فردوسی بزرگ که درود و داد و دَهِش یزدان بر او باد
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
٣۰٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣٨۹
|
از : شافعه وتری
عنوان : نماز ساحر شکن
از روزگاران قدیم ایرانیان آگاه بوده اند که :
زاهدان کین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
وحکیم همین جامعه است که ۸۰۰ سال پیش در گلستانش آورد:
"هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلّمان در من اثری نمیکند، به حکم آن که نمیبینم مرایشان را فعلی موافق گفتار!"
در تاریخمان نیز ثابت شده است که شاید بتوان یک نفر را برای یک بار فریب داد و حتّی یک نفر را برای همیشه فریب داد ولی همه رابرای همیشه نمیتوان فریب داد. آن نمازی سحر وساحر شکن است که به یاد آورد سزای زاهد زبان باز آنست که بر دهانش مهر زده شود. پس در سجده ام نجوا میکنم که:
"روزی بر دهان ایشان مهر میزنیم تا با دستهایشان با ما سخن گویند ( که چه کرده اند ) و پاهایشان شهادت دهد که چه مرتکب شده اند. ( سوره ی ۳۶ آیه ۶۵)"
و بدینسان است که سحرشان باطل میشود.
٣۰٣۴۱ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۹
|
|
|
چاپ کن
نظرات (٣)
نظر شما
اصل مطلب
|