یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تعدد زوجات و عوارض ویرانگر آن
بر فرزندان، خانواده و اجتماع
- دکتر پریسا ساعد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : پریسا ساعد

عنوان : سپاس
دوست گرامی اقای م.تلنگر

با سپاس و مهر از نقد پر محتوا، زیبا و آموزنده شما. همانطور که اشاره کردید اگر مناسبات انسانی‌ یک جامعه را بتوان با دیدی فراسو، و همه سویه مورد ارزیابی قرار داد، آنوقت شاید بتوان به نتایج بهتر و درک شفاف تری از بازتابهای حسی و اندیشگی آن جامعه رسید. بدیهی‌ است که روان نژندیهای جامعه ما، بی‌ ارتباط با فرهنگ سلطه جویی و سلطه پذیری نیست. چالش بزرگ، تغییر و تجدید بنای این زیرساخت ذهنی‌ است که کارزاری بزرگ، بنیادی و همسویه را می‌طلبد.

بار دیگر قدر شناس شما هستم.

با مهر ،

پریسا ساعد
٣۱۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام خانم دکتر، خسته نباشید و پیوسته باشید
گرچه گاه جمله ها کمی طولانی است و جذب برای نو کار را شاید اندکی دشوار سازد در پی گیری ذهنی، برای رسیدن به آغاز جمله، در پایان آن. اما با اندکی دقت و تمرکز خواننده در می یابد که فقط با یک خانم دکتر طرف حساب نیست. بلکه با قلم زنی خوش پرداز سرو کار دارد. زیبا، افشرده، مسلط و پُر می نویسید. بسیار را در اندک جا می دهید؛ درود بر شما. در این مقاله ی کوتاه مقولات زیادی مطرح شده است، که هر یک داستانی دارد برای گفتن و نوشتن.

و اینک گامی در حاشیه:

همیشه گفته ام و باز تکرار می کنم: یکی از دلایل بزرگی بوعلی سینای جاودان، نگرش ادیبانه و شاعرانه ی او بوده است به انسان و کل جهان. یعنی شوق و احساس و نشاط و انسان دوستی و شعر آلودگی + طب، وقتی این همه با هم در کسی جمع آید، او می تواند بر جسته ای بزرگ گردد. و ای کاش متخصصین ما، خود را به انسان دوستی عمیق و ادبیات و شعر و شور و شکوفایی در سخن نیز مسلح کنند، تا آن شوند که باید۱. چون، هدف تأثیر گذاری است؛ و آن، بی داشتن اینها، به تمام و کمال استوار نیست.
یکی از زیبا کار هایی که در این رهگذر می توان انجام داد، ابتکار قلمی و زبانی است. یعنی در عین نوشتن دیدگاه های نظری و علمی، باید همیشه به آفرینش چشم داشت؛ تا نو کاشته شود. و چون نو کاشته شود، سخن به ادبیات آغشته می گردد، و مزه و سبز ِ گندم آن کِشته.
بسیاری از دکتر ها متأسفانه نمی دانند که گاه یک لبخند و یا احوالپرسی از بیمار چه نقش بزرگی دارد. هدف فقط این نیست که دکتر مشتی داروی شیمیایی که نامشان در حافظه ی اوست، را بر برگه ای بنویسد و به بیمار بدهد و تمام. هدف دگر سازی است. و دگر سازی بی شور و فرهنگ، بی شوق و دلدادگی، بی ترانه و سرود، شدنی نیست. دکتری که نتواند اگر لازم شد، شعری دگر ساز، و یا ترانه ای از عاشور پور، مرضیه و ... برای بیمار بخواند، او بیشک از دکتری چیزی کم دارد. دکتری را عده ای با نسخه نویسی به اشتباه گرفته اند. هر آدم کم سوادی بعد از مدتی می تواند نام بسیاری از این دارو ها را حفظ کند بی آنکه دکتر باشد. پزشک بودن مثل شاعر بودن، همه آموختنی نیست؛ بلکه ذاتاً نیز انسان باید کمی و بیشتر پزشک باشد.
هنوز در آسیای میانه و بعضی از مناطق ایران زمین خودمان از شیوه های آن بزرگ استاد تاریخ بشری، بو علی سینای ذاتاً پزشک، سود می جویند.
در تاجیکستان هنوز، گاه برای برگرداندن به زندگی سالم و فعال کردن و دگر سازی انسان افسرده؛ از شور بر انگیزی دیگران استفاده می کنند. یعنی کسی برای این کار حقوق می گیرد، و یا از روی حس انسانی داوطلب شده، وظیفه مند می گردد. پس سر راهش سبز می شود کولیوار، شادمان و آتش افروز؛ و در نتیجه اندوه سوز.

سمی جان بچه ی اسفره تاجیکستان بود. آشپز و مردی چاق و خوش مشرب بود. سالی چند بار برای خرده تجارت به پایتخت روسیه ی سفید - مینسک - هم می آمد. ناراحت بود که برادری دارد جوان، که افسرده شده. دو سال بعد، از او پرسیدم که حال برادرت چطور است؟
خوشحال و خندان گفت: آتش پاره ای ازبک یافتیم و به جان اش انداختیم؛ مرد به زندگی بر گشت. عاشق دختر ازبک شد؛ با هم ازدواج کردند و حالا زندگی شادی دارند.
درمان بیمار در داروی شیمایی نیست، گرچه گاه به ناچار باید از آن استفاده کرد. درمان بیمار در زندگی طبیعی و ارتباطات زیبای بشری نهفته است. یکی از زیباترین و تأثیر گذار ترین درمان ها، نوشتن است.

نتیجه: جامعه ی ما جامعه ای بیمار است. در چنین جامعه ای هر بیدادی به راحتی رخ می دهد؛ از جمله زن ستیزی، کودک آزاری و ... اما یکی از بزرگترین بدبختی های جوامع بیمار این است که نه فقط ضربه خوردگان در هم شکسته، بلکه مدعیان "دانایی" نیز به قول خانم دکتر محترم: «خرج خود را از جامعه جدا می سازند»

۱ - و این داستانی بلند دارد که در این اندک نگنجد.
٣۱۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست