یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

دیکتاتورها اصلاح نمی شوند... - ف. تابان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : نصیر امیدوار

عنوان : دیکتاتوری آینده ای ندارد
دیکتاتوری آینده ای ندارد

آقای تابان

انتقاد شما از محافظه کاری در جبهه ایرانیان ناراضی از دیکتاتوری در ایران درست است. علیرغم تحولات اخیر ایران و جهان محافظه کاری هنوز نفوذ زیادی در جنبش مردم ایران دارد. محافظه کاری بعنوان یک نیروی قوی شاید بعلت نقش نسبتا زیاد اقشار مرفه در جنبش در شرایط کنونی دوام آورده و یا ممکن است که بخاطر فرهنگ پدر/مرد سالار سنتی باشد. همانطوری که میدانید ایران کشوری بزرگ و متنوع بوده و رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در این کشور بسیار ناموزون است. همچنین بنظر میرسد که هویت ایرانی توسط حکومت مذهبی شیعه در سی سال اخیر تضعیف شده است. برای مثال در تظاهرات جنبش سبز بعد از انتخابات در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن شماری از افراد مخالف نمایش پرچم سه رنگ ایران بودند. شاید آنها فکر می کردند که پرچم ایران باید تنها سبز رنگ باشد. خاطره ای غم انگیز از این موضوع برایم باقی مانده است. البته خوشبختانه پس از چند ماه رفتار بسیاری از آنها در این مورد ملایم تر شد. باید خاطرنشان سازم که شاید این تنها مثالی غیر مهم درباره مشکل هویت ایرانی در شرایط کنونی است. متاسفانه بدلایلی که به برخی از آنها بطور کلی اشاره کردم، ما ایرانیها حرفهایمان و نگاهمان با یکدیگر در موارد مهمی تفاوت جدی دارد. در تونس و مصر مردم در مبارزه علیه دیکتانوری متحد بودند و یک صدا داشتند. ما ایرانیها هنوز تفاهم لازم را با هم نداریم. احتیاج به زمان بیشتری داریم تا صاحب سازماندهی موثری در جنبش دمکراتیک مردم ایران شویم. همانطوریکه شما هم قبول دارید نیاز به افکار تازه داریم. دیکتاتوری رفتنی است ولی هنوز باید برای پیروزی افکار پیشرفته در جنبش تلاش کرد. ما نیاز به اتحاد در جنبش چپ و تشکیل جبهه وسیع مردم برای گذار به دمکراسی در ایران داریم.

با احترام
امیدوار
٣۹۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۰       

    از : کمال حسینی

عنوان : در مورد برخی نکات در پاسخ آقای تابان به کامنت من
۱-جنبش سبز محصول صندوق رای بود یا نه ؟ همچنان بر این باورم که اگر در خرداد ۸۸ مردم به صندوق های رای بی باور بودند و انتخابات را تحریم می کردند حکومت موفق میشد انتخاباتی با حضور موسوی و کروبی از رهبران مخالفان برگزار کرده و با افتخار اعلام کند که در انتخاباتی بدون تقلب احمدی نژاد پیروز شده است ولی مردم با مشاهده موسوی و کروبی و نظرات متفاوت آنها نسبت به جریان حاکم به این نتیجه رسیدند که انتخابات فرمایشی نیست و اگر موسوی پیروز شود شرایط به گونه دیگری رقم خواهد خورد بنابر این در انتخابات شرکت کردند و اقتدار گرایان را بر سر ۲ راهی پذیرش و یا مقابله با آرای مردم قرار دادند و همانطور که مشاهده کردیم انحصار طلبان راه مقابله با مردم و سلب اعتماد آنها از خود را برگزیدند و هر چه بیشتر به جایگاه خود در بین اقشار مردم ضربه زدند که این یک پیروزی بزرگ برای باور مندان به صندوق رای و شرکت در انتخابات بود .
۲-آقای تابان میگوید ۳۲ از اجرای قانون اساسی گفتیم ولی اجرا نشد و به این نتیجه میرسد که اشگالی وجود دارد که قانون اساسی اجرا نمیشود و بنا براین دیگر نباید این شعار را بدهیم .شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی در چهار چوب شعار بزرگتر و مهم تری مطرح شده است و آن حکومت قانون است ، بیش از صد سال است که کشور ما به بلای بی قانونی گرفتار است و حکومت ها از رضا شاه گرفته تا سران جمهوری اسلامی قانون را زیر پا میگذراند آیا باید شعار حکومت قانون را کنار بگذاریم تنها به این خاطر که صد سال گفتیم و نشد ؟ ما چاره ای جز ادامه شعار حکومت قانون نداریم ، شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی در شرایط فعلی تلاشی برای تحقق همان حکومت قانون و درمان همان درد دیرینه بی قانونی در کشور است .کسانی بر این باورند که دلیلی وجود دارد که پس از ۱۰۰ سال هنوز حکومت قانون در کشور ما در حد شعار باقی مانده است ، شرایط اقلیمی و خشکی آب و ها ، فقر و بیچارگی بخش های بزرگی از جمعیت کشور ، وابستگی درآمد کشور به نفت و از این طریق وابستگی مردم به دولت و وجود اقوام مختلف و خطر تجزیه کشور از جمله دلایل بی قانونی و گرایش حکومتها به استبداد اعلام میشود اما من همچنان بر این باورم که حکومت قانون در کشور ما امکان پذیر است در غیر این صورت باید به راهی برویم که صدام حسین ها ، قذافی ها ، بشار اسد ها ، طالبان ها و دیگران رفتند که راهی خطرناک است که سرانجامی جز ناکجا آباد نخواهد دشت .
٣۹۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۰       

    از : همایون

عنوان : پاسخ
آقای تابان
از این که به کامنتها پاسخ دادید تشکر میکنم ولی منظور من از شعار نابهنگام اتفاقا شعار "دیکتاتور باید برود"نبود که این شعار در یک مرحله خاص از جنبش و بعد از اینکه خامنه ای به عنوان فرد اصلی در تقلب و جنایات بعدی آن مطرح شد ، منظور من همان شعار "اجرای بی تنازل قانون اساسی "است که اتفاقا در جریان تعمیق جنبش از طرف موسوی مطرح شد و او در اطلاعیه های بعدی در امکان تغییر قانون اساسی و البته در شرایط آزادی کامل ،بوسیله او مطرح شد ، یعنی همان تفاوت تاکتیک با استراتژی. که هم اکنون تغییر قانون اساسی در بین اصلاح طلبانی که من با آنها در ارتباط هستم بصورت جدی مطرح است و دیگر توهمات دوسال پیش در بین بسیاری از آنان از بین رفته و مساله این است که شعارها باید معطوف به آن باشد که در هر مرحله نیروهای بیشتری را جذب جنبش کرد . باتشکر از شما
٣۹۹۴۰ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۰       

    از : خسرو صدری

عنوان : در رابطه با توضیحات آقای تابان
به نظر من دغدغه خاطرمهمی هنوز در توضیحات شما بی پاسخ می ماند و آن اینکه آیا ما، یعنی چپ ها و طرفداران عدالت اجتماعی، قراراست درمسیرسرنگونی با استراتژی و برنامه های آمریکا در برخورد با ج.ا ، هم سو شویم؟ حتما خواهید گفت که اگر آنها هم خواهان سرنگونی هستند، یا خواهند شد، ما نمی توانیم آنچه را که خود درست می دانیم بخاطر نشان دادن مخالفت با آن ها کنار بگذاریم. حال از بحث "اصلاحات"( نه اصلاح طلبان) و ضرورت و امتیاز آن برای انتقال بی خسارت به یک نظام مطلوب هم که بگذریم، مساله سرنگونی بلافاصله معضل جایگزینی را با خود دارد که دیگر آن را نمی شود در هم مسیری با آمریکا و طرفدارانش حل کرد. اتفاقی که خواهد افتاد آن است که لکوموتیو رانان بلافاصله چپ ها را از واگن ها بیرون خواهند ریخت. مگر این که دچار این خوش خیالی شده باشیم که ما قطار را هدایت می کنیم. چپ ها ، بخاطر آرمان گرایی، گوشت های دم توپ نئولیبرال هایی خواهند شد که نمونه های وطنی اش ، زیر چشمی و موذیانه ، همه این گفتگوهای من و شما را هم رصد می کنند تا ببینند که چگونه بارشان را می توانند روی شانه ما به مقصد برسانند.
٣۹۹٣٨ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۰       

    از : ف. تابان

عنوان : با دوستان
از میان کامنت هایی که در زیر مقاله ی من گذاشته شد، امکان پاسخ دادن به همه ی آن ها را ندارم، چون هم متن بسیار طولانی می شود و هم این که برخی اظهارنظرها به خود این مقاله و موضوعات مطرح شده در آن ارتباط مستقیمی نداشته اند. در مورد برخی انتقادات و نظرات اما تاکیدات دوباره ای دارم. اگر نکته ای ماند و یادآوری شد، دوباره به آن خواهم پرداخت

در مورد کامنت آقای کمال حسینی. لحن بسیار تند ایشان نشان دهنده ی آن است که ایشان دنبال جدل هستند و نه روشن شدن حقیقت، اما من سعی می کنم به برخی انتقاداتشان پاسخ دهم.
در مورد قسمت اول کامنت ایشان: رسم شده است که تا می خواهیم نگاهی به اطراف خود بیاندازیم و از تجارب دیگران یادی بکنیم و درسی بگیریم، فورا به ما خاطرنشان کنند که ما با دیگران فرق داریم. من هم می دانم که فرق داریم. رژیم بشار اسد رژیم بشار اسد است و رژیم جمهوری اسلامی، رژیم جمهوری اسلامی. اما این دلیل نمی شود که چشم خود را بر تجارب دیگران ببندیم. حالا بعد از دو سال حوادث جنبش سبز، دیگر اگر کسی بگوید قدرت در ایران در دست آیت اله خامنه ای و ولایت فقیه نیست، کمی تعجب آور است. مثال های ایشان که می خواهد این موضوع را ثابت کند، هیچ کدام این واقعیت را نفی نمی کند که قدرت اصلی در ایران در اختیار ولایت فقیه است و صندوق رای در این حیطه نفوذی ندارد.
موضوع قسمت دوم کامنت ایشان یک موضوع مهم است که تا به حال سواستفاده های تبلیغاتی زیادی هم پیرامون آن صورت گرفته است. جنبش سبز «محصول» یک جنبش انتخاباتی بود. این حرف درست است. اما جنبش سبز به هیچ وجه یک جنبش انتخاباتی نبود و نیست. این جنبش نتیجه ی شکست سیاست هآیی بود که می خواست تحولات را از طریق انتخابات و صندوق های رای کسب کند. مردم از صندوق های رای ناامید شدند و به خیابان آمدند. همه ی حرف کسانی که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کردند این بود که از طریق انتخابات می توان حکومت را اصلاح کرد و قدرت را جابجا نمود. اصلا مردم را دعوت به شرکت در انتخابات می کردند که حضور در خیابان منتفی شود. کدام یک از این پیش بینی ها درست درآمد؟ من فکر نمی کنم هیچ کدام از کسانی که مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کردند حتی در گوشه ی ذهن خود هم از این دعوت انتظار یک جنبش خیابانی را داشته اند. یا خیال می کردند با این تاکتیک می توانند جنبشی مثل جنبش سبز ایجاد کنند. من امیدوارم این موضوع را در مقاله ی جداگانه ای دنبال کنم.
در مورد قسمت سوم کامنت ایشان: آقای حسینی نمی خواهد بپذیرد که شعاری که ۳۲ سال است حرفش زده می شود و اجرا نمی شود (اجرای بی تنازل قانون اساسی) در جایی اشکال دارد. مردم ایران کم از مردم هیچ کشوری ندارند. حق دارند برای دموکراسی مبارزه کنند و شعارها و خواسته هایی را مطرح کنند که آن ها را به دموکراسی برساند. اگر اجرای قانون اساسی به معنای دموکراتیک شدن حکومت نیست، بهتر است دنبال خواسته ای برویم که به معنای دموکراتیک شدن حکومت باشد.
قسمت چهارم: تحولات در جامعه روی داده است. مگر می شود آن ها را نادیده گرفت. برخی از این تحولات مثبت بوده است و برخی منفی. اما نتیجه ی فعلی این است که ما نسبت به شروع جنبش اصلاحات عقب رفته ایم. جنبش اصلاحات برای ما دموکراسی به همراه نیآورده است.
قسمت پنجم: من نه «شیفته» ی خیابان و نه هیچ شکل دیگری از مبارزه هستم و انتقادم هم به آن ها که اصلاحات را به ایدئولوزی و دین و مذهب تازه ای تبدیل کرده اند این است که باید از همه ی راه هایی که ما را به رسیدن به دموکراسی یاری می دهد، استفاده کنیم. به قول قدیمی ها آقای حسینی دست پیش را گرفته است که پس نیفتد. شیفتگی را باید در آن ها دید که چشم ها را بستند و گفتند راه فقط یکی است و آن هم از داخل صندوق رای می گذرد.

در مورد کامنت آقای مهران همایون
یادآوری کرده اند که من فرق استراتژی و تاکتیک را نمی دانم و شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی به عنوان یک شعار تاکتیکی قابل قبول است. من فکر نمی کنم که هیچ کدام از مدافعان شناخته شده ی این شعار در میان اصلاح طلبان آن را یک شعار تاکتیکی بدانند. موضوع روشن است. همه ی آن ها می گویند جمهوری اسلامی خوب است و به انحراف رفته است و برای آن که به مسیر اصلی برگردد باید قانون اساسی بی تنازل اجرا شود. این دیگر شعار تاکتیکی نیست. این خود هدف است.
من با نوشته های آقای مهران همایون جز در این مورد و همچنین موضوع شعار «نابهنگام» اختلافی ندارم. شعار «نابهنگام» اما چیست؟ اگر قرار باشد دهان مردم اندکی فارغ از نیروهای سرکوبگری که به جان آن ها افتاده اند باز شود، هیچ کدام از شعارهایی که آن ها می دهند، شعارهایی مثل اجرای قانون اساسی نیست، فریاد «دیکتاتور برود» است. خوشبختانه این جنبش به راه افتاد تا همگان بفهمند که «براندازی» خواست «خارج از کشور» نیست و «داخل کشور» تا فرصت پیدا کند این خواسته را مطرح می کند. مرگ بر دیکتاتوری به اشکال مختلف در هر اجتماعی به نوعی در این دو سال تکرار شده است. چرا باید به آن شعار «نابهنگام» گفت؟

در مورد کامنت آقای نامی شاکری
طبیعی است که انقلاب های عربی بسیار جای بحث دارند. اما این انتظار نبوده است که این تحولات از دنیای سرمایه داری فراتر بروند. بحث در چارچوب وضعیت موجود است. دست کم دو کشور مصر و تونس، تا به حال نشان دادند که چنان راه انتخابات و صندوق رای بسته باشد، راه های دیگری باز است.
اما حرف من در مورد قسمت سوم کامنت ایشان، موضوع «اصلاح دیکتاتورها» و یا «تحمیل اراده» به آن هاست. همین تحولات، از هر طریقی که بررسی شان کنیم نشان می دهند، تحمیل اراده به دیکتاتورها، کار سختی است. سخت تر از سقوط آن ها. در تحولات کشورهای عربی، دیکتاتورها به اراده ی مردم تمکین نکردند، سقوط کردند، بدون استثنا. و حرف این است که جنبشی که به آن اندازه از توانمندی دست یآفت که بتواند اراده ی خود را به دیکتاتور تحمیل کند، دیگر اساسا چه احتیاجی به دیکتاتورها دارد؟
٣۹۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹۰       

    از : یاور بیدار

عنوان : این جمله را همه آویزه گوش کنند.
"جنبش دموکراتیک در ایران بدون آن که عمیقا عدالت خواهانه باشد و بهبود زندگی طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش را مدنظر خود قرار بدهد، قادر به بسیج نیروی تعیین کننده کارگران و زحمتکشان برای شکست دیکتاتوری نیست."
٣۹۹۰۶ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۰       

    از : خوش چهره

عنوان : سوسول
نامی شاکری نوشت.
"یک اتومبیل پرادوی مشکی خوشگل ...راننده ی جوان از کنار دوست دختر خوشگلش ..."
نویسنده دید کاملن اسلامی دارد و از زیبائی تنفر دارد و با این نوشته حتمن همه باید قیافه اسلامی و یا زشت داشته باشند, و گرنه سوسول هستند.در تظاهرات این دوسال در ایران این همه جوانان زیبا کشته شدند .من تعجب میکنم که شما ایران هستید و این همه مخالفین را ندیدید که حکومت اسلامی تک و پاره کرد. سری به یوتوب بزن پر است از صحنه های دل خراش.
شما شدید نماینده طبقه کارگر و رشک می برید که یکی با ماشین شیک آنجا ظاهر شد؟ "کارگران ساختمانی بنای در حال ساخت نبش خیابان فرشته با تعجب و نفرت جریان را تماشا کردند" این " بحث هایی جدی "نظری" است " که پیشنهاد میکنید.
در لیبی هم مخالفین قذفی با ماشین ها تویاتای در جه یک با اسلحه قذفی میلیاردر را شکست داده اند و شما غیب گو شدید و نوشتید " محال است از توحشی که در لیبی جاری است ، دمکراسی زاده شود! محال است" اینهم توهین به همه کشته شدگان را ه آزادی در لیبی. قذفی باعث این وضعیت شده و شما علت و معلول را عوضی گرفتید.
٣۹٨۹۵ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۰       

    از : جعفر رستمی بوکانی

عنوان : دیکتاتورها
نمیتوانم خوشحالی خود را از این مسئله‌ پنهان کنم ،که‌ روز بروز بر تعداد کسانی که‌ به‌ اردوی انقلاب و یک دگرگونی بنیادی در ایران استبداد زده‌ می پیوندند ، افزوده‌ میگردد . آقای فواد تابان به‌ حق روی بسیاری از نکات کلیدی و معضلات جنبش سبز
انگشت گذاشته‌ و راههای برون رفت از این بحران را برشمرده‌اند. میتوان امیدوار بود که‌ در روزهای آتی تلاشها برای ایجاد فضایی سالم برای گفتمانی بدور از تعصب و غرض ورزی در راستای دستیابی به‌ یک پلاتفرم واحد که‌ در برگیرنده‌ و منعکس کننده‌ خواست همه‌ طبقات و اقشار جامعه‌ ،نیز ملیت های ساکن ایران باشد، افزایش یابد .
به‌گروهها و سازمانهای سیاسی، نیز شخصیت های مستقل این امکان داده‌ شود ، که‌ با ارائه‌ راه حل ها و نظریات در غنا بخشیدن به‌ این گفتمان کمک کنند . امید است که‌ این ظرف بتواند ، امکانی برای تمرین مدارا و تمرینی عملی برای دموکراسی مابین سازمانهای سیاسی باشد .
انگ ها و برچسبهایی نظیر " برانداز " و " خشونت طلب " به‌ گذشته‌ تعلق دارند.
٣۹٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : تمام عناصر یک گفت و گو !
این متن تمام عناصر یک " گفت وگو"در مورد این مرحله از فرایند تکوین دمکراسی در ایران را در خود دارد . ای کاش امکان و مجال توسعه ی آن در محیط های غیر مجازی به ویژه در داخل ایران را داشتیم . از میان کامنت های خوانندگان ، کامنت های "کمال حسینی" و "جنبش شکست نخوردگان" حاوی نکات بسیار قابل توجه در چارچوب " تلاش" آقای تابان عزیزدر این متن است . به مجموعه ی این نکات و نظرات می افزایم که :
اول : هسته ی اصلی متن آقای تابان با متن زندگی ما در ایران انطباق کامل دارد : "...درباره ی قدرت طبقه ی متوسط درایران بسیاراغراق شد، اما گذشت زمان ثابت کرد که «طبقه ی متوسط» به تنهایی قادر به ایجاد تغییر دموکراتیک قابل اتکایی در کشور ما نخواهد شد. جنبش دموکراتیک در ایران بدون آن که عمیقا عدالت خواهانه باشد و بهبود زندگی طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش را مدنظر خود قرار بدهد، قادر به بسیج نیروی تعیین کننده کارگران و زحمتکشان برای شکست دیکتاتوری نیست..." اگر چه ، به نظرم نیازی به "گذشت زمان" نبود که ثابت شود "طبقه متوسط" به تنهایی قادر به ایجاد تغییر دمکراتیک قابل اعتنایی در کشور ما نخواهد بود. همه ی لرزش دست و دل "ما" در جنبش چپ ایران از آن بود که طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش به میدان نیایند که نیامد! (در شب های پر غوغای انتخابات سال ۸۸ در چهارراه پارک وی تهران ، یک اتومبیل پرادوی مشکی خوشگل وسط جمعیت هیجان زده ، "دستی"اش را کشید و توقف کرد . راننده ی جوان از کنار دوست دختر خوشگلش از پشت فرمان بلند شد. سان روف را بازکرد و با شورو هیجانی باورنکردنی ، شعارهایی به نفع آقای کروبی داد . بعد هم "دستی" را خواباند و در میان کف زدن و هورای ممتد جمعیت ، خیابان را ترک کرد! کارگران ساختمانی بنای در حال ساخت نبش خیابان فرشته با تعجب و نفرت جریان را تماشا کردند و بسیاری از جوانان فعال جنبش سبزهم با حسرت ! آن شب یاد گل محمد کلیدر دولت آبادی افتادم که گندم ها یا آردهای خان را در مقابل چشمان رعیت گرسنه ای که قانع به غارت انبار خان نشدند، در رودخانه ریخت و...)
دوم : من هنوز به سختی با آقای تابان و دوستان دیگر در مورد "انقلاب"های عربی مخالفم . آنچه که در این کشورها می گذرد ، "انقلاب" نیست . "شعبده" ی جدید آقایان سرمایه است که ممکن است حاوی اندک منافعی هم برای مردم باشد. آقایان تئوری های "بیزنسی" برنده / برنده شان را به حوزه ی سیاست آورده اند و می نمایند که از رویکرد برنده/بازنده فاصله گرفته اند. این "ادعا" نیاز به مجالی بیشتر دارد. فقط به همین بسنده می کنم که در رتق و فتق بحران جدیدی که حلق آقایان سرمایه را به سختی می فشارد، قربانی کردن امثال بن علی و مبارک یک ترفند ارزان است. اگر روزی، آوردن پینوشه و قربانی کردن آلنده ، ضامن منافعشان بود ، در شرایط عینی امروز، تدبیری دیگر می کنند. اشتباه نکینم ، آلنده را نمی آورند! کاریکاتوری از او را به مردم قالب می کنند تا به آنها بباورانند که قاعده ی بازی برنده/برنده را رعایت کرده اند. (محال است از توحشی که در لیبی جاری است ، دمکراسی زاده شود! محال است)
سوم : واقعا بحث بر سر "اصلاح دیکتاتورها" نیست . بحث بر سر تحمیل اراده مردم به آنها و تغییر رفتارشان در شرایط فقدان الزامات عینی برای اسقاط دیکتاتورهااست.(برخی جنبه هادرکامنت کمال حسینی عزیزآمده.)
موضوعاتی مثل" انقلاب هراسی" عناصر و جریاناتی ازاصلاح طلبان ، " انقلاب گریزی" عناصر و جریاناتی از ترقیخواهان چپ ، مبارزه ی بدون خشونت و...مستلزم بحث هایی جدی "نظری" است که به تدریج در همین فضاها جریان دارد.
٣۹٨٨۹ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۰       

    از : تهمتن - ش

عنوان : جنبش دوم خرداد و جنبش سبز
نقد نویسنده از دو جنبش(؟)دوم خردادی و جنبش سبز که آغازگران آن از همان طرفداران سرسخت حکومت اسلامی اند(چه درآنزمان و چه اکنون) نقدی درست بوده که پرداختن به جنبش سبز و عواملی که به ناکامی این جنبش(سبز) منجر گردید هم بخوبی بیان شده است. حقیقت اش این است که هرگاه نگارنده درحین خواندن مقاله ای به واژه ی " جنبش سبز " و ادامه ی این واژه و منتسب کردن آن به قیام و جبنش ضدنظام حکومت اسلامی مردم مشاهده کند;از خواندن و دنباله مقاله صرف نظر کرده و از اتلاف وقت خود جلوگیری میکند. امااین نگارنده سعه صدر را پیشه کرد و مقاله (همراه بانظرات - ۱۰نطر)را به پایان برد. نویسنده اینمقاله از دو عامل اصلی ناکامی جنبش(سبز)اشاره کرده که یکی ارعاب و سرکوب مردم بوسیله نظام بوده و دیگری پراکندن ترس و دلهره از طرف همین حامیان اصلاح طلب نظام در بین مردم ست تا گزندی به نظام اسلامی نرسد. اما این دو اصل در خاموش کردن قیام مردم(اما آتش زیرخاکستر)تنها عوامل این خاموشی نبوده بلکه یک عامل مهم و اصلی(و قبل ازاین دوعامل)همان وصله ی "سبز" اصلاحطلبان اسلامگرا به جنبش و قیام مردمی ست که بیزاری و انزجار خودرا بر این نظام وحامیان ۳۲ساته آن را با هزار زبان و شعارهای خیابانی خود ابزار داشته اند. آیا غیرازاین است؟؟ در اوائل قیام و هوشیاری مردم از استفاده ابزاری ازحامیان نظام- موسوی و کروبی- و رای دادن به این بخش از نظام خود استراترژی مردم بود تا بدین "وسیله" به " هدف" خود برسند(که نتایج آن هم ببار نشست و نظام را بی آینده کردند)و دیگر مردم ایران برای این دو حامی نظام تره خورد نمیکنند و گواه آن هم این است که از حصر این دو; و هوشیاری مردم و بی اعتنایی به کسانیکه آرزوی دوران طلایی امام شان را دارند. مگر غیر ازاین است؟؟ نویسنده در جایی میگوید" بخش های مهم مردم ایران که از جنبش سبز(اصلاحطلبان) خارج مانده اند(که بایدگفت خودرا سبز نمیدانند و به همین خاطر به آن نه پیوسته اند !!)و به آنها اعتماد ندارند" اما متاسفانه و از آنجایئکه نویسنده این مقاله هم همانند اکثر نویسندگان; قیام مردم برعلیه نظام اسلامی را "جنبش سبز" می خواند ومیداند;باید یادآوری به خود همین مقاله خود نمود و به ایشان گفته شود که اکثریت مردم ایران به جنبش سبز اصلاح طلبان و آرزوی طلایی امام شان نه تنها نه پیوسته اند بلکه همه باندها را از یک کرباس میدانند که گواه و صحت آنرا از زبان مغز متفکر این باند;آخوند محسن کدیور و شعار "هم غزه هم لبنان" اورا مردم ایران شنیده اند!! آیا نسبت دادن جنبش مردم ایران به واژه ی سبز اصلاحطلبان حامی نظام عادلانه ست؟؟ هر چند نقدهای دیگری به این مقاله وارد است;اما نگارنده به همین مقدار بسنده کرده و امیدارست که نویسندگان و شخصیت ها از "مصلحت" و مماشات با باندی که بارها و بارها به حمایت و وفاداری خود به نظام اسلامی را به مردم بجان آمده ایران اعلام کرده اند دست کشیده و قیام مردم را به واژه سبز برادران اسلامگرا آلوده نکنند - اگر قرار است که قیام مردم را رنگی کنیم; آنرا باید بخون رنگین سرخ و ناحق ریخته ی مردم ایران دانست که دژخیمان و حامیان ۳۲ساله این نظام بر سر مردم ایران آوردند.
٣۹٨٨۲ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست