نباید روح خود را به رژیم دیکتاتوری فروخت
-
جلال رستمی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : یک ایرانی همدرد شما
عنوان : با سلام مجدد
جلال خان بعضی از این آقایون فکر می کنند که بار ها خدمت کرده اند و حالا یکبار اشتباهی شده نباید رسوا بشن
ما فکر می کنم بعضی وقت ها یکبار اشتباه می تواند همه خوبی های آدم را پاک کند.
به عنوان مثال بعد از فرو پاشی شوروی خیلی از مسئولین احزاب ایرانی داخل شوروی به غرب آمدند. در بین این افراد پیر مردی تبریزی بود به نام موسوی. موسوی ذات پاکی داشت و این اواخر خیلی بیتابی می کرد که از جنایاتی که شده پرده برداری کند.
رهبران با خبر شدند و در نتیجه شخصی به نام دکتر یحیایی را فرستادند تا با موسوی مصاحبه کند و پیر مرد به خیال اینکه مصاحبه کرده آرام بگیرد. دکتر یحیایی با دکتر شکور به خانه موسوی رفتند. به نظر می رسد که بردن دکتر شکور که آدم بسیار شریفی است نیز یک حقه بوده.
به هر حال آنها پیش موسوی میرن و آقای دکتر یحیایی با ایشان مصاحبه می کنه
در آن مصاحبه هیچ چیزی از طرف موسوی گفته نشده. هر جایی تا موسوی آمده و گفته ما در شوروی جنایت هم کردیم فوراً دکتر یحیایی حرفش را قطع کرده و به تحلیل پرداخته و برای اینکه پیر مرد که وجدانش درد گرفته بود ادامه ندهد دکتر یحیایی فورن سئوال بعدی را مطرح کرده. و به این شکل کوهی از حقایق وحشتناک با ابتکار دکتر یحیایی و رهبران به زیرا خاک رفت.
این شیوه ها بی فایده است. من اگر جز رهبران بودم می گفتم بگذار همه حقایق گفته شود. زیرا ما خوبی هایی هم داشته ایم و بدی هایی هم داشته ایم. این شیوه ها بی فایده است برای اینکه هرگز دیگر آن گروه ها و دسته ها نمی توانند رفع سو تفاهم کنند. چون دیگر مردم به آنها باور ندارند. حتی اگر چهار تا کار خوب هم بکنند مردم خواهند گفت: دروغه برای اینکه با حیله ها باور مردم را کشته اند.
آقای دکتر یحیایی نویسنده است کتاب و مقاله می نویسد. به نظر ما اگر او صد جلد کتاب هم بعد از این بنویسد نمی تواند حقایقی را که موسوی می خواست بر زبان بیآورد و حال زیر خروار ها خاک مدفون شده است را جبران کند.
آن مصاحبه هم توهین به شعور خواننده قرن بیست و یکم است هم بخاطر غلط بودن شیوه کار راه آینده را بر روی مبتکران آن مصاحبه بسته است. و هم خیانتی بزرگ است که به وسیله بشر بر علیه حقایق تاریخی انجام گرفته. خیانتی که دیگر جبران کردنی نیست.
ما شنیدیم که موسوی می خواهد در باره چیز های مهمی از جمله مرگ میر جعفر پیشه وری حرف بزند. گویا خصوصی قبلاً گفته که پیشه وری را به جاده گنجه بردند تا با تصادف بکشند زخمی شد آوردند داخل بیمارستانی در باکو و بیمارستان را قرق کردند و حتی زن او را راه نداند تا اینکه کشتند و باقی داستان را هم که همه می دانند.
در آن تصادف مصنوعی دو ایرانی محرم دولت باکو حضور داشتند که یکی موسوی بود و دیگری فروغیان که هر دو حالا فوت کرده اند
حالا می بینید که آقای یحیایی و رهبران که ظاهرن قصد خدمت داشتند چه ضربه ای به خود زده اند؟ ما اعتقاد داریم اگر اینها حقایق را می گفتند مردم دوباره به آنها ایمان می آوردند. این شیوه های حیله گری شکست خورده است. در پیش گرفتن این شیوه ها لگد مال کردن خون هزاران هزار شهید این راه هم می باشد.
آن آقایانی که فکر می کنند با یکبار دزدی کردن آدم دزد نمی شود فکرشان ضد بشری است.
البته همانطور که قبلاً نوشتم بعضی ها رفته بودند بدهکاری بدهند. به عنوان مثال پسر محمد توکلی طرقی در تمامی جلسات حتی در خارج جلسه یک لحظه از رحیم مشایی دور نشد. یعنی اصل کار برای او رحیم مشایی بود و علم و دانش در درجه دوم قرار داشت. لطفن به عکس های جلسه تهران رجوع کنید.
٣۰۴۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣٨۹
|
از : حقانیفر
عنوان : آقای رستمی گرامی
آقای رستمی گرامی:
نوشتهی ارزشمندی بود، پرسشی دارم آیا بدون این رمان نیز این مطلب بر روی پایخود نمیایستاد؟ یا اینکه خواندن این داستان برای شما انگیزندهی مطلب گشت؟ دیگر اینکه مقصود شما را از "فروختن روح خود،..." نمی فهمم! اگرچه میفهمم که کنایهایست از رمان. آیا اگر بفرض کشته شدهای نیز نبود تکلیف چه میبود؟ آیا این ایرانیان انسانیت خود را نفروختهاند؟
٣۰۴۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣٨۹
|
از : یک ایرانی همدرد شما
عنوان : درود بر جلال رستمی
هر روز که می گذرد بیشتر و بیشتر بر من آشکار می گردد که داشتن دانش بی آنکه مسئولیتی انسانی احساس شود می تواند به جای مفید بودن بسیار خطرناک باشد.
اغلب کسانی که به این جور جلسات ننگین می روند ریشه در آن ها دارند. البته افراد ساده ای هم هستند که فکر می کنند شاید بتوانند به وطن خود خدمت کنند و تعداد این افراد بسیار انگشت شمار است. بقیه مشتی مردم سود جو هستند که به هر قیمتی می خواهند ثروت جمع کننند.
یکی از این افراد که به تهران رفته بود پسر یک شارلاتان بزرگ است. آقای طرقی توکلی که از سوئد به تهران رفته بود، پسر یک جنایتکار اقتصادی به نام محمد طرقی توکلی است.
محمد طرقی توکلی بعد از انقلاب با کمک بعضی نو کیسه ها با مدرک سازی میلیون ها دلار زمین و خانه و ... را به نام آنها کرد و از آنها در صد گرفت و یکی از پولداران تهران شد. او یک کارمند ساده ثبت و احوال بود که با این پول های باد آورده ثروت جمع کرد. جلال عزیز، می بینی که اینها بدهکار یارو هستند و نمی توانند نه! بگویند.
در ضمن آقای طرقی توکلی بار ها از دولت سوئد وام های کلان دریافت کرده. اینها هم از توبره می خورند و هم از آخور.
شاید آقای محمد توکلی طرقی بگوید که آن خانه ها و املاک دیگر مال کسی نبود چون مصادره شده بود.
جواب حقوقی آقای توکلی طرقی این است: در این صورت باید به خزانه دولت می رفت، ولی تو آن همه ثروت کشور را به نام مشتی شارلاتان کلاهبدار کردی!
٣۰۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣٨۹
|
|
|
چاپ کن
نظرات (٣)
نظر شما
اصل مطلب
|