یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

به نام عشق - ویدا فرهودی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : «مهرتان افزون !بدانید انتقاد مرا همیشه خوشحال می کند و باعث پیشرفت است»
درود بر شما گرامی بانوی شاعر
تا زمانی که ما، با تمام ژرفای جان؛ به این زرینه سخن شما نرسیم؛ کار ما نه وَشتَن است۱؛ که دور خود گشتن است. باید پر حوصله جنگلی بود. باید دریاوارگی آموخت. باید رود رود زلال و جاری بود. باید توان شنیدن داشت. باید با خود و دیگران صادق بود. اگر این ویژگی ها را نداشتیم، درجا می زنیم. هم خود و هم دیگران را گمراه می سازیم. درجا زدن دوری جستن از نو گرایی، گریز از تازه آفرینی است. در بی خبری زیستن است. در بوی بد کهنگی لولیدن است.
کاری تکامل پیدا می کند که هزار لای ویله اش وا شود. یعنی تا تا شود. تا در کالبد شکافی سخن؛ عیب و نیکی به چشم آید؛ و ره بگشاید. پس: خوش بحالتان؛ و وای به حال آن کسی که از سازنده انتقاد به خشم آید.

درجا زدن؛ همدستی با ارتجاع سخن است. همراهی با سخن ارتجاعی است. چنین مردمانی متن هایی می آفریند زننده، تکراری و برای خواننده سخت خسته کننده. بار ها همه ی ما شنیده ایم: «چرا اینها را چاپ می کنند!؟»
متأسفانه بسیاری این سئوال و تعجب روشن را هنوز درک نکرده اند. و یا نمی خواهد بدانند، و درک کنند.

راستی چرا اینگونه ایم؟

چه بر ما گذشته که این شده ایم!؟

دلایل مختلف است. سه دلیل اصلی را اینجا بیان می کنم.

یکمین دلیل وارد شدن ویژگی های خشک مذهبی است در سرای سخن. فتوا بر علیه روشنگر است. باز بر علیه من کفر گفتی؟ بزنیدش!

دوم دلیل این است که برای بعضی ها سو تفاهم پیش آمده؛ که گویا کارشان آفرینش است. که متأسفانه نیست. هیچ ربطی به آفرینش ندارد. متنی را تکه تکه کردن و زیر هم نوشتن است. بی آنکه هیچ خیال بکر و شکل تازه ای در آن کهنه و فقرانه دیده شود.
سوم دلیل، همان دلیل قدیمی و بسیار کریه و ضد انسانی زمان فئودالیزم سخن است. یعنی ببند دهانت را. خفه شو. و کمی دیر تر در دستان آن بیچاره بر افروخته؛ واژه به راحتی چاقو می گردد.
این نوع بر خورد از تجربه ای - "موفقیتی" - خیابانی سر چشمه می گیرد. یعنی برای بریدن زبان زیبای حقیقت گو، از فرهنگ لات ها "سود" جسته می شود.

راستی چرا گاه قلم بدست، از شیوه هایی از این دست "سود" می جوید؟
برای اینکه او نیز چیزی دربساط ندارد. برای اینکه می داند که اگر ویله ی کارش وا شود؛ عاشقان سخن به او خواهند گفت: عمو جان عذر ما بپذیر و پی کار خود گیر.

بر خورد اول از نا آگاهی و ایجاد سو تفاهم است از سوی خود و یا دیگران برای شخص.

غافل از اینکه:

زبان و قلم هم شیوه های دَنی داند
نه هر که قلم داشت قلم زنی داند
...............................

بر خورد دوم بر عکس از شناخت دقیق صورت می گیرد.

یعنی چه؟

یعنی اینکه طرف می داند که اگر ویله ی سخن او در اینجا و یا هر پایگاه دیگری به نیکی وا شود؛ حضور بی سود و عمیقاً اضافی اش بد جوری "آفتابی" خواهد گشت.
چرا؟
برای اینکه او نیک می داند که آفریده اش پیشتر از خود او ره خود می گیرد؛ یعنی سر ناتوان بر زمین گذاشته، به راحتی می میرد.

و این حکم اثبات شده ی تاریخ سخن را گر کسی سخت جانی کرده نپذیرد؛ زنده زنده در نیک - باصِر - بیننده چشم ها، خود نیز به همراه کارش به آسانی بمیرد. و این کُشنده سم را؛ متأسفانه و سد - صد - متأسفانه بسیاری از ما به همان سه دلیل اصلی در جیب جان داریم. و افسوس و سد - صد - افسوس! که فکر می کنیم می توانیم با توهین و هیاهو عیب خود نهان داریم.
پس چه باید کرد؟ راه نجات کدام است؟
جواب: همین امروز؛ همین لحظه، باید به سود حقیقت زیبا و بر ضد ندانم کاری - زشت پنداری، زشت گفتاری و زشت کرداری - ی خود بر خاست. باید روبروی آینه ی جان در برابر خود؛ برای نجات خود و کار خود محکم ایستاد.
اگر شخص این شد؛ برده است. وگرنه پیش از مرگ خود مرده است.
همین.
پیوسته شاد و شعر آگین باشد.

زیر نویس ۱ - وَشتَن = رقص

در ضمن واژه های ایرانی صد و شصت را گرچه با حرف عربی ص می نویسیم؛ اما با صدای س ایرانی تلفظ می کنیم. از این دست شکل های غلط جا افتاده در زبان ملی ما ایرانیان - فارسی دری - فراوان است. مثل بلوط - بلوت - در حالی که این واژه پهلوی را ما با صدای ت دو نقطه تلفظ می کنم. مثل اتاق، تهران و تالش سابق. تلفظ بعضی از صدا های حروف عربی را ما اصلاً بلد نیستیم. و حتی در واژه های عربی آنها را با صدای حروف ایرانی ظاهراً مشابه تلفظ می کنیم. چنانکه ما صدای حرف ص و ث را چون بلد نیستیم؛ با صدای حرف س بیان میداریم. و از این دست بسیار است.
۴۰۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهمن پارسا

عنوان : هم مگر لطف شما پیش نهد گامی چند!!!
سرکار خانم فرهودی، مهر شما مسری باد. من همه ی شعر های شما را میخوانم و می آموزم.
۴۰۴٣٨ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۰       

    از : ویدا فرهودی

عنوان : نکته هایی دیگر
دوستان
لطفا رجوعی هم بکنید به نظرهای دیگر شعر من در همین سایت زیر عنوان صحنه در آرشیو که یه لطف گرداننده بخش ادبیات نگهداری می شود
مهرتان افزون !بدانید انتقاد مرا همیشه خوشحال می کند و باعث پیشرفت است

http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=۱۵۸۶۵
۴۰۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۰       

    از : ویدا فرهودی

عنوان : نکته
با درود بر آقای پارسای گرامی
در موردی که می گویید بنا بر "المعجم فی معاییر الاشعار العجم " و بلاغت شاعران بزرگی مانند حافظ و سعدی،حق با شما است.اما به مولانا و برخی شاعران پس از او که می رسیم،می بینیم که این نکته برای ابراز شور شاعر گهگاه کنار گذاشته شده ( در قافیه ها بس "ی"نسبت،نکره و مصدری ) که بر اثر تسلط هیجان بلر سراینده، به رغم قوانین بلاغت در قافیه ها با هم مورد استفاده قرار گرفته اند.
چه رسد به شاعر کوچکی چون من که شور و هیجان نسبت به آن چه در ایران می گذرد مرا بدانجا رسانده که رغم آگهی از نکته ای که به درستی می فرمایید در این شعر دست به این حرکت زدم.
با احترام و سپاس
۴۰۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهمن پارسا

عنوان : نکته!!!
امید که هرگز قلم از دست سرکار خانم فرهودی نیافتد. حتی "یک دم". یا بقول خودشان "دمی". نفسشان همیشه گرم باد. و اما، من ردیف و قافیه به هر ترتیب و به هر قیمت را از هیچکس نمی پسندم. یعنی کار خوب و تمیزی نیست! اهل ادب و قلم بهتر از من میدانند و فنی تر از من میتوانند توضیح کنند. من هم نهایت تلاشم را میکنم تا بگویم با کجای کار نا موافقم و حتما کسی خواهد بود که مرا اصلاح کند ،اگر که بر غلطی باشم!
ببینید در این شعر حرف "ی" قافیه است که به شیوه ی نشانه ی نکره بودن اسم مفرد بکار رفته است . میشد همین وضعیت تا انتها و در همه ی کلمات مختوم به این علامت دستوری ، یعنی یای نکره بکار گرفت و کار راشسته و رفته بپایان رساند. ولی آنجا که قرار است "هموطنی" را که در "قعر چاه ماتم است" مخاطب قرار دهیم نقش "ی" عوض میشود و ابدا جایش آنجا نیست. یعنی که در این سیاق سخن جایش آنجا نیست. چراکه اولا غرض این نیست که هموطن در چاه ماتم نامعلومی است_نکره_ و بعد هم که ما میخواهیم باو بگوییم که میدانیم ،تو در چاه ماتم استی یا هستی. و توجه کنیم به این مثال، در زبان محاوره میشود گفت تو غرق ماتمی،در زبان غیر محاوره ، مشخصا همین شعر، میگوییم تو غرق ماتم هستی.
عین این وضعیت بر مصراع " بتاز بر حقارتش تو کز تبار رستمی " منطبق است. که میدانیم غرض رستم نا معلوم و نکره نیست، لذا علامت "ی" من غیر محلش و ناوارد آمده است. البته که خانم فرهودی بر من ارجح اند. اما من از سر اخلاص گفتم. مهر همگان مسری باد.
۴۰۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست