سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تکرار تراژدی - مسعود نقره کار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : احمد صبوری

عنوان : انحراف اکثریت ریشه نظری تاریخی دارد مطلب را خصوصی نکنید
آقای دکتر نقره کار
اکثریت و همه دنبالچه هایش ۱۶ آذر و جناح چپ در مجموع در این بنظر من کمدی تاریخی نقش داشتند. اشکا ل شما در این است که بالانس زدن کشتگر را نمی بینید. کشتگر نظرش در ارتباط با جمهوری اسلامی کپی نگهدار است. کشتگر با ادغام سازمان اکثریت در حزب توده مخالف بود که بنظر من یک خواست سکتی غیر سیاسی بود. چرا که دو سازمان متمدن هم فکر برای بازدهی بیشتر باید در هم ادغام می شدند.
مشکل من با این کلیت مشکل نظری است مسئله اضمحلال فدائی است فدائی که قرار بود اولویتش سرنوشت کارگران و زحمتکشان ایران باشد زایده اردوگاه شوروی می شود . اردوگاهی که فقط دنبال رژیم های بهر دلیلی مخالف آمریکا بود ماهیت این رژیم ها برایشان فرقی نمی کرد.. فدائی که برای مردمش جانش را در طبق اخلاص می گذاشت به یک بند و بسطچی تبدیل شد به جریانی که براحتی می توانست دروغ بگوید که آنقدر تنگ نظر شده بود که در مرگ رفقای هم فکر با اندکی تفاوت متشکل در گروه های مارکسیستی دیگر می توانست بشکن بزند و بروی مبارکش نیاورد. من با جریانی که روح و عاطفه ای این سازمان فداکار انسان دوست را دزدید و هیولاهای بی عاطفه ای ساخت که کارخانه تولید توجیه وضع موجود شد مخالفم.

اگر با افشاگری چند آدمی که من هم از آنها دل خوشی ندارم کاری از پیش می رفت آنگاه با رو کردن جزئیات مرگ رفقا احمد غلامیان و محسن مدیر شانه چی و سیامک اسدیان شاید می شد لگدی سفت به اینها زد. با ذهنیتی که مسبب این فجایع شد چه می کنید.
٣٣٨۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : ‫رهبری چون هنر اول یک جوهر و ژن اولیه خودش را میطلبد!
جناب نقره کار بدرستی نوشتید که
« ماجرا اما برای رهبران سیاسی و یا سیاستمداران جوامعی شبیه به جامعه ما فرق می کند, رهبران و سیاستمداران حکومتی هر کاری که دل سنگواره شان بخواهد انجام می دهند, حتی جنایت علیه بشریت, و چون جنایت پاره ای از تفکر و منش آن هاست ابراز تاسف و پشیمانی و پوزشی در کار نیست.»

‫ما هیچ کارمان در این مملکت بلبشو روی اصول و قاعده نیست! برای هیچکاری برنامه، تعریف و مسئولیت و حدود و محدودات و تکلیف و وظیفه و قرداد محکم و مشخص برای افراد و کارها نداریم! سوء استفاده، تکروی، انحراف از مواضع، خلاف جریان رفتن! تمایل به زرنگی و خیانت و بی مسئولیتی خودخواهانه از سراپای وجودمان میریزد! گویی سراسر فرهنگ و ماهیت و هویت ما مصلحت است و تقیه و توبه و دیگر هیچ! هیچ دولتی، ولو کاملاً دموکراتیک، بدون مخالف و بدون جبهه ای از یک اپوزیسیون نیروهای مخالف وجود ندارد. پس فشار مخالفین با طرحهای مختلف دولتها همیشه وجود داشته و دارند. همین فشار هم بر رژیم پهلوی بطور طبیعی وجود داشت، منتها آن رژیم بعلت نداشتن روحیه و توان مدیریت سیاسی لازم معمولاً زود از هم میپاشید و زود افسرده و ناتوان میشد، در حالیکه جمهوری اسلامی، بعلت کسب تجربه فراوان، و پشتوانه دینی−خرافی چهارده قرنی، صدبرابر جان سختتر از حتا رژیم صدامی عراقی شده و در برابر فشار مردم به این سادگی ها همچون گذشتگان ازپا در نمیآید! رژیم جمهوری اسلامی از تفرقه نیروهای مخالف نهایت سوء استفاده را میبرد!

شما همین بیوگرافی و تاریخچه خانواده پهلوی را نگاه کنید! هم شاه و هم فرزند ولیعهدش هردو فاقد ژنی توانا ‫برای هرگونه مدیریت و رهبری و ریاست هستند. علیرغم برخی صفات مثبت متجددانه، این هردو ثابت کردند حتی توان و اعصاب رهبری و مدیریت خانواده های خود را ندارند، چه رسد به مدیریت یک جامعه و کشور! اعضای خانوده ایکه که مدعی مدیریت یک جامعه است که نباید دچار ضعف و افسردگی و قهر و خودکشی شود! رضاپهلوی حتی نتوانست رهبری و حمایت از خواهر و برادر پریشان حال خود را بعهده بگیرد و سربلند از این چالش بیرون اید!

آنوقت توی این بلبشوی سیاسی و هرکی هرکی خاص این مملکت استبدادزده خرافی، آقای نگهدار پشیمانی از نقد خود بر اصلاحات ارضی شاه را بهانه طرفداری از طرح یارانه احمدی نژاد قرار میدهد، بدون اینکه به این جزئیات ماهوی و ریشه ای، که اساساً این دو رژیم اینچنین با هم قابل مقایسه نیستند، توجه داشته باشد! مهمترین مشکل ایشان نداشتن صبر اجتماعی، انعطافی و انقلابی است! او بسیار بی پروسس فکر و عمل میکند و نتایجی خیالی بدون واقعیت های ماهوی و تاریخی فقط اکنونی، یکشبه و خلق الساعه میخواهد! نگهدار شاید قدری بزرگتر بود اگر اینچنین واکنشی و منفردانه عمل نمیکرد. او باید بپذیرد که همچون پهلویها و سید علی روضه خون و احمدی نژاد نوچه امام زمان، برای اینکار ساخته نشده و آن جوهر و ژن و جوشش و کوشش و صبر و حلم و شجاعت لازم برای اینکار را ندارد!
٣٣٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣٨۹       

    از : مینا ملکی

عنوان : نمیتوان این سازمانها را جدی گرفت مادامی که ....؟
جناب نقره کار به درستی گفته اید که این تنها فرخ نگهدار نیست که باید پاسخگو باشد و شرمنده از گذشته و حال خود. پس این سازمان اکثریت و این اتحاد جمهوری خواهان که این فرد را همیشه گل سر سبد خود کرده اند چرا سکوت کرده اند و حساب کار خود را جدا نمیکنند؟ بیاد میاورم که در سالگرد سازمان فدایی عکسی در همین سایت از صحنه گردانان مراسم چاپ شد که آقای تابان با نگهدار را در کنار هم نشان میداد. امیدوارم این کامنت من سانسور نشود اما آنروز هم به اعتراض نوشتم که آقای تابان آخر چگونه باور کنیم که شما با این فرد همدست نیستید. من نمیدانم دیگر چه باید بشود و چقدر کتاب و مقاله باید نوشته بشود تا خورشید دیده شود. آخر کدام را باور کنیم
٣٣۷۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱٣٨۹       

    از : آرمان

عنوان : تشکر
آقای نقره کار عزیز دست شما درد نکند که با نوشته های روشنگرانه خود اجازه نمی دهید که واقعیت ها و حقیقت ها به فراموشی سپرده شوند. البته بسیاری از مطالبی را که شما یاد کرده اید دیگران از جمله مهدی اصلانی و علی اکبر شالگونی و بهروز جلیلیان عزیز نیز برای آگاهی مردم انقلابی ایران نیز منتشر کرده بودند اما قلم زیبای شما نیز کمک بزرگی به شفاف سازی سیاسی می کند. زمانی ولادیمیر ایلیچ لنین در نقد مواضع سیاسی کارل کائوتسکی رهبر انترناسیونال دوم و مارکسیست سابق او را به یک نعش متعفن تشبیه کرده بود که بوی تعفن آن قابل انکار نبود. اغراق نیست که ما نیز می توانیم همین تشابه را در مورد سازمان بدسابقه (چه بسا تبهکار )سیاسی و رهبران آن که شما ماهیت بی شرمانه آنها را به خوبی نشان داده اید بکنیم. راستی مگر نعش متعفن را چگونه برای یک حزب و یا سازمان سیاسی تعریف می کنند؟ آیا کسانی که تاریخ سیاسی آنها حمایت از رژیم آدمکشان بوده است و کمترین درک از شرم و صداقت را ندارند را می توان چیزی به غیر از یک نعش متعفن سیاسی نام برد؟ همانگونه که شاهد هستیم حتی اگر آنها را با این صفت نام نبریم خود آنها با رفتار بیشرمانه خود چنان می کنند که دوستان هم سازمانی و هم حزبی خودشان نیز ناگزیر از آنها اعلام برائت می کنند!
٣٣۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست