از : فرهاد زانیچ خواه
عنوان : یا شاملو همیشه زنده خواهد بود «جوان» .
آقای رضا سالاری، شما مسائل را متاسفانه مخلوط می کنید. در آلمان و سوئد سبزها در طی چند دهه فعالیت سیاسی تثبیت شدند و در کشورهای دیگر نیز درحال گشترش می باشند. ولی بدلیل تنش های سیاسی - اجتماعی ناشی از بحران های اقتصادی؛ درست یا غلط الویت ها بسود توجه به حل مسائل حاد ناشی از بحران ها داده شد و از حل و فصل مسائل محیط زیستی «زیر سبیلی » گدشتند.
سبزها در چنین اتمسفری بین بلوک چپ [ سوسیال دموکراتها و مارکسیستها ] و بلوک راست [محافظه کاران - مسیحی و سکولار - و راست افراطی ] تلاش کرده تا وارد مسایل مورد علاقه ی دو بلوک نشود.
- - با توجه به میزان و سطح رفاه اجتماعی در کشورها الویت به مسائل عدالت اجتماعی و نقش چپ و سوسیال دموکراسی تغییر مینماید
در آلمان و سوئد قطعا حزب سبزها از چپ بهتر نیرو بسیج می کند و در این سالها طرفداران زیادی پیدا کرده ست . برخلاف نظر شما سبزها با سوسیال دموکراتها و چپ ها بلوک رادیکال و اپوزیسیون سوئد می باشند و این قلم در کامنت قبلی توضیح دادم .
- اینکه شما و یا سایر نیروها نسبت به وضعیت چگونه نگاه و قضاوت کنید واقعیت ها را عوض نخواهد کرد . کسانی که به دموکراسی غیرمستقیم - نمایندگی پای بند هستند reperasentive democracy اعم از راست یا چپ قواعد را رعایت می کنند و با احترام متقابل به رقابت سیاسی ادامه میدهند. در سوئد اینطور ست و امروز حزب راسیستی سوئد با ۵،۷ در صدر آرای مردم در مجلس در کنار ۷ حزب دیگر «مذاکره » می کند.
نتیجه:
برخورد شما با «پیشگوئی» و یا « رمانتیسم ژورنالیستی » و توهین آمیز فقط یک «حکم» خیالی می باشد که کاملا ضد پلورالیستی می باشد و ربطی به واقعیت های زنده و جاری سیاسی ندارد : « اکنون دیگر خواستار حق و حقوق و حمایت از محیط زیست، جانداران بطور کل و حفظ کره زمین می باشند! اکثراً متعلق به نحله تفکر سوسیال دموکراسی و چپ مدرن، هم بزودی از برچسب زنان حرفه ای و خبره مارکسیست−شاملوئیستی مدال و برچسب فروافکنانه «سبز های بورژوا» را دریافت خواهند کرد؟ »
لطفا با اندیشه ی دیگران بطور مشخص برخورد نمائید. یا شاملو همیشه زنده خواهد بود «جوان» .
٣۲۷۵۵ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : حفظ زمین و محیط زیست همه جانداران و بشر و کارگران، و یا فقط حفظ کارگران؟
اکنون طرفداران و اعضای احزاب سبز در جهان مترقی غیر ولایی را همان بخش از مردم با ریشه و گرایشات سابقه دار افکار چپ و کمونیسم و سوسیالیسم تشکیل میدهد، که اکنون دیگر خواستار حق و حقوق و حمایت از محیط زیست، جانداران بطور کل و حفظ کره زمین می باشند! آیا این گروه از مردم، اکثراً متعلق به نحله تفکر سوسیال دموکراسی و چپ مدرن، هم بزودی از برچسب زنان حرفه ای و خبره مارکسیست−شاملوئیستی مدال و برچسب فروافکنانه «سبز های بورژوا» را دریافت خواهند کرد؟ ممکن است مارکس شناسان یک طبقه ضد دوطبقه بفرمایند، این گروه در کدام قسمت از دستگاه سه طبقه ایشان جا میگیرند؟ و بالاخره با این گروه های رو به رشد سبز چه باید کرد؟ تحلیل و برخورد ایشان از بخشی از مردم اروپا و یا سوئد که متعلق به طبقات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی مختلف هستند ولی همه مخالف برنامه های توسعه نیروگاه های اتمی هستند چیست؟
بشر پرازدحام امروز بیش از هر زمان دیگر با بحران و کمبود و مشکل انرژی پاک و بی ضرر و هماهنگ با محیط زیست مواجه است و سخت در جهت اضمحلال نسل خود دست و پنجه نرم می کند.
تاکنون همه دولتها، از کمونیستهای روسی و سوسیالیست های اروپایی دیروز تا سرمایه داران و نئوکانهای امریکایی امروز، کره زمین و محیط زیست همه بشر را، با تولید و مصرف تصاعدی بیش از حد نفت و ذغال سنگ و یا سوخت های حاصل از انرژی فسیلی ارزان و آماده، از حد و حدود غیر قابل جبران و ترمیم بسیار فراتر رفته اند و آن چنان آنرا آلوده و ناپایدار و خطرناک و غیر قابل برگشت و کنترل، با آینده ای بسیار مبهم و نامعلوم، کرده اند، که دیگر همه فکر و ذهن و اندیشه مردم آزاده و مسئول و دموکرات جهان را، و بی اعتماد و نا امید از دولتهای مختلف چپ و راست، فقط تحت الشاع نجات کل زمین و بشریت قرارداده ، بطوریکه حفظ و نجات همین محیط زیست نیم بند و شکسته و از هم گسیخته را مغتنم شمرده و به هراس و واکنش و پیشگیری انداخته و در قالب طرفداری و رأی دادن به انواع احزاب سبز، فعال سیاسی کرده! حال سوال حال مهم اینست، آیا این تفکر و تئوری مارکسیسیم زنگ زده برای چنین لایه ها و طبقات و جوامع سبز درحال توسعه امروز و فردا چه چه پاسخ و پوشش و تحلیل قانع کننده ای دارد؟ حفظ زمین و محیط زیست همه جانداران و بشر و کارگران مهم است، و یا فقط حفظ کارگران، آنهم از راه حذف انقلابی و قهری و محو بقیه!؟
٣۲۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣٨۹
|
از : مرتضی کاشی
عنوان : به رضا سرمایه سالاری
دوست عزیز شما و هر کس دیگر می تواند از لیبرالیسم یا پارلمانتاریسم دفاع کند و خون خود را برای حرمت بازار آزاد بریزد و عکس فون هایک را قاب کند و به سینه اش بیاویزد این که مشکلی نیست. شما به سوی پارلمان خود بروید و اجاه دهید کارگران از طریق شوراهای کارگری به خدمت سرمایه مقدس مورد نظر آن جناب برسند. ممنون
٣۲۷٣۶ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨۹
|
از : فرهاد زانیچ خواه
عنوان : ما باید انتخاب کنیم که در کجا و در کنار کدام نیروها قرار می گیریم
با درود به دوست نادیده ام خانم سپیده کلانتری که چنین سئوال کرده اند:
«اگر در سوسیال دموکراسی اروپا کارگران توانستند نقس نیم بند و نسبتا راحتی بکشند نه به این خاطر بود که سوسیال دموکراسی مترقی بود بلکه اینه دست آورد مبارزات کارگران بود و اکنون نیز می بینید که از درون دولت های سوسیال دموکراتیک انواع و اقسام جانوران نئولیبرال تا راسیست رشد می کنند. اشکال در کجاست؟»
درنهایت فروتنی باید عرض می کنم، در مقام پاسخگوئی به این حکم کلی شما نیستم، چون پیچیده گیهای جهان کنونی و تحلیل آن نیار به رهنمودهای امثال برتراندراسل ،ژان پل سارتر و نظائر اینها دارد. تا با درایت ، اتوریته و اعتبار بتواند علیه «دریدگی» نئوکان ها مردم جهان را بسیج نمایند..اما من توانم در حد بضاعت ناچیز خود با شما تبادل افکار نمایم. آنهم در محدوده ای بسیار مشخص که بتوانم در باره ی ادامه بحث با شما دوستان همراه باشم.
ـ سوسیال دموکراسی کلا به معنی اصلاح طلبی در چهارچوب مناسبات سرمایه داری می باشد که برای تعدیل تضادهای مختلف جامعه طبقاتی تا رسیدن به دنیای بی ظلم و فقرو فاقه تلاش می کنند . هنوز در سرود انترناسیونال آنها در کنگره ها تجلی می یابد.
ـ سوسیال دموکرات ها در کشورهای مختلف جهان برنامه های متفاوت داشته و منشا اثرات مختلفی بوده اند.
-سوسیال دمکرات ها تلاش کردند تا نماینده ی اقشار مختلف جامعه حتی سرمایه داران باشند و به سیستم چند حزبی معتقد هستند.
ـ در اغلب کشور های سرمایه داری جهان ، بعداز سقوط شوروی شرائط بکلی عوض شد و ابتکار عمل به دست محافظه کارن - نئوکان ها افتاد که در این مورد فکر می کنم اختلاف نظری نداریم و تمام دوستان نسبت عواقب عملکرد های جهنمی آنها بحق نگران هستیم .
من علاقه دارم به مکانیزم تضعیف سوسیال دموکراسی در این سالها بپردازیم و به بینیم که چگونه و چرا در کشورهای مختلف، میزان این رکود و شکست متفاوت بوده و علل آنرا بررسی کنیم مثلا در نروژ موفق ، ولی در سوئد ناکام بوده اند.
البته این پروسه هنوز ناتمام ست، غیر منصفانه ست که به جای اظهار تاسف از شکست های سوسیال دموکراسی، از بی نتیجه بودن تلاش آنها «خرسند » باشیم و ادعا کنیم : « همه سرو ته یک کرباسند » یا « ما این را از اول گفتیم » با این موضع چپ و کمونیستها در جنبش کارگری امکان اعتلا و رسیدن به جهان بهتر را چگونه فراهم خواهند کرد؟
در پاسخ سئوال شما که «از درون دولت های سوسیال دموکراتیک انواع و اقسام جانوران نئولیبرال تا راسیست رشد می کنند.» باید عرض کنم که این خاصیت «جوامع» سوسیال دموکراتیک بوده که« دولت» ها از بر آیند مشارکت احزاب مختلف، در دموکراسی موسوم به وکالتی، ازطریق همکاری ی نمایندگان طبقاتی مردم (سوسیال دموکراتها ، محافظه کاران ، میانه ها ، مسیحی ها، و.. )مسائل را حل و فصل نمودند. تا قبل از سقوط شوروی با «مذاکره» مسائل ملی و درونی خود را حل می کردند و در شکست شوروی و هم پیمانانش هم متحدا عمل نمودند.
بعداز این پیروزی استراتژیک بر «شرق» این محافطه کارها هستند که با اتکا به سرمایه های فراوان خود به هژمونی دست یافتند.
بسیاری از نیروهای درون احزاب سوسیال دموکرات عنایت فرمائید «احراب سوسیال دموکرات» اعم ازاعضای راست تا چپ آ نها در طول ۲۰ سال اخیر بدلایل مختلف، از سوسیال دموکراسی فاصله گرفته که «کمتر » به احزاب راست و میانی و «بیشتر» به محیط زیست ـ سبزها ـ ملحق شده اند.
جوهر موضوع در این نهفته ست که احزاب سوسیال دموکرات، قصد تعویض سرمایه داری به سوسیالیسم را نداشتند و اعضای آانها از تمام طبقات مردم تشکیل یافته بود. تلاش می کنم با تجربه از کشور سوئد این موضوع را باز نمایم.
در سوئد از سال ۱۹۹۴ حزب سوسیال دموکرات با کسب ۴۶ درصد از کل آرا مثل همیشه و در اوج قدر قدرتی نئو کان ها توانستند با کمک چپ ها دولت تشکیل دهد. شعار انتخاباتی آنها عبارت بود از :
- ایجاد کار که بعداز رکود اوایل دهه ۹۰ و برهبری محافظه کارها، منجر به بیکاری صد ها هزار نیروی کارشده بود. بود که از بعداز جنگ جهانی دوم در سوئد بی سابقه بود.
- سیاست صرفه جوپی اقتصادی برای بازپرداخت وامهای میلیاردی دولت که همیشه توسط راست ها از بانک جهانی دریافت به جامعه تحمیل شده بود.
آری ؛ با این شعار ها پیروز شدند و در سه دوره ی ۴ ساله ی متوالی منشا سیاست و عملکرد های درست و نادرست بودند که با اشاره به بعضی از آنها، بحث را ادامه میدهم:
- اولین حرکت دولت سوسیال دمکرات برگزاری رفراندم برای پیوستن سوئد یه اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۴ می باشد که با نتیجه ی تقریبا ۵۲ درصد موافق اتحادیه اروپا ، این کشور به به اتحادیه ملحق شد ولی شدیدا در تمام احزاب تشتت ایجاد نمود. اولین موج بدبینی نسبت به رهبری حزب نیز این زمان صورت گرفت. بیشتر پائینی های و در درون تشکل سراسری کارگری LO ناراضی شدند.
- سیاست های صرفه جوئی با ابعاد گسترده مدارس و بیمارستان ها را از کارکنان خالی میکرد. و بیش از همه به نیروهای کارگری و کم در آمد فشار می آورد ولی با توجه به کاهش بدهی های میلیاردی، مردم نسبت به عمل کرد دولت خوشبین و با «همبستگی » که شعار استراتژیک سوسیال دموکرات ها می باشد مشکلات اقتصادی را تحمل میکردند. در همین دوره «خصوصی سازی » که از اهداف استراتژیک نئوکان ها می باشد به دست سوسیال دمکراتها در بسیاری از بنگاههای زیر بنائی سوئد شروع شد. معلوم بود که رهبران مغرور سوسیال دموکرات برایشان حفظ قدرت مطرح بود. اصولا اعتصاب در جنبش کارگری سوئد بسیار کم رنگ و در موارد استثنائی تحت شرائط ویژه ای صورت می گیرد. کارگران سوئد از طریق مذاکره با کارفرمایان اختلافت خود را حل و فصل می کنند و این شیوه در واحد های تولیدی مستقیم بین سندیکا و کارفرما و در بالا بین رهبران تشکل سراسری سوئد و کارفرمایان بسیار جا افتاده ست.
- مثبت ترین کاری که در این دوره ها صورت گرفت و راست ها را «منفجر» نمود و هنوز از «درد » آن مرتب رنج می برند. تعطیل بخش عمده ی ارتش سوئد می باشد که در دوران جنگ سرد مجهز شده بود. هنوز رسانه ها مردم را به طعنه از « خرس روسی » می ترسانند.
این هم یکی از علل نارضاتی در بالائی ها ی حزب می باشد.
- مردم سوئد در رفراندومی قبل از وقوع فاجعه ی چرنوبیل به برچیدن نیرو گاههای اتمی رای دادند ولی مثل بسیاری از قوانین مفید و اصلاحی به فراموشی سپرده شد. در عوض سوسیال دموکراتها به دنباله روی از راست ها برای ایجاد نیروگاهای اتمی جدید روی آوردند .
- سوسیال دموکراتها در تمام فعالیت های خائنانه نئوکان ها برای انتقال تولید به کشورهای با دستمزد پائین شرکت کردند و صدها هزار نفر بر اردوی بیکاران سوئد افزوده شد و هنوز ادامه دارد.
- در طول ۱۲ سال حکومت سوسیال دموکراتها، نارضایتی از حزب و رهبران آن بتدریج بالا گرفت. در چند استان سوئد کارگران و شاغلین بخش ها ی مختلف از حزب جداشدند و احزاب محلی تشکیل دادند. ولی این نارضایتی ها آنقدر نبود که مانع انتخاب مجدد سوسیال دموکراتها در طول ۳ دوره ی متوالی شود .نیرو های رادیکال و چپ بدرستی می گفتند وقتی سوسیال دموکرات اینقدر استاندارد «جامعه » رفاه را پائین آورده اند و از «راست» ها هم «راست تر » شده اند دیگر محافظه کاران نیاز به رقابت انتخاباتی نمی بینند.
- در سال ۲۰۰۲ مردم سوئد در رفراندوم پیوستن به «بازار پولی اروپا » یورو- کمتر از ۵۰ درصد رای دادند و به اتحادیه پولی ملحق نشدند و کرون سوئد را حفظ کردند این یکی از اعتراشات مردم به دولت بود که بخوبی نارضایتی خود را نسبت به اتحادیه اروپا که در سال ۱۹۹۴ به آن پیوستند را نشان دادند.
- بالاخره در انتخابات سال ۲۰۰۶ سوسیال دموکرات ها با کسب ۳۶ در صدر آرا قدرت را از دست دادند و راست ها مشتمل از ۴ حزب توانستند بیش از ۵۰ درصد از آرا را کسب کنند و دولت ائتلافی راست را تشکیل شد.
- انفعال و دنباله روی از راست ها سبب شد که بحران سوسیال دمواکسی عمیق تر شود و در انتخابات تابستان ۲۰۱۰ حزب سوسیال دمکرات بازهم نیروهای خود را از دست داد و فقط ۳۱،۹ درصد آرا را بخود اختصاص دادند که در صد سال گذشته بی سابقه ست.
این به آن معنی نیست که سوسیال دمکرات ها راست یا راسیست شدند . اتفاقا در انتخابات اخیر ۴ حزب دست راستی کمتر از ۵۰ در صد از آرا را کسب کردند و دولت ائتلافی «اقلیت» تشکیل دادند. که باید ۴ سال دست به عصا بروند و با کمک احزاب سوسیال دموکرات ، سبزها و چپ بتوانند بعضی تصمیمات را در مجلس به تصویب برسانند شاید هم کار ها گره بخورد و دولت کناره گیری کند. این هم در تاریخ سوئد کم نظیر ست حالا از کجا تحلیل میشود که ای خلایق «عروج » فاشیسم در سوئد بماند !
پس آرای سوسیال دمکرات ها به کجا رفته ست ؟
این اصل موضوع ست . نیروهای روشنفکر و متخصص و رادیکال سوئد عمدتا به حزب سبزها پیوستند که متحد سوسیال دموکرات ها ست ولی نسبت به نیروگاههای انرژی اتمی و مسائل محیط زیستی شفاف و پی گیر بوده و امروز سومین حزب بزرگ سوئد در بین ۸ حزب موجود در پارلمان می باشد. حزب چپ تغییر چندانی نکرده و این ۳ حزب در مجموع با اختلاف ۵ درصد از راست ها شکست خوردند. حزب راسیتسی نیز ۵،۷ در صدر از آرا را در اختیار دارد که نسبت به دوره قبل فقط ۰،۸ در صدر پیشرفت کرده که در بحران مالی جهانی کنونی در سوئد چندان اهمیت ندارد ولی چون وارد مجلس شدند مثل ترقه «منفجر » شد. دولت راست حاکم زیر ۵۰ درصد ا ست ولی «اخته » تکلیف این نژاد پرست ها هم معلوم ست.
البته باید اعتراف کرد که فقط ۵ درصد از افت آرای سوسیال دموکراتها در طول ۱۶ سال، بدلایل متفاوت به ۴ حزب دست راستی پیوسته اند ولی اینکه دقیقا بدانیم به چه میزان و کدام احزاب پیوسته اند کار محالی ست، چون رای گیری کاملا مخفی می باشد.
امروز ۳ حزب سوسیال دموکرات ، سبزها و چپ با ۴۴ درصد آرا بعنوان اپوزیسیون در حال تجدید نظر در برنامه ی مبارزاتی خود هستند تا
بتوانند به مبارزه ادامه دهند ولی این احزاب نه صاحبان سرمایه هستند و نه امکان مقابله با محافظه کاران و سرمایه داران را دارند این نیروها فقط با رای خود می توانند دوباره به قدرت برسند و روز از نو و روزی از نو اصلاحات و اصلاحات - سندیکاهای کارگری نیز نمی توانند مانند گذشته شاهد مانور کافرماها باشند و فقط با «مذاکره » مسائل را حل کنند . فردا خیلی دیرست.
آلترناتیو دیگر ! نئوکان ها تا می توانند با ایجاد بحران و هرج و مرج باقی مانده ی گردانهای کارگری را بیکار و پراکنده تر نمایند تا صندوق بیمه های بیکاری را تهی و جامعه رفاه ورشکسته گردد . از درون این توطئه ی راست ها «انقلاب » کارگری بیرون نمی آید
ما باید انتخاب کنیم که در کجا و در کنار کدام نیروها قرا می گیریم .در سوئد فقط ۸۲ درصد واجدین شرائط در انتخابات شرکت کردند.
نیروها چپ طرفدار انقلاب در سوئد چندان نیروئی ندارند. از جنبش کارگری سوئد انتظار «انقلاب » نباید داشت.
البته هر کشور ویژگیهای خود را دارد. بهتر ست با مسائل مختلف کشور ها آشنا شویم.
با احترام
فرهاد زانیچ خواه
٣۲۷٣۴ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۹
|
از : فرهاد زانیچ خواه
عنوان : شعار «صف مستقل کارگری» و انقلاب سوسیالیستی بدون تدارکات و برنامه !
دوستان ارجمند، دیشب که کامنت قبلی را نوشتم، فقط شنیده بودیم که بحران جهان سرمایه داری، اقتصاد اروپا را بیش از سایر مناطق گیتی فلج کرده، بخصوص بعداز ورشکستگی ایسلند، یونان و یونان همه محافل منتظر بودند که پرتقال شرائط وخیم خود را اعلام نماید . امروز صبح در اخبار آمد که سندیکاهای کارگری اعتصاب عمومی یک روزه اعلام کردند تا به دولت اخطار لازم را ابلاغ نمایند این رشته سر دراز دارد.. دیگر از «چکمه پوشان » سالازار و فرانکو اثری نیست و جنبش کارگری و مردمی امکان میابند نظر و قدرت خود را ابراز نماید. علیرغم این تغییر شرائط رهبران کارگری با اعتصاب محدود خود تاکید نمودند که از خشونت باید جلوگیری کرد تا وقایع یونان در پرتقال صورت نگیرد. در آلمان ، فرانسه و انگلستان هم دیدیم چه گذشت. اراده ای وجود داشته و دارد که ماهیت مبارزات را «وارونه » جلوه دهد.
سمت و سو و ماهیت این مبارزات را سازمانگران اصلی این مبارزات تعیین می کند و وظیفه ماست که از «دور » با ادا های فیلسوف مابانه
آنها را دست کم نگیریم . اجازه دهیم مردم ایسلند ، یونان ، ایرلند ، پرتقال ، اسپانیا و..و.. که دیروز ( ۱۹۹۳) به امید بهتر شدن وضع زندگی خود به اتحادیه اروپا پیوستند و در سال ۲۰۰۲ به واحد پولی مشترک «یورو » نائل آمدند به بررسی علل رکود و بحران کشورهای خود بپردازند و شکی نیست که به همان نتایج خواهند رسید که دانشمندان و تئورسین های مسئول و مردم دوست قبلا ابراز کرده بودند. این همیشه صادق بوده که مردم در مسیر مبارزات روزمره و انطباق تجربیات خود با نظرات روشنفکران صالح رابطه ی معنوی و همذات گرایانه برقرار شده ست.
شکی نیست که در تمام این مبارزات نیروهای کارگری ، چپ و سوسیال دمکراسی کم وبیش نیروهای اصلی هستند و حضور دارند مگر اثبات شود که ، سوسیال دموکرات ها و دست راسی ها سر وته یک کرباسند و دوباره تاکید بر همان شعار «صف مستقل کارگری» و انقلاب سوسیالیستی بدون تدارکات و برنامه !
مشخص کنیم که در هر کشور چه امکانات مبارزاتی وجود دارد و و وضعیت نیروها چگونه ست خواهشمند ست مشخص و زنده صحبت کنیم نه کلی و مجرد و شعار گونه !
با احترام
فرهاد زانیچ خواه
٣۲۷۱۲ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : نام ها
سرکار خانم کلانتری،
چند سال پیش پس از سالها به تهران رفته بودم و خود را در شهر ناشناسی یافتم که جز تکه پاره های کوچک چیزی آشنا نبود. نام خیابانها نه یک بار بلکه شاید چندین بار عوض شده بود.نقشه ای گرفتم و بیهوده دنبال تخت جمشید و شاه رضا و پهلوی و میدان مجسمه و فوزیه و بلوار الیزابت و بسیاری جاهای دیگر گردیدم و اگر جایی آشنا بود پایه های پل های شاه راه ها - بزرگ راه ها ؟- نمای آنرا خراب کرده بود.
نمیدانم این عادت و فرهنگ ما ایرانیان است و یا دیگران هم در پی سوسیال دمکراسی به چپ بورژوایی و انواع و اقسام جانوران نئولیبرال و غیره میرسند و گم میشوند و یا نام و شکل خیابانها و اصطلا حات آنها همیشه ثابت است.
٣۲۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨۹
|
از : جلال ایزدپناه
عنوان : ارزان بخریم گران بفروشیم
جناب آقای فرهاد زانیج خواه.شما به نکاتی اشاره فرموده اید که در مقاله وجود دارد. مساله زرادخانه ها و فروش اسلحه آمریکا به عربستان و هند. به نظرم شما در مقاله یی که به ساده گی اوضاع جهان را تبیین می کند دقیق نشده اید. واقعا فکر می کنید که سربازان فلک زده ای که در جنگ جهانی اول کشته شدند برای هدفی جز سرمایه و تثبیت دولتهای سرمایه داری بود؟ شعار هوشمندانه لنین با تاکید به " صلح به میهن " که باعث جلب سربازان به بلشویک ها شد دقیقا چنین خاستگاهی داشت. در جنگ جهانی دوم نیز اگر چه فاشیسم به دنبال انهدام دست آوردهای انقلاب اکتبر بود اما قبول کنید این دست آوردها پیش از یورش فاشیست ها توسط باند استالین ( و به تعبیر دقیق جناب آقای قراگوزلو کمونیسم بورژوائی ) نابود یا حداقل کم رنگ شده بود با این حال میلیون ها کارگر کشته شدند تا باز هم یرمایه بتواند از اعماق بحران سوزنده خود کمر راست کندروزولت با تئوری های کینز نتوانست بحران ۱۹۲۹ را مهار کند و اگر جنگ نبود سرمایه داری در آمریکا و آلمان حتما سقوط می کرد .
٣۲۷۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۹
|
از : سپیده کلانتری
عنوان : باز هم سوسیال دموکراسی ؟
دوست عزیز جناب فرهاد ! خسته نباشید. من می خواستم بگویم که توهم به سوسیال دموکراسی که در نوشته جناب قراگوزلو از آن ها به عنوان " چپ بورژوائی " یاد می شود ؛ دقیقا به مفهوم توهم داشتن به کل طبقه بورژوازی و تنزیه بخشی از آن برای لت و پار کردن طبقه کارگر است. اگر در سوسیال دموکراسی اروپا کارگران توانستند نفس نیم بند و نسبتا راحتی بکشند نه به این خاطر بود که سوسیال دموکراسی مترقی بود بلکه اینه دست آورد مبارزات کارگران بود و اکنون نیز می بینید که از درون دولت های سوسیال دموکراتیک انواع و اقسام جانوران نئولیبرال تا راسیست رشد می کنند. اشکال در کجاست؟
من چندان با اقتصاد سیاسی آشنا نیستم اما از شما یا جناب قراگوزلو تمنا می کنم نه در یک کامنت بلکه بصورت مشروح و مستند به این سوال من جواب دهید. منتظرم. قربان شما.سپیده کلانتری.آلمان. کلن.
٣۲۶۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : عدم کفایت تئوری!
جناب فرهاد زانیچ خواه محترم
با نظر شما که به نویسنده خرده میگیرید که:
« بعضی مثل استاد قراگوزلو همه را سر و ته یک کرباس میدانند و تحلیل آسانی از جهان میدهد . »
کاملاً موافقم و خیلی تیتروار و خلاصه اضافه میکنم که:
۱. تفکر کلی قالبی و برچسبی: از قبل به سرمایه داری، یا لیبرالی و یا طرفدار سرمایه و سرمایه داری و یا بورژوا و یا خرده بورژوا متهم میشود، هر کسی مخالف برخی نظرات ایشان و یا شاگردانش باشد!
۲. جمع بندیها و ترکیبات متعارض و متناقض و گرایشات و استدلال های مصلحتی: کاربرد ترکیبهای متناقض نظیر کمونیست−بورژوا و یا آنجا که مثلاً از نظام کمونیستی شوروی، بقول خوشان سرمایه داری دولتی، یکجا بعنوان باعث و بانی شکست کمونیسم ناب مارکسی، بجهت انحرافاتش از اصول اصلی مارکسیسم، یاد میشود و جای دیگر خلأ نبود وجود امروزیش را دلیل از بین رفتن و اضمحلال تدریجی سوسیال دموکراسی اروپایی قلمداد میکنند!
۳. فلسفه و تاکتیک ساده انگاری و ساده نگری اندیشه و تفکر و حذف واقعیات و هویت زدایی عمومی از مردم خود: تقسیم کل طبقات جامعه پیچیده امروز فقط به سه طبقه!!! بقول شما یک کیسه و کرباس کردن انواع مردم، انواع لایه های اجتماعی ریخته شده در یک طبقه نامعلوم و نامعین و غیر مشخص: خرده بورژوا، بورژوا و کارگر و زحمت کش! یکی کردن انواع سرمایه دار، انواع بورژوا، انواع خرده بورژوا، انواع کارگر، انواع کشاورز و حذف بسیاری لایه ها و طبقات کاملاً هویت دار اجتماع مدرن امروز مانند: دانش آموز، دانش جو، معلم، استاد، مردم محقق، روشنفکر، فیلسوف، لیبرال و دموکرات و غیره
۴. تعاریف و تئوریهای ساه و سفید و ساده انگارانه از شناخت جهان، حوادث جهان، روابط سیاسی − اقتصادی بین الملل، رقابتهای سرمایه داری بین الملل، شناخت واقعی سرمایه و سرمایه داران بین المللی و فراکشوری و نداشتن تبحر و دانش و سواد کافی در پیش بینی و تحلیل جزئیات رویدادهای اقتصادی−اجتماعی بدور از کلی گویی های توجیهی و این همانی.
۵. نهایتاً خشم و قهر انقلابی برای حل مشکل طبقات!
۶. دشمنی و قهر با دموکراسی و حقوق اساسی انسان آزاده و شأن انسان لیبرال و دموکرات و باورمند به منشور حقوق بشر بین المللی. دشمنی و قهر با نظام پارلمانی مدرن کنونی و عدم احترام به هرنوع هژمونی پارلمانی، حتی هژمونی کارگران و زحمت کشان از طریق مبارزات حزبی و پارلمانی.
۷. دشمنی با هر ایده و جهانی که غیر کمونیست است و خواستار محو آنان در صورت پیروزی! هویت زدایی متعارض و متناقض با استعداد فردی و اختراعات بشر
۸. تئوری تنگ فعلی نه تنها فراگیر نیست بلکه تبعیضی است! بحثی نیست که هیولای سرمایه امروز افسار گسیخته تر از هر زمان عمل کرده و بدون هیچ کنترلی بیرحمانه همه را میزند و دیگر به هیچکس رحمی ندارد!. امروز از همه و از تمام طبقات، قربانی و اسیر این اژدهای حریص سرمایه اند، اسیر یک سیستم بهم پیچیده سرمایه داری جهانی. دیگر فقط کارگران و زحمت کشان سنتی نیستند که مستقیماً آسیب آنرا با پوست و گوشت خود لمس میکنند! همه، حتی آنان را که دشمن کمونیست قلمداد میشوند، بنوعی اسیرند! باید از نوع عالمی و آدمی و تئوری دیگری ساخت تا اینبار شفاف و بیغرض و بی تعصب و فراگیر و ناتبعیض و عادل و واقع گرا و عملی و پیروز از بوته آزمایش بیرون آید! اگر قرار بود باهمان محتوا نتیجه بدهد، ظرف صد سال گذشته داده بود! صد سال عمر کمی برای آزمایش نبود. شاید باید ابتدا به امید تفوق تفکر همان سوسیالیزم، دموکراسی، و لیبرالیزم اومانیزم همان اروپایی امتحان شده بر سرمایه داری افسار گسیخته کنونی بود!؟
٣۲۶۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۹
|
از : فرهاد زانیچ خواه
عنوان : "دنیا آنطور هم بعضی کلیشه ای نکرار می کنند یک کاسه نیست "
تا منقدین و مصلحان اجتماعی با دقت ، وسواس ، درایت ،واقع بینی عملکرد ها و توطئه های های مرئی و نامرئی سرمایه داران و حامیان آنها را برای جهانیان و بخصوص حقوق گیران بیان نکنند، میل سازمان یابی توده ها علیرغم حقانیت آنها فعال تر نخواهد شد.
برعکس؛ تبلیغ و ترویج موضوعات مجرد و بعضا کلیشه ای و بخصوص نا دقیق و نادرست تاثیرات مخرب و فراگرایانه و منفی در صفوف مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی ایجاد خواهد کرد. چه لزومی دارد که در نوشته به موضوعاتی استناد شود که مبهم ، عوامانه و غیر مستند می باشد. بعنوان مثال ؛ وقتی به این قسمت از این نوشته ی آقای قراگوزلو رسیدم مکث کردم و دوسه بار از نو خواندم :
[واقعیت این است که زمانی سرمایه داری برای حل بحران های سیکلیک خود به جنگ های جهانی – به منظور آب کردن اضافه تولید و... – روی می کرد. اما حالا آن جنگ های نظامی جای خود را به نبردهای پیچیده ی اقتصادی در حوزه-های مختلف داده است. حالا اوباما به هند می رود تا برای مقابله با ارزان سازی یوان و تقابل با سیل صادرات چین، یارگیری کند.]
آیا واقعا علل وقوع جنگ اول و دوم جهانی حل بحرانهای سیکلیک سرمایه داری با «آب کردن اضافه تولید و..» بوده ست ؟
آیا جنگ اول و دوم قابل مقایسه ست ؟
آیا جنگ های مختلف بعداز جنگ دوم تا امروز کمتر از ۲ جنگ جهانی زرادخانه های سرمایه داری را رونق داده ست؟
آیا در این چند سال در رسانه های بین المللی از نقش صنایع اسلحه سازی صحبت شده ست؟
آیا در این سالها که بحران مالی بی نظیر سرمایه داری جهانی ، که بعداز دهه ۳۰ قرن بیستم تا بحال سابقه نداشته، شنیده اید که کارخانه ی تولیدات نظامی دچار رکود شده و کارگران خود را اخرا ج کرده باشد ؟ اصولا چرا مردم از تولید کنندگان اسلحه اطلاعی ندارند ولی تا چشم کار می کند شرکت های کامپیوتری و باصطلاح صنایع سیویل در تیر راس رسانه ها قرار دارند. آمریکا بزرگترین قرار داد فروش اسلحه با عربستان را منعقد کرد و چند تا هواپیمای پیشرفته نیز «پیش کش» اسرائیل نمود تا «تعادل » برقرار شود.
البته تحلیل های اساتید و ناظران سیاسی از جهان متفاوت ست .بعضی مثل استاد قراگوزلو همه را سر و ته یک کرباس میدانند و تحلیل آسانی از جهان میدهد . آدم متحیر میشود که سرمایه داران با چه ظرافت و حوصله ای، رقبا را یکی پس از دیگری از صحنه بیرون کردند و ما چپ ها متاسفانه فقط شعار دادیم و اگر به کسی بر نخورد نادانسته همسو هم شدیم:
۱. در جنگ دوم جهانی امپریالیستها و شوروی « بقول استاد کمونیسم بورژوائی » با تشکیل جبهه ی متفقین جهان را از شر نازیسیم و فاشیسم در اروپا ، آسیا ، آفریقا و آمریکا نجات دادند.
۲. در تمام دوران جنگ سرد تمام جناحهای سرمایه داری با تمام متحدانش و سوسیال دموکراتهاو ستون فقرات نظامی خود ناتو در برابر شوروی و متحدانش سازش ناپذیر صف آرائی نمود و به پیروزی رسیدند.
۳. بعداز سقوط شوروی سرمایه داری جهانی با رسوائی و وقاحت کامل شروع به «پاکسازی» و ««خانه تکانی» درونی نمود تا تمام قوانین «دست و پا گیر » را از سر راه سرمایه داران محترم را بر دارد. دیگر نیازی به سوسیال دمکراسی نیست و باید دولت رفاه کاملا برچیده شود. در سراسر دنیا نئوکان ها با گستاخی هر چه تمامتر سنگر به سنگر باریکاردهای مردم را بر می چینند.
۴. در اروپا بحثی وجود دارد که مرکز ثقل سرمایه داری که قبلا در اقیانوس اطلس بین آمریکا و اروپا وجود داشت به نقطه ی دیگری در اقیانوس کبیر بین آمریکا ، چین ، ژاپن و کره منتقل شده ست. این در شرائط کنونی که بحران گلوی اتحادیه اروپا را می فشارد بسیار با معنی ست و پیش بینی میشود که بعداز ایسلند ، یونان و ایرلند نوبت پرتقال ست .اروپا نمی تواند در برابر آمریکا ،چین ، ژاپن و کره جنوبی عرض اندام کند دیگر جامعه ی رفاه از رونق افتاده ست. این تحلیل گران میگویند: دنیا آنطور هم بعضی کلیشه ای نکرار می کنند یک کاسه نیست و جهانی شدن و اتحادیه اروپا به روغن سوزی افتاده اند.
سئوال این جاست که باید شاهد محو کامل سوسیال دموکراسی شد یا از آن به عنوان تنها آلترناتیو موجود در کشورهای پیشرفته حمایت نمود ؟ با توجه به نبود آلترناتیو دیگری در شرائط کنونی نوشته ی دکتر قراگوزلو متاسفانه بسیار غیر مسئولانه و سکتاریستی و آنارشیستی به نظر میرسد . بهتر ست در ادامه با شنیدن نظرات یکدیگر در باره ی چشم انداز سوسیال دموکراسی و چپ در آسیا ،اروپا و آمریکا صحبت کنیم.
٣۲۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۹
|