سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آن که ناموخت از گذشت روزگار... - اخبار روز

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : peerooz

عنوان : پشه چیست که کله پاچه اش چه باشد
نمیدانم اهمیت سازمان فدائیان در شطرنج سیاست چهل سال گذشته چه بوده و در چهل سال آینده چه خواهد بود ولی میبینم که دنیا از تونس و الجزیره تا اردن و پاکستان در حال لرزش است و بمصداق پشه چیست که کله پاچه اش چه باشد اهمیت فرخ نگهدارو نظرات او هم برای من مجهول است و تعداد مقالات و کامنت ها در این سایت در باره او حیرت انگیز. از تمام مقالات و کامنت ها به نظر من کامنت یاری صفاری از همه جالب تر و گویا تر است . این نوشته زیبا بجای انتشار در ستون کامنت ها باید در صدر مقالات اخبار روز قرار گیرد و درس عبرتی باشد برای همه خوانندگان و نویسنده گان.
٣۴۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱٣٨۹       

    از : امیر هوشنگ اطیابی

عنوان : تفاوت سازمان سیاسی به جنگ هفته و یک نشریه‍ی سیاسی اجتماعی اقتصادی چیست؟
با احترام به اظهار نظر آزادانه همگان از جمله آقای نگهدار، آنچه مرا بیش از همه شگفت زده می کند آن است که چگونه یک سازمان سیاسی می تواند وجود خارجی داشته باشد و نقش موثر سیاسی بازی کند در حالی که به نظر می رسد هیچ کس نمی داند آیا اصول و اهدافی مشترک آن ها را به یکدیگر پیوند می دهد یا نه؟ آیا این اصول و اهداف اصلا مشخص هستند یا نه؟ آیا اصولا اعتقادی به سازماندهی برای رسیدگی به این اهداف و اصول وجود دارد یا نه؟ آیا در دنیای امروز رسیدن به اهداف، بدون سازماندهی اصلا امکان پذیر است؟ آیا نمی بینیم که همه‍ی سازمانهای اقتصادی، دولتی و سیاسی امروز بدون سازماندهی و رهبری و مدیریت نمی توانند وجود خارجی داشته باشند؟ آیا نمی بینیم که حتی یک روزنامه‍ی بورژوایی روش، اهداف و اصول مشخصی را از طریق هیئت مدیره و تحریریه‍ی آن دنبال می کند و هر کسی نمی تواند هر چیزی را به اسم آزادی و دمکراسی در آن دنبال کند؟
من نمی دانم که آیا آنها که به نام و در زیر چتر سازمانی که زمانی بزرگترین نیروی چپ ایران بود، می دانند حتی در چارچوب یک جنگ سیاسی برای چه مخاطبینی قلم می زنند؟
اگر پاسخ مشخصی نیست برای این سوال ها خیلی متاسفم که بگویم دریغ از هویت، اهداف و اصول و دریغ از وجود موثر. همه‍ی آن ها که به نام یک سازمان سیاسی کار می کنند و یا شناخته می شوند باید از خود بپرسند: برای که و منافع چه کسانی و چه طبقه ای؟ برای چه اهدافی؟ با چه اصولی؟در کنار چه کسانی؟
باید از حق آقای نگهدار و هر کسی مانند او برای آن که هرچه می خواهند بگویند و بنویسند دفاع کرد برای آن که ایشان اصول و اهدافی را که نا مشخص است نمی توانستند نفی و یا به آن خیانت کنند. مردم ایران هم بر اساس واقعیت بی رحم زندگیشان عمل می کنند و منتظر آن نمی شوند که کسی به ضحاک زمانه نامه سرگشاده بنویسد که کمتر جوانانشان را قربانی کند یا در این زمینه موثرتر و بهتر عمل کند.
٣۴۴۶۶ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۹       

    از : آزاده تماسی فر

عنوان : نگهداری که نتوانست ........نگهدار باشد
دوستان در سایت روشنگری مطلبی خواندم که بگونه ای حالت طنز داشت ولی واقعیتی تلخ را بیان کرده بود . ( پاسخ خامنه ای به نگهدار ) از ی. صفایی.... واقعا ما به کجا که فرو نرفته ایم ودر موجی که نه آب دارد ونه می شود آنرا دریا نامید . در خشکی دست و پا می زنیم وبعد هم امثال فرخ ها مبارزه پنجاه سالگی خود را ره رخ می کشد . بروید وکمی تعمق کنید الحق به قولی شاعر ...به کجا چنین شتابان.
٣۴۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۹       

    از : یاری صفاری

عنوان : پاسخ خامنه ای به نامه ی سرگشاده ی فرخ نگهدار/ فرخ جان، پسرم ای کاش در کنارم بودی!!! فرخ جان، پسرم ای کاش در کنارم بودی!!!
امروز آقا مجتبی به من اطلاع داد که برایم نامه ای ارسال کرده ای، گفتم آن را پرینت (کپی) بگیرد تا بخوانم…..
فرخ جان، مثل همیشه باز هم مرا مورد لطف خود قرار دادی. من تحلیل هایت را از طریق “بی بی سی”، “صدای آمریکا” و در اینترنت دنبال می کنم. از باورمندی تو به این نظام و حال نیز به شخص خودم خوشحالم ولی من دیگر نمی توانم از مسیری که انتخاب کرده ام، برگردم. چون دست های من به خون فتنه گران آلوده شده و راه بازگشتی برایم نمانده است. با این حال گفته بودی که وجدانت گواهی نمی دهد که هرچه طائب ها خواسته اند من تن داده باشم! دست روی دلم نگذار فرخ جان چون هر کسی وجدان بیدار و آگاه تو را ندارد.
خودت بهتر می دانی که در آن سال ها من همیشه از مشاوره ی تو و حزب توده بهره مند می شدم. من هرگز شعار “تز شکوفایی جمهوری اسلامی” را فراموش نکرده ام و اگر یادت باشد ” زمانی که توده ای ها را بازداشت کردند، من رفتم پیش امام خمینی و عمامه ام را بر زمین زدم و گفتم که اینها کودتاگر نیستند و کیانوری را نباید اعدام کنید” (۱) و باقی مسایل که خودت بهتر می دانی. من می دانم که تو با تمام وجود از نظام دفاع می کردی و می کنی. برای مثال در آن سال ها با شعار “پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید” که بسیار شایسته و برای ما راهگشا بود. ولی خوب با این حال سیاست ایجاب می کرد که حتا شما را از میدان سیاست دور کنیم. تو فرار کردی و چه خوب شد که جان خودت را نجات دادی و اکنون هستی که مرهمی بر دردم بگذاری.
فرخ جان، ای کاش در کنارم بودی و از استعداد و راه و روش سیاسی تو در جهت ماندگاری این نظام بهره می بردم. البته هم اکنون نیز در مورد مصاحبه ها و تحلیل هایت با آقا مجتبی بحث و گفتگو می کنیم و یقین داشته باش که هر آنچه را که در لفافه به من می گویی مورد تعمق قرار می دهم و اگر در آشکار از تو و رفقای حزبی ات دفاع نمی کنم به دلیل معذوراتی است که خودت فائق بدان هستی.
من بسیار خوشحالم که نه تنها نسبت به گذشته و اعمالت در مورد حمایت از نظام ” ابراز تأسف و شرمساری و پشیمانی نکرده ای، بلکه بسیاری از شما هنوز همان سیاست ها و رفتار پیشین را در پوشش و حجابی تازه در خارج از کشور تکرار و تبلیغ و ترویج می کنید.” (۲). این روند فعالیت تو در اپوزسیون مرا به یاد آن ضرب المثل خودمان می اندازد: برادر گوشت برادر را می خورد ولی استخوانش را دور نمی ریزد!
من از شهامت تو خوشم می آید، با وجود اینکه هر وقت از ما تعریف می کنی، حتا دوستان قدیمی ات هم به تو پرخاش می کنند ولی میدان را خالی نمی کنی. میدانی که حمایت های تو و همفکرانت در خارج کشور، کمک بزرگی به حفظ نظام می کند. شنیده ام که “اتاق فکر” تشکیل داده اید و هر طور که شده برای بقای ما تلاش می کنی هر چند که به نام “فتنه سبز” است ولی مهم نیست. همین قدر که خود و دیگران!!!!! را در گناه همه ی فجایعی که رخ می دهد با من شریک میدانی برای من کافی است. اما در حال حاضر مصلحت را در این می بینیم که این “سران فتنه” و “خواص بی بصیرت” در حاشیه بمانند، چون حفظ نظام از همه چیز مهم تر است.
اگر به سخنرانی اخیر من گوش داده باشی گفتم که الآن حکومت من یکدست شده، مشکل اختلاف سلیقه هست که آن نیز قابل حل است ولی فکر من راحت است و همه به نوعی از سیاست های من جانبداری می کنند. در نامه ات اشاره کرده بودی که خامنه ای پرستان در هر فرصتی که شما به صحنه می آیید صحنه را با شعار “گوش به فرمان توایم خامنه‌ای” می آرایند و روسای مقننه و قضائیه هر شبانه روز همگان را، نه به تبعیت از قانون، که به تبعیت از رهبری فرامی خوانند و در حکومت، باور غالب این است که حکم رهبر، حکم قانون دارد و باید مطاع باشد. به یقین که درست اشاره کردی و جز این هم انتظار ندارم چون بی جهت لقب “امام” به من نداده اند. خواهشی که از تو دارم این است که پس از من سعی کنی هوای آقا مجتبی را داشته باشی و همانطور که به من گوشزد می کنی ایشان را نیز دریابی. بد نیست که در گفتمان ها و نامه های آتی ات کمی وجود و حضور آقا مجتبی را مطرح کنی تا کم کم در صحنه ی سیاسی کشور مطرح شود. سعی کن همواره به گونه ای عمل کنی که فتنه گران شعارهای ساختار شکن ندهند تا باعث فروپاشی بیت من شوند. مبادا بلایی که سر “بن علی” آمد سر ما بیاید! در طول این چندین سال وجود تو و یاران همفکرت یکی از موانعی بوده که بر سر راه تشکیل یک آلترناتیو قوی در مقابل ما قرار گرفته، همینطور ادامه بدهید و همیشه مانع حرکت اپوزیسیون واقعی بر علیه ما شوید.
در ضمن نامه ی بعدی ات را نیز خواندم خیلی با احساس بود و عکس مظلومانه ای هم ضمیمه ی نامه ات کرده بودی، خوشمان آمد!
دلگیر شده ای که مبادا رفقایت از سازمانت اخراجت کنند، نترس تو باید با همان سیاستی که تاکنون داشته ای پیش بروی و در سازمان و آن دیگری “اتحاد جمهوری خواهان” بمانی و آنها را نیز همچون خودت به این باور برسانی که سرمایه ی نظام جمهوری اسلامی “اعتماد ملی” است. پس وجود تو در هر دو لازم است و سعی کن مثل من خواص بی بصیرت را از هر دو بیرون کنی. تو و دوستانت باید پراکندگی در اپوزیسیون را هر چه بیشتر دامن بزنید، چه که اتحاد همه ی اینها حفظ نظام را به خطر می اندازد.
خودت بهتر میدانی که “نوری زاد” نمک خورد و نمکدان را شکست ولی من وقعی به نامه های او و دیگران نمی گذارم، چون اینها مهره های سوخته هستند و تو را پاک تر از همه ی اینها می دانم. اینها همه به من خیانت کردند و خواهان نابودی من و بیت من هستند و همانطور که به درستی گفتی «فردوست ها در کنار من بسیارند». در ضمن فرخ جان هیچ اشکالی ندارد که من هم آریامهر باشم، آن هم با عمامه، سلطنت …سلطنت است چه با تاج و چه با عمامه! ما که بدمان نمی آید…..
در ضمن باید اضافه کنم که علم روانشناسی ات هم قابل تحسین است و چه استادانه درباره ی خطای باصره ی خاص ایرانی و نیز علت خودکشی پسر شاه اظهار نظر کردی!
فرخ جان، پسرم می دانم که میدان را خالی نمی کنی به فرض هم اگر چنین شد بلافاصله تشیکلات دیگری از نیروهای طرفدار خودت ایجاد کن و سعی کن که همیشه در سطح اپوزیسیون مطرح باشی. چون همانطور که به درستی اشاره کردی درد همه ی ما مشترک است، چه حکومتیان و طرفداران حکومت و چه مخالفان. سفارش کردم که دور را دور مواظبت باشند که خدای ناکرده و انشاالله صدمه ای نبینی.
آنچه که در پایان برای گفتن دارم این است که شعر زیبایی را که در بالای نامه ات نوشته بودی به خودت تقدیم می کنم و التماس دعا دارم:
ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

دوستدارت
سید علی خامنه ای

ی. صفایی
۲۷ ژانویه ۲۰۱۱
٣۴۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨۹       

    از : حق

عنوان : به آقای تابان گرامی
آقای تابان گرامی، از پاسخ شما سپاسگزارم. ایکاش بحث های آپوزیسیون در سایت ها در دست همه ایرانیان بود و همه این فرصتی را که من دارم را می داشتند تا از هم یاد بگیرند و تبادل نظر کنند. اگر اینطور بود شاید تا عرش کبریا با هم می رفتیم.

آقای تابان عزیز، درست پیش از اتمام دوران اصلاحات دروغین خاتمی سرخورده و بی آینده به انگلستان پناه آوردم ولی از روزی که ایران را ترک کردم تاکنون عزم بازگشت به سرزمینم را از دست نداده ام بویژه بعد از برخورد با ایرانیان تبعیدی و مهاجر که پس از دهه ها در برون مرز نتوانسته اند دل از ایران بکنند و بقول معروف زندگی خود را بکنند.

آقای تابان محترم، علاقه من به سیاست فقط به دلیل وضع نابسامان ایران است و بس. روزی که در ایران یک دمکراسی دلخواه مردم پایه گذاری شود من از سیاست خواهم برید. در وضع کنونی کشور سیاست هم یعنی این رژیم و آپوزیسیون آن صرفنظر از گرایش های سیاسی فردی. عرصه سیاسی فعلی ما رژیم و آپوزیسیون است و کل و اجزاء تشکیل دهنده آن به فرد فرد ما مربوط می شود و نه تنها محدود به گروه و فرد خاصی. اینست که من تا آنجا که بتوانم آنچه در رژیم و اپوزیسیون می گذرد را دنبال می کنم. برای من فرق نمی کند که شما مارکسیست باشید یا آقای داریوش همایون لیبرال دمکرات باشد یا آقایان محمد امینی و پرویز دستمالچی با جبهه ملی باشند یا مسعود رجوی و خانمش مجاهد باشند یا زهرا رهنورد و همسرش موسوی «اصلاح طلب» و غیرو. جامعه ایران به لحاظ سیاسی متکثر است و بعنوان یک فرد دمکرات من چاره ای جز به رسمیت شناختن همه اینها ندارم. علاقه من به آینده سیاسی ایران ناگزیر مرا بر آن می دارد در صورت نیاز و امکان با برخی اگر نه همه آنها ارتباط داشته باشم تا مشارکت کنم، تبادل نظر کنم، یاد بگیرم، مبارزه کنم ... خلاصه آنکه هر آنچه در عرصه سیاسی می گذرد به تک تک ایرانیان مربوط می شود و مردم نباید فکر کنند که چون به یک گرایش بخصوص تعلق خاطر دارند با دیگران باید دشمن باشند و قهر کنند. مدنیت فرای این حرفهاست اگر می خواهیم کشورمان متعلق به همه ما باشد و از این دور وحشت استبداد و خودی و ناخودی و نخودی کردن هموطنانمان یکبار برای همیشه خارج شویم و به امنیت، آزادی و رفاه برسیم.

آقای تابان گرامی، بنظر من اگر ما بدنبال ثبات سیاسی در ایران هستیم ناگزیریم که سه حزب اصلی سراسری چپ و راست و میانه مدرن داشته باشیم که همدیگر را به رسمیت بشناسند. منظورم چپ و راست افراطی نیست. در کنار اینها هم حتما احزاب کوچکتر هم خواهند بود. همه اینها در کنار هم منعکس کننده جامعه متکثر ایران خواهد بود. من معتقدم که سازمان شما دارای این توانایی است که به یک حزب سوسیال دمکرات تبدیل شود که پایگاه بزرگی در ایران خواهد داشت. ما چنین حزبی فعلا نداریم، داریم؟ اگر به خواسته های اصلی ملت ایران نگاه کنیم می بینیم که مردم ما بدنبال همان خواسته های مادی هستند که انگلیسیها بعد از جنگ جهانی دوم بدنبالش بودند که معروف است به ۵ خواسته ملی، بهداشت رایگان، آموزش پرورش رایگان، بیمه های اجتماعی، کار و مسکن. حزب کارگر انگلیس در آنزمان پایه های این خواسته های ملی را گذاشت. تاریخچه این حزب از قرن ۱۹ بسیار جالب و برای ما بدرد بخور است. من در این چند سال از اعضاء حزب کارگرنو انگلیس بسیار آموخته ام و بنظرم سوسیال دمکراسی پایگاه وسیعی در ایران دارد و خواهد داشت. یک مقایسه بین آن ۵ خواسته ملی انگلیسی ها و خواسته های ملت ایران کافیست تا به پتانسیل یک حزب سوسیال دمکرات با کیفیت و مدرن و سراسری در ایران پی ببریم.

آقای تابان عزیز، امیدوارم که سازمان شما بتواند هر چه زودتر به یک حزب سوسیال دمکرات واقعی و جدی تبدیل شود و ما برنامه های سیاسی و اقتصادی شفافی از آن داشته باشیم. تندرست و پیروز باشید. با سپاس . حق
٣۴۴۲۲ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۹       

    از : ف. تابان

عنوان : پاسخ به «حق»
دوست گرامی. آن طور که من می فهم مخاطب در اساس خود عموم و یا دست کم کسانی که حرف ما را می شنوند هستند، اما این به آن معنی نیست که ما گاه حرف هایی برای خودمان (در یک سازمان، گروه و یا جبهه و یا هر تشکلی) نداشته باشیم. آن جا که موضوع سیاست مطرح است، حرف ما خطاب به عموم است. اما برای آن چه که فکر می کنیم برای بهبود کار تشکیلات و سازمان ما لازم است. حرف هایی هم خطاب به خودمان داریم که البته فکر می کنم در ۹۰درصد مواردش، شنیدن آن از سوی دیگران نه تنها هیچ ضرری ندارد که می تواند کمک دهنده هم باشد.
پیروز باشید
٣۴٣۹۵ - تاریخ انتشار : ٨ بهمن ۱٣٨۹       

    از : جواد

عنوان : ماشاالله آقای رضا ایرانی
ما یک همچین خردمندی , نه فقط در تاریخ ایران که در جهان ندیدیم که به بقیه بگوید بس کنید تا فقط خودش حرف بزند ! این هم از پدیده های نوین ایرانی ست. ماشاالله به این خردمند !
٣۴٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

    از : فرشته رییس دانایی

عنوان : سانسور
چرا نظر من را منعکس نمی کنید
٣۴٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

    از : خسرو صدری

عنوان : معمای نگهدار...
من هم با موضعگیری های جنجالی فرخ نگهدار موافق نیستم ولی برای او احترام قائلم. زیرا:
- مواضع خود را صریح بیان می کند و براساس نوع نگرشی که دارد سعی می کند تناقضات خود را رفع نماید.نه آن که مثل خیلی ها، در بیان آن بخش از باورهایش که می داند خیلی ها را خوش نمی آید، به شعبده بازی بپردازد. نمونه بارز این گونه شعبده بازی را در نظرات داریوش همایون و دوستانش می توانید ببینید. ژست های بسیار روشنفکرانه ولی برج و بارویی که با یک فوت فرو می ریزد. منظورم از لحاظ تئوریک است. وگرنه تکیه گاههای محکمی دارند. می گویید نه ؟ از آقای همایون بپرسید که نظرش راجع به "کودتای ۲۸ مرداد" چیست ؟ خواهید دید که کلاهش را از سر بر میدارد و کبوتر و خرگوش و خرچنگ و هرچیز دیگری که خوشتان بیاید از درونش بیرون می آورد، ولی جواب شما را نمی دهد. چندین نمونه دیگر از این پشتک و وارو زدن های ایشان و دوستانش را به زودی مفصل تر خدمتتان عرض خواهم کرد. این گریز از آن روست که مریدان سینه چاک گروه ایشان ، در دعوای درون اکثریت ، بسیار فعال در صحنه حضور دارند.
- دیگر آن که فرخ نگهدار را اگر در نامه به خامنه ای یا هر موضعگیری دیگری، دارای منافع شخصی و نیرنگ می بینیم ، حق داریم از دستش عصبانی شویم. وگرنه چرا باید از نتیجه گیری ها و دیدگاهش برآشفته شویم. دامن آلودگان آن رژیم و این رژیم هم شبانه روز مشغول ارائه نظر هستند. پس چرا جا برای کسانی که زخم این هردو رژیم را برتن دارند تنگ شود.
- فرخ نگهدار از معدود کسانی است، که وقتی راجع به تاریخ فدائیان صحبت می شود،آن تاریخ را متعلق به خود دانسته و سعی می کند که نام بزرگان جنبش فدائیان، زیر دست و پای همین آتش بیاران معرکه لگدمال نشود. از این رو چپ ها مرز خود با دیگر منتقدین از او را مخدوش نکنند و فریب نخورند.
- همین الآن به سایت فرخ مراجعه کنید و مصاحبه او را در مورد "کودتای ۲۸ مرداد" با خبرنگار رادیو فردا بخوانید. خبرنگار اصلا اسم"کودتا" راهم مانند دیگران در این قوم، به زبان نمی آورد و سعی دارد با زرنگی نگهدار را به موضعگیری مورد نظر خود و رادیو فردا و صدای آمریکا و داریوش همایون و غیره بکشاند تا پروژه لوث کردن مصدق را که مدتی است رویش کار می کنند، به جلو ببرد. نگهدار ولی آن گونه پاسخ می دهد که از یک انسان متعهد و شرافتمند انتظار می رود.
- به مصاحبه هایش با صدای آمریکا دقت کنید. احتیاج به دقت خاصی نیست فهمیدن این موضوع که مجریان این رادیو اصلا چشم دیدن نگهدار را ندارند و برای خالی نبودن عریضه و دمکرات نشان دادن خود است که اورا دعوت می کنند. همین یک ماه و اندی پیش بود که در برنامه تفسیر خبر، جناب جمشید چارلنگی ، در مصاحبه اش با او و داعی، با مطرح کردن مساله ای در مورد فیدل کاسترو و کوبا، رندانه تلاش کرد تا ناییدی هم از نگهدار در مورد اظهاراتش مبنی بر" حمایت ج.اایران و سوریه و فیدل کاسترو از تروریسم" بگیرد که او به سرعت از این برداشت فاصله گرفت و یادآور شد که کاسترو هیچگاه از تروریسم حمایت نکرده است. هرچند جا داشت بگوید که این "سیا" بود که تروریست برای ترور کاسترو به هاوانا فرستاده بود.

با برداشت های فرخ نگهدار می توان مخالف بود و بی رحمانه آنان را به نقد کشید. ولی به باور من کسانی از راست سعی دارند تا او را به دست دوستانش و از مواضع چپ ضربه فنی کنند.
٣۴٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

    از : حق

عنوان : یک پرسش ساده از همگی
آقایان تابان و پورمند، اعضاء و هواداران گرامی این سازمان،

بنظر من همه شما ناگزیرید که اول به این پرسش بپردازید که مخاطب شما چه کسانی باید باشند، یاران و هواداران معدود فعلی و حفظ آنها یا مردم ایران که بیشمارند. یک سازمان / حزب جدی مخاطبش کدامیک از ایندو است؟

من منتظر پاسخ شما خواهم ماند.

با تشکر
٣۴٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست