از : جواد مفرد کهلان
عنوان : کارتون هم در فصل سرما نعمتی است
یادش به خیر با پاهای سرتاسر از دور و بر چرک و تاولی از مرز به تهران بر گشته بودم، در تهران کنار پارک ملی تا صبح و سحر کنم. شب هنگام با رفتن از روی میله به درون پارک مشکل پیدا کردم. درون باغ سگها -که روی سیاهشان را ندیدم- به بیرون رانده شدم. کارتون روی پل روی خیابان هم کفاف نکرد؛ سر انجام کنار جمعی در درون بشکه ای آتش روشن کردیم. این هم یکی از بهترین خاطره هایی است از روزهای که پاهای نا فرمان به درون کفش ها نمی رفتند. به هر حال خداوندان مرگ نخواستند.
٣۲۷۵۶ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣٨۹
|