سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دیدار - خسرو باقرپور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : خواننده شعر دوست

عنوان : برخی تشبیهات
خواسته یا نا خواسته، این شعر زیبا یادآور تشبیهات شعر زیبای "بازگشت به بورجو ـ ورتزی" از اسماعیل خوئی است.
با تشکر
٣۱۰٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : آشنا

عنوان : ویدا فرهودی
ویدا جان من را هم یاد گفته دکتر جردن می اندازد که می گوید
سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است
البته از جناب باقر پور عذر می خواهم
٣۱۰۴۶ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : ویدا فرهودی

عنوان : سیگار
دوست عزیز
مرا به یاد بیتی از یک دوست قدیمی انداختید که هر وقت سیگار می کشیدم می گفت:
گردی ز دود بر گل رخسار می کشی
حیف از تو نیست این همه سیگار می کشی؟

موفق و پر شعر باشید
٣۱۰۱۷ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣٨۹       

    از : درویش

عنوان : ضحاک
من سمبل های و هو و تو استادم
این گونه به شعر خود مده بر بادم

گفتم که مزاحی بکنم با ضحاک
درویشم و شعر من بود فریادم
٣۰۹۹٨ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز ....
ای سمبل های و هو ، چه درّی سفتی!
افسوس که گفتیم و توام نشنفتی
پاکیزه بگویمت، صریح از باطن خود
درویش! عجب شعر جفنگی گفتی!
٣۰۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : مستانه خ

عنوان : شعر
خوشحالم که بعد از سال ها شعر خواندم. به یاد شعر جاودانی سنایی افتادم که شاعر جان ما حتما در نظر داشته است
گواه عاشق آن باشد که سردش‌ بینی از دوزخ
دلیل رهرو آن باشد که خشکش‌ یابی از دریا
٣۰۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : شادمانه ساز ِ دل چندی زدی --- خسروی کردی و لبخندی زدی .............
«وقتی که تاریخ می ایستد، شاعران به راه می افتند.»

شاعرا!

شاعران نیستند از ِ آن خود عزیز
شاعری کن نغمه های شور ریز
دفتر دنیا پر است از غمکده
چه هنر باشد بگوییم: غم بده
غم بد است و بد تر از آن نیست چیز
آتشی در خانه ی غم ها بریز
آن سپیدی که سر قله نشست
انفجاری در دلی، کوهی شکست
نیست پیوسته برون در کار او
هست هم شالوده در افکار او
...............................
گر تو باشی جای من چون می کنی
در بیابان کار مجنون می کنی؟
آتش اندر خانه ام جوشان شده
رود آتش در پی موشان شده
می خرند سوراخ را دو صد تومن
موش باشند؛ آتشم سوزنده من!
درد من از عشق لیلی نیست نیست
درد من دانست کسی از غم نزیست
شعله باران است دلم پیوسته خون
درد ِ من باشد از این دنیای دون
عشق جرم من بُوَد، یارم وطن
هر دمی با اردوی دونان گردم تن به تن
هشت سالم: پُر پَر، اندر جوش جوش
کس ندیدست این چنین جوش و خروش
..........................
اندکی گفتم برایت از غمم
تا بگویم چیزکی از مرهمم
مرهم تو در قیاس آید پدید
که چنین دریا غمی را کس ندید
شعله در دریای غم اندوختن
غم به شعله صد هزاران سوختن
کار ِ دریایی بُوَد و کوه وَش
آ ببین تو شعله ها را کَش به کَش!
گاه گاهی از تعجب هست نگاهی دور دور
در جوابشان: شعله ور دریا، نبیند چشم ِ کور
آفتابم، از دل ِ جان آمدم
این چنین، باری، انسان آمدم
٣۰۹۷٨ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : درویش

عنوان : ضحاک
در شعر عدد آمده است لاک اش کن
گرنیست یقین به صحت اش،پاک اش کن

سیگار اگر کند ترا بیکار ات
از خود برهان و ،دفن در خاکش کن
٣۰۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز ....
ای خسرو شاعر دمت آتشکده باد
کردم نفسی تازه از این گفتارت
دود شدی ای جان؟ تو مگر نشنیدی،
سیگار ز سی کار کند بیکارت ؟
٣۰۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست