یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پگاه آهنگرانی بازداشت شد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سیاوش ناشناس

عنوان : مرد باشیم
دورود به این زنها که از خیلیها مردترن.
٣۹۱۰۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : yek doost

عنوان : Baraye Pegah Ahangarani
برای پگاه آهنگرانی

امروز در بالاترین خبری نظرم را جلب کرد " پگاه آهنگرانی بازداشت شد"

خبری که خاطرات زیادی را در ذهنم زنده کرد.

جمشید آهنگرانی از آن مومنینی است که پیش از انقلاب نماز میخواند و کاری هم به این نداشت که دیگران نماز میخواندند یا نه، نماز خواندنش تظاهر نبود و یک مرتبه متوجه میشدیم که جمشید در جمع ما نیست؛ او گوشه دنجی را پیدا میکرد و با خدای خودش راز و نیاز میکرد. انسانی بسیار شریف و صادق است؛ بعد از انقلاب یک روز در تابستان ۵۹ در یک عکاسی که با هم کار میکردیم آمد و گفت بچه ها من از منیژه خواستگاری کردم. یک عروسی ساده و بی آلایش و بعد شروع زندگی با دست خالی. با بسته شدن دانشگاه ها و ادامه چنگ داوطلبانه به هلال اجمر رفت و از آنجا به جهاد سازندگی و در کردستان مسئول کشیدن جاده شد. منیژه اولین فرزند خود را در راه داشت و نزدیک وضع حملش بود، اما جهاد نیرو کم داشت و اصرار داشتند که جمشید را برای اجرای پروژه در کردستان نگاه دارند. مادر جمشید من و برادر کوچک جمشید را راهی کردستان کرد تا جمشید را به اراک بیاوریم. یک هفته در مریوان با او بودیم تا راضی اش کنیم که به اراک بیاید. هر روز صبح بعد از عبور مین یابها به سر کار میرفت و با اخلاص تمام کار میکرد. سر انجام ما را راهی اراک کرد و گفت به زودی این جاده تمام میشود و من به اراک می آیم. منیژه حکمت همسرش در کنار خانواده جمشید به تنهائی بار زندگی و کودکش را به دوش میکشید. در اوج جنگ بود که دومین فرزند آنها پگاه قدم به این جهان نهاد، فکر کنم دو روز بعد از تولدش بود که به دیدن او رفتم و با یک هدیه کوچک برای تولد او، آرزو کردم که در صلح و آزادی زندگی کند و چند روز بعد ایران را برای همیشه ترک کردم.
در این سالهای هجرت رابطه ها قطع شد و چندین سال است که با جمشید تماس ندارم ولی شنیده ام که هنوز نمازش قضا نمیشود.
و امروز با خواندن خبر دستگیری پگاه آرزو کردم که سر انجام روزی همه در ایران در آزادی زندگی کنند.

یک دوست
٣۹۰۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست