یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

« ... نقش خود زدم بر آب » - ابوالفضل محققی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : خسرو محفوظ

عنوان : دو کلامی دیگر
احمد عزیز، من خودم منتقد فدائیان خلق ایران-اکثریت هستم که به تصورم دارد "آرمان" بورژوازی را جایگزین آرمان سوسیالیسم می کند و در ادبیاتش واژه هایی چون مارکسیسم، امپریالیسم و مانند اینها دیده نمی شود. با این حال دغدغه مرگبار من وحدت میان اپوزیسیون است تا وحدت ایدئولوژیک. اغلب سیاسیون ما "همه یا هیچ" فکر می کنند. دوست دارند سایر گروها همانند خودشان باشند که این مغایر با روح دموکراسی و مشابه سیستم فاشیستی ولایت فقیه است. من یقین دارم که اگر من موضع سیاسی خودم را همین حالا فاش کنم و تو مخالف ان باشی، حمله همه جانبه ات اغاز می شود و ما به جای بحث بر سر اینکه چگونه می توانیم بر سر اصولی متحد شویم، می آییم تاریخچه ی سازمانی مان را از بدو تولد بازشکافی می کنیم و ان قدر با هم آن هم عیرمحترمانه جدل می کنیم که شکاف ما عمیق تر می شود. اینها با نقد سازنده برای نزدیک شدن به کلی متفاوت است. من به تازگی به یک کشفی رسیدم که چرا مثلا در نیکاراگوئه ی "فسقلی" در هنگام انقلاب ساندینیست ها، ۲۲ سازمان و حزب متحد شدند اما ایران اصلا رنگ اتحاد را نمی بیند. کشف من: برای انکه ما در جامعه ایران سنت نداریم حال انکه خیلی از روشنفکران ایرانی جامعه ی ایرانی را سنتی می دانند. تمام سنتهای ما با حمله عربها، مغولها و... نابود شد. تا بیاییم ان را ترمیم کنیم، دوباره از بین رفت. از جمله در فرهنگ ما احترام و به رسمیت شناختن ایده ای دیگر از بین رفت. اول باید این را ساخت. با سپاس
٣۴۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : خسرو عزیز
دوست عزیزم چرا فقط دلتان برای ابوالفضل می سوزد و برای صدها هزار آرزوی پژمرده و سوخته نمی سوزد. ابوالفضل و همفکرانش شکست خوردند بخشی بدلیل ضعف تحلیل سیاسی بخشی بدلیل رفیق بازی. در دورانی که نا پخته بودند احترام مردم را داشتند با کودکی آنرا به باد دادند. زمانی که پخته شدند در را بروی خود بستند به مردمی که از درون یک جنگ با یک میلیون کشته وزخمی بیرون می آیند و هزاران فرزندشان قتل عام شده و میلیون دربدر بجای درس شعور درس یأس می دهند. امثال آقای محققی باید پنجره را باز کنند و از رهگذرها بپرسند چرا متوسط سنی گروه اکثریت بالای ۵۲ سال است.بجای امید و شور و نشاط چرا فقط خاطره منفی و شکست پخش می کنند. چرا یک بار ازخودشان نمی پرسند که ۳۰ سال است که فدائی بازنشسته اند چگونه و با چه توجیهی می توان اینها را بنام فدائی بخورد اجتماع داد.
من فکر نمی کنم که امروز اجتماع ما به فدائی احتیاج دارد دورانش گذشته اجتماع ما به دانشمندان انساندوست احتیاج دارد به کسانی احتیاج دارد که می آموزند و آموزش می دهند وبه آینده بهتر از صمیم قلب امیدوارند.
٣۴۱۴۲ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨۹       

    از : خسرو محفوظ

عنوان : درود مبارز هم دانشگاهی ام
ابوالفضل عزیز، تو ۶۰ ساله ای و من ۵۵. من چند سال دیرتر وارد دانشگاهی شدم که تو بودی. اگر مایل به گفت و گوی مستقیم هستی، خوشحال می شوم از اخبار روز بخواهی ایمیلم را در اختیارت بگذارد. من دوست بابک ا. در سوئدم. شاید این همه مخفی کاری نیاز نبوده باشد. من بیشتر تو را می شناسم و تو شاید مرا نشناسی. از این که بگذریم، می خواهم خطاب به دوست محترم آقای احمد صبوری عرض کنم که این قدر ظالمانه به مساله نگاه نکنند. مرادم انتقاد بی رحمانه نیست بلکه کار بست زبانی ست که به جای گذاشتن مرهم بر زخم چرکین دل ابوالفضل، او را بیشتر عذاب می دهد. در سخنان ابوالفضل عزیز تنها به گفته ی آقای صبوری "آشتی طبقاتی" برجستگی ندارد. ابوالفضل، با برداشت من، مبارزه طبقاتی را که جزو ایدئولوژی چپ است و من نیز بر ان صحه می گذارم، رد نمی کند. او معتقد به حفظ "سلیقه" هاست اما نکته ی اصلی کلامش "وحدت" است بر سر یک یا چند خواسته ی مشترک. برای آنکه نظرم را طولانی نکنم، ابوالفضل عزیز، من یک چیز را در امر وحدت نمی پذیرم و ان همکاری با جریاناتی ست که خواهان بازگشت رژیم سابق اند. این بی احترامی به انقلاب است. نفس انقلاب که مساله نبود؛ به شکستش کشاندند. صرف اپوزیسیون بودن کافی نیست. طالبان هم الان اپوزیسیون است. اگر این را منها کنیم، می توان روی دست کم یک چیز "وحدت کلمه" داشت: برگزاری انتخابات سالم و آزاد. به امید آن روز. پیروز باشی
٣۴۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : باید مطالعه را جدی گرفت
جناب محققی بنظر من شما در تبلیغ و تهییج همانگونه که خود می گوئید" سالها قبل وظیفه من توجیه تبلیغ و تهییج بود، کاری که میتوان گفت پر بدک نبود و می توانستم از عهده‌اش برآیم، ترسی از چه پیش می آید، نداشتم. چرا که خود نیز بخوبی برآن واقف نبودم... کاری به دیگران ندارم" بی همتائید اما در توضیح پدیده ها بی حد وحصر نا توان همانگونه که خود می گوئید.
خلاصه کلامتان این است که آشتی طبقاتی می خواهید آرزویتان این است که می شد جنبشی از همه درست کنید و مسالت آمیز و پر از عشق یک کاری که در عمل هیچ کاری است تحقق بیاید.
رفیق دیروز من مشکل شما در این است که یک کالت شده اید. همه چیزتان در گذشته ها و خاطره ها و رفقا می گذرد. ۳۱ سال از ۳۹ سال عمر این سازمان یک کار فدائی نکردید و نباید هم می کردید ۲۵ سال است که در ایران وجود مادی ندارید اما شما هنوز سازمان فدائیان خلق اکثریتید. دوست من یک کتاب در ۳۰ سال گذشته در تحلیلی جامع و آماری از جامعه ایران بیرون ندادید. متن های سازمان اکنون شباهت به سفرنامه ناصر خسرو دارد. رهبری سازمان شما ۳۱ سال است که دست یک گروه یا وابسته هایشان است. شما بجای یاد گیری در خاطره ها و گذشته گیر کرده اید . عاشق کتاب خاطرات خواندنید و دشمن یاد گیری. شما اگر چپ نوع دیگری هستید چند کتاب از اندیشمندان مورد نظرتان خوانده اید و به جوانان معرفی کرده اید.می دانم که گویا سالهاست یادگیری را کنار گذاشته اید و همچون همه شکست خوردگان نادم فقط با گذشته پر شجاعت رفیقهایتان حال می کنید.دقیقأ بابا بزرگ شده اید.
توصیه می کنم که همان اندازه که از خاطرات رادیو زحمتکشان می نویسید گهگاهی جوانان را با اندیشیدن و نو آوری با اندیشه های دنیای جدید و اندیشمندان هم آشنا کنید لازم است که رفقایتان را متنوع کنید بنظر می رسد که۳۱ سال است که در تکرارید مثل کارمندی شده اید که تم مشابهی را ۳۱ سال است که تکرار می کند. رفقایتان مجاری استنشاق تازه را رویتان بسته اند.
٣۴۰۶۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست