سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پریشان گویی های حجّت الاسلام کدیور - محمد امینی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مرتد تبریزی

عنوان : ریاکار بدون شهامت
با درود فراوان
بگمان من عنوان ( ریا کار بدون شهامت ) مناسب اقای محسن کدیور میباشد. ریاکار از آن جهت که در لباس آخوند شیعه در کشور آمریکا (شیطان بزرگ) از سکولاریته ودموکراسی طرفداری میکند. ولی شهامت آن را ندارد که با صراحت بگوید اسلام و دموکراسی مانند آب و آتش میباشد.
٣۶۰۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۹       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : برای تبدیل چهارشنبه سوری به یک قیام سکولاریسم پخش این مقاله میان دوستان بسیار مفید است
پیدایش ِجهان ازیک تخم

با چهارشنبه سوری
غایت زندگی،« سوروشادی » میشود

چهارشنبه سوری
جشن ِپیدایشِ زمان وزندگی ِتازه
از آهنگِ موسیقی وازگـرمیِ ِمهـر

«سور»،غایتِ زندگی درگیتی

بادا مبارک درجهان ، سوروعروسیهای ما
سور وعروسی را خدا ، بـبـُریـد بر بالای ما
زُهره ، قرین شد با قمر، طوطی ، قرین شد با شکر
هرشب، عروسی دگـر، از« شاه خوش سیمای ما »
مولوی

« سوروعروسی وشادی » ، جامه ایست که خدا برای وجود ما بریده و دوخته است . به عبارت دیگر، غایتِ گوهری ِ زندگی درگیتی ، جشن عروسی انسان ، یا انبازی وآمیزش او ، با طبیعت وانسانها وخدا و معنا وگوهرچیزها درزمانست . این شناخت و مهرورزی وکشش ِبدان ، ازکجا آمده است ؟ این سراندیشه ایست که درفرهنگ ایران ، در«جشن چهارشنبه سوری» به خود ، شکل داده است ، ولی دراثرمبارزاتی شدید ودرازمدت ، که با این « غایت » ، معنا ومحتوای آن شده ، این پیوند میان جشن چهارشنبه سوری، وغایت زندگی درگیتی ، فراموش ساخته شده است ، ولی خود ِ آئین ِظاهری جشن ، ازملت ، نگاهداشته شده است . امروزه ، رویکرد به سکولاریته یا « زندگانی زمانی » ، آتشی است که از زیرخاکستر هزاره ها ، ازهمین جشن وازجشنهای دیگر ایران ، باز افروخته وشعله ور میشود .
افلاطون ، میگوید که « مهرورزیدن به یک خوبی یا ارزش » است که انسان را به آن خوبی وارزش میکشد و تحول میدهد ، و تنها شناخت ِخوبی یا ارزش ، به خودی خود ، برای واقعیت دادن آن خوبی یا ارزش دراجتماع ، بسا نیست . همین اندیشه درفرهنگ ایران ، به گونه ای دیگرگفته شده است . اینکه آتش زندگی که جان باشد ، درانسان ، سرچشمهِ پیدایش « روشنی = بینش » و « گرمی = مهر» است ، به معنای آنست که « بینش خوبی وارزش ، باید با « مِهربه آن خوبی وارزش ، همراه وهمسرشت باشد » . شناخت ارزش یک چیزی ، مانند زندگی کردن درگیتی ودرزمان ، کافی نیست ، بلکه باید بدان مهرورزید ، و به طور گوهری بدان کشیده شد . وگرنه ، اگر اکراه یا لاقیدی وبی اعتنائی نسبت به آن ارزش موجود باشد و آن ارزش ، فرعی یا خوار ساخته شود ، آن شناخت ، بی ثمرمی ماند . برای آنکه چنین ارزشی ، برای انسان برترین ارزش شود ، و بدان ارزش ، مهربورزد ، خدای زندگی ، خودش ، تبدیل به « زندگی در زمان » می یافت . آنگاهست که زندگی درزمان ، پرستیدنی میشود. درفرهنگ ایران ، خود ِ خدا ، تحول می یافت و میشد ومیگشت . زندگی کردن در زمان ، خدائی میشد . زندگی در زمان ، پرستش میشد . پرستاری از زندگی در زمان ، پرستیدن میشد . پرستیدن ، درهزوارش ، به معنای شاد کردن وشاد شدن ( شادونیتن ) است . و « شاده » نام ِخود خدای زندگی درزمان « رام = جی » هست . شادونین ، به معنای آنست که انسان ، درشادشدن درزندگی درزمان ، « خدا» میشود ، « رام و فیروز» میشود . جشن چهارشنبه سوری ، برشالوده این غایت بزرگ درایران ، پیدایش یافته است .
جشن چهارشنبه سوری ، جشن پیدایش زمان وزندگی تازه ، از گوهر ِ موسیقی ومهر میباشد . این جشن درواقع ، چکادِ جشن گاهنبارششم درسال میباشد . گاهنبارها درفرهنگ ایران ، تخم هائی هستند که ۱- آسمان ابری و ۲- آب و ۳- زمین و ۴-گیاه و ۵- جانور و۶- انسان ، ازآن میرویند . ازاین روگاهنبارها ، شش گوهر، یا بذر ِآفریننده گیتی درزمان هستند . درفرهنگ ایران ، همه جهان هستی ، از آسمان وآب وزمین وگیاه وجانورو انسان( مردم ) ، از « انبازی ویاری خدایان باهم ، دراین تخم ها » که « همبغی یا نرسی » نامیده میشد ، پیدایش می یافتند ومیروئیدند .
خدایان ، درزمان ، خودشان ، آسمان وآب وزمین وگیاه وجانورو انسان میشدند، یا خودشان ، درزمان ، تحول به اینها می یافتند . گوهرخودِ خدایان ، تحول به آسمانی ابری ، وآب ، وزمین ، وگیاه ، وجانور، وانسان ، درروند ِ زمان می یافت .
ازگاهنبارپنجم ( انبازی پنج خدا باهم ) ، انسان یا مردم میروئید ، و چکاد ِ این درختِ پیدایش انسان ، تخمی میآورد که مرکب از« پنج خدا » بود ، و ازانبازی این خدایان باهم ، زمان وزندگی نوین ، یا سال نو وگیتی نو ، پیدایش می یافت .
سال ، درایران دوازه ماه ِ سی روزه داشت ، و پنج روز پایانی ، جزو این دوازده ماه، بشمار نمی آمد ، و این پنج روز، تخم ِ پیدایش زمان وزندگی ازنو ، بشمار میآمد . ازاین رو، این پنجه ، درفلسفه زندگی ایران ودر دین او ، فوق العاده اهمیت داشت . این خدا نبود که گیتی را ازنو خلق میکرد و میآفرید، بلکه این انبازی پنج خدا باهم بود که اصل پیدایش ورویش یا زایش زمان وگیتی ازنو بود .
خدائی ، زندگی را درگیتی وزمان ، خلق نمیکرد ، بلکه خودِ خدایان درانبازی باهم ، زندگی درگیتی میشدند. زندگی درزمان درگیتی ، جشن عروسی وزایش خدا درزمان میشد ، وبدینسان ، برترین ارزش را نزد مردم می یافت ، و بدان ارزش، مهرورزیده میشد . البته این اندیشه پیدایش جهان ازاین همبغی یا انبازی خدایان پنجگانه ، در چهارچوبه معتقدات « میترائیسم » و خود ِ زرتشت و یزدانشناسی زرتشتی نمیگنجید ، وبا مفهوم آفرینش هردوی آنها درتضاد بود . دراین تصویر ِآفرینش ، زمان وزندگی ، استوار براندیشه « خود زائی ِ خود ِ گیتی وزمان ، ازخودش » بود . ( خود زائی ، با خود زدائی فرق دارد ) . خـدایـان ، پدیده های فرا- زمانی و فرا جهانی نبودند ، بلکه خودِ زمان وهستی بودند .
یزدانشناسی زرتشتی ، راهی جزپذیرش این تقویم واین جشن ها نداشت . ولی کوشید که آنهارا به گونه ای دیگر، تفسیرکند تا اهورامزدا ، درهمین تقویم ، آفریننده آنها بشود . ازاین رو موبدان آمدند وهفده سرود ( گاتا) زرتشت را ، به پنج بخش کردند، و نخستین واژه های این پنج بخش را ، نام این پنج روز ساختند، ونامهای کهن را طرد ونفی کردند . بدین سان ، زمان وزندگی ، پیدایشی از سرودهای اهورامزدا میشد که به زرتشت ، وحی کرده است . با تغییر نامهای این پنج روز ، به عبارت دیگر، سرودهای گاتا ، منشاء آفرینش وخلق جهان شد . جهان وزمان ، ازسرود وسخن وواژه اهورامزدا ، آفریده شده است ، و دیگر، پیدایش ورویش از « تخم » ، واز« انبازی وهمبغی خدایان » نیست . همه جهان وانسانها باید ازاین به بعد ، طبق سخنان زرتشت واهورامزدا زندگی ورفتارکنند وبیندیشند ، وگرنه ، آفریده اهورامزدا نمی باشند .
خواه ناخواه آفرینش جهان وزمان ، ازواژه یا سخن ِاهورامزدا ، یعنی ازخواست وهمه آگاهی او ( روشنی بیکران او ) ، به زندگی و اجتماع وتاریخ و « غایت زندگی درزمان ودرگیتی» وبه حکومت ، معنا ومحتوا وراستای دیگرمیداد .
ازدید گاه امروزه ، تصویرآفرینش ِجهان وزمان ، از« تخم » ، بینش سکولار است ، چون خودِ خداهست که زمان گذرا و زندگی دراین زمان وجسم ، « میگردد » . زمان و تن وجسم ومادیات را نمیتوان بی ارزش دانست ، چون روند ِ تحول یابی خود خداهست . تحول درزمان ، برترین ارزش را دارد و دوست داشتنی است .
اهورامزدای زرتشت ، فراسوی زمان گذرا هست ، واهورامزدای زرتشت ، فراسوی خودش ، زمان کرانمند را میآفریند وخلق میکند . البته تضاد تفسیر زرتشتی از تقویم ، با تقویم کهن ، آنست که درفرهنگ اصیل ایران ،« زمان » ، این همانی با « رویش پیوسته خدا » دارد ، و طبعا همه روزها ، اینهمانی با خدایانی داشتند که ازیک تخم میروئیدند . روزی نبود که اینهمانی با خدائی نداشته باشد . بنا براین درتقویم زرتشتی ، از روزهائی که نام خدائی را ندارند ، میتوان دریافت که یزدانشناسی زرتشتی با این خدا یان ، مسئله ای بزرگ داشته ، ومیبایستی آنهارا آنقدر تغییر دهد ومسخ سازد ، تا درچهارچوبه آموزه زرتشت ، بگنجد .
شناخت اینگونه تضادها ، بیانگر ِ تضاد یزدانشناسی زرتشتی با جهان بینی زنخدائی پیشین هستند ، وازاین تضادها میتوان راه شناخت ِجهان بینی یا فرهنگ زنخدائی را گشود .
ازجمله این تناقضات ، همین پنج روزپایان سال هستند که ، نه تنها نماد تخمی بودند که جهان نوین ازآن میروئید ومیزائید ، بلکه همین پنج روز، بافت وغایت زندگی در زمان ودرگیتی را نیز معین میساخت . ودرست آموزه زرتشت برضدِ این غایت زندگی کردن درزمان درگیتی ، بود ، و زندگی در زمان را ، رزم ونبرد همیشگی با « اهریمن = اصل زدارکامگی= اصل شرّ » میدانست ( نه عروسی وسور ) . زندگی ، به عبارت دیگر، جهاد همیشگی با اهریمن است . این اندیشه به کلی با فرهنگ ایران که غایت زندگی درگیتی ودر زمان را ، « سـور » میدانست ، درتضاد بود .
درفرهنگ زنخدائی ایران، غایت زندگی درگیتی ، سور یا جشن یا شادی یا خرّمی بود ، و درست زرتشت ، با آموزه اش ، این غایت زندگی را به کلی تغییرداد .این تغییر درغایت زندگی ، بسیارچشمگیربود . چنانکه هنگامی که گشتاسپ ، به زرتشت گروید ، ارجاسپ ، که ازتغییردین گشتاسپ واعتقاد تازه او به بهشت ودوزخ ، با خبرشد ، بنا برشاهنامه به او پیام داد که :
مرآن پیر ناپاک ( زرتشت ) را دورکن
برآئین ما بـر، یکی ســور کـن

چرا جشن چهارشنبه سـوری ،
« سـوری» نامیده میشود ؟

همانسان که مردم درایران ، نخستین روزهرماه را « جشن ساز» یا « خرّم » میامیدند ، خدای ایران در فرهنگ زنخدائی ، پیکریابی اندیشه « شادی وخرّمی وسورو آشتی» بود . « آشتی، که آ= شائیتی aa-shaaiti» باشد ، به معنای « شادی کردنست ، نه مبارزه وجهاد وپیکار، که درتقویم زرتشتی ، ازهمان دقیقه نخست ، جنگ با اهریمن آغازمیشود . ازاین رو ، خدای ایران درفرهنگ زنخدائی ، شاده و فرّخ و سور وخرّم نیزنامیده میشد. ازاین رو نیز جامعه های زنخدائی نیز ، « سوری » و« سورستان » و « آسوری » نامیده میشدند . « سور وشادی و خرّمی و جشن » ، غایت زندگی در زمان شمرده میشد . درکردی ، به « گل تاج خروس» که همان « گل بستان افروز» باشد که اینهمانی با خدای روزنوزدهم ، ارتا فرورد (= سیمرغ = جانان ) دارد ، « سوراو » میگویند ، که « سور- آوه » باشد . آوه یا آپه ، نام این زنخدا بود . مثلا ، درتخت جمشید « آپادانا = آپه دان » به معنای « نیایشگاه آپه، یا آوه » است . سوراو، به معنای « خدای جشن ، خدای مهمانی ، خدای عروسی » است ، چنانکه « شادی » هم دراصل، معنای « جشن عروسی » را دارد، و نام ِ خود ِ این خدا بوده است . نیایشگاه ، شاده ونوشاده ونوشاد، دربلخ ، نیایشگاه این خدا بوده است ، وخانوداده برمکی ، « سدان= تولیت » این نیایشگاه بوده اند . به نائی که درجشن عروسی نواخته میشود ، « سورنای » یا شهنای میگویند ، و شاه ، دراصل ، نام سیمرغ و نام این خدا هست . نام شهربغداد ، « سورا» بوده است که سپس « زاورا » شده است . و« بغداد » دراصل نیز « بغ- دان » نامیده میشده است ،که به معنای نیایشگاه بغ است ، و بغ نیزدراصل ، خدای زن بوده است .
شاعری زرتشتی ، شعری بنام « درخت آسوریگ » سروده است ، تا برتری دین زرتشتی را بر دین زنخدائی ( خرّمدینی= سوری = آسوری = آشوری ) نشان بدهد ، ودراین شعر « درخت آسوریگ»، نماد زنخدائیست ، و« بُـز» ، نماد دین زرتشتی . واژه های گوناگونی نیزهست که هم معنای «خرما» وهم معنای « نی » باهم دارند . علتش نیزآنست که نی وخرما هردو، ازپیکریابیهای این زنخدا بودند . نام درخت سرو نیز، که اینهمانی با « ارتا » دارد،« سـور» است . درخت سرو ، « اردوج » نیز نامیده میشود، که « ارتا= وج= تخم ارتا » باشد . در بهمن نامه ، رستم سیمرغی ، میکوشد که بهمن زرتشتی را که دشمنی سخت با سیمرغیان داشت ، به شیوه ای با سیمرغیان ، آشتی بدهد . ازاین رو ، دختر شاه « سور» را برای او خواستگاری میکند . البته این داستان نیزبه خودی خود ، بیان برخورد شدید زنخدائی با دین زرتشتی است ، واین زناشوئی ، به فرجامی شوم کشیده میشود .« ماهـوی سـوری» نیزدرشاهنامه که یزدگرد را میکشد ، درواقع انتقام همین بدرفتاری ساسانیان زرتشتی را با زنخدایان ( خرّمدینان ) میگیرد . کردهائی که سورانی نامیده میشوند ، ادامه دهنده همین فرهنگ بوده اند . سپس خانواده هائی که درشهرها یا دهات ایران ، دیرتر از دیگران ، اسلام آوردند ، « آشوری » خوانده شدند .
ازخود این واژه ِ« سور» ، ومعانیش که دراذهان باقی مانده است، میتوان برآیندهای محوری این فرهنگ را بازشناخت . یکی ازمعانی سور، رنگ سرخ و« گل سرخ » هست که گل سوری نامیده میشود و این گل ، ویژه سیمرغ بوده است ، که سپس گل محمدی خوانده شده است .
آمده نوروز ماه ، با گل سوری بهم
باده سوری بگیر، برگل سوری بچم - منوچهری
« سرخ » درفرهنگ ایران ، مادینه است ، چون رنگ خون دررگ است، که اینهمانی با ارتا ( سیمرغ ) دارد، و خون درسانسکریت « جیو» نامیده میشود ، که به معنای « زندگی » میباشد ، و اساسا ، یک معنای « رنگ »، خون است . رنگ ، به افشره واسانس گیاهان وهمه جانها گفته میشد و با جوهر جهان کار داشت .
ازاین رو ، نام ارتا ، دراشعارحافظ وعبید وخواجوی کرمانی، « گلچهره » است ، و ازاین رو « گل سوری » ،عروس چمن ، عروس بوستان ، عروس حجله باغ خوانده میشده است. رد پای آن دراشعارخواجوی کرمانی باقیست که
گل سوری که عروس چمنش میخوانند
گو، بده باده درحجله ، که سور است اینجا
اکنون که درچمن(همیشه سبزوتازه)، گل سوری،عروس گشت
ازدست گل رخان ، می چون ارغوان بگیر
کنون که شد گل سوری، عروس حجله باغ
چه غم زناله شبگیر بلبل سحرش
یا حافظ گوید :
به جلوه گل سوری ، نگاه میکردم
که بود درشب تیره ، به روشنی چراغ
مولوی درباره پیدایش خیال دوست میگوید :
درطالع خود ، که زُهره ( رام ) ، سوری دارد
درسینه چو داود ، زبوری دارد
این عروس ِجهان هستی ، این دوشیزه زیبائی است که « همچند همه زیبایان جهان زیباهست » و در گوهر هرانسانی، « دین یا اصل زاینده بینش فرد او» است
ای شادی آن شهری ، کش عشق بود سلطان
هرکوی بود بزمی ، هرخانه بود سوری
افزوده براین معنی ، درکردی ، « سور » به « توده گندم درخرمن » گفته میشود . همچنین به جشن وسورخرمن برداری ، سورانه گفته میشود . برداشتن خرمن ، سوراست . این اندیشه چنانچه دیده خواهد شد ، با همین « پنج روز پایان سال » ، ارتباط دارد . مردم ، روزپنجم این پنجه را ، « درود » میخواندند که معنای « خرمن » را هم دارد ، که روز چهارم آن ، همین « چهارشنبه سوری » میباشد . معنای دیگرسور، دلکشی وجاذبیت است ، که گوهر « کششی این خدا ، واین فرهنگ » را مشخص میسازد . ازسوی دیگر، به « دیوار قلعه، یا دیواردورشهر » ، سور گفته میشود ، چون این خدا ، پیکریابی اندیشه « قداست جان یا گزند ناپذیری زندگی » بوده است . ازاین رو ، پوست و دیوارو مشیمه ، نماد این دفع گزند بوده اند . چنانچه خرد ، نیز همین نقش نگهبانی جان را بازی میکند، دیواروجوشن وسپراست ، و حکومت نیز که نگهبان اجتماع شمرده میشود ، باید همین نقش خرد ، ویا خدای قداست جان را بازی کنند .

نامهای پنج روز، پنجه پایان سال
که روزچهارمش، « چهارشنبه سوری » هست
۱-آفرین ۲–فرّخ ۳– فیروز ۴-رامِشت ۵- درود
پـیـتـک = خمسه مسترقه = فروردگان

یکی ازنامهای این «پنج روز افزوده» بر دوازده ماه ، فروردگان = فروردیان = پوردیان = kaan- fravarti است . پسوند ِ کانا ، کانیا ، گانیا، گانا ، هم معنای نی وهم معنای دوشیزه را دارد . فرورد ، که همان فروهر باشد ، به معنای « اصل تحول وشدن وگشتن » است که اصل آفرینندگی است . آفریدن ، خلق کردن نبود ، بلکه تحول یابی بود . خدا ، خلق نمیکرد ، بلکه تحول می یافت ومی گشت و میشد .
بنا براین « فروردگان » ، به معنای زهدان وسرچشمه تحول یابی ، یا گشتگاه میباشد . البته این زایش وپیدایش جهان وزمان ، اینهمانی با « موسیقی وجشن ونی نوازی » داشت .
درتبری ، به پنجه مسترقه ، « پـیـتـک » گفته میشود . و« پیت کاله » به جغد گفته میشود، که مرغ بهمن ، اصل خرد درهرانسانیست ، ونام دیگر بهمن ، اصل خرد ، « بزمونه » است که هم به معنای « اصل بزم » وهم به معنای « اصل زایش » است .
« پیت » ، درسانسکریت به معنای « زهدان » است ، و به گلو، پیتی گفته میشود . گلو(= گرو) همان نای است ، وفیت وفیته ک نیز نام نی وسوت است . این پنج روز، نائی است که بانگش ، زمان وزندگی نورا ازنو مینوازد ومی زاید . وخود واژه ِجشن ، به معنای « نوای نی » است .
ابوریحان بیرونی ، نامهای گوناگونی را که درایران برای این پنج روز رایج بوده است ، درآثارالباقیه آورده است که به کلی با نامهائی که زرتشتیان بدان میدهند ، فرق دارد ، ولی به دشواری میتوان این نامهائی را که ابوریحان آورده است بازسازی کرد . ولی نامهای این پنج روز ، میان مردمان باقیمانده بوده است ، و درلغت نامه ها ، ثبت گردیده ، و با این نامها ، به خوبی میتوان تصویر نخستین را بازسازی کرد .
من این نام ها را از برهان قاطع وسایرلغت نامه ها ، یافته ام . نامهای این پنج روز، که گوهروطبیعت زندگی درزمان وغایت زندگی درزمان را درفرهنگ ایران معین میسازند ، عبارتند از :
۱- نخستین روز ِ پنجه را ، « آفرین » مینامیده اند
۲- دومین روز پنجه را ، « فرّخ »
۳- سومین روز پنجه را ، فیروز ( پیروز= هما = سیمرغ )
۴- چهارمین روزپنجه را که چهارشنبه سوری شده است ،« رامِـشت» مینامیدند ، که به معنای « رامشگر، خنیاگر» است ، واهل فارس بنا برابوریحان بیرونی درآثارالباقیه ، اورا « وَنـا زن » مینامیده اند ، که « رام » باشد که درباختر ، ونوس ، ودرعربی ، زُهره نامیده میشود.
۵- روز پنجم پنجه را « درود » مینامیدند
مردم ، درعصرروزسوّم (عصر= سرشب = شاهین= سئنا= سیمرغ ) که« روزپیروز » باشد ، آتش میافروختند ، و برآتش میگذشتند . پیروز که درکردی نام « هما » یعنی سیمرغ است ، « آذرفروز» هست . آذرفروز ، معنای مبدع ونوآورو آفریننده را داشته است . بهمن وسیمرغ ( = عنقا، هما ، سمندرو قفنس ) ، آذرفروزند. آتش ، اصل روشنی (= بینش ) وگرمی (= مهر) است . گذرکردن از درون آتش ازروز ِ« فیروز» به « روزهای رام وبهرام » که درپی میآیند ، چه معنائی داشت ؟ گذشتن ازآتش، معنای تحول یافتن ، آتش ، به روشنی ( بینش وراستی ) وگرمی (مهر) را دارد .
دراینجا به بررسی ، سه روز آخرکه روزسوم ، پیروز و روزچهارم ، رامِشت ( رام نی نوازیا رام چنگ زن ) وروزپنج ، «درود» ، که درواقع ، بهرام ( روزبه یا بهروز ) باشد ، پرداخته میشود .
عصر، یا درسرشب ِروزسوّم فروردگان ، که روز پیروز، روز سیمرغ باشد، آذرها افروخته میشدند . سیمرغ ، با زدن بالش ، باد می وزد و آتش را میافروزد . این آتش که افروخته شد ، ازآن « رام وبهرام »، پیدایش می یابند که روز چهارم ( رامشت = رامشگر) و روزپنجم ( درود = بهرام ) باشند . این سه ، درانبازی با هم ، پیروز و بهروزند . بنا برابوریحان ، اهل فارس ، روزچهارم را « وَنا زن » مینامیدند . « وَن » درمنتهی الارب ، چنگیست که با انگشت مینوازند . بنا برفیروزآبادی ، « وَنه » یا معریش « وَنج » ، قسمی تار از ذوی الاوتار یا قسمی سنج یا عود یا مزمر( مزمار= نی ) است . این معنای آخری ، معنای اصلی « وَنا » بوده است که سپس به چنگ وعود و تارنیز گفته اند، چون نواختن نی ، اصل همه آلات موسیقی شمرده میشده است . درسانسکریت ، « وان = vaan » به معانی ، چوب ، عشق ، پرستش هست، و وانسه ( vansa ) به معنای نی ، چوب نی ، چوب میباشد .
دراوستا به درخت ، « ونه = vana» گفته میشود . این واژه ، باید همان واژه « وین » باشد که نام نی بوده است (مانند ِ بینی ) . درهرحال ، نام «رام » نزد ابوریحان درآثارالباقیه ، رام جیت است ، که به معنای « رام نی نواز» میباشد . رام ، خدای موسیقی وشعرورقص وآوازو شناخت بوده است . افزوده برآن که اصل زمان وزندگی نیزهست ، ونام دیگرش که « جی » میباشد ، به معنای « زندگی » است . پس روز چهارم فروردگان ، « رامِشت » همان خدای رامشگروزمان وزندگیست ، و « ونا زن » ، دراصل به معنای نی نواز است که میتواند چنگ نواز وعودزن وتارزن ... نیز باشد .
روز پنجم فروردگان ، « درود» خوانده میشود . درودن ، معمولا به معنای درویدن آورده میشود . درود ، که دراوستا druvataat باشد ،، از درودنست که بریدن غله با داس است . خرمن را باید برید و دروید . ولی این اندیشه با زمان پیوسته ، که گوهر « رام » زنخدای زمانست ، نمیخواند . علت نیزآنست که این واژه « دومعنا » داشته است ، و معنای دومش درفارسی ، فراموش ساخته شده است. ولی درکردی هردو معنای آن بجا مانده است . درکردی ، دوریان ، هم به معنای درویدن و هم به معنای دوختن است .دوراندن ، به معنای درویدن و دوختن است . دوراو به معنای دوخته است . درونه ، درویدن با داس است . درومان و دورین ، دوخت و دوز است . درپایان زمان یا سال ، هم خرمن وخوشه ، بریده میشود وهم بلافاصله درکاشتن ونطفه انداختن ، دوخته وپیوسته میشود . این معنا ی « درود » ، در سیستان به خوبی درآئین عروسی، بجای باقی مانده است . درسیستان ، درود بـُردن ، به رفتن دسته جمعی خانواده داماد به خانه عروس ، برای آوردن عروس به خانه داماد گفته میشود . این مراسم در روز قبل ازعروسی وروزی انجام داده میشود که شبش حنا بندان و شب بعدش ، عروسی است ( کتاب فرهنگ سجستان، خـُمک ) . درقاین نیز ، به خونچه عروسی ، درود گفته میشود . بخوبی دیده میشود که درود ، تنها « وداع » وجدائی همیشگی نیست ، بلکه « وداعیست که بلافاصله نیز، وصال وپیوستن » هست . دراین روز ، عروس به خانواده داماد میرود، وبا او ( رام وبهرام = اصل یا جفت پیدایش جهان هستی ) می پیوندد ، ودرمیان همین شب ِ جشن عروسی ، نطفه وتخم روزنو ، نهاده میشود ، و صبح گاهان ، نوروز یا روز نو وزمان نو ، زاده میشود .
٣۵۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : مسئله ، بیش از انداختن یک رژیم حکومتیست وبا جنبش مشروطه فرق دارد
انقلاب اسلامی درایران، قادسیه دوم برای ایرانست . مسئله ما ، مسئله انداختن یک رژیم حکومتی مانند سایر کشورهای عرب نیست ، بلکه مسئله ما ، برانداختن « نابودسازنده فرهنک ایران » است . ازاین رو نیاز به تاءسیس « جمهوری ایرانی » هست .
٣۵۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : Reza Mamadi

عنوان : ای شیخ خراب کردی
اقای کدیور نوعی بحث را به انحراف کشیده که مردم چنان شیفته و واله ءحکومت اسلامیند که زمان میبرد سکولاریسم در جامعه متداول شود باید بدانند که دین گریزی بسیار اسانتر از دیندار ی متعصب است بخودشان یک نگاه بیندازند به فرزندانشان که در امریکا هستند اقای کدیور مردم در امرداد سال ۵۷با بیکینی در خیابان های بابلسر مشغول گردش بودند نه در جلسات مذهبی و دعای کمیل رادیو دریا بود و دیسکو زیرو کنز و کازینو بقول شاهزاده ایرج میرزا برو این دام برمرغ دگر با این حرفها مردم نه بشما به هیچ معممی اعتماد ندارند خدعه یکی از درسهائی است در حوزه علمیه تدریس میشود و ان فریب مردم است که شما درس خود را خوب یاد گرفتید ایدز رکورد شکسته ایا میداند مصرف الکل در شهر محل تحصیلتان به نسبت جمعیت از تهران بالاتراست بس کنید اگر کشور های غرب ازشما ها حمایت نکنند اثری از اثارتان نمیماند از زمان دارسی روی روحانیت سرمایه گزاری شده والان دارندبهره برداری میکنند دست خود را زود رو کردی به بقیه یاران ندا دررسان که ما خراب کردیم
٣۵۹۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۹       

    از : حامد احمدی

عنوان : پیک نت را دریابید
جناب اقای امینی عزیز
مقاله شما را خواندم جالب بود.لطفا مقاله امروز پیک نت تحت عنوان خمینی و موسوی روی یک صندلی اتهام را هم بخوانید که نویسنده بی نام کشف بسیار جالبی
نموده است.به نظر شما نویسنده مذکور اگاهانه یا نا اگاهانه این مطالب را می نویسد؟
رونوشت به : اقای نامی شاکری
٣۵۹۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست