یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

وای به حال ما و وای به حال شما - دکتر حسین لاجوردی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : محمد جلالی

عنوان : ۱۱۰۰۰۰۰۰ پرونده نشانی از تلاشی و پوکیدن است
show details ۱۰:۲۹ PM (۸ hours ago)


بسم الله الرحمن الرحیم
بنا به اقرار رسمی ۱۱۰۰۰۰۰۰ پرونده سالانه قضایی تلاشی و انهیار است
از قدیم الایام برای هر طرح و برنامه ای معیاری برای ارزشیابی تعیین می گردد ودر مقدمه این ارزشیابی مدت زمان کوتاه و دراز مدت تعیین می کنند . کمترین یک سال و بلندترین مدت چهار سال و در صورت موفقیت نهایتا برای چهارسال دیگر توسط افراد ذینفع تمدید می شود .
درنظام آموزشی ارزشیابی کادر آموزشی را هر سه ماه و نهایتا در پایان سال تحصیلی مورد بررسی قرار می دهند . کارشناسان تعلیم بهترین روش برای سنجش کار معلمین را نتیجه نمرات و درک مطلب محصلین یک دوره سالانه می دانند . میزان موفقیت معلم در آمار قبولی همراه با درک درسی دانش آموزان سنجیده می شود .در صورت عدم موفقیت معلم باید تکلیفش روشن شود وسرنوشت علمی تحصیلی دانش آموزان مجرای عقلایی را طی کند . همچنین هر موسسه علمی وفرهنگی و شرکتهای اقتصادی می بایست حداکثر هر ساله تراز نامه اعمال را مورد رسیدگی قرار داده وبدینوسیله ازضررومنفعت آن که محدود به عده کمی است جلوگیری می شود . حال رژیمی که فقط اعتراف به ۱۱۰۰۰۰۰۰ میلیون پرونده آنهم پروندهایی که در یکسال به دادگستری ارجاع شده کرده ولابد پرونده کهریزک از سرافرازترین آن است می توان بهترین روش برای ارزشیابی عملکرد نظام و رژیمی دانست که هم محمد خاتمی و هم خامنه ای سنگ آن را به سینه می زنندو فریاد وا اسلاما وا ایرانا گوش دنیا را کر کرده است .
اما مردمی که ۳۲ سال پیش برای نجات از دست دیکتاتوری پهلویها وبا عواطف و احساسات مذهبی مبتنی بر پاره ای خرافات وامامزدگی صفوی و طمع بر دریافت پول اساسا غارت شده نفت به خیابان ها راه افتادند و در اولین قدم غیر منصفانه انقلاب را از دست پایه گذاران زجر وشکنجه دیده گرفته تحویل آقای خمینی دادند .نامبرده هم خوشحال از مردمی که گروه گروه به دیدارش آمده و حرف نزده زار زار گریه می کردند هر روز که از انقلاب می گذشت با زوراسلحه باقی مانده از شاه یاران اصلی انقلاب را پیاده و تحویل خلخالی قصاب قصی القلب و در ادامه به فلاحیان و حسینیان وطائب و فروزنده و...تحویل می داد ند.وهمین آقایان زندانی امروز و خارج نشینان فعلی احکام یا بهتر بگوییم اوامر قتل را امرا و طاعتا تنفیذ می کردند و نه تنها شرم نمی کردند بلکه به چنین تنفیذ ظالمانه و متعمدانه افتخار می کردند .گوششان نه بدهکار دین حنیف بود و نه توجهی به عدالت علی علیه السلام بلکه تمام موازین حقوق بشر را به استهزاء می گرفتند . وعلی رغم مشارکتشان در امام ارکان حکومت حاظر به ارائه بیلان و تراز نتیجه حکومت ۳۲ دوساله خونبار نیستند .
آنروزی که ملیتهای عرب و کرد و ترک و ترکمن و بلوچ خواستار جزیی از حقوق خود بودند آقایان با حقوق و یا داوطلبانه با اسلحه گرم از زمین و هوا به جان عرب و کرد و ترکمن و ...می افتادند . واگر با اکثر سیاستهای شاه مخالفت می کردند ولی در جذب خیانتکاران و ساواکی های ملیتها فوق و در سرکوب مردم عرب و کرد و...با خشن ترین روش راه شاه را ادامه دادند .
آمار اعدامیهای ساوکیهای شاه در شهرهای فارس نشین مثل اصفهان و شیراز و تهران در برابر عدم اعدام ساواکیهای شاه در مناطق ملیتها بلکه بکار گرفتن دوباره آنان خود برهانی بر سیاست غیر انسانی نظام حکومتی تهران در ادامه راه شاه است .
اما بقول معروف همین سبزینه های امروزه بعضا بدون توجه به پیشینه ننگین خود در سرکوب و کشتار مخالفین و خصوصا ملیتها ادامه داده که تا قبل از ۲۲ خرداد یا از شرکای جرم مستقیم و از محرکین و تصمیم گیرندگان کشتار بوده یا پس از انتخابات سال ۷۶ در قبال جنایتهای حکومت از قتل عام ملیتها تا قتلهای زنجیره ای فقط برای ماندن در قدرت سکوت کردند .و اگر هم این جا و آنجا سخنی گفتند فقط در حد گفتار ابزاری برای ماندن در مقام وسلطه سیاسی و لاغیر .
پس از ۲۲ خرداد سال گذشته که می توان آن را سال شروع ریزش خودی های نخودی تلقی کرد. سبزینه ها یکی پس از دیگری دست به قلم شده در یک فرایند و قرارداد نانوشته با شرکای دیروزیشان فقط افشاگری محدودبه زمان و مکان و حول یک دایره شروع به چرخیدن کردند .از بین نوشته های آقایان سبزینه می توان به لوایح و نامه های زندانیان محمد نوری زاد و به اقرارنامه آقای تاج زاده اشاره کرد. متاسفانه در این نوشته ها تکبر بر دیگران مشهود است والی این چه اقرار بذنب است و پشیمانی از کردار است که ازده ها هزاربلکه میلیونها اولیاء دم و متضررین حداقل عذری خواهی نمی شود .و الی آنچه آقایان سبزینه پس از اینکه آتش گریبانشان را گرفت نوشته اندهرچند قابل تقدیر است اما در قاموس عدالت- شجاعت و مردانگی نمی گنجد .شجاعت و مردانگی آنجاست که هنگام تکیه بر کرسی مقام و ریاست در اعتراض به ظلم استعفاء می دادند نه اینکه مرگ را فقط برای همسایه می خواستند .
و بسی جای سئوال است آنچه در یکسال گذشته نوشته و می نویسند نه تنها عدالتی از قلم آنان نمی بینیم بلکه تمامی انصاف را زیر پای خود له کرده قدرت نویسندگی و انشائئ ناشی از بی عدالتی ایام قدرتشان (چه از لحاظ مالی و امکانات )را در راه پرده پوشی بر جنایتهای گذشته و عدم اعتراف به حقوق دیگران است آنهم در این ایام قرن ۲۱ که انترنت از لابلای درزه گذشته و اگر نباشد دش بر سر کپرها نصب شده اند .مردم هم اخبار بوسنی و جنوب سودان و هم اخبار چچن را می بینند و می شنوند .
با نگاهی گذرا به مقالات و مکاتبات رد و بدل شده و من جمله نامه های آقایان محمد نوری زاد ومهاجرانی .کدیور و نامه اخیر آقای ابراهیم نبوی به مراجع نشانی و کلمه ای در رابطه با خونین ترین جنایات نظام که در حق ملیتهای کرد و عرب و ترکمن وبلوچ مرتکب شده نمی بینیم و اشاره ای در رابطه با حقوق کامل و برابری ملیتها با ملیت مسلط دیده نمی شود .
با خواندن نامه دکتر محمد رضا خاتمی به حسن نصرالله که متن آن تاکید بر مشارکت آن دو و عتاب شریکی به شریک دیگر است ظلم و بی عدالتی ۳۲ سال رژیم پنهان و فقط زندان شدن اکیپ خاتمی پس از ۲۲ خرداد۸۸ بی انصافی تلقی می شود .
اگر یک نوجوان ۱۶ ساله نامه دکتر محمد رضا خاتمی را بخواند به شایدبه ایشان ایمان آورده و اعتماد خواهد کرد اما بشرطی که از بزرگترش در مورد خاتمی ها نپرسد والی چه کسی در دنیا از شریک الجرمی ایشان با نظام را نمی داند چه کسی از نفوذ خاتمی ها در ارکان خانوادگی و حکومتی خمینی بی خبر ندارد .چه کسی نداند که احمد خاتمی امام جمعه فعلی و محمد و محمد رضا خاتمی من حیث مشارکت در تحکیم رژیم ظالم فرقی ندارند . وقتی نامه محمد رضا خاتمی به نصرالله را می خوانیم همان همان تحریف و بی انصافی را خواهیم دید که در وجود دکتر ولایتی است .هر چند هر دو پزشک یکی متخصص کلیه و دیگری اطفال ولی در ظلم و پنهان کاری و دروغ در استخر دروغ و تحریف شنا گر حرافی هستند .ولی ولایتی در جعل بی شرم تر و وقیح تر است .خصوصا وقتی ادعای جعل نام اروند رود را بر شط العرب وآنهم مفتضحانه به شاهنامه فردوسی استناد کرد. .
ما در ظلمی که همکنون بر مشارکتیهای توسط شرکای دیروزشان روا شده شک و تردیدی نداریم . اما بعلت سکوت خاتمی ها ومن یدور فی فلکهم در رابطه با قتل عام عرب و کرد و بلوچ و .....و عدم افشاگری جنایتهای ۳۲ سال گذشته نمی توانیم اعتماد کنیم .زیرا برای من عرب احمد مدنی سال ۵۸وخاتمی در سال ۸۴اهوازفرقی ندارند. خصوصا که از اقرار صریح به حقوق مسلم ملیتها طفره می روند. و جالب اینکه برادر ایشان بدون توجه به سید بودن خود و پدرش در ایام خمس گیری مدعی می شود ما مسلمان شدیم ولی عرب نشدیم .واین درحالی است سیدی فرع بر عرب بودن است .ما کدام ادعا را قبول کنیم سید من باب خمس یا ایرانی در باب نژادگرایی .
باید ازآقای محمد رضا خاتمی سئوال کنیم آیا قبل از ورود به بستر انقلاب و قدرت ووصلت با خانواده خمینی پول خمس وحق امام نصیب پدر روحانیشان و بتبع آن خود و برادرش نشده که با توجه به گفته برادرش که مسلمان شده ولی عرب نشد اکیدا گرفتن خمس سادات بر کسی که ایرانیت را بر عرب بودنش را ترجیح می دهد شرعا حرام بوده ونمی دانیم قسم حضرت عباس یا دم خروس و عمامه سیه را باور کنیم . خواندن مقالات و نامه ها هر خواننده ای را از ادامه راه دروغ و نیرنگ و عدم شفافیت مطلعتر می کند .گوش دادن مصاحبه سبزینه ها طفره رفتن ایشان از اقرار شفاف به تمامی حقوق و حق تعیین سرنوشت ملیتها کاملا مشهود است .یکی به بهانه های واهی شرایط فعلی سعی از عدم طرح حقوق ملیتها می کند .دیگری ضمن صحبتهای دو لبه اگر نامی از ملیتها می برد از نامبردن ملیت عرب اکراه دارد و آن یکی برای فرار از نام بردن ملیت عرب ضمن نام بردن ملیتها نام جعلی برای ملیت چند میلیونی عرب گذاشته خوزستانی نام می برد . سبزینه ها و امثالشان خود را به خواب غفلت که مطمئنا ناشی از فکر و ایده نژاد پرستانه یا حداقل ناشی از رسوبات چنین تفکری است نزنند .نگاهی به دور و بر خود بیندازند .خصوصا سبزینه های ساکن در کشوهای دمکراتیک که هم اکنون ایشان از دست شرکای دیروزیشان بدانجا پناه آورده اند بکنند . و از این فرصت استفاده کرده وجود خود را از تفکرات برتری طلبانه ناشی ازنژاد گرایی پاک سازی کنند . بنده از آقایان محمد رضا خاتمی و گنجی و ابراهیم نبوی و کدیور و مهاجرانی و عبدالعلی بازرگان وشیرین عبادی وهمه آقایان و خانمهایی که با قلم فرسایی خود و علی رغم علم و اطلاع کاملی که از حقوق مسلم ملیتها و از آنچه بر سر ملیتها عرب و کرد و ترک و ترکمن و بلوچ در دو رژیم آمده سطری ننوشته اند تقاضا دارم انصاف و وجدان زنده را در حق ملیتها که شامل ۷۰درصد مردم هستند بکار گیرند .لطف کنند قبل از گریه و زاری بر اسلام و ایران و کوروش بر نبود عدالت وتساوی حقوق انسانها گریه کنید .زیرا همه می دانیم الکفر یدم و الظلم لایدوم .آقای عبد العلی بازرگان بنده از شما توقع دارم اگر تفسیری از قرآن می کنید بر آیه های عدالت تاکید و تفسیری در تمام بستر آن و آگر در رابطه با ریزش افراد از انقلاب سلسله مقالات می نویسید تاریخ ریزش را به ترتیب زمان و افراد بدور از کتمان بنویسید .آقای ابراهیم نبوی اگر به مراجع نامه مینویسید حداقل یک سطر از آنچه بر کرد و عرب و بلوچ و..آمد وآنچه حق مسلم آنهاست بنویس بعیدا کل البعد است که شما به عنوان کرد آنچه حداقل بر سرکردها درپاوه و مخاباد و سنندج آمد ندانی مگر خدایی ناکرده طمع برپست و مقامی در آینده و نشستن در تهران را بر قوم وملت خود ترجیح دهی .بر اسلام و مرجعیت بی عدالت دل نسوزان چون عین کفر است .دین بی عدالت همان تروریسم درون حکومت ایران بیش از ۳۲ سال است که همچنان اعمال شده و می شود .در غیر اینصورت تسلسل در قدرت بی عدالت همراه با ظلم و قتل همیشه همراه با دروغ و حیله و مکر بوده و الی نصرالله زمان محمد خاتمی همان نصر الله زمان احمدی نژاد است وخلخالی وفروزنده جایشان رابه محسن اراکی وسعید امامی و بعد به تاج زاده و میردامادی و اکنون به طائب ورسایی و مصلحی و...؟؟.آقای ابراهیم نبوی ملیتها هم تجربه اسلام خمینی و هم گفتگوی بی تمدن خاتمی و حال هم اسلام ایرانی اسفندیار مشایی را تجربه کرده اند .گذشت آن زمان که کرد و عرب و ترک و ... از حقوق اساسی و انسانی خود محروم کنند و به نام دین و تمامیت ارضی تمامی حقوقشان را پایمال کنید و کنند . تغییر نام باختران به کرمانشاه و پوشیدن چفیه سبز احمدی نژاد دراهوازو میرحسین موسوی در حسینه سید علی نقابداربدون اقرار صریح و شفاف و با امضاء به حقوق را کلاهی بیش نمی دانند که فصل آن گذشت. و دردی را که شما در نامه ات به مراجع از آن ترسیده ای دوا نمی کند .و قبل از من عرب برادر کرد ت در سنندج وپاوه چنین اسلام و ایران بی عدالتی را نمی خواهد. قطار مرجعیت خوابیده درقم ساکت در قبال کهریزک جنایات و تاج گذار بر سر دیکتاتور پیش کش . ونوشتن نامه آقای محمد رضا خاتمی به حسن نصرالله را نخوانده باید به بایگانی راکد سپردویا حداکثر با جمله ای (تا حالا کجا بودی آمدی خوب آمدی ولی حالا چرا و ......) جواب داد . والی نامه های آقای محمد نوری زاد به خامنه ای هنوز یک سطر از مقاله های قدیمیش را که دل حسین شریعتمداری خوش می کرد و خامنه ای را آسمانی می نمود جبران نکرده خصوصا که ذکری از ظلمی که بر ملیتها آمد نمی کند .و از نظر این جانب هنوز فرقی با حاج ارضی نوحه خوان که برای طولانی شدن پول رجزخوانی بیشتر شدن ایام تعطیلات عید غدیررا بر تعطیلات عید عظیم فطر ترجیح می داد ندارد.بنده عرب معتقدم بدترین خیانت است که قلم بدستی با سوء استفاده از قدرت ادبی و انشایی خود حقایق را پنهان و به نفع ظلم و دیکتاتوری تحریف کند ویا مثل بعضی ها سعی در عدم اطلاع مردم از حقوق شان کنند .ناجوانمردترین همان قلم بدستانی هستندکه تمام حق خود را می خواهند و برای تضییع حقوق دیگران پشت اسلام و سنگ نبشته کوروش پنهان ومقاله و نامه نگاری می کنند و از احساسات کور جوانان دست پرورده قلمهای پست خود علیه حق طلبان عرب و کرد و بلوچ و...سوء استفاده کرده آنان را در قتل جوانان دیگر ملیتها تحریک و تشویق می کنند .و بدتر از همه قلم بدستان خیانتکاری هستند که نشستن در تهران ونوشتن در تمجید حکومت را بر حقوق ملی و اساسی ملت خود ترجیح داده دستشان در باطن و یا ظاهر را در لابلای پولهای بردگیشان در اسناد مالی وزارت ارشاد و یا عمامه شان را در حوزه قم می پیچانند . قلم بدست شریف و شریف زاده آن است که قلم و قدرت نوشت و گویش خود را بر محور حقوق بشر گذاشته حول این محور انسانی و مشترکات آن بچرخد نه آن که درس را به زبان مادری را برای بچه اش بخواهد و دیگران را به بهانه اینکه زبان رسمی فارسی است از تحصیل میلیونها انسان در بیش از ۸۰ سال به زبان اصلی و مادریش محروم یا چنین محرومیتی را ناجوانمردانه توجیه کند .قلم بدست حلال زاده پاک سرشت در نوشتار خود هر گز از کوچکترین حقی نمی گذرد و تمام هم وغم خود را صرف تفهیم و گسترش حقوق بشر نموده فرا نژادی و فرا مرزی اندیشه انسانی را توسعه بستر پذیرش متقابل و احترام برابر فرهنگ ها و سلایق را محیا و دست ظالم را از آدمیان غافل به حقوق دیگران خالی می کند وتا تن دادن حکومت ظلم به حقوق آرام نگیرد .آقایان باید بدانند صحبت از اصلاحات دروغین بدون اقرار و تعهد با امضاء به تمامی حقوق ملیتها مثل کوبیدن آب در هونگ است گلو و کاغذ خود را با فریاد وا اسلاما و وا ایرانا پاره نکنید .سخن از عدالت مو به مو و تعهد کتبی به حقوق بشر کنید .در کشوری که بقول عناصرقضایی نظام دارای ۱۱۰۰۰۰۰۰ پرونده سالانه در محاکم است و اگر در آینده نزدیک شکات اولیاء دم صدهها هزار اعدامی و کشته شده های ملیتها در ۳۲ سال گذشته و جنایات سال ۶۷ اوینها وتجاوزات جنسی کهریزکها را به آن اضافه کنیم
آیا برای چنین نظامی ارزشی مانده که ارزشیابی کنیم . آیا می توان برای چنین نظام جنایتکاری راه اصلاح یافت و آن را به درخت بیدی چون خاتمی ها بست یا به صراحت و صادقانه و ببخشید بگویم جزء پوکیدن آینده دیگری قابل پیش بینی نیست . والی نامه نوشتن به مراجع تراشیدنی و دست کوب که از پارچه عمامه اش تا زیر شلواریش و تا تسبیح و جانمازشان تولیدی چین کمونیست بی خداست بدرد لا جرز می خورد .حال جالب تر آن است که نویسنده نامه به مراجع آقای ابراهیم نبوی است که سعی در خنداندن مردم دارد و گیرنده مرجعیتی که خواستار راه انداختن دسته های عزاداری در طول سال و در تمام شهرها و از طرفداران بستر گریه و افسردگی است .همان مراجعی که شیعه شدن یک تونسی را در بوق کرنا می کنند ولی در بغل گوششان به زندانیان تجاوز جنسی می کنند و در بیخ گوششان جوانان گروه گروه شیطان پرست می شوند . به مرجعی مثل مکارم شیرازی نامه می نویسند که مدعی است در لندن کارتن خواب است و مانع ورود نمایندگان حقوق بشر به ایران می شود در حالی که زنان ده طبقه زیرخط فقر در خیابان صفائیه برای تامین داروی بچه هایشان نسخه بدست پول دارو را گدایی می کنند .یا دختران ۱۲ ساله در مشهد و تهران و بزرگترها در دبی و استانبول بسر می برند . در حالی همین مراجع هر کدام دارای دفاتر و مکاتب ومراکزی در لندن و سایر جاها هستند که پول یا مفت زیر میزی دریافتی ازحکومت و پول غارت شده نفت وخمس را هزینه می کنند .من عرب که در لابلای نخلهای عمدا سوزانده شده و در لابلای لوله های قطور صادرات نفت و گاز غارت شده سر زمین ابا و اجدادیم هر چند رفتن احمدی نژاد به لبنان و جنوب بقول مرحوم شریعتی با مذهب تحمیق شده و رفتن خامنه ای به قم را نوعا تاج گذاری می دانم اما این رفتن با رفتنهای دیگرش هر چند مشابه است ولی در واقع تاج گذاری نیست بلکه طاقچه گذاری مرجعیت و حوزه بی خاصیت است و الی اگر مرجعیتی و حوزه و روحانیتی مسئول ملتزم به حق و شجاع در قم و حتی نجف بود چرا در طول این ۳۲ سال گذشته یکصدا در قبال ظلم سخنی نگفت و چرا از چند مرجعی که معترض شدند حمایت نکرد ؟ نظام طغیان و طاقوت با ظلمی که در طول عمرش مرتکب شده هزاران بار بیش از ظلمی که در یک سال گذشته کرده مرتکب شده واز ابتداء در حال جمع کردن بساط روحانیت ملتزم و متعهد بوده . مرجعیت سهل است اسلام و اهل بیت پیامبر عظیم الشان را هزینه بقای خود کرد .بجای نامه نوشتن به مراجعی که رجاء نیوز هر روز ذکر خیرشان می کند وزبان حیوانات را بهتر از زبان و فریاد جوانان که مورد تعرض جنسی قرار گرفته اند می فهمند کاری عبث است .شما نامه می نویسید و هاشمی شاهرودی با پول باد آورده درحال چاپ رساله است شما نامه می نویسید و نوری همدانی ۸۵ ساله همراه بسیجی ۱۴ساله و بی سواد برای رهبردیکتاتور کوثر کوثر می کند.باید نامه را خطاب به مردم نوشت و آنان را از حقوق خود وحق دیگران بر مبنای همه انسانند و حقوقی مساوی و برابر دارند .وهیچ کس یا کسانی ولو اکثریت حق نقض حقوق اساسی دیگران را ولو یک نفر را ندارند .بایدبه خاتمی ها و محسن رضایی ها نامه نوشت تا اولی گفتگو تمدن را با دادن حقوق به ملیتهای عرب و کرد و ...شروع می کرد و به دومی باید فهماند حقوق اساسی ملیتها نیاز به رای مجلس فرمایشی ندارد و بنا به مصوبات کنوسیونهای حقوق بشر باید داده شود تا این نظامی بی سواد مردم عرب اهواز را مثل خود نپندارد و بار دیگر حقوق اساسی و مسلم ملیتها را تحت عنوان به رای گذاشتن به استهزاء نگیرد . با نوشتن عادلانه و عبور از خطوط ترسیمی وذهنی کج اندیشانه سعی در توسعه فرهنگ حقوق بشر کرد و با ایجاد بستری منطقی و انسانی زمینه قبول و اعطاء مسالمت آمیز حقوق ملیتها را مهیا سازیم .واز هزینه کردن خون برای رسیدن به حق و حقوق جلوگیری کنیم .آقایان و خانمها قلم بدست شریف ومنزه کسی است که احترام به حقوق متقابل و برابر را رواج می دهد نه آنکه گاهی از اسلام و ایرانیت و گاهی از تشییع و زمانی از هر سه سوء استفاده کرده چنیین بستری را برای حکومتهای جائر مهیا وبهانه ای برای سرکوب ملیتها ایجاد کند . حقوقدان شریف کسی است که مروج فرهنگ حق مداری در تمام جوانب آن باشد نه آنکه خود حامل فکر کج اندیشانه نژاد پرستانه با ظاهر ملی گرایی ناسیونالیسم یک طرفه یا التقاطی از اسلامیت و تشییع با فارسیت باشد .نمی توان ادعای سبزینه را این رنگ قشنگ طبیعت سبز بود و از ترویج فرهنگ حق مداری در تمام ابعادش طفره روفت . تنها راه نجات انسان قبول متعهدانه وبا امضاء تمامی اصول و فروع حقوق بشر است .اکیدا پناه بردن به مراجعی که اکثریت قریب به اتفاقشان از دل رژیم بیرون آمده یا از رانت متقابل با رژیم و هدایایی را تحت عنوان کمک به حوزه زیر میزی دریافت می کنند کاری عبث است .وسلام علیکم و رحمه الله و برکاته...... محمد جلالی عربی از سرزمین عبادان و محمره – ۱۱ ذی القعده ۱۴۳۱ معادل ۱۹ اکتبر ۲۰۱۰
ن را رر
٣۱۶۹٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : نامه خاتی به نصرالله تروریست دهن کجی خاتمی به جنبش سبز بود، جنبشی که پارسال در یک شعار ۷ واژه ای کل سیاست خارجی و خاور میانه ای رژیم را نفی کرد. حرف دل مرا حسین لاجوردی زد.
حزب الله لبنان و حماس بازوهای سیاسی رژیم هستند و بقای رژیم به موجودیت آنها بستگی فراوان دارد. یکی از مهمترین ارکانی که این رژیم از اول بر آن سوار بوده و ثروتهای ملی ما را در آن سرمایه گذاری کرده است فلسطین محوری و امریکا - اسرائیل ستیزی آن بوده است. حزب الله لبنان و حماس بدون پترودلارهای ایران و مهماتی که به آنجا ارسال می شود هیچ هستند. این سیاست خارجی خاورمیانه ای رژیم درست در نقطه مقابل سیاست خارجی و خاور میانه ای است که ملت ایران می خواهند. این ملت هشیار با کنار هم قرار دادن تنها ۷ واژه نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران به جهان اعلام کرد که ۱۰۰ در ۱۰۰ با سیاست خارجی و خاور میانه ای رژیم مخالف است. این ملت با این شعار خود نشان داد که منافع ملی ایران و منافع شخصی همه ی شهروندان ایران را بخوبی درک می کند. ملت با این شعار خود گفت با امریکا و اسرائیل هیچ مشکلی ندارد و رابطه سالم را با آنها می خواهد و از بحران آفرینی رژیم در غزه و لبنان هیچ حمایتی نمی کند. در مورد این یک شعا ۷ واژه ای کتابها می توان نوشت چون بسیار گویا و پر محتواست. بیخود نبود که این شعار لرزه به کل اندام این رژیم انداخت ولی هر ایرانی را در جنبش سبز به حد اعلای شادی رساند.

خاتمی بخوبی می داند که حزب الله لبنان و خماس چه نقش مهمی در بقای نظامش دارد. وقتی این نظام سرنگون شد تکلیف خاتمی چه خواهد شد؟ باید بفکر خودش و خانواده اش باشد. همانقدر که بقای رژیم به حماس و حزب الله بستگی دارد همانقدر هم مقام و منزلت خودش برایش اهمیت دارد. پس باید از آن دو گروه تروریستی حمایت کند تا از نظام حمایت کرده باشد تا از خودش هم که اصل است حمایت بعمل آورد.

خاتمی از خاندان خمینی است. فقط تصورش را بکنید که در فردای سرنگونی این رژیم چه فحش هایی نثار خمینی و تخم و ترکه هایش که همه جا پخش و پلا شده اند خواهد شد. خاتمی نمی خواهد آنروز را ببیند. خودخواهی های این روباه فریبکار چقدر به عمر این رژیم افزود و بدین سبب چقدر به تعداد قربانیان در ایران افزوده شد. شخصا من از خاتمی خیلی بیشتر از خامنه ای و احمدی نژاد متنفرم. جان و دوستی با حسن نصرالله تروریست برای خاتمی مهمتر از جان و دوستی با اکبر محمدی دانشجوی مبارز جنبش دانشجویی ۱۸ تیر بود، واقع دل آدم بدرد می آید.

۷ واژه لرزه به اندام رژیم و هوادارانش انداخت. حرف دل مرا حسین لاجوردی زد. نامه خاتمی به نصرالله تروریست، دهن کجی خاتمی به جنبش سبز بود، جنبشی که پارسال در یک شعار ۷ واژه ای نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران کل سیاست خارجی و خاور میانه ای رژیم را نفی کرد. حرف دل مرا حسین لاجوردی زد.
٣۱۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : خطر خاتمی
خاتمی چه محمد چه محمدرضا یک خطر بزرگ برای جنبش هستند .اگر کار بدست خاتمی ها می بود درمردادماه سال ۸۸ جنبش تعطیل می شد.آن نامه معروف به بیانیه مجمع روحانیون مبارز دردر مرداد-شهریور ۸۸ بیاد داریم که خاتمی خواهان بازگشت معترضین به خانه هایشان وپایان اعتراضات شده بود.اینگونه خوش رقصی ها فقط برای آشتی جویی با کودتا چیان است ویاد آوری نقاط مشترک خاتمی ها وکودتاچیان .
٣۱۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : خ منتقد

عنوان : اسمانی
اآقای لاجوردی بهتر است در همان آسمان ونکور اسمانی بسراید.با مسائل ایران این گونه بر خورد نکنید . این استمداد طلبی های اصلاح طلبان نشانه بسته شدن همه راه ها و کمک گرفتن از اخرین روزنه هاست بطور قطع پرده های بعدی زود تر خواهد درید . در ضمن لحن تحقیر امیز و تهدید کننده شما تداعی کننده آنست که دفاع از محکومیت اعدام می تواند بازاری سیاسی باشد نه انسانی .
٣۱۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : نامه سرگشاده
جناب شاکری ،
با سلام ، با توجه به روابط حسنه ای که بین رهبران سابق و لاحق ایران و رهبران شیعه لبنان وجود دارد ممکن است توضیح بفرمایید چرا خاتمی بجای نامه خصوصی به نصرالله ، نامه سرگشاده مینویسد و این " در پیچیده ترین معضل خاورمیانه ...و حساسیت جایی مثل لبنان در آن معرکه و جنبش حماس " چه معنی دارد؟ ممنون.
٣۱۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : روشنگر

عنوان : وای به حال شما که خبر ندارید
باعث تعجب است که هنوز عده ای به عمق روابط اعضای جناح های رژیم جمهوری اسلامی با احزاب شیعه عراقی و لبنانی اطلاع ندارد. این که این یکی خاتمی همسر نوه خمینی می باشد که جز اسرار نیست و رابطه فامیلی که بین ملایان ایرانی و ملایان عراقی و لبنانی وجود دارد نیز جز اسرار نمی باشد. اینها به غیر از روابط مالی و سیاسی و نظامی روابط خویشاوندی نزدیکی دارند و اگر ملای لبنانی را خطاب قرار می دهند برای این است که فامیل و از نزدیکان خودی می باشند. همانطور که ملایان و فرزندان عراقی مانند لاریجانی ها که متولد عراق هستند اکنون جز سردمداران رژیم می باشند به همین شکل اعضای فامیلی ملایان ایرانی در عراق و لبنان در رهبری احزاب و سازمانهای جنایتکاری مانند حزب الدعوه و حزب الله می باشند.
٣۱۵۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : نامی شاکری

عنوان : کفگیر به راستی در ته دیگ است؟
"...این هشدار را شما و دیگر هم پالگی هایتان به گوش بگیرید..." با این کلمات در سایت "اخبار روز"، در مهر ماه ۱۳۸۹ مواجهید، نه در اواسط دهه پنجاه و حوالی چاله میدان تهران! این درست کلمات آن تذکری است که در پایان این "متن" از ذهن من گذشت!
اینجا درست در وسط معرکه، نوجوانان و جوانان فعال جنبش سبز، با "متن"هایی به مراتب عمیق تر و مستدل تر از "این"، سرکوبگران و اقتدارگرایان را مذمت می کنند و پایش هم می ایستند! بعید می دانم هم میهنان ما در آن طرف های دنیا با چنین متن هایی، نائل به ارزیابی درست "جنبش سبز" و همراهان آن شوند چه رسد به همراهی با آنان! کفگیر به راستی در ته دیگ است؟ اظهار نظر در مورد پیچیده ترین معضل خاورمیانه با این مایه از عامی گری؟! به صرف لجاجت و دشمنی با امثال احمدی نژاد و... پیداست که این دوست ما نه از جریان های درگیر در پیچیده ترین معضل خاورمیانه چندان آگاه است، نه از حساسیت جایی مثل لبنان در آن معرکه، نه از جنبش حماس و نه از شخص شیخ حسن نصرالله! کار را آسان کرده: دوستان دشمن من، همه دشمن منند و خلاص! با چنین نگاهی به دنیا، یک نانوایی را هم نمی شود اداره کرد چه برسد به این سرزمین محبوب!

نامی شاکری – تهران ۲۵/مهر/۸۹
٣۱۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : باقری

عنوان : وای به حال ما....
آقای لاجوردی ممنونم حرف دل خیلی از ایرانیان را به زبان آوردید. پاینده باشید.
٣۱۵۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست