سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هنوزهم کاپیتان پرویز! - مسعود نقره کار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مهدی

عنوان : تبلیعات حزبی ممنوع!
سلام و با تبریک سالگرد تولد پرویز قلیچ خانی. آقای خسرو صدری از فعالین حزب توده متاسفانه در هر مناسبتی پای حزب توده را وسط می کشد و به نوعی سعی در بهره بر داری حزبی می کند. اگر کس دیگری مساله شرکت در ختم را مطرح می کرد جای هیچگونه تفسیر نبود اما طرح این مساله از سوی آقای صدری همان بهره برداری است شاید ایشان نداند که هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی (بعد از ساواک) به اندازه حزب توده به پرویز قلیچ خانی توهین نکرده اند بروید راه توده را بخوانید تا ببینید چقدر به ایشان توهین کرده اند. متاسف هستم که این کامنت را در پای مقاله می نویسم , شاید تذکر این نکته لازم بود. آقای قلیچ خانی را با هزار من سریشم هم نمی توان به خزب توده وصل کرد.
٣۴۲۲۵ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨۹       

    از : خسرو صدری

عنوان : روزی که به نام "قلیچ خانی" به ثبت رسید...
آن روز استادیوم صد هزار نفری ،هزارها نفر بیش از ظرفیتش تماشاچی داشت. تیم ملی ایران در بازی های مقدماتی جام جهانی ، سه بر هیچ در سیدنی به استرالیا باخته بود و چشم امید همه به این بازی برگشت بود. قلیچ خانی ، کاپیتان تیم ،با یک شوت پشت هجده و یک پنالتی که در آن بازی حساس، پذیرفتن مسئولیتش دل شیر می خواست ، آن روز را به نام خود به ثبت رساند. هرچند تیم ایران حذف شد.
پس از انقلاب ، دوسه بار جلوی دانشگاه ، از جمله در ناآرامی هایی که در پی توقیف روزنامه آیندگان رخ داد او را دیدم که با مردم کنجکاو در مورد کارنامه سیاسی اش، ونیزدر رابطه با مصاحبه تلویزیونی به همراه مهدی لواسانی، با حوصله و علاقه گفتگو می کرد.
آخرین بار هم ۵ فروردین ۱۳۵۹ ، قلیچ خانی را در مراسم ختم رضا امین دژ ، عضو حزب توده ایران ، که در تصادف اتومبیل در چهارراه پپسی کولا کشته شده بود ، در بهشت زهرا دیدم که جلوی درب سالن ایستاده بود.
٣۴۲۱۹ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨۹       

    از : مانی فرزانه

عنوان : امیدوارم آقا پرویز بیش از صد سال زنده باشد.
با توجه به قدمت شناختی که از « آقا پرویز » داشته ام و در مسیر زندگی به دلایل زیادی همراهی هائی با هم داشته ایم و من نیز مانند او در تبعید زندگی می کنم نکاتی را اشاره کنم:

در ۱۶ آذر۱۳۵۰ علیرغم تمام اقدامات امنیی بعداز ۱۹ بهمن ۴۹ و آغاز جنبش مسلحانه فدائیان تظاهرات و اعتصاب در تمام دانشگاهها صورت گرفت.
آقا پرویز از سالها قبل از ۵۰ ، سمپاتی خود رانسبت به مبارزات مردم و علیه رژیم نشان داده بود.البته در سال ۵۰ شرائط فرق کرده بود.امنیتی ها و گارد دانشگاه تمام در های اصلی کربدورها دانشسرایعالی(دانشگاه تربیت معلم)را با تخته و نئوپان کور کرده بودند که امکان حرکت و تجمع را از بین ببرند.
تنها امکان تجمع بوفه ی دانشسرا بود که دانشجویان در روز ۱۶ آذر ۵۰از آنجا تظاهرات را شروع می کنند و با شکستن تخته و نئوپان راه را به کریدورها باز می کنند.آقای پرویز کاپیتان تیم ملی فوتبال در میان دانشجویان می درخشید.فقط کسانی که در آن روز در کریدورهای دانشسرایعالی با آقا پرویز شعار دادند « اتحاد،مبارزه،پیروزی !» می دانند بر ما چه گذشت . آقا پرویز با تواضع خاص خود تا بحال به این نکته اشاره ای نکرده و این قلم در نهایت احساس مسئولیت تلاش می کنم در حد امکان آنرا باز کنم.
مدیریت دانشسرایعالی که از نام بردن آنها خود داری می کنم تا اصلا موضوع جنبه ی خصوصی پیدا نکند.ولی حاضرم با هر کدام در هر کجا که لازم باشد به بحث و مناظره به نشینیم. البته اشرف درویشیان در کتاب سالهای ابری از آنها نامبرده و اخیرا در کتاب رمانتیزم انقلابی - نوشته انوش صالحی نیز از قول خواهر یکی از ناپدیدشدگان - پرویز صدری- درباره این مدیران «امنیتی» سخن گفته ست.
مانند تمام مدیران مملکت، علیرغم تحصیلات عالیه در کشورهای باصطلاح دموکراسی بوئی از گفتگو و تبادل نظر با همکاران و دانشجویان نبرده بودند و سعی میکردند «اوامر» بالائی ها و امنیتی ها را نعل به نعل اجرا کنند.
به همین دلیل یکی دیگر از ستاره های بی بدیل ورزش ایران را بعداز اتمام تحصیل، بعنوان یکی از مدیران امور دانشجوئی استخدام کرده بودند. در آن روز تاریخی ۱۶ آذر ۵۰ آن قهرمان جاودانه ی ایران زمین «ماموریت» داشت تا صف تظاهرات را به شکلی خاموش کند. کاملا ایمان دارم که به فکرش خطور نکرده بود که چه دامی برای او گسترده بودند مانند سوء استفاده از نام و شخصیت بسیاری از خوشنامان که وقتی پای حکومت به میان میامد مورد قبول مردم قرا نمی گرفتند .
امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را سالم ادا کرده باشم . جو بسیار غم انگیزی بود. دانشجویان نسبت به ۱۶ آذر رابطه ی عاطفی خاصی داشته و دارند و طبیعی بود که مدیریت متکبر دانشسرا بوئی از این علقه ی انسانی نبرده بودند. نمی فهمیدند که حتی با کمک درخشان ترین قهرمان تاریخ ورزش ایران نمی تواند صدا ها را خاموش کند. در آنجا و در آن صحنه دو قهرمان بزرگ ایران در مقابل هم قرار گرفتند ! برای دانشجویان کاملا افشا شد که حکومت فاسد و مدیریت معلوم الحال دانشسرا چه توطئه ای علیه بزرگان ورزش ایران چیده بودند. خوشبختانه همه چیز در نهایت صمیمیت و دوستانه پیشرفت .ولی کسی نبود که دلواپس آقا پرویز نباشد. البته آن قهرمان دیگر نیز هرگز کاری که موجب رنجش دانشجویان شود انجام نداد. از قضا او نیز مهاجرت گزید .این قلم همیشه خواهان سلامتی او در هر جای جهان که هست می باشد.
البته آقا پرویز بهتر از همه می تواند در این باره روشنگری کند.
انتقام و شبیخون بهمن ۵۰:
در تعطیلی بین دو ترم تحصیلی، شبیخون ساواک آعاز شد و تمام فعالان روشنفکری ،دانشجوئی دستگیر و در کمیته مشترک که تازه تاسیس شده بود زیر شکنجه قرار گرفتند.
آقا پرویز را گرفتند و واکنش ها ی مردم در غیبت او در امجدیه فراموش نشدنی ست و کاش کسانی که در آن سال شاهد بوده اند در این زمینه اطلاع رسانی نمایند.
فشار سال ۵۰ بر دانشجویان عموما و آقا پرویز کاپیتان تیم ملی و شادروان جعفر کوش آبادی سراینده شعر میرزا کوچک خان که در آن روزها دست به دست می گشت به خصوص ۱۰۰ چندان بود.
مانند همیشه شو های تلویزیونی !
رژیم میخواست بگوید به هیچ کس رحم نمی کند حتی کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران !
هنوز حرب رستاخیز بپا نشده بود !
متاسفانه اختناق جهنمی رژیم کودتاازاین طرفند ها همیشه استفاده میکرد. روشنفکران در آن دوران چه در زندان و چه در محل کار و زندگی برخورد «درستی » با قربانیان قدار بندان و رانندگان «آپولو» نداشتند.
بعداز شوهای تلویزیونی با قربانیان دیالوگ منطقی صورت نمی گرفت زیرا همراهی و همدلی با آنها به غلط «خطرناک» جلوه می کرد.کسانی که چپ روانه قربانیان رژیم را به خاطر مصاحبه سرزنش می کردند شاید برخی هنوز بر موضع خود پافشار ی کنند. ولی خوشبختانه دیگر این سیاست ها ورشکسته شده ست.
البته آن واقعه برای آقا پرویز بسیار گران تمام شد و بعدا ایران را ترک کرد .کاش خودش در این زمینه سخن بگوید
٣۴۲۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : درود
پرویز خان ، دردانه ی ورزش فوتبال وانسانی است والا. از همان روزیکه که قد ِ خود را اندازه گرفتم ویادم هست ۱۴۲ سانتیمتر بودم و رفتم امجدیه که شاهد بازی ایران واسراییل باشم تا همین امروز که ۱۵۸ سانت و ۵۸ ساله ام ،پرویز خان کاپیتان تیم آدمیت و انسانیت من است. سرو عمرش بی خزان باد.
٣۴۱۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨۹       

    از : بهزاد

عنوان : دورد بر کاپیتان پرویز!
نمی دونم چند سال پیش بود که مجله آرش را در اینترنت پیدا کردم اما باورم نمی شد که یک مجله سیاسی ایرانی می تونه وجود داشته باشه که اینقدر غنی و جالب باشه.

خوب که نگاه کردم باز تعجب کردم وقتی دیدم پرویز قلیچ خانی آرش را منتشر می کنه. قبل ها شنیده بودم که پرویز در زمان رژیم شاه به خاطر فعالیت انقلابی اذیت شده بود ولی نمی دونستم که او هنوز هم یک متفکر سیاسی مسئولی می باشه که یکی از وزین ترین انتشارات سیاسی ایرانی را به نام آرش منتشر می کنه.

وقتی که تونستم و آبونه شدم و اولین شماره مجله آرش بدستم رسید نمی تونستم اون را به زمین بگذارم. این همه مقالات جالب از افرادی که هر کدام افکار جالبی را ارائه می دادند صفحات مجله آرش را پر کرده بود. تقریبا از تمامی جریانات سیاسی می شد کسی را پیدا کرد که مقاله ای نوشته بود و این برایم فوق العاده جالب بود و هنوز هم هست.مجله آرش واقعا که یکه!

دو سه سال پیش یکی از دوستان زنگ زد که آیا دوست داری پرویز را ببینی. علی دوست نازنین ما در سیاتل همیشه برنامه های جالبی را هماهنگ می کنه که یکی از آنها برنامه های باحال هادی خرسندی طنزنویس بزرگ ایرانی بوده است. علی گفت که پرویز منزل او خواهد بود و او چند تن از دوستان را دعوت کرده است که دورهم جمع شویم و با پرویز دیداری کنیم.

فکر کنم اولین کسی بودم که خودم رو زود به خانه علی رساندم. خیلی خوشحال بودم و خیلی زود دیدم که خوشحالیم بیهوده نبوده . پرویز را یک انسان والا یافتم. باور نمی کردم که او چقدر متین و منطقی و در یک کلمه باحال بود. چی بگم که خیلی از دیدار او لذت بردم.

پرویز عزیز دوست داشتنی می باشد و نمونه یک انسان شریف است. برای او آرزوی سلامتی و شادی می کنم و امیدوارم که در آینده نزدیک افتخار دوباره دیدار او را داشته باشم.

تعریف مسعود نقره کار را هم از علی عزیز زیاد شنیدم که امیدوارم فرصتی بشود که از نزدیک با او هم دیداری داشته باشیم. مقالات مسعود که حرف دلمان را می زند.خودش هم که طرفدار پرویز هست. خوب من هم طرفدار پرویز هستم پس در یک جبهه قرار داریم! دستش درد نکنه که قلم زیبایش فهم ما را می برد بالا.

مسعود عزیز راست می گویید. هنوز هم پرویز کاپیتان تیم ما می باشد!

زنده باد پرویز قلیچ خانی! تولدت مبارک پرویز جان!
٣۴۱٨۹ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨۹       

    از : حمید فروغ

عنوان : برای شصت و پنجمین تولد پرویز
این نوشته را برای مراسم تولد پرویز در دفتری که به این منظور نجمه موسوی تدارک دید نوشتیم.از کار خوب مسعود نقره کار استفاده کرده و ما هم آنرا اینجا درج می کنیم.

«شاد باش ، سلامت باش، دیر زی!
پرویز عزیز
بسیار خوشحالیم و می دانیم بسیاری دیگر هم در سراسر جهان مسرورند که پرویز قلیچ خانی شان را در ۶۵ سالگی اش کنار خود دارند و در شادی شصت و پنجمین بهار زندگی اش سهیم اند.
بسیاری می دانند که زندگی تو چه تلاطمات بزرگی را در بر داشته و تو برغم این همه هنوز هم کاپیتان تیمی !
مثل بسیاری دیگر ، نوجوان که بودیم ، تو برایمان دوست داشتنی و دست نا یافتنی بودی . به تو می بالیدیم و در دل آرزو داشتیم بتوانیم مثل پرویز قلیچ خانی باشیم. جوان که شدیم و وارد به مسایل اجتماعی و سیاسی ، بیشتر به تو علاقمند شدیم چرا که می دیدیم ورزشکار محبوب ما هم، چون ما دغدغه آسایش مردم دارد و فقط به خود و محبوبیت ش نمی اندیشد. نابکاران هم این را فهمیده بودند که تاثیر پرویز قلیچ خانی برای علاقمندی و در گیر کردن جوانان به مسایل جامعه شان بسی بیشتر از هر کس دیگر است. از همین رو به تو کینه، بسیار بیشتر داشتند. این اما ، ما را به تو شیفته تر کرد که دانستیم چه فشار سهمگینی بر توست و بعد دیدیم که قهرمان ما باز سرفراز مان کرد.
روزگار چرخید و چرخید .بسیاری از ما به خارج کشور پرتاب شدیم و چرخیدیم و چرخیدیم.
وقتی که ما دست به کار کتاب و نشر شدیم باز پرویز قلیچ خانی را جلوی خودمان می دیدیم که چه پر انرژی و پرحوصله و با پشتکار آرش را منتشر و پخش می کند. شبکه ای از علائق، دوستی ها و عواطف را سازمان داده است برای پیشبرد امری که امروز همه می دانند که هیچ کس دیگر، به یقین هیچ کس دیگر، جز پرویز قلیچ خانی و محبوبیت اش و همه گذشته اش نمی توانست و نخواهد توانست در این آشفتگی وسیع ، چنین مهمی را پیش برد.
این جا تو برای پیشرفت کار نشر و کتاب در کنارمان هستی . به ما کمک می کنی و نیرو و دلگرمی می دهی.
خوشحالیم که تو را داریم. مسروریم که در شادی تو شرکت داریم. برایت سلامت، شادمانی و عمر بلند آرزو می کنیم.»
مینو، حمید فروغ
٣۴۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست