سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نئوکان ها نرفته؛ برگشتند! - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : احمد صبوری

عنوان : سرکوب
در برخورد اولیه با این فرد تند رفتم رفیقی توضیح داد عذز خواستم. این ناشی از ۳۱ سال تحقیر شدن است. قلم که بر کا غذ می گذارند سم است پر از زهر و نیشخند است. طرف مقابل خود را ابتدا کوچک می کنند. با هزار زرنگ بازی یاد گرفته در زندگی پر بندو بستشان ابتدا ،همه شأن انسانی طرف دیگر را می گیرند اولین چیزی که به ذهنشان می رسد ضعف فیزیکی، و ضریب هوش ترسو بودن بی درد بودن و بیخیال بودن ساده بودن شهرستانی بودن لر بودن ترک بودن عرب بودن کرد بودن طرف دیگر است. اولین کارشان روانشناسی عامدانه سر کوب گرایانه طرف دیگر است. زبانشان سرشار از تحقیر و سرکوب است.تحقیر و سرکوب و نیش، ساختار زبانیشان را تشکیل میدهد.برایشان تنها بردن مهم است وبس چگونه و در عین رعایت چه پرنسیپ هائی در ساختار فکری واقعگرایانه شان کوچکترین جائی ندارد

در مطلب اشاره شده مورد جدل ابتدا با کودکانه بودن اندیشه های آنطرفی مطلب آغاز می شود، سپس بیسواد بودن و در نهایت ترسو بودن .یک انسان دوست حتی اگر باور هم داشته باشد که نظر دیگری غلط است تحقیر ش نمی کند. آوردن جملاتی از قبیل قاطی کردن سطور و دیریم رام رام در یک نقد که خطابش آدم های متمایل به نظر دیگری است به چه منظور آگاهانه ای آمده.

وقتی تصمیم می گیرد که مرا سرکوب کند یا بقول خودش سر جایم بنشاند با توپ پر می آید و از کوچکترین پرنسیپی برخوردار نیست. نشان می دهد که علاقه من به نوشته های دکتر قراگوزلو مرید ومرادی است و من چون بیسوادم و کند ذهن دنبال قره گوزلو که نمی داند شآن علمی اش در چه حد است راه می افتم.حتی من آنقدر کند ذهنم که کا غذ پولی و اقتصاد تهاتری را هم نمی فهمم و برزدن آثار زمینی آسمانی شده و دریم رام رام رادیو خمینی را هم نمی فهمم. چون بیسوادم و مفهوم مطالب دکتر قراگوزلو را نمی فهمم و در آن سری میبینم مجذوب وی شده ام. موجود متعفن عقب مانده ای مثل من که مطلب ساده نوشته ایشان را نمی فهمد چگونه به خود اجازه می دهد در بحث ها ی اقتصادی و فلسفه شرکت کند.

توجه کنید ابتدا تا انتها سرکوب چون وی از محدودیت فرضی من آگاه است تمام حقوق دموکراتیکم را در یک چرخش قلم از من گرفت. خود دوست داشتن تا مرحله کشتن شخصیت انسانی طرف مقابل. زحمتکشان و زنان ما با این فرهنگ چه آشنایند.

همه چیز شخصی است باید چنان در ملاج من بزند که بلند نشوم. قصد ارتقای دانش من که نیست قصد بردن است باید پاهایت را روی شانه هر کسی و هر چیزی بگذاری و ببری و بری بالا این حقیقت دنیای غیر تخیلی واقعی اینهاست .

اگر آن مقاله برای ارضاع نیاز روحی به سرکوب کسی، گروهی و فکری نوشته نشده بود اول آدمی با ضریب هوشی من باید آنرا اهانت آمیز تلقی نمی کرد. و وقتی نویسنده اعتراض من را می شنید نگران می شد که بد فهمیده شده و دلیل آوردن مطالب اهانت آمیز از قبیل بر زدن و بی خیال بودن و دریم دام دام و دیالوگ با مادرش در کودکی و تیتر لاتی مقاله را توضیح می داد.اما نویسنده لحظه ای که فرصت یافت تنفر خفته اش از یک موجود زبون و حقیر مثل من که به تحقیر خودش و رفیقش و همفکرانش اعتراض کرده را نشان داد و پرده دوم نمایشنامه اش را هم تکمیل کرد.
این تازه از علائم سحر است
٣۲۴۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : حقیقت گویی
تقیه می کنید نمی فرمایید مورد نقد کیست .مرا متهم به نداشتن ظرفیت ذهنی لازم برای درک آن مقاله می کنید؟ حق دارید ما و ملتی ۳۰ سال است با این تحقیر ها خو گرفته ایم. بله، آنقدر کند ذهنم که نمی فهمم الفاظی از قبیل «دوستان گرمابه و گلستان من» از اصطلاحات رایج در ادبیات چه نویسنده ای است، و نمی فهمم مخاطب این پاراگراف کیست

«"چند کتاب زمینی اما آسمانی شده را هم مطالعه می کنیم و یکی در میانِ نوشته های با یکدیگر قاطی کرده ی آن ها را، یکبار از پاراگراف های زوج، و یک بار از پاراگراف های فرد، سر هم می کنیم و کتابی و مقاله یی فراهم می آوریم و به مبارزه ی سهمگین خود، اینچنین ادامه می دهیم و خاطرمان هم جمع است که در امن و امانیم"».
تحقیر و کوچک کردن بخش بزرگی از فرهنگ بورژوازی عقب مانده ما است . برای اینکه نظرمان را پیش ببریم اول طرف مقابل را کوچک می کنیم و به سطل زباله می اندازیم. و نمی فهمیم که آدمهای بزرگ همدیگر را نقد می کنند و کوچک ها به هم ور می روند.
به این متن از آن مقاله توجه کنید برای اثبات اینکه زمان بحث در مورد نئولیبرالیزم حالا نیست چه شیوا می گوید .

«به به چه حرف خوبی -آن شب امام ما گفت -حرفی که خواب دشمن-از آن سخن برآشفت!

تا آنجا که می فرمود: «حرف امام، این بود:». و موسیقی هم با همان وزن، جواب می داد: «دیم دیم دیریم ـ دیم دیم»!»

. بفرض محال بپذیریم که مخاطب مقاله دکتر قراگوزلو نیست آیا هر آنکس که بر این باور باشد که ریشه همه تباهی ها این عصرنئولیبرالیسم است مستحق چنین جملات و حملات لمپنی است؟ نمی شود آدمی پیدا شود که اولویتش با شما متفاوت باشد و بدون قاطی کردن سطرهای فرد و زوج مطلب استخوانداری بنویسد؟.آیا می توان متنی نوشت و به صاحب روش فکری دیگری اتهام بی سوادی و تخیلی بودن و ترسو بودن نزد؟.
آیا در مکتب شما می شود دگر اندیش بود و احترام داشت؟آیا باید همه حتی مارکسیست ها راه بیفتند و برای ذوب شدن در ولایت جدیدی که می خواهید و آرزو دارید بیاورید الله اکبر و یا حسین میر حسین بگویند؟ اینکه نسبت به ۳۱ سال قبل هم پس رفت است لاجوردی هم چنین انتظاری نداشت.
دروغ و دوروئی و زرنگ بازی و تمسخر و دودوزه بازی از وطنم دور باد.
٣۲۴۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : فرامرز خاکی

عنوان : شما را چه میشود؟
آقای احمد صبوری.

روش شما برای چپ نه تنها خدمتی محسوب نمیشود بلکه با بار منفی خود زحمات چپ واقعی را به هدر میدهد.
بهتر ست رک ، دقیق و صادق و صمیمی باشیم .
شما در کامنت قبلی بسیار سطحی و تحریفانه با نوشته ی آقای علی اصفهانی برخورد نموده اید.
نوشته ایشان در آرشیو اخبار روز موجود ست می توانستید فقط آدرس مقاله را بدهید :
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۳۳۱۱۶

در کامنت دیگری بسیار بچه گانه نوشتید فلان « مجاهد بریده» که نشان از ایستادن «عقربه ی ساعت شما » در خرداد ۱۳۶۰ ست و هرکس از مواضع راست و چپ و حمایت از حکومت فاصله گرفته ست را هنوز با معیارهای آنروز خود «انقلابی» و «ضدانقلابی» می دانید.

اصفهانی ها ، بنی صدر ها ، خانبابا تهرانی ها ، نیرومند ها ،بنی صدر ها ، متین دفتری ها و ..و.. از «شورای مقاومت» فاصله گرفتند و خیلی دیگر این نیروها ی «انقلابی » سابق به تعبییر شما امروز به نوعی دیگر به مبارزات خود علیه حکومت مذهبی ادامه داده و میدهند . مگر این اشکالی دارد؟ مگر اشکالی دارد نیروهای حکومتی ریزش کرده؟

شما را چه میشود که با یک مهر «مجاهد بریده » تخریب شخصیت می کنید ؟ کسانی که با اسم «چپ» هنوز از مجاهدین حمایت می کنند و در «شورای مقاومت» لانه دارند برای چپ «افتخار» کسب می کنند ؟
٣۲۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : بی پیشوند و پسوند

عنوان : ادامه ی کامنت
دو سه ساعتی پیش، کامنت مفصلی را در ارتباط با تازه ترین کامنت آقای احمد صبوری فرستادم که امیدوارم منتشر شود. اما لازم می دانم که به آن کامنت، دو توضیح مختصر زیر را هم اضافه کنم:

۱ ـ همانطور که در آن کامنت (که قاعدتاً زیر این کامنت منتشر خواهد شد) آمده است، مطمئنا منظور از مقاله ی مورد بحث، «پاسخگویی» به شخص آقای قره گوزلو به طور خاص نبود، و هیچ نامی هم در هیچ جا از ایشان به میان نیامده بود. قصد نویسنده، نقد موضع سیاسی، و فقط و فقط موضع سیاسی خاصی بود که اولویت خود را (عملا) مبارزه با «جنبش واقعاً موجود» به جای مبارزه با حکومت خلافت و ولایت قرار داده است، و آقای قراگزلو هم به نظر نویسنده ی مقاله، از این موضع سیاسی حرکت می کند. مثل تعدادی دیگر. در هر حال، همانطور که در مقاله ی مورد بحث هم آمده بود و در کامنت مفصلی که ساعتی پیش فرستادم هم آمده است، نقد و تحلیل مواضع اقتصادی و مباحث مربوط به آن، در صلاحیت هر کسی نیست، و باید اهل این علم پیچیده و دقیق به آن بپردازند، و «هر کسی را بهر کاری ساحتند».

۲ ـ با وجود کلمات و اصطلاحات و جملات زشت و ناشایسته یی که آقای احمد صبوری، به خصوص در دو کامنت قبل از کامنت اخیرشان به کار برده اند، به ایشان اطمینان کامل می دهم که برای من (که ناگزیر به عکس العمل شدم) ایشان نیز مثل هر آن کس دیگر که دل در گرو سعادت مردم، و به خصوص سعادت زحمتکشان و محرومان دارد، گرامی و عزیز هستند، و امیدوارم که چندان باعث کدورت خاطر ایشان نشده باشم. هرچند که سعی کردم اندازه نگاه دارم. بسیار سخت است که سایه ی آزرده خاطری کسی آدم را در خلوت حود دنبال کند...
٣۲۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : بی پیشوند و پسوند

عنوان : مشکل آقای صبوری
تفسیر آقای صبوری را از مقاله خواندیم. و این که ایشان، کلمات مارکس، قراگزلو و غیره را برای خودشان به متن مقاله ی مورد اشاره، اضافه کرده اند، و خود بریده اند و خود دوخته اند. حال آن که هیچکدام از این کلمات در نوشته نبوده است، و نوشته نیز هرگز مدعی این نبوده است که در پاسخ به آقای قراگزلوست. بلکه به موضوعی انتقاد کرده است که آقای قراگزلو هم البته روی آن زیاد کار می کند. و می دانیم که او تنها نفر نیست. اگرچه شاید پر سرو صدا تر از بقیه باشد.
چسبانیدن هر قطعه ای و هر جمله ای به مارکس و مارکسیسم، از مشکل ذهن خود آقای صبوری نتیجه می شود، و کس دیگری مسئول این مشکل نیست. لینک مقاله در کامنت قبلی من آمده است و از خوانندگان خواهش می کنم که بعد از خواندن کامنت جدید آقای صبوری، و این کامنت من، به مقاله ی مربوط، یعنی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» مراجعه کنند و خود به نتیجه ای که می رسند برسند.

من در اینجا نخست در چند سطر، مشکل آقای صبوری را (از نظر خودم) توضیح می دهم، و در چند سطر هم، مقاله ی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» را با خوانندگان، مرور می کنم.

آقای صبوری (به اعتقاد من) مشکل درک ارتباط اجزاء جملات، و کنار یکدیگر گذاشتن آن ها را دارند. یعنی دستگاه ذهنشان (به هیچ وجه قصد بدی ندارم) طوری است که قادر به رسیدن به یک ترکیب متعادل، و نتیجه گیری منطقی از این عمل ترکیب نیست.
همین مشکل است که ایشان را از درک درست یک مقاله این چنینی که با زبانی بسیار ساده و روشن نوشته شده است هم باز می دارد، و باعث می شود که ایشان، جا به جا سایه ی ذهنیات خود را در مقاله ببینند. (این را به هنگام مرور مقاله، در چند سطر پایین تر، و مقایسه ی برداشت یا درک آقای صبوری از مقاله خواهیم دید.)
اما قبل از همه، پرسشی که برای من مطرح می شود این است که وقتی ایشان حتی در درک یک متن معمولی دچار چنین مشکل هایی هستند که خواهیم دید (و بدون توضیح من هم، برای یک خواننده ی معمولی مقاله ی «دیکتاتوری را ول کن...» قابل دیدن است) چه طور می توانند درک درستی از موضوعات فلسفی یا اقتصادی داشته باشند ؟ من شخصا می توانم با ضریب بالا این احتمال را بدهم که شیفتگی ایشان به آقای محمد قراگوزلو، نه به خاطر درک آنچه این مدرس، یا استادیار یا دانشیار و یا استاد دانشگاه می نویسند، بلکه به خاطر مشکل در درک حرف های ایشان است. مشکلی که در آقای احمد صبوری، خود را به شکل شیفتگی به جملاتی برای ایشان نامفهوم اما جذاب و آمیخته به نوعی راز و رمز، بارز می کند.

برای درک بهتر این موضوع، ببینیم که نویسنده ی مقاله ی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» چه نوشته است و آقای صبوری چگونه این نوشته را در دستگاه ذهنی خود تجزیه و تحلیل کرده اند. تجزیه و تحلیلی که طبعاً قبل از همه چیز، به صورت یک ترکیب بوده است. ترکیبی که اگر از همان آغاز، به دلایلی که در اول این کامنت آمد، درست شکل نگرفته باشد، پس از تجزیه و تحلیل نیز، چیز درستی از کار در نخواهد آمد.

نویسنده ی «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب»، در آغاز، به تفاوت دنیای زیبا و ایده آل و رویایی [رویا نه به معنای غیر قابل تحقق، بلکه به معنای آرمان و ایده آل]، با دنیای نازیبا و غیر ایده آل، اما واقعی اشاره می کند. با اسکناس هایی که در جهان زیبا و ایده آل و رویایی، می توان آن ها را خرج کرد، و به بازار رفت و هر چه خواست خرید. (احتمالاً به دلیل مشاهده ی همین کلمه ی «بازار» در متن است که آقای صبوری، نویسنده را بچه بازاری نامیده است!)
نویسنده، آن گاه مطرح می کند که در جهان واقعی، متفکرانی [نه فقط چپ، که آقای صبوری مدعی است، و آن را هم در قامت آقای قراگزلو می بیند و بر این مبنا بقیه ی داستان خود را بنا می کند]، از راست، راست میانه، چپ، چپ میانه، چپ چپ، و راست راست، [همه ی این ها در متن مقاله، در همان جایی که آقای صبوری می خواهد منحصر به چپ، و آقای قراگزلو وانمود کند (یعنی در واقع، فقط این طور می تواند متن را بخواند و بفهمد) آمده است.] در پی راهجویی هایی هستند. و چون، بحث به دلیل داستان تهیه ی اسکناس دست نویس، خود به خود به اقتصاد کشیده شده است، نویسنده، ضمن اشاره به رشد مراحل تولید و گذار جوامع از مراحل اولیه تاریخی (و این ربطی به مارکس و مارکسیسم، و راست یا چپ ندارد) تأکید می کند که تخصصی در این زمینه ندارد، و می نویسد که «هر کسی را بهر کاری ساختند» (نویسنده، دچار کمپلکس نیست و در نتیجه نیازی نمی بیند که خود را در همه ی امور، دانا و کارشناس معرفی کند، هرچند فارغ التحصیل دو رشته ی روزنامه نگاری و علوم اجتماعی است.)
نویسنده، سپس، و بعد از تأکید بر این که این را [که موضوع بحث همه از چپ تا راست است] به عهده ی متخصصین بگذاریم، وارد اصل مطلب می شود:
آیا تا حل مسائل محوری و حاشیه ای این نوع مشکلات، باید بی عمل بمانیم و منتظر نتیجه باشیم، یا باید به بقیه ی درد هایمان بپردازیم؟
در اینجاست که او بزرگترین درد کنونی جامعه ی ایران را وجود حکومتی معرفی می کند که به دلیل اختناق فوق العاده ای که در ایران حاکم کرده است، راه تحقق تدریجی رویا های خوب به واقعیت را سد می کند. او نتیجه می گیرد که بنابر این، برای تحقق این رویا ها، نخست باید بزرگترین مانع را که دیکتاتوری و نظام حاکم است از میان برداشت.

رویا ها، هم زیبا هستند، و هم تا حدود زیادی قابل تحقق. اما نمی توان یکباره، و بدون برداشتن سد های میان راه، آن ها را تحقق بخشید. لازمه ی رسیدن به مراحل متعالی تر و متکامل تر، عبور از مراحل اولیه است. با یک پرش نمی شود از رویا به واقعیت صعود کرد.
و از این رو نویسنده می گوید اگر بخواهیم آنچه عملی نیست و عملی شدن آن مستلزم پیش شرط هایی است که در حال حاضر وجود ندارند را شرط حرکت قرار دهیم، از همان آغاز به انفعال کشیده خواهیم شد. حتی اگر فکر کنیم که داریم کاری انجام می دهیم.
پس چه کنیم؟ فرصت «جنبش واقعاً موجود» را در آرزوی جنبشی که سی سال است شکل نگرفته است و تا سی سال دیگر هم معلوم نیست شکل بگیرد، از دست ندهیم، و مثل کودکی نباشیم که بی خبر از دنیای بی رحم بزرگتر ها، شب به اسکناس های دستنویس خود، دل خوش می دارد، و صبح فردا دلخوشی اش به یأس و سرخوردگی و مورد استهزاء این و آن قرار گرفتن تبدل خواهد شد. [ربط این ها با مارکس و مارکسیسم و غیره را فقط در ذهن آقای صبوری می توان پیدا کرد.]
نویسنده، آن گاه بدون دادن پاسخ مستقیم، خواننده را در برابر دو پرسش قرار می دهد و پاسخ را به خود او وا می گذارد. به این صورت که در زیر عیناً از آخرین سطور مقاله، کپی شده است:
«دو پرسش را در برابر خرد خوانندگان قرار می دهم:
ـ آیا با برقراری حداقل های دموکراسی (حالا بگو از نوع به قول یک عده، لیبرالی و نئو لیبرالی) است که می توان به مراحل متعالی تر رسید و اشکال متکامل تر مبارزه را پی گرفت و سازمان داد؟ یا بدون برقراری این حداقل ها؟
ـ و در صورت پاسخ مثبت به هر کدام از این دو مورد، آیا باید در «جنبش واقعاً موجود»، به طور فعال حضور داشت؟ یا نه؟
شاید هم اصلاً باید با آن جنگید! مگر نه این که این جنگیدن، همان است که بعضی ها می گویند و می نویسند و می کنند؟»

حالا، می توانید یک بار دیگر کامنت های آقای احمد صبوری (با آن لحن زشتی که مرا به عکس العمل ناگزیر واداشت) علیه نویسنده و مقاله را بخوانید. تا این لحظه، تعدادشان گویا سه تاست. شاید هم بیشتر باشد. من همه ی کامنت های پای این مقاله را نشمرده ام و نخوانده ام. انتخاب با خودتان است.می توانید از آخرین کامنت ایشان شروع کنید، یا از اولین کامنتشان. نتیجه، در هر صورت، کم و بیش، یکی خواهد بود.
٣۲۴۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : بسیار متأسفم
بخش هائی از یک مقاله تحلیلی کوتاه در جواب به مطالب حجیم تحقیقاتی یک استاد دانشگاهی سرشناس ایرانی عضو کانون نویسندگان را می آورم

منتقد در شروع مقاله با پرتاب یک آپرکات مارکس را در همان ثانیه اول اینچنین ناک اوت می کند

"به مادرم گفتم که خوب است آدم از این پول ها درست کند و به بازار برود و هرچه دلش می خواهد بخرد. خدا بیامرز، نگاه مهربانی به من کرد و گفت:
ـ آخر، به شرطی که قبول کنند! "

(سوسیالیسم یعنی رویای بچه گانه) وی سپس ادعا مکند که مارکس پیچیدگی دنیای فعلی را درک نمی کرده است

"در این نوع معامله، کار در برابر کار قرار می گیرد. بی واسطه ی پول که زائده و زاینده ی اقتصاد بهره کشی است. اما مشکل در اینجاست که چنین معامله یی مربوط به اعصار دور، و روزگارانی می شود که تولید، در مراحل اولیه ی خود قرار داشت."

سپس در این پاراگراف ادبی و مودب و با اخلاق به دکتر قره گوزلو می گوید

"چند کتاب زمینی اما آسمانی شده را هم مطالعه می کنیم و یکی در میانِ نوشته های با یکدیگر قاطی کرده ی آن ها را، یکبار از پاراگراف های زوج، و یک بار از پاراگراف های فرد، سر هم می کنیم و کتابی و مقاله یی فراهم می آوریم و به مبارزه ی سهمگین خود، اینچنین ادامه می دهیم و خاطرمان هم جمع است که در امن و امانیم".

مفهوم مصطلح این جملات یعنی دکتر قره گوزلو استاد علوم اجتماعی جفنگ می نویسد و بیسواد و بیعمل است و استاد برای خطر کردن باید برود پوتین بپوشد بالای پشتبام برود و اله اکبر موسوی رهبر بگوید و یا حسین میر حسین

بخش کوتاه دیگری از این مقاله تئوریک که بسیار آموزنده است

"جوان که بودیم، تئوری موسوم به «تئوری سه جهان»، مد شده بود؛ و اتفاقاً چند تن از دوستان گرمابه و گلستان من، و مخصوصاً یکی از صمیمی ترین ها با من و نزدیک ترین ها به من، مروج این تئوری بودند. ولی متأسفانه آن ها نتوانستند مرا به راه راست هدایت کنند، و به همین دل خوش می داشتند که شب ها و روزهای تعطیل، با بقیه توی خانه ی ما جمع شوند و همه به جان هم بیافتند و بیافتیم و بعد هم گل بگوییم و گل بشنویم"(در افزوده-تئوری سه جهان در ایران در سالهای ۱۹۶۰ مد بود و در دهه ۷۰ جنبش چریکی مد شداستفاده از لفظ سوسیال امپریالیسم تنها مختص به سه جهانی ها نیست پیکاری ها و سهند و رزمندگان سه جهانی نبودند و شوروی را امپریالیستی می دانستند طوفان و بعدها سازمان انقلابی و رنجبران سه جهانی بودند حزب توده هر کس که کمونیست بود و متفاوت سه جهانی می خواند. ادامه مقاله تئوریک را بخوانید)

به به چه حرف خوبی
آن شب امام ما گفت

حرفی که خواب دشمن
از آن سخن برآشفت!

تا آنجا که می فرمود: «حرف امام، این بود:». و موسیقی هم با همان وزن، جواب می داد: «دیم دیم دیریم ـ دیم دیم»!

(در نهایت لمپنیزم نویسنده می گوید دکتر قره گوزلو مفت می گوید و در خیال است. می گوید بحث بعد از مرگ شاه سابقه اش را هم که داره )

این غنی ترین مطلبی بوده که در انتقاد به مقالات تحقیقی یک مارکسیست سرشناس ایرانی نوشته شده.

همان هائی که در دوران قیام بهمن بحث را به بعد از شاه موکول می کردند امروز از همان تاکتیک برای سرکوب منتقدین استفاده می کنند. اینان یک لیست اولویت خود نوشته دارند برای نمونه فعلأ باید فقط در مورد دیکتاتوری نوشت(نئولیبرالیسم در اولویت نیست) آنچه می خواهیم بسازیم را باید گذاشت بعد از مرگ خامنه ای در موردش بحث کرد اینها در این دوران تک تازی ماشین سرکوب خود را شکل می دهند ۴کوتاه مدتی پس از مرگ خامنه ای کمونیست های رویائی ساده را جلو جوخه اعدام می گذارند اینها در دزدیدن انقلاب دکترا دارند.بعد که گندشان درآمد ۲۰ سال بعددکان جدیدی و همین سیکل.
٣۲۴۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : خ منتقد

عنوان : پاسخ
دوست عزیز آقای صبوری :
با سلام
۱- نمیدانم از اینکه مرا بنده نواز و عنایت دهنده خطاب کرده اید بر اساس رسم نوشتاری ما ایرانیان است که بر خورد محترمانه را محترم می شماریم و یا کنایه طنز آلوده ایست که معمولا" از آن برای زدن ضربه کاری در اولین قدم استفاده می شود. خوشبختانه من ازتوان جسارت کردن حتی از نوع محترمانه اش بر خوردار نیستم کما اینکه در چند خط اظهار نظر خود بهیچ عنوان مرتکب این خبط جسارت آمیز نشده ام که در درک استاد قره گوزلو از مارکس تردید کنم.مطلب آن بچه بازاری مجاهد بریده را هم مطالعه نکرده ام و حتی اگر مطالعه کرده بودم باز هم به خود اجازه نمیدادم که مطمئن شوم از کدام منبع چند صفحه ای مارکس را درک کرده است ،چرا که در بر خورد های زنده با بسیاری از دوستان، حتی زنده یادانی که جان های شریف خود را فدای اعتقادات انسان دوستانه و مهین دوستی خودکرده اند،دریافته ام مارکسیسم را از منابع غیر کلاسیک آموخته اند. با عرض پوزش باید بگویم با نگاهی به خروجی فرهنگ کتبی وشفاهی مجادلات سیاسی پنجاه ساله اخیر متوجه خواهیم شد که این نوع موضع گیری ها اساسا راه گشا نیست.
۲- نباید با تاکید بر عظمت اندیشه مارکس چون پیروان مذهب، دیگران را در چرخه محافظه کاری و تردید در اظهار بیان گرفتار کرد. اندیشه ورزان برای شخصیت تاثیر گذاری چون مارکس که جای خود دارد برای اندیشمندانی چون سقراط و ارسطو و...که هنوز در بحث های آکادمیک جایگاه خود را حفظ کرده اند ، ارزش ویژه ای قائل اند .
۳- با معماربا تجربه ای در حال بنا کردن دیوار بر خورد کردم.با کمی دقت، حتی با مشاهده چشمی ،کج بودن دیوارغیر قابل انکار بود. موضوع را که مطرح کردم معمار بر آشفت و گفت تو فرق سیمان و گچ را میدانی – بلدی ماله دست بگیری – میدانی شاقول گرد است یا دراز و بیضی؟ اگر میدانی خودت دیوار را بچین.من که حتی از نظر تئوریک هم نمیدانستم با چه مقیاسی از ترکیب سیمان و ماسه و آب ملاط مورد نظر تهیه می شود ، تسلیم شده عقب نشستم اما نمی توانستم به خودم بقبولانم دیوار تا ثریا کج نمی رود.
دوست عزیز چرا تصور کرده اید هر کسی چون من باید از آن حد ازدانش تئوریک – تکنیک علمی مقاله نویسی و ادبیات وزین بر خوردار باشد که بتواند در ازای یک اظهار نظر دست به تقریر مقاله ای علمی بزند . مگر نه اینکه مقالات اساتید باید ما را که در بطن جامعه سر گردانیم اقناع کند . قطعا اگر از توان نوشتن بر خوردار بودم اولین مطلبی که می نگاشتم تحلیلی جامعه شناختانه در رابطه با این شیوه موضع گیری بود که متاسفانه هنوز در بین فعالان سیاسی کشور رایج است و نمونه های فراوان انرا می توان دید.
۴-هر شخص ساکن در کشور حتی اگر یک اثر منتشر شده از آقای قره گوزلورا چون کتاب بحران" نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری نئو لیبرال " مطالعه کرده باشد با کلیات نظرات ایشان (که در کلیات با نظرات اکثر علاقه مندان به مارکسیسم و هواداران عدالت اجتماعی در یک جبهه قراردار) آشنا ست وایشان هم خوشبختانه تنها روشنفکری نیست که پس از عروج تاچریسم به تحلیل افشاگرانه نقش جدید نظام سر مایه داری پرداخته اند.(که متاسفانه اکثرا" به تاثیر همین نقش جدید در روند تحولات کشور ما بهای کمتری داده اند ).اگر استاد مسئولیت روشنفکرانه خود را دراین می بینند که پیوسته به تکرار، گسترش و پر بار کردن آن بپردازند تا این شناخت حداقل در بطن جامعه روشنفکری کشور تثبیت شود ، جای تقدیر دارد و کسی از ایشان راهکار خروج از وضع موجود را تمنا نمی کند، اما آنگاه که به حیطه ارائه راهکار ها وارد میشوند که متاسفانه تکرار کلی و خشک شعار های کلاسیک بویژه بدون نگاه پراتیک به ساختار طبقاتی جامعه کنونی ایران و بغرنجی های خاص آنست، جای بحث بسیار دارد که بحث در این مقوله نه جای نگرانی دارد ونه متاثر از کین و خشم است، بلکه چالشی است اندیشه ای که باید دیگران را به ورود روشمندانه به آن ترغیب کرد.مارکسیسم خلاصه شده در اندیشه های متهورانه مارکس نیست، که از انگلس همراه مارکس تا نظریه پردازان معاصر در این بسته رسیده به ما هر یک در جای خود ایفای نقش کرده اند. مارکسیسم در کشور ما نیز از حیدر خان عمو اوغلی تا استاد قره گوزلو مسیر تارخی پر فراز و نشیبی را طی کرده و هنوز متوقف نشده است، هرچند بر خلاف بسیاری از کشور ها از آمریکای لاتین گرفته تا چین ( جدای از درسدتی یا نادرستی بر داشت ها)در کشور ما کپی برداری های ساده انگارانه نقش تاثیر گذارتری از نو آوری و خلاقیت ایفا کرده اند.
در پایان اگر من از اندیشه های مارکس فقط این مقوله را عمیقا کسب کرده باشم که سیر تحولات اجتماعی حاصل روند مبارزات طبقات اجتماعی است، به تحولات اجتماعی و سیاسی کشور نیز از این زاویه می نگرم و مبارزه جناح های مختلف بورژواژی علیه بورژواژی سنت گرا و نظامی را برای اعاده دموکراسی بورژوازی نه یک بازی سیاسی می انگارم و نه آنرا تخطئه می کنم تا جناح سمتگر غالب خشنود گردد.تلقی من آنست که به کمک شناخت دقیق و مرز بندی مشخص ،با شرکت و تقویت همین مبارزه طبقاتی در جریان (که خون زحمتکشان نیز در آن جاری است)است که می توانم مسیر های متنوع دست یابی به عدالت اجتماعی را هموار تر کنم . حرف بسیار است. اگر در این وانفسای کسب یک لقمه نان حلال برای اهل بیت زیر خط فقرم رخصت دهد و قالب نوشتاری ام خجلت زده ام نکند ، می کوشم به توصیه شما عمل کنم. پس شما هم دوستی مرا بپذیرید – موفق باشید
٣۲۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : بی پیشوند و پسوند

عنوان : شما را چه می شود آقای احمد صبوری؟
آقای ف.تابان، مسئول محترم سایت اخبار روز
اگر قرار بر این است که در پای یک نوشته، فحاشی به دیگران، آن هم کسانی که هیچ کامنتی در پای آن نوشته نگذاشته اند، و ای بسا اصلاً به کامنت ها مراجعه هم نکنند و فحاشی به خودشان را نبینند، مجاز نباشد، چرا فحاشی آقایی که «احمد صبوری» امضا می کند به آن ها را منتشر می کنید، و یا بعد از آگاهی از محتوایش حذفش نمی کنید، اما در عوض، از انتشار پاسخی که (در نقطه مقابل کامنت او) با رعایت پرنسیپ ها، و با به داوری طلبیدن خوانندگان، نوشته شده است، اجتناب می ورزید؟

برای رفع هرگونه سوء تفاهم (حد اقل رفع سوء تفاهم از خودم) تصحیح شده و جمع و جور شده کامنتی را که فرستاده بودم دو باره می فرستم. اگر کامنت محتوی هتاکی و بد دهانی آقای امضا «احمد صبوری» را حذف نمی کنید، منطق و انصاف، ایجاب می کند که پاسخش را هم منتشر سازید. طبعاً در صورت حذف آن کامنت، نیازی هم به انتشار این پاسخ نیست.
در هر حال، اگر خواستید این پاسخ را منتشر کنید، می توانید مقدمه بالا را حذف کنید.
مرا در حق شما این گمان نبود و هنوز هم نیست. ولی نمی دانم چه ماجرایی است این که می بینم. شاد باشید

عکس العمل پرخاشگرانه، به دور از ابتدایی ترین پرنسیپ های اخلاقی و انسانی آقای احمد صبوری، بهترین نشان دهنده هویت اوست. فردی که نه تنها قدرت درک یک مقاله ساده ـ که هیچ نامی هم از مراد او در آن به میان نیامده است ـ را ندارد، بلکه از اتهام زدن و دروغ گفتن در مورد آن، در پیش چشم همگان هم کوچکترین احساس شرمی در خود نمی یابد.
اشاره این مرید متعصب، به نوشته «دیکتاتوری را ول کن، نئولیبرالیسم را بچسب» است. چه می توان گفت با مرید سر و جان در پی مراد نهاده ای که چه بسا برای اثبات درستی «اندیشه» مراد خویش، حاضر به در برابر «جوخه آتش انقلابی» قرار دادن کسانی هم باشد که نظری مغایر با او دارند؟

کسانی که می فهمند مبارزه با دیکتاتوری را به بهانه مبارزه با نئولیبرالیسم، به زیر ضرب بردن چه نتیجه ای دارد، و یا احتمالاً با چه هدفی ترویج می شود، گناهی ندارند اگر نظر خود را ابراز می کنند. و گناهی ندارند اگر آنچه می نویسند آن گونه روشن و صریح است که بساط معرکه گیری علیه جنبش را کمی آشفته می کند!

مقاله مورد اشاره این فرد متعصب را ـ که خود از سوسیالسم علمی حرف می زند، اما در عصر مرید و مرادی زندگی می کند ـ در همین سایت اخبار روز بخوانید و ببینید که آیا اصلاً کوچک ترین اشاره ای در نفی یا اثبات یا نقد مارکسیسم در آن دیده می شود؟ یا فقط به موضوعی عام، بدون هیچ جهت گیری ایدئولوژیک پرداخته است؟:
ضرورت مبارزه با دیکتاتوری به منظور فراهم آمدن زمینه های مناسب برای ورود به مراحل متعالی تر و متکامل تر مبارزه، به جای فرستادن مردم به دنبال نخود سیاه، و از این طریق، منفعل ساختن آن ها.

این همه بد دهانی علیه نویسنده مقاله مورد نظر، همراه با دروغ و اتهام، نشانه چیست؟ کسی که با کینه ای این چنین نسبت به مقاله ای و نویسنده ای سخن می گوید چه چیز را فریاد می زند به جز ناتوانی و عدم توان تحمل نظر دیگران، و بی منطقی، و وحشت از چند سطر نوشته را؟
دشمنی چنین کسانی با آزادی اندیشه، و با نفی دیکتاتوری (در هرپوششی که دیکتاتوری، خود را در آن نهان کند) خود بهترین دلیل بر ناحق بودنشان است. کسی که بر حق است، از یک مقاله ی ساده و روشن، چنین در هم نمی ریزد، و چنین عنان اختیار از کف نمی دهد!

خودتان آن مقاله را بخوانید و قضاوت کنید. نشانی آن مقاله در سایت اخبار روز، به قرار زیر است: (لطفاً در نظر داشه باشید که لازم است اعداد فارسی در لینک را به اعداد لاتین تبدیل کنید.)

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۳۳۱۱۶
٣۲۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری جهرمی

عنوان : ممنون از آقای منتقد
من با شما دقیقأ موافقم که تدریس مطلبی در دانشگاه دلیل حقانیت آن نمیشود. اما دلیل وزن آن می شود اینگونه ساده نیست که مارکسیسم را بتوان حتی اگر بتوان با ۸ خط رد کرد.نویسنده پر باری آن را در قنداق ۴۰ سال قبل رد کرده این یعنی عامیانه کردن همه چیز و بی احترامی به اندیشه و لمپنیزم عریان.
در مورد گرایش سیاسی نویسنده تا آنجا که من می دانم آنهم غیر مستقیم در این لحظه منفرد است و محقق است و بس و در این هم شک نیست که مارکسیست است و مارکس را بخوبی می فهمد.وی حق علمی و حق انسانی دارد که هر جنبش و هر حرکتی را نقد کند. وی حق دموکراتیک دارد که هیج کسی را قبول نداشته باشد. این حق علمی وپژوهشی هر محققی است و شایسته یک محقق که هیجان زده بدنبال هیچ جریانی نیفتد.آقای محیط یک آژیتاتور سیاسی است و دکتر قره گوزلو یک محقق. دخالت اولی در کار دومی فاشیسم می آورد .

تأثیر مارکس در اقتصاد سیاسی و فلسفه سیاسی همچون نیوتون در مکانیک بوده. آنچه تحت نظریه نسبیت عام و خاص بر مکانیک افزوده شد مکمل نیوتون بود نه ناقض آن جنانچه دریافت های بعدی ناقض مارکس نبوده چنین ادعائی سندیت ندارد(از خودتان بعاریت گرفتم) .

متأسفم یکی جنایت کار های سرمایه داری از پینوشه و سوهارتو و ژنرالهای آرژانتین و همه روسای جمهوری آمریکا و هیتلر و موسولونی و احمدی نژاد و شاه سعودی و نخست وزیران انگلیس از ابتدا تا کنون و صدها مثل اینها را به حساب سرمایه داری نمی گذارند اما هر جنایت استالین و پول پوت به حساب مارکس گذاشته می شود. تعجبم یکی نمی گوید بابا دارند رو دست می زنند تعداد کامبوجی ها کشته شده به توسط بمب افکن های آمریکائی کم از جنایات پل پوت ندارد.بابا در ۱۵ روز جناب نیکسون دو برابر جنگ دوم بمب در ۱۵۰۰۰۰ کیلومتر مربع ریخت. بوش مامانی و همسر و دختران فرشته اش که جملگی مارکسیست لنینیست هستند وگروه کارلایل پدرشان برای بچه های بغداد شوکلات کاکائوئی تولید می کند!!!! در ۳ سال ۱۲۲۰۰۰ نفر را کشت . باور کنیم خودمان روشان دادیم یکی نیست بگوید در یک قلم تجارت برده ۱۰۰۰۰۰۰۰انسان جان داد آخه تاریخی جنایتبار تر از سرمایه داری . آیا حرمتی است که برای سود بری نشکسته باشند. من از جنایات منتسب به کمونیسم شرمسارم اما از جنایات سرمایه داری می گریم. امروز ثروت ناشی از تجارت انسان(بچه فروشی) بیش از در آمد ناخالص ملت ۸۰ میلیونی ماست(امروزه مد شده می گویند آمارها هیستریک است منبأ این امار گزارش سازمان مارکسیستی ملل متحد است)
لطف کنید یک مقاله ۱۰ دوازده صفحه ای سنگین در رد قره گوزلو بنویسید این انتقادات سست و چکی ره بجائی نمی برد ما حصلش رشد لمپنیزم است که هم شما هم ما را خواهد درید.
دوست عزیز دیگرم اگر من مارکسیست په رویائی بودن متهم میشوم بتو بگویم به دانش قسم بورژوازی عقب مانده تجاری ایران برای تو سبزی و شور و عشق نخواهد آورد در اولین قدم نفت را خصوصی می کند این خواست سرمایه گلوبال است و بعد توی عزیز مثل هم قطاران آمریکائیت از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر همچون ماشین زیر دست یک بی رحم کار می کنی که حق دارد تو را در سه شماره اخراج کند و مثل ۷۰ در صد جمعیت Single Motherبچه ات را بزرگ میکنی اگر بتوانی کار دومی بیابی تا ۱۱ شب برای هزینه تحصیل بچه ات کار می کنی تا ۷۰ سالگی کار می کنی اگر در این بین ۷ هشت تا از این سیکل های سرمایه داری recession در عمرت بهت خورد یک ۱۰ سالی هم بیکاری و دنبال کار می گردی اوایل بیمه پزشکی برات مهم نیست اما پا که به ۵۰ گذاشتی در دوران بیکاری چند قبض هنگفت پزشکی برایت می آید ناچار می شوی اعلام ورشکستگی کنی. البته شما باهوشید و از خانواده متمول این را برای خواهرم نوشتم. به دنیای خوشی و عشق و حال و شور و MTVخوش آمدید Welcome on board.
٣۲۴۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

    از : بابک مهرانی

عنوان : آیا میلیونها شهروند کشورهای آزاد «هذیان » میگویند ؟
هموطن گرامی آیدین نقیبی !
لطفا هومانیست یا رئالیست و یا راسیونالیست باشیم . در ضمن در دوران جوانی استاد فلسفه ی والامقامی داشتم به نام « دکتر نقیبی » امیدوارم با ایشان نسبتی داشته باشید همیشه تعلیمات گرانبهای ایشان را با دی´ده ی منت ارج می نهم.
آیدین عزیز ! هزاران شهروند آمریکائی و در راس آن جوانان ، در سیاتل ، علیه کنفرانس کذائی نئوکان ها و گلوبالیزاسیون ،هنگامه ای بپا کردند که تا ابد فراموش نخواهد شد.
در گوتنبرگ نیز تمام جوانان و فرهیختگان در تظاهرات مشابهی که ژرژ دبلیو بوش هم شرکت داشت نشان دادند که فقط به « دنیائی بهتر » رای خواهند داد. این پلیس سوئد بود که بر علیه تظاهر کنندگان آتش گشود و ماهیت خود را نشان داد و تا ابد فراموش نخواهدشد.
و قبل از اشغال عراق تمام جهان علیه دروغ های ژرژ بوش بپاخواست .
نمی دانم در کجای این گیتی هستی، ولی هر جا هستی موفق و پیروز باشی همین دیروز دانشجویان انگلیس علیه سیاست های دولت ائتلافی محافظه کار - لیبرال به خیابان ها ریختند. پریروز در آلمان فعالان سیاسی بخصوص جوانان از انتقال تقله های اتمی توسط قطارهای محموله ی اتمی با اشغال ریل های راه آهن مورد ضرب و شتم پلیس قرا گرفتند و در هفته گذشته در فرانسه ....
در هیچکدام از کشورهای فوق الذکر اعتراض کنندگان خشونت طلب نبودند همه آزادی خواه ، عدالت جو ، اصلاح طلب و عاشقان پاکیزگی محیط زیست - سبزها- هستند. آیا در این دنیای وانفسا شما می توانید بدون مبارزه به شادی وعشق وسرمستی برسید؟ آیا میلیونها شهروند کشورهای آزاد «هذیان » میگویند ؟
٣۲۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست