از : الف باران
عنوان : به پشت سر نگاه نمیکنم...
روزگار چنین میگذرد که انگشت ابهامی بر لبان نیز نباید ! عکاسها به جرم عکاسی ، فیلمسازان به جرم فیلم ساختن ، خوانندگان به جرم خواندن و دیگر هنرمندان به جرم هنرداشتن به قفس آشیانه میشوند ! کارگری ساده به جرم سخن گفتن زندانی ۲۰ ساله میشود ، اما من ، من "سیاستمدار" من "مبارز" من از دماغ فیل افتاده، راست راست در خیابانها قدم میزنم و کافی شاپهای متعددی را سرک میکشم که مشتاقان در عطش سیاست زیاد به انتظار نمانند !...این دیو بی خرد ،این هیولای خونخوار از چراغ جادو بیرون کشیده شده را ، ما پرورش داده ایم , "مائی" که از جمع "من" سیاستمدار "آگاه" ما شده است !... به پشت سر نگاه نمیکنم ، باید بروم ، کنگره ام دیر میشود...
٣٨۷۱۱ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣۹۰
|