از : الف باران
عنوان : بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب...
سیاه پوستی افریقایی نزد خدا رفت و گفت ؛ خداوندا , ما را بخاطر رنگ پوست به تساوی نمی شناسند، کی ما به تساوی حقوق خود خواهیم رسید ؟ خداوند فرمودند ۳۰ سال پس از وفات تو ! افریقایی سیاه پوست گریان شد و رفت . کمونیستی نزد خدا رفت و گفت ؛ خداوندا ما را به هر بهانهٔ و یا بی بهانهٔ میکشند و از کشتن ما خوشحال هم میشوند ، ما نیز کی به تساوی حقوق میرسیم ؟ خداوند فرمودند ۵۰ سال پس از مرگ تو ! آن رفیق کمونیست گریان شد و رفت.یک فلسطینی از خداوند پرسید خداوندا ؛ وحوش لانه دارند، پرندگان آشیانه ، ولی فلسطینی خانه ندارد، ما کی صاحب خانه خود میشویم ؟ این بار خداوند گریان شدند و رفتند...
٣۹۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹۰
|