از آن بالا، فقرا تنها نقطه های کوچکی به نظر می آیند
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : الف باران
عنوان : باید نظام ده در صدی ها شکسته شوند...
همه "بهشت" را برای خود میخواهند و اگر کسانی بهشت را به نفع خود مصادره کنند جهنمی برای دیگران بیش نمیماند. در انقلاب بهمن ۵۷ مردم سیستم و نظام پادشاهی را در هم کوبیدند ولی از پیش سیستمی را که جایگزین آن نمایند نداشتند و نمی توانستند هم داشته باشند چون رژیمهای دیکتاتوری به هیچ اپوزیسیونی در حیات خود اجازه نفس کشیدن نمیدهند که پس از سرنگونی آنها مردم امکان جایگزینی حکومتی را داشته باشند .تنها تشکل سازمان داشته در تمام روستاها و شهرها روحانیت بودند که سوار بر سیستم اقتصادی ملیگرایان مذهبی و غیر مذهبی به راهنماییها و هدایت چپ دلباخته ، کشتی حکومتی خود را به ساحل قدرت رسانیدند.رویای روحانیت داشتن امپراطوری اسلامی بود که در واقع رهبر نقش امپراطور و همان شاه را دارد با این تفاوت که تاج با عمامه عوض شده است."خدا شاه میهن" به" خدا رهبر وطن " تبدیل شد و چیزی که در دو رژیم فراموش شده بود و هست "مردم" بودند. در هر دو رژیم ده در صد از جمعیت بر بقیه حکومت میکردند و میکنند و ۹۰ در صدیها ، همیشه محتاج و در بدر ! تا زمانیکه این سیستم یعنی "ده در صد حکومتیان" بر ایران مسلط باشند روزگار ، بهشتی برای آنان و جهنمی برای بقیه خواهد بود. باید این نظام شکسته شود و در صد بیشتری از مردم کشور را اداره کنند و شکستن این نظام فقط باید بدست مردم و در مقوله انقلاب باشد.
٣۹۵۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : از آن بالا، فقرا تنها نقطه های کوچکی به نظر می آیند
این سر تیتر خود شعری افشرده و جانگداز است، که کتاب ها سخن در خود دارد.
و به این تکه از سخنان صاحب رستوران توجه کنید: «صاحب رستوران که در حال توضیح مشخصات بستنی مخصوصی است که علاوه بر روکش طلا محتوی خاویار و روکش نقره نیز است، می افزاید که این حق مردم است که با پول خود هر چه که دوست دارند بخرند و این هیچ ربطی به سیاست ندارد.»
هرگز نتوانستم لبخند تلخ دختری ریز نقش، ضعیف و بیچاره؛ با صورتی رنگ پریده را فراموش کنم که روی تختی دراز کشیده بود و آماده ی فروش کلیه خود بود. لبخندش اصلاً لبخند نبود. ولی لبخند بود. گویی داشت به ایرانیان می گفت: من اهل خود فروشی در خیابان نیستم. پس اندکی از جان و تن خود را می فروشم، تا برای خود و عزیزان خود نان و دارو و ... تهیه کنم. آن لبخند به من گفت: ای ایرانی دارای دومین گاز و سومین نفت تف به غیرتت؛ که نداری!
اگر داری پس چرا مشغول هرز نامه نویسی هستی!؟
اگر داری، پس چرا در چشمشان فرو نمی کنی قلم را!؟۱
بله
این حق "مردم" است که بستنی با روکش طلا و نقره بخرند. این حق "مردم" است که سوار ماشین های خارجی آنچنانی شوند. جلوی مردم گرسنه ویراژ دهند؛ و اگر از روی کسی گذشتند هم هیچ باکی نداشته باشند، در فصل ارزانی جان آدمیان. این حق "مردم" است که بی آنکه از کسی ارثی برده باشند، صاحب کارخانه ها گردند. این حق "مردم" است کاخ خانه هایی داشته باشند که حتی عکس گرفتن از آنها ممنوع است. این حق مردم است که گذشته از داشتن کاخ خانه ها و چندین ویلا در چندین نقطه ی خوش آب و هوای کشور؛ هر وقت خواستند به هر کشوری که دوست داشتند برای خوشگذرانی پرواز کنند. این حق "مردم" است که در گرانترین رستوران های ایران و جهان غذا سفارش دهند، بی آنکه دستشان بلرزد. این حق "مردم" است که بجز داشتن چند زن رسمی، چند تایی هم صیغه ای داشته باشند و هر وقت هم خواستند سفارش جدید بدهند. اینها و صد ها قلم دیگر حق "مردم" است. مردم مسلمان و خدا ترس!
و حق مردم است که گرسنه بخوابند؛ که تن فروشی کنند؛ که کلیه بفروشند تا آنهایی که کلیه های خود را در خوک خوری ها پوسانده اند حق زندگی داشته باشند. من شخصاً جوانی را می شناسم که برای گرفتن جشن عروسی مختصری یک کلیه اش را فروخته. زنش اما هنوز نمی داند که چرا او یک کلیه دارد. این حق یک جوان بیست و چند ساله ی ایر انی است. این حق مردم است که کاسه ی گدایی به دست بگیرند و از غارتگران سر زمین ثروتمند خود صدقه بخواهند. این حق مردم است که برای دو هزار تومان پول به روی هم قمه بکشند در بن بست اقتصادی و فرهنگی هستی به حضیض خزیده ی خود. این حق مردم است که در کوره پزخانه ها پخته شوند. این حق مردم است که وقتی به خانه بروند که کودکانشان خواب باشند؛ زیرا نگاه کردن به دستان تهی پدر و مادر گاه بمب باران را می ماند بر جان حساس آدمی. این حق کار گری است که بیکار شده. حق دهقانی است که برنجش را در حراجی به غارت برده اند. بهش گفته اند: عمو جان چونه نزن؛ یک ماه دیگه هزاران تن برنج ارزان وارد خواهد شد؛ پس تا دیر نشده بجنب. و او بناچار نتیجه ی خون دل خوردن ها و رنج بی حساب خود را بر باد داده؛ این حق اوست. این حق اوست وقتی زنش، کودش بیمار است در کنارشان بنشیند و منتظر مرگ تدریجی عزیزان خود باشد. این حق مردم است. و از این دست صد هزاران است.
راستی، پس ناحق کدام است!؟
من از همین ملا ها پیش از انقلاب شنیدم که می گفتند: علی وقتی خلیفه ی مسلمین بود و همه بیت المال را در اختیار داشت؛ نان خشک را در آب می زد تا نرم و خوردنی شود.
گریه
امانم نمی دهد
این "زندگی"
جز غصه
نانم نمی دهد.
۱ - وقتی آتش می گیرد نهانم؛ بیت افراشته ی رشتی؛ همچنان پرچم می شود بر زبانم:
بشکنی ای قلم ای دست اگر
پیچی از خدمت محرومان سر
٣۹۵۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹۰
|
از : رهگذر
عنوان : خامنهای
خامنهای عمامهاش را بالاتر بگذاره.
٣۹۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹۰
|
از : سهند .
عنوان : .
دولت کودتا استعفا استعفا
دولت مستبد٫ مستکبر٫متقلب استعفا استعفا
خامنه ای! والی پشتیبان کودتا استغفار استغفار
٣۹۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹۰
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۴)
نظر شما
اصل مطلب
|