سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«فراموشم مکن»:
کتابی درباره زندان دیروز، یا فرهنگ امروز؟
- سهیلا وحدتی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : فرحناز شکوری

عنوان : فرهنگ
یکی از مشکلات ما این است که بدون آگاهی و با اعتماد به نفس از چیزی صحبت می کنیم که نسبت به آن آگاهی لازم را نداریم. داوری خانم وحدتی نسبت به روابط آقای مصداقی در زندان یکی از مصادیق فرهنگ نا بهنجار ماست.
من تصادفا بعد از خواندن مقاله به بخش نظرات رجوع کردم و متوجه این موضوع شدم. به جا بود اگر خانم وحدتی توضیح می دادند که منبع شان برای این اظهار نظر کجا بوده است؟
٣۰۹٣۶ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : ایرج مصداقی

عنوان : تصحیح یک اشتباه
خانم وحدتی نوشته‌اند:‌ «ایرج مصداقی از هواداران گروه های چپ با عنوان عمومی "مارکسیست" یاد می کند و در تمام طول زندان خویش به ندرت و تنها با چند تن از افراد گروه های چپ شاید صحبتی کرده یا دمخور شده است.»
بعید می‌دانم خانم وحدتی کتاب «نه زیستن نه مرگ» را به دقت خوانده باشند. از نوشته شان بر می‌آید که احتمالاً مطالبی در مورد آن شنیده‌ و سپس با اعتماد به نفس داوری نادرستی کرده‌اند. چرا که من در کتاب «نه زیستن نه مرگ» تصریح کرده‌ام که نزدیک‌ترین و بیشترین روابط سیاسی و عاطفی را در دوران زندان با زندانیان مارکسیست داشته‌ام. سال‌ها در بندهای آن‌ها بوده‌ام. گاه در یک بند ۵۰۰ نفری تنها ۳-۴ زندانی هوادار مجاهدین بوده‌اند و من یکی از آن‌ها بوده‌ام. سال‌ها روزانه گاه تا ۱۴ ساعت فقط و فقط برای زندانیان مارکسیست (در سنین مختلف) کلاس درس گذاشته‌ام. به جرأت می‌توانم بگویم بیش از ۱۰۰ نفر از آن‌ها در کلاس‌های انگلیسی من شرکت داشته‌اند و به همین خاطر نزدیک ترین روابط را با من داشته‌اند. ده‌ها نفر از آن‌ها در زندان موفق به قبولی در امتحانات دبیرستان شده‌اند.
بارها به نمایندگی از زندانیان، مسئولیت بندی را داشته‌ام که زندانیان مارکسیست بخش بزرگی از آن را تشکیل می‌داده‌اند. در بسیاری از موارد گروه‌های مختلف آن‌ها از من می‌خواستند که مسائل را شخصاً و مستقیماً خودم با آن‌ها در میان بگذارم. لاجرم نه تنها در موارد سیاسی بلکه در موارد صنفی هم رابطه‌ی بسیار نزدیکی با آن‌ها داشته‌‌ و از نقطه نظراتشان آگاه بوده‌ام.
در بعضی مواقع که مسئولیت بند را داشتم، زندانیان مارکسیست از توده‌ای گرفته تا اقلیت، همکارانم را تشکیل می‌دادند.
گاه نزدیک‌ترین دوستانم را زندانیان مارکسیست از اقلیت گرفته تا خط ۳، مائوئیست و اکثریتی تشکیل می‌دادند. صدها بار برای حل و فصل مسائلی که با آن مواجه بودیم با این دسته از زندانیان از توده‌ای گرفته تا خط ۳ بحث و تبادل نظر داشته‌ام.
متوجه نمی‌شوم چگونه است وقتی ایشان بطور عمومی می‌گویند زندانیان گروه‌های «چپ» اشکالی ندارد، اما وقتی من می‌گویم «مارکسیست» اشکال پیدا می‌کند؟! آیا اطلاق «چپ» به کسی مدال افتخار است و «مارکسیست» خواندن او باعث تحقیر و توهین؟!
آیا حق داریم همه گروه‌های یاده شده را با صفت عمومی «چپ» بخوانیم و اگر با صفت عمومی «مارکسیست» خواندیم اشکال دارد؟!
٣۰۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : خانم وحدتی گرامی، ما باید یاد بگیریم که حق هر انسانی است که متفاوت از ما بیاندیشد و این حق اوست که آزادانه، در امنیت کامل و بطور مسالمت به تبلیغ اندیشه هایش بپردازد.
خانم وحدتی گرامی، بتازگی مقاله های شما توجه مرا بخود جلب کرده اند. این گونه مقالات با قلم شیوای شما بما که هیچ تجربه و یا آگاهی ای از احزاب و روابطشان در درون و بیرون از زندان نداشته ایم کمک زیادی می کند و در عین حال ما را با حق و حقوق دگراندیشان آشنا می کند. کامنت های نظردهندگانی که از تجارب خود در اینجا می نویسند هم خیلی چیزها دستگیرمان می شود. تنها با اینگونه برخوردها از همه سو است که ما هم به صلح و صفای درونی می رسیم و هم در ایجاد صلح در جامعه می توانیم قدمی برداریم.

خانم وحدتی گرامی، ما باید یاد بگیریم که حق هر انسانی است که متفاوت از ما بیاندیشد و این حق اوست که آزادانه، در امنیت کامل و بطور مسالمت به تبلیغ اندیشه هایش بپردازد. باید یاد بگیریم که سلب چنین حقوق ابتدایی از هر انسانی، زورگویی محض است ضمن اینکه روا داشتن هر گونه خشونت لفظی، جسمی و روحی به آنها پا از گلیم خود فراتر گذاشتن و تجاوز به حقوق دیگرانست.

شاید خالی از لطف نباشد که خاطره ای را برایتان بازگو کنم که روی من خیلی اثر گذاشت. چند سال پیش در جمعی بودم که بحث سیاسی شدیدی بین دو نفرمان که عقاید سیاسی کاملا متفاوتی داشتند درگرفت. یکی از آنها که رگهای گردنش از عصبانیت و فریاد زدن بیرون زده بود با جدیت تمام سر دیگری داد زد که مردک....چون تو قیمه و قرمه سبزی دوست داری دلیل نمی شود که منهم این غذاها را مثل تو ..... دوست داشته باشم و دلیلی هم ندارد که تو .... بخواهی بزور این غذاها را در حلقوم من فرو کنی. فلان فلان شده ی .... همانطور که تو .... دوست نداری من تو را بزور از این غذاها را محروم کنم تو هم حق نداری بزور این غذاها را در حلقوم من فرو کنی. مردک .... تو که میدانی من از این غذاها بدم میاید ولی انقدر بدجنس و بد ذاتی که هر بار دوره در خانه ی تو میافتد از لجی که از من داری بجز قیمه و قرمه سبزی چیز دیگری در سفره نمی گذاری ... عقایدت هم را می خواهی مثل همین قیمه و قرمه سبزی بزور در حلقوم من فرو کنی، منهم نه زیر بار عقاید و افکار .... تو می روم و نه زیر بار این قیمه و قرمه سبزی ..... تو.
نزدیک خانه ی منهم دیگر پیدایت نشود وگرنه قلم پاهایت را خواهم شکست.......

من بخش پایانی مقاله ی شما را آویزه ی گوش خود خواهم کرد. بی شک منهم مثل هر انسانی دچار لغزش هایی خواهم شد ولی سعی می کنم با مرور در رفتارم از تعداد این لغزش ها بکاهم.
«کتاب «فراموشم نکن» خواندنی است، نه تنها از آن رو که برخی رخدادهای درون زندان و شکنجه ها و حتی شکنجه های ویژه زن ستیزی را بیان می کند، بلکه از آن رو که بیان یک جنبه از واقعیت تلخ فرهنگ سیاسی ماست. فرهنگی که ارج انسان را با میزان توافق خود با عقیده او برابر می داند! فرهنگی که تعصب به عقیده سیاسی را تعریف می کند، و ارزش های انسانی را با همین تعصب عقیدتی تعریف می کند. فرهنگی که بر اساس یک عقیده ی خاص، مرز عقیدتی بین خودی و غیرخودی بنا می کند و بر هر آن که بیرون از مرز عقیدتی است، خشونت را روا می دارد. فرهنگی که متاسفانه هنوز بشدت در کار است و طبیعی است که تا در میان نیروهایی که خود را مترقی و مخالف بنیادگرایی مذهبی می دانند از بین نرود، نمی توان از حکومت انتظار داشت که به عقیده شهروندان احترام بگذارد، و بر مبنای عقیده کسی را زندانی، شکنجه و اعدام نکند».

همه ی احزاب ما از توده گرفته تا فداییان اگر بخواهند می توانند فصل تازه ای را در تاریخ خود آغاز کنند. مهم نیست که گذشته آنها چه بوده است، آنچه مهم است اینست که از سیاست ها و مرام هایی که بین خودشان و ملت جدایی انداخته فاصله بگیرند و خود را با مرام ها و سیاست هایی هماهنگنند که در راستای خواسته های ملی ماست. کشور ما دوران پر تلاطمی را در ۱۰۰ سال اخیر پشت سر گذاشته است و اشتباهات زیادی بوسیله شخصیت ها،گروه ها و احزاب رخ داده است. بجای بر سر و کله ی یکدیگر کوفتن بهتر است با اشتباهات خود در گذشته برخوردی جدی کنند و راه درستی را در آینده پیش بگیرند تا مردم با اطمینان خاطر به آنها بپیوندند و ایران را برای همه ی ۷۵ میلیون ایرانی آباد و شاد کنند.
٣۰۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣٨۹       

    از : احسان کوهی

عنوان : کلامی از سر ناگزیری، با خانم وحدتی !
پیشا پیش می‌‌بایست گفته باشم؛ از اینکه خود را در نقش قربانی بنشانم، و (دیگری) را در جایگاه ستمگر قدآر،نه از منظر اندیشه برایم قابل پذیرش است،و نه عاطفه‌ام را تسکین میدهد.چرا که سالها ،پیش روانشناس رفته‌ام،و کمک‌های جدی گرفته ام.تا آن جا که می‌‌توانم،گفته باشم،بطور نسبی‌،حال و احوال‌ام بهتر است.زخم‌های بسیار بر تن ،جان و روح ام،از زندان جمهوری اسلامی،هنوز باقی‌ هست , علا رغم آن که ۲ ده زمان بر آن گذشته...به نوعی عملکرد زندان بانان،برایم حلاجی شده،چه از لحاظ سیاسی،و چه از لحاظ بنیان‌های فکری بازیگران قدرت.از آنان ( دادخواهی) دارم،صادقانه عرض کنم،حتا کینه‌ای هم از کسی‌ ندارم.راستش هدف نهایی من این هست پیش از رسیدن به فینال زندگی‌ ام،سبک بال و بی‌ کینه " به هفت هزار سالگان " به پیوندم.(لطفا در دلتان به من نخندید).

خانم وحدتی،آن چه که خانم ماهباز یا دیگران در زمینه ازار ، تحقیر، توهین ،،،، و (بایکوت) تو ده‌‌ ائی‌ها و ،اکثریتی ها،گفته اند،در واقع "سر قله کوهی هست که از آب بیرون زده؛

می‌دانید خانم،سخت‌ترین بخش ترIپی طولانی من، پس زدن تنفر من از چپ‌های (رادیکال) بود ؟ و می‌‌دانید، افسردگی مزمن من که به هیچ وجه با سرشتم سازگار نیست، هنوز خوب نشده؟ می‌‌دانید خانم جان،خواب هایم،پر از خشم و آشفتگی‌ هست؟!توان ادامه ندارم،،،،،،بماند بعد.


صادقانه، شما و دیگران،یاریم بدهید،(راهنمائی، کتاب، مقاله، فیلم،،،)تا به آرامش برسم،،تا واژه (رادیکال) حالم را به هم نزند. تا دوست بدارم،چون باید دوست بدارم.
٣۰۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : درود بر چپ های دموکرات و آزاده
دوستان اخبار روز از اینکه نظرم را سانسور نکردید به شما از صمیم قلب درود میفرستم. تنها با بحث های باز و بی تعارف است که ما به هویت چپ میتوانیم اعتبار مجدد ببخشیم.
٣۰۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣٨۹       

    از : نیاز

عنوان : به امید اینکه نظرم سانسور نشود.
ببخشید خانم وحدتی من خودم اکثریتی بودم و در خانواده هم نسل گذشته اغلب توده ای بودند. هنوز هم بیشتر دوستان من از اعضا و هواداران "سابق" اکثریت و حزب توده هستند. شما بدجوری در این نوشته خود مظلوم نمایی کرده اید و مقایسه هایتان با مواردی که از زندان های معمولی آورده اید بیجاست. واقعیت این است که حزب توده یا بهتر بگوییم رهبری حزب توده ورای اشتباه به خیانت آلوده است. حمایت تاکتیکی از خط امام و وابستگی به اتحاد شوروی که دیگر انکارش جدا مضحک است بزرگترین نتیجه اش روی کار آمدن اصحاب کهف و بی آبرویی و شکستن کمر چپهای ایرانی در نزد مردم شد. مادامی که ما که به این جریان که نه تنها جاده صاف کن ارتجاع قرون وسطایی شد بلکه در جریان روشنفکری ایرانی هم هنوز ابعاد زیانهایش به اندازه کافی روشن نشده، صف بندی قاطع نکنیم شریک جرم هستیم، زندانی سیاسی بودنمان هم آب تطهیر بر سرمان نمیریزد. من البته گروهها ی چپ دیگر را بهتر یا مترقی تر نمیدانم که بعضی از گروههای چپ افراطی را بسیار عقب افتاده و ارتجاعی تر هم میدانم. اما از حق نگذریم مشکل ما برخورد صادقانه با گذشته و اشتباهات است و اگر در این امر صادق باشیم عکس العمل دیگران هم به ما بسیار متفاوت خواهد بود، چنانکه خود من امروز دوستان خوبی از وابستگان سازمان مجاهدین خلق یا اقلیتی دارم که وجه مشترک همه ما روراست بودن و زیر سوال بردن صادقانه گذشته مان است و نه مظلوم نمایی و طلبکاری از دیگران. بهمین دلیل هم امروز انتظار برخورد با گذشته و اعدامها از موسوی و کروبی بالاست، با وجودی که هردو خیلی هم هزینه دارند میدهند. ما هم مثل شما و ما اکثریتی ها که در زندان هزینه میدادیم، اما بعد از اینکه دیگر کسانی که به شما در زندان ظلم میکردند خیلی وقت بود تار و مار شدنشان با سکوت وهمکاری ما شروع شده بود. ما با سیاست رهبری خود یعنی "مشی ضد امپریالیستی خط امام خمینی" و تار و مار کردن "تربچه های پوک" و این اراجیف مرزبندی صریح نداشتیم. آیا شما و بسیاری از ما اکثریتی ها هم در زندان این مرز بندی را با سیاست رهبری و احزاب خود خود داشتند؟ صادقانه بگویم منکه تا همین ده دوازده سال پیش هم نداشتم. چنانکه همین شک و بدبینی به میزان قابل توجهی در مورد موسوی و کروبی هم امروز وجود دارد. از دید زندانیان دیگر ما شریک جرم بودیم. هنری نبود که اکثریتی ها با توده ای ها خوب بودند، چون هردو "خودی" و بنوعی "شریک جرم" دیروز بودند. آیا عملکرد بسیجی ها را هم امروز میتوان تنها به حساب روسایشان گذاشت. اگر بخواهیم خیلی سیاه و سفید ببینیم که منظور روشن شود، اگر شما با امثال سعید عسگر ها یا مثلا سعید امامی که بعدا مورد بی مهری رژیم قرار گرفت در یک سلول می افتادید که از گذشته خود هیچ احساس پشیمانی هم نداشتند بهمان اندازه دلسوز و با گذشت با آنها برخورد میکردید که با خودی هایتان؟ صرفنظر از اینکه بی رحمی به مثلا سعید عسگر یا سعید امامی منطبق به منشور حقوق بشر نیست اما فراموش کردن یکباره اینکه او چه ها کرده به صرف اینکه امروز مثلا زندانی شده است هم جدا آسان نیست و شما نمیتوانید در شرایطی که کشتارها و بی رحمی ها بیداد میکرد انتظار خوشرویی از کسانی که شما را "شریک جرم" و دشمن ایدو لوژیک خود میدانستند، داشته باشید. آری دید همه زندانی ها حتی خود توده ای و اکثریتی ها ایدولوژیک بود و شدیدا خودی و غیر خودی بود و از دید بقیه زندانی ها هم اکثریتی ها و توده ای ها دشمن بودند نه دوست. برای همین مقایسه زندانی های یک زندان معمولی با زندانی هایی که دید ایدولوژیک دارند بسیار بی ربط است. تازه باید ابعاد تاریخی و روانی این مسایل را هم به آن اضافه کرد. برای مثال آلمانی ها اکنون بعد از سه نسل که تا حد بسیار بالا و قابل تحسینی با گذشته خود و نازیسم و فاشیسم برخورد کرده اند و یکی از دموکرات ترین کشورهای دنیا را بنا کرده اند هنوز بعنوان مسافر ساده حتی در بسیاری کشورهای دموکرات دنیا بخاطر تاریخشان با سوئ ظن و پیشداوری روبرو میشوند، چه برسد به....
به امید تلاش برای صداقت و واقع بینی و دچار نشدن به خود دلسوزی های بی فایده.
٣۰۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣٨۹       

    از : رهگذر

عنوان : اعضای حزب توده قربانی سیاست های نادرست رهبران خود شدند
برخوردهای درون زندان ادامه رفتارهای خارج زندان بود. کسانی که سرکوب شدید به اصطلاح چپ های آمریکایی را از رژیم ضد بشر خواستار بودند، نباید انتظار برخورد دوستانه از قربانیان داشته باشند. کسانی که در بدترین شرایط زندان با رژیم ضدانسان خمینی برخورد داشتند، نمی توانستند حامیان و مشوقین رژیم جنایتکار را با آغوش باز استقبال کنند. هواداران و اعضای حزب توده قربانی سیاست های نادرست رهبران خود شدند که تا قبل از یورش ۶۱ به حزب توده، موید سرکوب مخالفین بودند. بروید ببینید فرخ نگهدار چه برخوردی با مخالفین درون سازمانی داشت تا پی به علت رفتار زندانیان ببرید. شما اگر رفتارحزب توده با مخالفین چپ را توانستید با معیارهای حقوق بشری توجیه کنید، آنگاه می توانید از رفتارنسنجیده زندانیان با هواداران و اعضای حزب توده انتقاد کنید.
٣۰۵۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست