یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چوب و فلک چپ های ایران توسط آقای همن سیدی! - نامی شاکری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : محسن کوشا

عنوان : سوسیالیزم یعنی سرزمین آزادی و بدون تبعیض و ستم
امروز برای من ایرانی روز خوبیست و هرگز در زندگی فراموش نمیشود.
میخواهم شما را نیز در این روز خوب با خود همراه کنم و برای رسیدن به سوسیالیزم و نجات انسان امید وار نمایم.

بهمین دلیل این کامنت را می نویسم.در ادامه ی نظراتم به علت شادی من پی خواهید برد.
فکر می کنم همه نسبت به شرائط بهتر چپ ها در کشورهای اروپائی ، اعم از قبل و یا بعداز انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ توافق داشته باشیم.
هنوز مطالعه ی اختلاف نظر میان بلوک های مختلف سیاسی در آن دوره آموزنده ست . البته اگر بخواهیم بر اساس راهنمائی های مارکسیسم و کاربست خلاق آن در هر شرائط مشخص را مطالعه کنیم و تعصب و احساسات هم در کار نباشد. قبلا در نوشته نامی شاکری اشاره کردم که در آموزش و کاربست علوم دقیقه و تجربی در صد سال گذشته ایرانیان درایت و استعداد شگرفی از خود نشان دادند ولی نه در سیاست ! ما می توانیم در این رمینه هم منشا اثرات برجسته و سرنوشت ساز باشیم. تردیدی ندارم.

در باره ی طلوع و غروب انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ صحبت زیاد میشود و از آن نتیجه گیری های افراط و تفریطی گرفته میشود.
۱. چپ سنتی و مخالفان آن در تمام اشکال هنوز نمی خواهد کل میراث مادی و معنوی «سوسیالیزم واقعا موجود» و رقبای چپ آنرا را با معیارهای مارکسیستی ارزیابی کنند و بپذیرند که آن ره که رفتیم از «ترکستان» سر در آورد. مائوئیست ها و تروتسکیست ها هم هنوز با سکوت برگزار می کنند. معلوم نیست تمام آن دعوا مرافعه ها بر سر چه بود و حالا چه می گویند ؟
۲. سرمایه داری جهانی با تمام رسانه ها و تبلیغات نه تنها تکلیف کمونیسم و سوسیالیسم را تمام شده میداند .بلکه در حال متلاشی کردن سوسیال دمکراسی در سراسر جهان سرمایه داری می باشد. خوب توجه کنید.

سئوال ان ست : ما شهروندان چپ کشورهای مثل ایران در کجا قرار میگیریم و چه باید بکنیم؟ مانند چپ سنتی ؟ نئولیبرالیست های جهانی ؟ سوسیال دمکرات های کشورهای آزاد ؟ چپ جدید برای شرائط امروز ایران ؟ سوسیال دمکرات برای امروز ایران ؟

پاسخ من اینست : نیاز به تنه زدن به یکدیگر نداریم و می توانیم شجاعانه بگوئیم ایران ما امروز به این یا آن سیاست ها نیاز دارد و دلایل خود را بازگو کنیم.

بعداز فروپاشی «سوسیالیزم واقعا موجود » ، کشورهای اروپائی شاهد نزول احزاب سوسیال دمکرات نیز بوده اند. آخرین شکست یکشنبه ۱۹ سپتامبر در سوئد اتفاق افتاد و حزب سوسیال دمکرات آن برای بار دوم از راست ها شکست خورد. راست ها برای اولین بار توانسته اند دو دوره در سوئد اکثریت کسب کنند که در ۱۰۰ سال گذشته سابقه نداشته .تمام اروپا شاهد نزول کارآمدترین حزب سوسیال دموکرات اروپا یعنی حزب اولاف پالمه می باشند. این حزب مقتدر و محبوب که تا سال ۱۹۸۰ ، دارای بیش از ۴۵ در صدر از کل آرا بود و با حزب چپ کمونیست دولت تشکیل میداد در طول ۳۰ سال اخیر آنقدر تنزل کرده که فقط دارای ۳۰ در صدر از کل آرا می باشد که با حزب چپ و سبزها توانستند فقط ۴۵ در صدر از کل ارا را بخود اختصاص دهند و دوباره شکست خودند. بعلاوه حزب نژاد پرست «دموکراتهای سوئد» برای اولین بار توانستند به مجلس زاه یابند - مانند دیگر کشورهای اروپا -

همه از شکست سوسیال دمکرات ها حرف میزنند. این حزب امروز کمیسیون بحران تشکیل داد که به سیاستهای ۱۰ سال گذشته حزب رسیدگی نماید و برای ۱۰ سال آینده سیاست گزاری نماید.

اردلان شکرابی رهبر سابق سازمان جوانان حزب سوسیال دموکرات مسئول رهبری این کمیسیون بحران گردید.
امروز تمام رسانه ها با اردلان شکرابی مصاحبه کردند که بسیار شجاعانه و دقیق در باره ی کهنه شدن برنامه ی حزبی بحث کرد.
فراز گفته های او چنین ست: سوئد دیگر کشوری صنعتی اوائل قرن بیستم نیست و ما نمی توانیم بدون توجه به دگرگونی ها اجتماعی و تحقق سوسیالیزم فقط کارگر کارگر کنیم . تا برای اهالی شهر مدرن استکهلم و سایر شهرهای بزرگ راه کارهای مناسب برای بهبود زندگی آنها مطرح نکنیم امکان اتحاد کارگران و کارمندان ممکن نیست و حقوق بگیران به ما ملحق نخواهند شدو مانند دو دوره ی اخیر راست ها همه کار خواهند کرد. مردم باید بدانند هدف ما یعنی سوسیالیزم باخبر باشند .

آری این از محاسن کشورهای آزاد ست که می توان از سوسیالیزم دفاع کرد و اعتراف کرد که حزب باید برنامه خود را به روز بیاورد.
مطالعه ی چنین گفتمان ها بدون اینکه کاسه کوزه را بر سر کسی بشکنند نشان از یک فرهنگ غنی سیاسی و سنت های مبارزاتی دارد.
آری در ایران امکان نیست که چنین کرد ولی ما در خارج از کشور می اونیم از جوانان برومند و با هوش ایرانی بیاموریم.

برای اردلان شکرابی صمیمانه آرزوی موفقیت مینمایم ، او در بین ایرانیان سوئد از محبوبیت کافی برخور دارست و برای جنبش آزادیخواهانه مردم بسیار فعال بوده ست.
٣۰٨٨٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای شاکری عزیز،
بهشت موعودی که به ما نشان می دهید را هم پیامبران به مردم دادند و در کتابهای آسمانی فراوان دیده می شوند. همیشه هم این بهشت موعود در آینده ای بوقوع خواهد پیوست که عمر آن نسل کافی نیست. موبدان هر نسلی هم با همین اراجیف نسل بعدی را با این بهشت های موعود دروغین و غیر واقعی فریب می دهند و شکمهایشان را گنده می کنند. موبدان و پیروان ساده لوح هم چرندیات شکم گنده ها را با جان و دل می خرند و برای رسیدن به آن بهشت موعود سر و دست می شکنند، مردم را به صلیب می کشند و در سیبری و کهریزک ها آن بلاها را بر سر مردم می آورند. بعد هم سراغ کتابهایشان می روند و اعمال خود را توجیح می کنند چون هدف همیشه وسیله را برایشان توجیح می کند. حال حکایت شماست که بما می گویید مردم را بحال خود بگذارید تا بفهمند که راه شما مثل همان پیامبران راه حق است و مردم نفهم حقشان است که بسوزند و بسازند تا آدم شوند، تا مارکسیست شوند.

شما هنوز لباس سیاه را از تن خود بیرون نیاورده اید و همواره در سوگ مرگ شوروی بسر می برید و قاتل را جهان کاپیتالیست معرفی می کنید. شما چنان برای شوروی دلتنگی می کنید که آدم را به تعجب وا می دارد. برای شما اصلا مهم نیست که مردم هر چقدر فقیر و بدبخت باشند فاقد حقوق انسانی خود نیستند که یک مشت چماقدار بدون اجازه ی آنها قیم آنها بشود و بزور کشور را آنطور که خودش دوست دارد و نه آنطور که مردم دوست دارند بسازد. برای شما مهم نیست که دهها میلیون انسان را فقط بخاطر اینکه دوست نداشتند مثل مارکس، لنین و استالین فکر کنند با آن وضع دهشتناک آزار و اذیت کنند و نابود. آقای محترم، اگر شما بواقع بدنبال آزادی و برابری و حقوق انسانها بودید هیچوقت این دهها میلیون قربانی را در شوروی سابق بی ارزش و اهداف لنین و استالین را با ارزش ارزیابی نمی کردید. امثال من بخاطر بهشت موعود شما و یا بهشت موعود ادیان دیگر زندگی این جهانی و حال خود را قربانی نمی کنیم. ما مبارزه خود را علیه این رژیم ۳۱ سال پیش آغاز کردیم و تا این رژیم را سرنگون نکنیم و منشور جهانی حقوق بشر را در ایران عملی نکنیم از پای نخواهیم ایستاد. شما چطور با این رژیم تا حالا مبارزه کرده اید، به مردم گفته اید صبر کنند تا تک تک آدمیان مثل شما فکر کنند تا دنیا درست شود؟ با این حرفهای پیامبر گونه ی شما، ما دامن این رژیم را ول نمی کنیم و سیلی نقد را به حلوای نسیه ترجیح می دهیم.
٣۰٨۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣٨۹       

    از : R A

عنوان : قضاوت بر مبنای عملکرد
جناب آقای شاکری عزیز شما میفرمایید «در کجای دنیا برای روی کار آمدن یک "نظام " رای ملت را پرسیده اند ؟ مگر نه اینکه ، "نظام "، حاصل یک فرایند تاریخی پیچیده ، متکی به عناصر عینی اقتصادی و سیاسی است و مستقل از اراده آدم ها و ملت ها ؟ از اینرو آنچه که در دمکراسی های لیبرال با مراجعه به آرای ملت ها تعیین می شود ، شکل و مضمون دولت ها و حکومت ها در چارچوب "نظام "های تاریخا شکل گرفته موجود است ؛ نه نوع "نظام " !
آقای محترم به نظر میاید که در این مورد خیلی فرصت مطالعه نداشته اید. نظام جمهوری دموکراتیک ایتالیا در سال ۴۶، جمهوری پنجم فرانسه در سال ۵۸، نظام پادشاهی مشروطهء نروژ در سال ۱۹۰۵، و نظام مشروطهء پادشاهی اسپانیا مبتنی بر قانون اساسی در سال ۷۸، و نظام پادشاهی مشروطهء ژاپن در سال ۴۷ همگی با رای مردم بر سر کار آمدند. پس این ادعای شما که هیچ نظامی با رای مردم بر سر کار نمیآید مردود است. ثانیاْ‌، در نظامهای دموکراتیک مکانیزم لازم برای تغییر قانون اساسی، و در نتیجه اصول مربوط به تغییر نظام، گنجانده شده. برای مثال چنانچه پارلمان انگلیس رای دهد میتوان سرنوشت نظام پادشاهی را در این کشور به رای عموم گذاشت. برای نمونه در دههء ۹۰ کشور استرالیا در صدد تغببر قانون اساسی و برپایی یک جمهوری در این کشور بود و این مسئله را به همه پرسی گذاشت که البته شکست خورد. همینطور در ایالات منحده و کانادا مجموع پارلمانهای ایالتی منتخب مردم میتوانند رای به تغییر قانون اساسی و در نتیجه نوع نظام زنند. بر همین اساس بود که در دههء‌ ۸۰ کانادا توافق نامهء اولیه با بریتانیا را لغو کرد و از یک دمینیون به یک کشور مستقل تبدیل شد. این ها هم نمونه های دیگری از رد ادعای شما در مورد عدم دخالت مردم در نظامهای دموکراتیک برای تعیین نظام کشور است.
شما در مورد عدم موفقیت تاریخی مارکسیسم بحث قضاوت «دیجیتالی» و یا «آنالوگی» را مطرح میکنید که به باور من هیچ ربطی به موضوع بحث ندارد. دوست گرامی، قضاوت تدریجی در مورد عملکرد کمونیسم (با به قول شما قضاوت آنالوگی) نتیجه ای به مراتب تاسف آورتری را برای مارکسیسم عرضه میدارد. نخستین آزمون سنجش میزان محبوبیت کمونیستها انتخابات مجلس موسسان روسیه بود که حزب بلشویک فقط توانست ۲۵ درصد آرا را به خود اختصاص دهد. بر همین اساس بود که دولت بولشویک نتوانست این مجلس را حتی برای یک روز تحمل کند. در سرتاسر دوران فرمانفرمایی مارکسیستها در شوروی، رژیم این کشور همواره با زور و تهدید بر ملت روسیه مستولی بود و سرانجام بعد از هفت دهه فرمانفرایی ملت روسیه به همراه دیگر ملل شوروی سابق، نه خواستار اصلاح آن، بلکه خواستار سقوط آن شدند و راه خود را شتابان به سوی بازار آزاد طی کرده اند. وضعیت «آنالوگی» کمونیستها در دیگر کشورهای بلوک شرق از این هم بدتر بود. در لهستان کارگران صنعتی، که قاعدتاْْ باید مهمترین پایگاه کمونیسم باشند، پیشگام مبارزات ملل اروپای شرقی بر ضد مارکسیسم و به نفع اقتصاد آزاد شدند. یعنی بعد از پنج دهه زندگی در این رژیمها حتی بخش کوچکی از مردم نیز خواستار دوام آن نبودند. حال شما بفرمایید که شکستهای «آنالوگی» کمونیستها در طول یک قرن چه ارزشی دارد که ما باید همچنان برای به ثمر رسیدن میوهء آن صبر داشتع باشیم؟ نظامهایی که حتی در برآورده کردن ساده ترین نیازهای مردم مثل تامین معاش درمانده بوده اند. واقعیت آن است که کمونیسم، هم در عرصهء آنالوگ و هم دیجیتال، شکست خورده و اردوگاه چپ باید به فکر جانشینی برای این طرز فکر باشد.
٣۰٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣٨۹       

    از : نامی شاکری

عنوان : در پاسخ به چند مخاطب ارجمند!
اول ، سوال کننده محترم ۳۰۷۸۱
این موضع "نامفهوم " من ، اینجا در ایران بین دوستان قدیمی و همفکران هم ، کم تامل برانگیز نیست و از سایت اخبار روز برای فراهم آوردن این شانه خالی نکردن از پاسخگویی به یک سوال منطقی سپاسگزارم . راستش موضوع آنقدر پیچیده است که گمان نمی کنم برای مخاطب محترمی مثل ۳۰۷۸۱ بتوان در چند سطر ، منطق و استدلال "محکمه پسند"آورد. اما بعنوان "فتح باب" ، در حد سوادم ، به چند نکته اشاره می کنم . بگذارید با پرسش سوم دوست ارجمندمان شروع کنم ، آنهم با یک پرسش : در کجای دنیا برای روی کار آمدن یک "نظام " رای ملت را پرسیده اند ؟ مگر نه اینکه ، "نظام "، حاصل یک فرایند تاریخی پیچیده ، متکی به عناصر عینی اقتصادی و سیاسی است و مستقل از اراده آدم ها و ملت ها ؟ از اینرو آنچه که در دمکراسی های لیبرال با مراجعه به آرای ملت ها تعیین می شود ، شکل و مضمون دولت ها و حکومت ها در چارچوب "نظام "های تاریخا شکل گرفته موجود است ؛ نه نوع "نظام " !
اما در مورد پرسش دوم که " کمونیسم در کدام جامعه توانسته به پیروزی برسد ؟ " اگرچه پیش از یک خانه تکانی ذهنی از مفهوم کمونیسم (از قبیل آنها می خواهند زن ها را اشتراکی کنند!) نزدیک شدن به این پرسش کمی بی احتیاطی است ؛ اما در رودیکرد دیجیتالی (صفرویکی) به این پرسش ، پاسخی صریح وجود دارد : هیچ جامعه ای ! اما جهان عینی ، جهانی آنالوگ است نه دیجیتال و اندیشه بشری هم این جهان آنالوگ را با نسبیت می فهمد نه قطعیت ! اگر از فرموله شدن مفهوم "جمهوریت " توسط افلاطون در یونان باستان تا آغاز تحقق نسبی آن در اروپای اواخر قرن هفدهم ، انسان چیزی بیش از دوهزارسال را صبوری کرده است ، چرا برای تحقق کمونیسم (که مفهومی مربوط یکصدوپنجاه سال اخیر است) اینهمه ناشکیبایی ؟ در عین حال ، تجربه تمام اشکال دولت های سوسیالیستی و دولت های تجدیدنظرشده کاپیتالیستی در یکصدسال اخیر، مصداق بارز " طلیعه سحر" است تا " دمیدن صبح دولت " ! آنچه کارگران (به مفهوم وسیع آن) در اروپا وآمریکا و درهمین یکصدوپنجاه سال اخیر (به ویژه پس از جنگ دوم جهانی) در نظام های کاپیتالیستی از آن بهره مندند، از "جود و سخای" آقایان سرمایه نیست ! از دولتی سر مبارزه طبقاتی آنها و هول و هراس اینها از "شبح سرخ " است !
اما در مورد پرسش اول " بر اساس چه منطق و استدلالی شما سقوط شوروی را آغازی دوباره برای کمونیزم می دانی ؟ " احتمالا ۳۰۷۸۱ ارجمند می داند که امپراتوری تزاری (ونظام سرواژ مبتنی بر آن) در پایان جنگ جهانی اول چنان فرتوت و فرسوده بود که نه اصلاحات ۱۹۰۵ و نه حتی "دولت بختیار" ش در فوریه ۱۹۱۷ ناجی اش نشد و سقوط کرد. از آتش آن جنگ های لاینقطع بین تمام نیروهای مرتجع اروپا ، بجز فقر و فاقه و انقلاب چه چیزی قابل انتظار بود ؟ بهشت و زیبایی و فراوانی درآزادی و دمکراسی ؟ فرتوت ترین آنها ، آنهم در چنان قلمرو وسیعی ، استعداد بیشتری برای سقوط داشت و ساقط شد . برای سازمان یافته ترین آلترناتیو موجود ، یعنی بلشویک ها ، مصیبتی ماند به نام فقر و جهل و توسعه نیافتگی در قلمرویی مرکب از اقوام و ملل گوناگون از آن سوی دریای خزر در آسیا تا نزدیکی لهستان در اروپا با جنگ های داخلی بین همه و همه ! نامش شد " نخستین حکومت کمونیستی جهان" ! فکر می کنید چنان جهنمی را ، رفقا ، بدون آرمان "جوی های شیروعسل" و یک انضباط آهنین چگونه می توانستند به "ثبات " برسانند ؟ آدمی باید دیوانه باشد که از حاکمان ویرانه های یک جنگ و در محاصره حاکمان مرتجع تمام قاره و قلمروی عقب مانده ای بنام امپراتوری روسیه ، تحقق آن آرمانشهر جوی های شیرو عسل را باور کند ! "رفقا " با همان منابع محدود با تکیه بر همان مردم اکثرا بی سواد ، فقیر و سازمان نیافته ، ساختمان روسیه شوروی و بعد اتحاد جماهیر شوروی را آغاز کردند. در جایی که فرایند انباشت سرمایه جوامع سرمایه داری طی نشده بود (سرمایه داری به وظیفه اش عمل نکرده بود ) ، نخستین وظیفه رفقا جبران مافات آقایان سرمایه بود ! تولید نان کافی برای رهایی قلمرو امپراتوری از گرسنگی و تولید برق بعنوان عنصر مقدم برای توسعه ! ( نقل است که لنین به اغراق ، سوسیالیسم را با تولید برق یکی می دانست!) ...بعدش تهدید فاشیسم آمد . بدیهی بود که به طمع قلمرو وسیع و پر برکتی به نام اتحاد شوروی با منابع شگفت انگیز نفت و گاز . زمین های فراوان و حاصلخیز و بازاری بزرگ برای کالاهای مصرفی آقایان سرمایه پس از فتح الفتوح ! بعدش خود فاشیست ها آمدند . انهدام تمام آنچه که ناساخته دوباره ویران شد. بعدش جنگ سرد آمد و فشردن گلوی رفقا توسط آقایان سرمایه برای آنکه نفس تازه نکنند ! خرابه ای که رندانه بلوک شرق و دنیای کمونیسم خوانده شده ، چیزی نبود بجز "حریم " رفقا برای تضمین امنیت میهنی که با بیش از بیست میلیون قربانی حفظش کرده بودند و همسایه های درب و داغانش ! وبال گردن ! "سوسیال امپریالیست " تعبیری بی راه نبود ! امپراتوری گرسنگان و برهنگان و زخمیان با آرمان آزادی و برابری ، این بار از آن سوی دریای خزر در آسیا تا نیمی از برلین در اروپا ! حفظ ثبات و امنیت آن امپراتوری ویرانه با چنان آرمانی با دمکراسی سوسیالیستی ناممکن بود ! موریانه بوروکراسی و فساد هم کار خود را می کرد ! چیزی به نام کمونیسم در ساخت و ساز نبود ! کمونیسم باید از دل ثروت ، تولید انبوه ، تکنولوژی مدرن ، فراوانی نعمت ، و ساختار سیاسی متکثر بیرون می آمد و با یک دولت حداقلی ، تناقض بین تولید اجتماعی و بهره مندی فردی را حل می کرد ! "سوسیالیسم واقعا موجود " با مدیریت علمی منابع محدود کارهای سترگی در آن ویرانه بر جای مانده از جنگ ضد فاشیستی انجام داد اما کمونیسم نساخت . ادعایش را هم نداشت . هزینه ای که برای حفظ آن "سوسیالیسم واقعا موجود " تحمیل می شد ، توجیه اقتصادی اش را تدریجا از دست داد ! هم برای مردم اتحاد شوروی ، هم برای دیگر ملل جویای استقلال و آزادی درجهان که به بهانه " همدستی " با شوروی سرکوب می شدند ! امپریالیسم ثروتمند و فربه سربرآورده از جنگ جهانی دوم ، ابزارهای کافی داشت تاتفاوت آشکار بین ثروت و برخورداری مردم دو بلوک را به حساب برتری خود بنویسد . دلایل کافی داشت تا برای حفظ حریم "جهان آزاد" از تهدید لولوی سرخ به دلخواه و از کیسه مردم آمریکا و اروپا و تمام جهان هزینه کند و.... در این میان آنچه واقعا قربانی می شد " آرمان کمونیسم " بود ! اگر اتحاد شوروی (و بلوک متحدش ) "ظرفیت" اصلاحات گورباچف را می داشت ، شاید حالا در ادبیات سیاسی جهان ، "نظم نوین جهانی " معنای دیگری داشت . اما برای گلاسنوست و پروستروئیکای گورباچف کمی دیر شده بود و هر روز دیرتر ، "آرمان کمونیسم" را هم قربانی می کرد ! فروپاشی ، انحلال ، شکست یا هرچیز دیگری که نامش را بگذاریم برای بقای تمام آن چیزهای بزرگی که ازآن امپراتوری فقیر و فرتوت روسیه اوایل قرن بیستم باقی مانده بود، یک ضرورت تاریخی شد ! (حزب کمونیست فدراسیون روسیه حالا در همین دمکراسی فکسنی روسیه ، حزبی مطرح و اثرگذار است و اگر قاعده بازی رعایت شود ، شانس آنرا دارد که حتی در مدل غربی دمکراسی به تنهایی یا در ائتلاف با احزاب ترقیخواه دیگر روسیه به قدرت بازگردد .)
دوم ، آقای شهرام مینایی عزیز ! از توضیح مکمل شما متشکرم .
سوم ، لیبرال چپ دمکرات میانه ارجمند : سیستم ایده ال ؟ کمون اولیه (ورژن پست مدرنش!)

با احترام به همه . نامی شاکری – تهران ۲۸/شهریور/۸۹=
٣۰٨۰۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۹       

    از : رامین الف

عنوان : تحلیل بر مبنای واقعیات
من از روش بحث کردن آقای نامی شاکری بسیار متاسفم. ایشان به قول معروف سرنا را از طرف گشادش مینوازند و سعی بر این دارند که واقعیات را به آن شکلی که مد نظرشان است جلوه دارند.
آقای شاکری در ابتدای بحث خود سعی دارند که «چپ» را جبهه ای واحد در مقابل «سرمایه داری» نشان دهند که البته چنین نیست. من در مورد اسپارتاکوس اظهار نظری نمیکنم و نمیدانم به چه دلیل جناب شاکری او را در جبهه چپ قرار داده اند، ولی در مورد چپ دموکرات باید خدمت ایشان عرض کنم که احزاب سوسیال دموکرات و سوسیالیست اروپایی، با وجود داشتن رقابتهای سیاسی با لیبرالها و محافظه کاران، به مراتب بیشتر به جناح راست تمایل دارند تا به جناح کمونیستها. سوسیالیستهای اروپایی مالکیت خصوصی را قبول دارند و به پدیده ای بنام انقلاب پرولتاریا و یا «امپریالیسم» اعتقادی ندارند. تفاوتهای آنها با «راست گرایان» روز بروز کمتر میشود و گرایشات آنها به مالکیت خصوصی و هم گامی با بازار آزاد جهانی بیشتر. پس نمیتوان سوسیالیستهای غربی را به کمونیستهای هم فکر جناب شاکری در یک مجموعه قرار داد. بنابر این من با نظریهء «چپ علیه راست» مخالفم و آنرا بیشتر به صورت کمونسیم در مقابل غیرکمونیسم میبینم.
آقای شاکری در ادامهء بحث خود خواستار قطع امید نکردن از کونیسم شده اند و با مطرح کردن مثال واکسن ایدز پیشنهاد میفرمایند که روند حمایت از کمونیسم همچنان ادامه یابد. در مثال آقای شاکری کمونیسم معرف واکسن است و سرمایه داری معرف بیماری. خدمت جناب شاکری عرض میکنم که در صحنهء عمل درست عکس این موضوع صدق میکند. به لحاظ منطقی قربانیان یک بیماری برای فرار از دست «واکسن» خود را به آغوش «بیماری» پرتاب نمیکنند. سوال من این است که چرا شهروندان کشورهای کمونیستی بعد از نسلها زندگی در نظامهای مارکسیستی سرانجام شتابان به اردوگاه غرب شتافتند و نظام اقتصاد آزاد را پذیرا شدند؟ چگونه است که در هیچیک از دموکراسیهای دنیا علی رغم آزادی احزاب کمونیست شاهد موفقیت آنان در جلب آرای عمومی نیستیم (حتی در کشور بسیار فقیری همچون هند)؟ در بهترین شرایط کمونیستها نمیتوانند چیزی بیشتر از چند درصد رای عمومی را در کشورهای دموکرات بدست آورند. آقای شاکری در بحث خود میفرمایند:
«گیرم با چند لیوان آبجو بیشتر و لمیدن در آپارتمان های کمتر محقر برای ادامه استثمار از صبح فردا در چارچوب دولت های لیبرال دمکرات و رفاه و مشابه ! نگاهی به آمارهای اقتصادی کشورهای توسعه یافته صنعتی بیندازید ! نسبت تولید/ توزیع ثروت میان آنها که تولید می کنند و آقایان سرمایه ، تفاوت چندانی نکرده است . اگر کارگران زندگی بهتری نسبت به غارت شدگان قرون هفده و هجده و نوزده پیدا کرده اند برای آن است که در شیوه تولید سرمایه داری و توسعه فناوری ، ثروت بیشتری تولید شده اما مناسبات تولید که فرقی نکرده ! حداکثر آنکه از ترس آن "شبح "، آقایان سرمایه کمی هم سرکیسه را شل کرده اند! این ها هم هیچ ربطی به حقوق بشر و این حرف ها ندارد .»
دوست گرامی، بسیار متاسفم که بگویم این روش بحث کردن شما شباهتهای بیشماری به صحبتهای رییس جمهور منتخب ولایت فقیه دارد. شما در این فرمایشات خودتان حتی یک فکت بیان نمیدارید و تجزیه و تحلیلهای شخصی خودتان را بجای واقعیت عرضه میکنید. این یک واقعیت غیر قابل کتمان است که اقتصاد آزاد در کشورهای دموکراتیک به خوبی توانسته سطح زندگی بسیار خوبی را برای طبقهء‌ کارگر عرضه دارد. همین الان که به خاطر رکود اقتصادی وضع مردم در آمریکا بد است برابر آمار ۸۵٪ مردم زندگی مناسبی را به لحاظ مالی دارند، چیزی که کشور سوسیالیستی چون شوروی سابق و یا کوبا و یا کره شمالی حتی به خواب هم نمیتوانند (و یا نمیتوانستند) ببینند. شکی نیست که با سپری شدن کامل دوران رکود اقتصادی این آمار نیز بهتر خواهد شد کما اینکه در دو سال گذشته نیز بهتر شده. خدمت آقای نامی عرض میکنم که زندگی مالی خوب مردم در غرب چیزی بیشتر از «آبجو» و یا «آپارتمانهای کمتر محقر» (به زعم ایشان) است. من همیشه این انتقاد را از دوستان کمونیست داشته ام که متاسفانه در مباحث خود پیش از آنکه به واقعیات موجود توجه کنند تفاسیر و باورهای شخصی خود را مد نظر دارند.
٣۰۷۹۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۹       

    از : سوال از آقای شاکری عزیز

عنوان : آقای شاکری عزیز
آقای شاکری عزیز
چرا اینقدر بحثهای نامفهوم را پیش میکشی؟ بر اساس چه منطق و استدلالی شما سقوط شوروی را آغازی دوباره برای کمونیزم میدانی؟ چرا شما و دیگر همفکرانتان از پاسخگویی به یک سوال منطقی شانه خالی میکنید: کمونیزم در کدام جامعه توانست به موفقیت برسد؟ کدام ملت با رای آزاد خود و منطبق بر اصول دموکراتیک به برقراری یک نظام کمونیستی رای داده؟
٣۰۷٨۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۹       

    از : شهرام مینائی

عنوان : توضیحی کوتاه و خبر خوب !
در این بحث نویسنده نامی شاکری ناچار به نوشتن کامنت هم شد و به به قلمروی «دانش » نیز گریزی فرمودند و موضوع ایدز را مطرح کردند:
« ......نگاه کنید ! نزدیک به سه دهه است که انسان برای مهار "ایدز" می کوشد . بزرگترین دانشمندان جهان در معتبرترین مراکز علمی هر روز زمین می خورند و دوباره برمی خیزند تا یکی از همین روزها خبر فرخنده واکسن و درمان ایدز (در مقیاس کلینیکی) در جهان منتشر شود و خواهد شد....»
باوجودیکه بنده پزشک نیستم ولی مانند همه تا آنجا که به «دانش عمومی » مربوط می باشد عرض می کنم که راه علاج و مهار «ایدز» به فقط دسترسی بشر به واکسن ایدز خلاصه نمی شود.

خوشبختانه در صدر خبر های دیروز رسانه ها بود که فعالیت مهار «ایدز » در بسیار ی از کشور های آفریقائی بسیار موفقیت آمیز بوده و ضایعات انسانی تا ۲۵ کاهش یافته ست و باید به تامین و مصرف داروهای مهار کننده ادامه داد.
٣۰۷۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای شاکری محترم،
آقای شاکری محترم،لطفا یک نمونه از سیستم ایده آل خودتان در تاریخ بشریت نشان بدهید تا من تصویری از آنرا در ذهن خود پیدا کنم و بعد بحث را ادامه دهیم. مرسی.
٣۰۷۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۹       

    از : نامی شاکری

عنوان : خر شیطان!
خر شیطان !
(پیرامون برخی کامنت های ذیل متن آقای همن سیدی در مورد چوب و فلک چپ های ایران )

دوستان ما گاه آنقدر حرف های متنوع در یک Comment پیش می کشند که صفحات طولانی از این وبسایت ها برای پرداختن به آنها کفایت نمی کند . من از این فرصت برای پرداختن به بعضی از آنها استفاده می کنم :
۱) دوست ارجمندمان "لیبرال دمکرات چپ میانه " می گوید " ... حق چپ های ماست که خود را در موقعیتی قرار دهند که دولت تشکیل دهند..." یادآور می شوم که چپ ها یک وظیفه دارند و لاغیر : خدمت به فرایند دمکراتیزاسیون در جامعه ! همین ! بسته به تناسب قوای سیاسی این انجام وظیفه با ترکیبی از نقد قدرت ، مشارکت در قدرت و کسب و تشکیل دولت تحقق پذیراست . انجام وظیفه را که نمی شود تا تشکیل دولت چپ ، تعطیل کرد! اگر دوست ارجمندمان "لیبرال دمکرات چپ میانه" ، مصداق آن چپی را که فکر می کنند در ایران توانایی و"لیاقت " تشکیل دولت را دارد اعلام می کرد ، شاید این گفت و گو صریح تر پیش می رفت . او احتمالا چنین کاری را نخواهد کرد چرا که مصداقی برای معرفی فعلا وجود ندارد . آن مصداق حداکثرش ، خودش و من و خانم قریشی و همن سیدی و... ایم که اینهمه درگیر مناقشه ایم ! در چنین موقعیتی دولت نمی شود تشکیل داد . در این موقعیت می توان با گفت و گو و جستن راهکارهای ممکن و نیل به یک توافق حداقلی ، موانع فرایند دمکرتیزاسیون را کاسته و به مردم نزدیک تر شد . در جریان همین گفت و گوهاست که لایه های مختلف جامعه به راهکارهای مختلف پیشنهادی ما گرایش پیدا می کنند و شرایط یک "انتخاب طبیعی" برای "بقای اصلح " فراهم می آید! در حوزه اجتماعی نیز این"اصلح " فقط یک "نوع" نیست ! "انواع " متنوعی هستند که در اتحاد و ائتلاف با هم ، از تقابل های تاریخی خلاصی یافته و به همان قلمرو تقابل با طبیعت برای مهار و به خدمت گرفتن آن باز می گردند! مثل اجداد شریف ده ها هزار سال قبل !
۲) اما آن "خر شیطان " ! حقیقت آن که من وقتی به تاریخ "چپ " نگاه می کنم ، فقط کمونیسم و اتحاد شوروی و مشابه را نمی بینم . "چپ " در تاریخ ، طیف وسیعی است از اسپارتاکوس تا همین دوست عزیزمان "لیبرال دمکرات چپ میانه "! تمام آنها که با نقد وضعیت موجود در پی وضعیت مطلوب بوده اند. این تاریخ اتفاقا شامل تمام پیامبران ادیان و اصلاحگران مذهبی نیز هست . تمام آنها که در مقابل سوء استفاده از قدرت ، اقتدار و بیدادگری قد علم کرده اند! پس حق با "لیبرال دمکرات چپ میانه " است که چپ در دنیا شکست نخورده و شکست هم نخواهد خورد. اما حالا دیگر فقط "شکست نخوردن" کفایت نمی کند ! بشر به دنبال راهکار(Solution) های نو برای بهتر کردن زندگی است . زندگی ۲۰۰ سال اخیر را بنگرید . اینهمه دستاوردهای علم و فناوری که چهره کره زمین را دگرگون کرده ، فقط حاصل تغییر رویکرد بشر به جهان پس از رنسانس و عصر روشنگری است . در این تغییر رویکرد است که با کشف راهکارهای نوین در تولید سیب زمینی و برنج ، گرسنگی و کوری در میان انبوهی از مردم جهان در شرق و غرب عالم مهارشد! (کاری که آنهمه موعظه و دعا و صدقه نهادهای خیریه در جهان ، به آن توفیق نیافته بود! ) در میان همین راهکارهاست که با واکسیناسیون "پنجگانه" ، مرگ و میر کودکان (حتی در همین افغانستان ) مهار شده (و می شود) و "کمونیسم " نیز به عنوان یکی از همین راهکارها در میانه قرن هجدهم توسط بشر کشف و تعریف شد. راهکاری که "علت اساسی" نابسامانی جوامع انسانی را دریافت و راهکاری علمی (و رادیکال )برای آن پیشنهاد کرد : حذف استثمار انسان از انسان با بر انداختن نظام طبقاتی ! از این "خرشیطان " پایین نمی شود آمد ! حتی با هزارها دلیل و بهانه از اتحاد شوروی و کوبا و ویتنام و کره شمالی و غیره ! ممکن است این "خرشیطان " بازهم این جا و آنجا به زمین بخورد و بار بر زمین بیندازد ، اما اگر آن راهکار علمی ، به لحاظ نظری درست و قابل اعتماد باشد ، آن "خرشیطان "به راه خود خواهد رفت ! نگاه کنید ! نزدیک به سه دهه است که انسان برای مهار "ایدز" می کوشد . بزرگترین دانشمندان جهان در معتبرترین مراکز علمی هر روز زمین می خورند و دوباره برمی خیزند تا یکی از همین روزها خبر فرخنده واکسن و درمان ایدز (در مقیاس کلینیکی) در جهان منتشر شود و خواهد شد. در قلمرو مسائل اجتماعی ، بدون آن راهکار علمی (و رادیکال) حال و روز انسان همین که هست خواهد ماند . گیرم با چند لیوان آبجو بیشتر و لمیدن در آپارتمان های کمتر محقر برای ادامه استثمار از صبح فردا در چارچوب دولت های لیبرال دمکرات و رفاه و مشابه ! نگاهی به آمارهای اقتصادی کشورهای توسعه یافته صنعتی بیندازید ! نسبت تولید/ توزیع ثروت میان آنها که تولید می کنند و آقایان سرمایه ، تفاوت چندانی نکرده است . اگر کارگران زندگی بهتری نسبت به غارت شدگان قرون هفده و هجده و نوزده پیدا کرده اند برای آن است که در شیوه تولید سرمایه داری و توسعه فناوری ، ثروت بیشتری تولید شده اما مناسبات تولید که فرقی نکرده ! حداکثر آنکه از ترس آن "شبح "، آقایان سرمایه کمی هم سرکیسه را شل کرده اند! این ها هم هیچ ربطی به حقوق بشر و این حرف ها ندارد .
۳) در این "گفت و گو" ها دوستان چپ (و راست های چپ نما) مدام شکست تجربه شوروی را به رخ می کشند. من مایلم در این مورد تا هر وقت که بضاعت این صفحات اجازه بدهد پاسخگوی دوستان باشم . حسب ضرورت هم از مدیران سایت اخبار روز خواهش می کنم ایمیل مرا به دوستان بدهند برای تعامل آرای بیشتر. فقط به یک نکته اشاره کنم : اتحاد شوروی همانقدر "سوسیالیست "بود که آمریکا و انگلیس و فرانسه مورد علاقه این دوستان ، "لیبرال" هستند! (دوستان را جدا توصیه می کنم به بازخوانی" لیبرالیسم" در هر دو قلمروی اقتصادی و سیاسی و مقایسه اصول و مبانی آن با آنچه که عملا در آمریکا و اروپا می گذرد) همان اتحاد شوروی که از روسیه فرتوت و عقب مانده در بحران جنگ جهانی اول سربرآورد ، در تهدید فاشیسم اروپا در بین دو جنگ جهانی جان کند تا خودش را به جایی برساند ، در جنگ دوم جهانی اصلی ترین هدف آقایان سرمایه (اعم از فاشیست و لیبرال) بود و بعد از جنگ هم با از دست دادن بیست میلیون (بیست میلیون!) نفر از اتباعش درگیر زدودن آثار جنگ ضد فاشیستی(در فضای جنگ سرد) شد، چندان فرصتی برای ساختمان سوسیالیسم ، بنا بر همان راهکار علمی (و رادیکال) نیافت ! اتحاد شوروی ، در پنج دهه از تاریخش ، حداکثریک نظام " آنتی فاشیستی "بود تا یک نظام سوسیالیستی (کمونیستی که جای خود دارد) . اتحاد شوروی ، در فرصتی محدود و با منابعی محدود از تمام فرصت های ممکن برای مدرنیزاسیون قلمرو بسیار عقب مانده امپراتوری روسیه استفاده کرد و نهایتا هم در یک عقل گرایی تمام و کمال ( ونه فقط دسیسه و توطئه آقایان سرمایه) به راه تاریخ تکامل بازگشت ... انحلال اتحاد شوروی پایان کمونیسم در جهان نیست . تازه ، آغاز آن است ! نگاهی به جهان لرزنده زیر پای آقایان سرمایه پس از بهانه "لولوی سرخ" بیندازید . هنوز آن "خر شیطان " قابل دفاع ترین آلتر ناتیو ممکن است .(متاسفانه!)
۴) دوستان را توصیه می کنم به پرهیز از "ایدئولوژی ستیزی " ترویجی و تزویجی روشنفکران مجذوب لیبرال دمکراسی آقایان سرمایه ! بالاخره برای هر اقدامی به ویژه در قلمرو اجتماعی و اقتصادی باید دارای "برنامه" بود. آن "برنامه" باید مبتنی بر یک مبانی نظری و معیارهایی برای صحت آزمایی ، سنجش و کنترل و نقد باشد . وقتی اجرای "برنامه " ، مستلزم تشریک مساعی انبوهی از منابع انسانی داوطلب باشد ، باید " کارپایه " (Platform) و دیسپلین مدون و روشنی برای عمل مشترک تدوین شود و " حزب" یگانه ابزار عملیاتی در این گستره است و ... همه این ها می شود " ایدئولوژی " و نه لولوخورخوره ! روشنفکران (بنا بر ماهیت وجودی) حق دارند میانه خوبی با این لولوخورخوره نداشته باشند . اما ترویج "ایدئولوژی ستیزی" در میان انبوه فعالانی که می خواهند نظامی نو برپا کنند ، کار نابخرادنه ای است . برای ساختن نظام نو ، به آن "خر شیطان" ، روشنفکران منتقد ، ایدئولوژی وحزب نیازمند یم .
نامی شاکری – تهران ۲۷/شهریور/۸۹
٣۰۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۹       

    از : نامی شاکری

عنوان : دوستان گرامی : لیبرال دمکرات چپ میانه و احتمالا خانم جزنی!
من خانم جزنی را یکبار در سال ۵۷ و احتمالادر سالگرد شهادت بیژن و در سخنرانی دانشکده ی هنرهای ترئینی (دانشگاه هنر امروز) تهران دیده ام. زنی روشنفکر، فهیم و مطلع که در طول سخنرانی چند بار تاکید کرد "کاش بیژن بود و این حضور با شکوه مردم را در انقلاب می دید!" بعید می دانم که خودش عنصر فعال چپ و فدایی بود اما در اینکه "روشنفکر چپ" بود تردید ندارم. آن زن در فرایند اینهمه تغییر و تحول همگانی نمی تواند به چنین مواضعی "نازل" شده باشد! اما بگذارید چند کلمه در مورد مضمون هر دو "کامنت" ایشان حرف بزنیم:
۱)"کامنت" اول که طبق معمول، سرزنش و پند و اندرز چپ هاست که فکر می کنم پیرامون متن دوستمان آقای همن سیدی به آن پرداخته ام. از این پند و اندرزها بسیار شنیده ایم و خواهیم شنید. حداکثرش یک جور دلسوزی "عامیانه " است که باید متحملش باشیم . فقط به این خانم عزیز یادآور می شوم که اتفاقا اکثر آن "مراجع" تاریخی موجه و معتبر مورد نظر ایشان را هم جریان ها و عناصر "چپ " یا نزدیک به چپ در ایران تالیف و ترویج کرده است . فقط کافیست کمی منصف باشند ! ضمنا احتمالا این خانم عزیز به آرزویشان در مورد سربرکردن "چپ فرهمند و فرهیخته و پرتوان"نائل نخواهند شد!"چپ" که "فرهمند" نمی شود !برای "چپ"باید" دانش و تدبیر و تجربه "ی روز افزون آرزو کرد!
۲) خانم قریشی می نویسد: " ایکاش شاپور بختیار در مبارزه اش پیروز می شد و ملت ایران دچار این کابوس ۳۱ ساله نمی شد. اگر شاپور بختیار بجای انقلاب پیروز می شد..." می شود با خانم قریشی همصدا شد که : "ای کاش اصلا انقلاب نمی شد!" مثل بسیاری از مردم ایران اعم از عامی و روشنفکر در این سی و یک سال ! اما مگر تاریخ به مسیر آرزوی من و شما می رود؟ فرایند انقلاب در عین پیچیدگی بسیار ساده است : گزینش مدل توسعه ی توتالیتر ،بستن دریچه های گفت و گو بین حکومت و مردم ، عدم تحمل چند صدایی و غره شدن به موفقیت های موردی در حوزه ی اقتصاد و سیاست ، نهایتا جامعه را با بحران هایی مواجه می کند که با "بی لیاقتی" حاکمان نهایتابه انقلاب منجر می شود ! انقلاب وقتی در می گیرد که راه های طبیعی توسعه و پیشرفت دمکراتیک پیش روی مردم بسته شود. همین ! در واقع انقلاب را مردم راه نمی اندازند ! بر انبار کاهی که مدیران نظام بحران زده به اندازه ی کافی بنزین پاشیده اند ، یکی کبریت آخر را می کشد و همو خیال می کند که انقلاب کرده است ! چنان"آتش"ی با سطل های آب امثال شاپور بختیار خاموش شدنی نیست ! آن "آتش" با عقل و علم مهار می شود . با شناخت دقیق علل در گرفتن آتش !با حضور فعال و تشریک مساعی تمام نیروهای اجتماعی که از "سوء مدیریت " نظام قبل آسیب دیده و دچار آتش انقلاب شده اند و... آنچه که ما نکردیم و امروز تقصیر را گردن این و آن می اندازیم ! عامل اصلی این مصیبت ها که خانم قریشی ردیف کرده و همه اش هم درست است ، آنها نیستند که "انقلاب کردند" ، آنهایند که با "سوء مدیریت " جامعه را به انقلاب کشاندند! درست مثل امروز که اینهمه می گوییم و هشدار می دهیم و آقایان نمی شنوند و باید آماده باشیم که اگر انبار کاه دوباره آتش گرفت ، از تجربه و هزینه های قبلی به اندازه کافی برای کاستن از دامنه ی مصائب انقلاب استفاده کنیم!
با احترام - نامی شاکری - تهران ۲۶/شهریور/۸۹
٣۰۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست