یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چند شعر از: شهین دمی زاده - شهین دمی زاده

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : سلام. اینجا آکادمی ادبیات نیست. به اینجا فقط اساتید سخن سر نمی زنند. به اینجا دانشجویان؛ دانش آموزان و حتی مردمی که فقط سواد خواندن و نوشتن دارند نیز می ایند ...
تا از بیداد و فشار و شتاب قرن اندکی بگریزند، و امید بر گشتن به زندگی را در خود تقویت کنند. زندگی ای که هر روز از نرمی و لطافت آن بخاطر برنامه های ویژه ی جهانداران و جهانخواران کاسته شده، سنگی و فلزی می گردد چنان، که گاه حتی انسان، بکلی خود ر ا خارج از خود می بیند. و این از انسانیت خارج شدن را حق خود می داند. و "حق" خود می داند که به هر قیمتی که شده از "حق" خود، یعنی بیشتر سود بردن دفاع کند. پس شکنجه گاه می سازد. روی مردم جهان بمب می ریزد. برای اینکه دختری بیگناه نمیرد؛ "دلسوزانه"تجاوز به او را واجب می داند. وووووووووووووووووو

پس، گاه و حتی بسیار گاه، که در یک محیط آکادمیک نیستیم؛ بخاطر همه ی اجتماع، لازم می شود گسترده گویی صورت گیرد؛ یعنی توضیح بیشتری داده شود.

توضیح:

«از ارتفاع می افتم»

یعنی از آن بالا می افتم پایین

«از ارتفاع می افتم»

یعنی بلند پروازی، غرور و ایستادگی خود را در برابر تو از دست می دهم و تسلیم می شوم.

«از ارتفاع می افتم»

یعنی بعد از تصمیم تسلیم بی قید و شرط؛ آماده ی جفت شدن با تو می گردم. پس با کمال میل از حالت عمودی - ارتفاع - خود در می آیم. یعنی در خانه؛ در دشتی؛ در مزغزاری کنار تو دراز می کشم تا غلتان یکدگر را در آغوش بکشیم به فصل شعله و شور.

این یک ایهام نادر۱ است. یعنی مفاهیم آن شامل بیش از دو می گردد.

۱- اصطلاحاتی مانند مترادف کاذب(هندونه مندونه۲) ایهام نادر و ... از کلیشه ی ادبیات نیست. چکیده ی این قلم است. از این دست، در کارزار نو گرایی قلمی این آدم کوچک فراوان است.

۲- مِندونه، مترادف کاذب است برای هندونه. یعنی مثل تار و مار، و لت و پار، و درب داغان و ... هر دو بخش دارای معنی نیستند. فقط بخش اول معنی دار است؛ و بخش دوم را قافیه گرایی نهان ذاتاً شعر آلود ایرانی و شرقی ایجاد کرده۳.

۳ - در زمان شوروی سابق جنوبی ها برای روس ها، و روس ها برای جنوبی ها، و هر دو برای شمالی ها۴ جک درست می کردند. در باب همین مترادف کاذب در زمان شوروی سابق روس ها جکی را برای مردم آسیایی آن کشور درست کرده بودند.
میگه، خبرنکاری از خارج از شوری می آید به مسکو و بعد به مناطق جنوبی سفر می کند. و با کمال تعجب می بیند که مردم حتی وقتی روسی حرف می زنند، برای بعضی واژه های روسی یک واژه ی مترادف عجیب نیز بکار می برند. از مردم علت را می پرسد؛ کسی نمی داند.
بلاخره تصمیم می گیرد برود و از رئیس جمهور آن منطقه بپرسد. وقتی بعد از چندین روز دوندگی موفق به دیدار با او می شود؛ سئوال خود را مطرح می کند: که چرا در کوچه و خیابان، مردم شما پیوسته می گویند: خربزه مربزه، هندونه مندونه، خیار میار و ... و حتی این ویژگی را به زبان روسی خود نیز برده اند!؟

رئیس جمهور در جواب می گوید: بخاطر اینکه کلتور مولتور ما خرابه.

۴ - مردم جنوبی عموماً جسور و سر کش اند و جواب مقابله را می دهند. یعنی جک که برایشان درست بکنی، برایت جک درست می کنند.
اما خلق های کوچک و گاه حتی بزرگی در شمال روسیه هستند که بسیار مهربان، بی آزار و ساده اند. بی آنکه با کسی کاری داشته باشند؛ هم جنوبی ها و هم روس ها برایشان بخاطر سادگی و صداقت و پاکی بیش حدشان جک درست می کنند.

از جمله ی این خلق ها، خلق چوکچا می باشد؛ که به سادگی مشهورند. چوکچا ها از مردم چشم بادامی شمالیند.

میگه، یک نفر چوکچایی به مسکو میره و می بینه آیینه می فروشند. او که هرگز آیینه ندیده بود؛ نگاهی می کند؛ خوشش می آید؛ پس یکی می خرد. بعد که به سیبری بر می گردد؛ به زنش می گوید: در مسکو عکس برادر مرا می فروختند؛ من هم یکی را خریدم. زنش به آیینه نگاه می کند و می گوید: دا پاخُژ پاخُژ - آره شبیه شبیه. در همین مورد به یک شکلی ژاپنی ها، چینی ها و ... نیز پرداخته شده۵.

۵ - حتماً بسیاری از شما عزیزان، به زیر نویس نویسی من توجه کرده اید. شاید حتی گاه و بسیار گاه تعجب کرده اید.
زیر نویس نویسی به شیوه ی کار من در دریای تحقیق و واژه شکافی بدل شده.
راستی، چرا؛ بخاطر کدام ضرورت؟
برای اینکه شیوه ی کار من با همه فرق می کند. من این شیوه را آگاهانه انتخاب کرده ام.
عموماً کار کلاسیک واژه شکافی اینطور است که به یک واژه می پردازند، و بعد واژه ی دیگری را به بر رسی می نشینند. من اما دوست دارم این کار از سوی من زنده انجام گیرد. یعنی من در آن محیط سرشار و مستانه زندگی می کنم.
یعنی چه؟
یعنی اینکه درست مثل قدم زدن در شهری به هر چیزی که روبروی من ظاهر می شود نگاه می کنم و می گذرم. اینطور نیست که در کل خیابانی فقط به یک درخت چناری نگاه کنم و بس. پس این حس زندگی کردن در جهان واژه ها؛ مرا به سوی این نوع کار کشانده. وگرنه برایم کاری ندارد که به هر واژه جداگانه بپردازم. من اما درست مثل خود زندگی، به هرچه گره دار، در گذر از خیابان و کوچه واژه و سخن بر می خورم، بدان می پردازم با عشق.
یعنی در واقع حس زندگی، ادبیات و آفرینش را نیز به جهان واژه شکافی می کشانم تا متن خشک و یک سو نباشد. و دیده ام که مردم پر شور، حساس و اهل ادبیات واقعی(نه کلیشه زده ها و مُد گرایان) از این چشمه خوشتر می نوشند. و برای خود من نیز، این کار لذتی در حد سرودن شعر، رمان نویسی، نو آوری، آفرینش و وَشتَن(رقص) دارد.
چه اشکالی دارد؟ بگذار یک نفر شورشی در خطه ی ادبیات هم اینگونه باشد بخاطر تنوع و تازگی.
پیوسته شاد و شکفته باشید چو خورشید، چو بهار!
٣۹۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : دمی که با شعر زاده می شوم؛ به اعماق می روم؛ به راز واژه ها دلداده می شوم. و گویی مفهومی خفته در بستر تاریخ را کشف کرده غبار گیری می کنم. وقتی که شعر زاده می شود.
«لبخند که می زنی
در واژه ها گُم می شوم
سطرها به موازات نگاهت
قد می کشند
از ارتفاع می افتم.»

گم شدن در واژه ها؛ قد کشیدن سطر ها؛ و افتادن از ارتفاع؛ همه هَزار پهلو و تفسیر پذیرند؛ در گردنه، در پیج ِ پنهان خود.
شعری پر پیچ، روان و زنانه است. شعری که پروسه ی تسلیم در میدان عشق را به تصویر می کشد. و نقاشی می کند نو آفرینانه.
از ارتفاع افتادن انسان اولین بار است که در ادبیات فارسی بکار می رود. حد اقل من اولین بار است که می بینم اش. این بیان ایهامی تازه و بی نظیر است.
دست مریزاد!
٣۹۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست