یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

از سرتا پای سرمایه داری خون و کثافت می بارد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : کیومرث نویدی

عنوان : بن‌بست یا نقطه‌ی عطف
۱ - با بسیاری از سخنان جناب دکتر سیف (به ویژه در ترسیم اوضاع جهان) موافقم. اما مشکل ایشان -و بسیاری از اقتصاد سیاسی‌دانان دیگر را نیز- در این می‌بینم که به جای «شیوه‌ی تولید کالائی ماشینی» نظام (که غلط است) یا شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری را می‌نشانند (که باز هم غلط است. چرا که سرمایه‌داری یا فئودالیسم و..... مناسبات تولید هستند و نه شیوه‌ی تولید). نگاه از این منظر به کل همه چیز را وارونه جلوه می‌دهد. به گمان من مشکل مارکس و دیگر نظریه‌پردازان چپ (مارکسیست) نیز عمدتا همین بوده‌است (وهست) . جناب دکتر سیف و خوانندگان صاحب‌نظر این مقاله‌ خواندنی و آموزنده را به این سخن فون هایک توجه می‌دهم «قیمت (دز بازار آزاد و در شیوه‌تولید کالائی منظور است) میانگین خرد همه‌ی افراد یک جامعه است و نمی‌توان خرد بوروکرات را جایگزین آن کرد). این سخن به گمان من هم بسیار درست است و هم نفی نسبی (اگر نه کامل) تئوری ارزش مارکس (ارزش هر کالا ارزش کار اجتماعا لازم برای تولید آن کالاست)
و نیز به این توجه می‌دهم که مارکس فقط ارزش مبادله‌ای را در نظر می‌گیرد و نه ارزش مصرف را و این یعنی تجرید -در مثل- جسم از روح. چرا که ارزش مبادله‌ای تابعی‌ست از ارزش مصرفی هر کالا (مثلا توجه کنید به تفاوت ارزش مصرفی یک قالب یخ در خط استوا و در یکی از دوقطب). غیر از این که مارکس مرتکب این اشتباه بسیار بزرگ و تعیین‌کننده نیز می‌شود که همانگونه که مساحت چندوجهی را با تقسیم آن به مثلت‌هائی اندازه می‌گیرد, ارزش کار پیچیده را نیز با تقسیم آن به وجوهی از کار ساده مساحی کند. و به راستی پس کار بیل‌گیت یا موسس تازه در گذشته‌ی اپل (نامش را به یاد ندارم) را معادل کار چند کارگر ساده باید به حساب آورد. مارکس به گمان من بسیاری اشتباهات دیگر نیز دارد. با چشم‌پوشی از اشتباهات (گاه عامدانه‌ و با انگیزه‌ی سیاسی) او نمی‌توان خلاء تئوریک چپ را جبران کرد. اینجا جای برشمردن همه چیز نیست تنها بیفزایم که تئوری مارکس بنائی‌ست بسیار پیچیده مرکب از سازه‌هائی که بخشی از آنها برداشتی درست از واقعیت هستند, بخشی آرزوهای اومانیستی و تا حدودی دست‌یافتنی او و بخشی اما انگاره‌هائی کاملا غلط (از جمله این که پول فقط می‌تواند طلا و نقره باشد و....)
۲ - تئوری‌های اقتصاد ارشادی کینزی تا زمانی می‌توانند موثر باشند که سرمایه تا حدودی در مرزهای کشوری محبوس باشد. به محض این که بند این حصر را از پای سرمایه برداریم سرسوزنی تاب سیاست‌های پولی و مالی و نیز اشتغال‌زائی (حتی غیر مولد) کینزی را نخواهد داشت. به گمان من نولیبرالیسم نه یک راه حل با نگاه درازمدت که گونه‌ای مسکن با تاثیر کوتاه‌مدت و فوری را را مد نظر داشته و دارد. پاسخ این چرائی را شاید بتوان در این سخن کوتاه مشاور اقتصادی دولت بیل کلینتون (با شرمندگی باز نامش را به خاطر ندارم) یافت که می‌گوید «سرمایه از حصر قوانین ملی درجسته است و جهان بشری برای آن که به حصر قوانین جهانی‌اش درآورد آماده نیست».
۳ - جناب دکتر سیف -و دیگران نیز، همچون خود مارکس- به عنصر فرهنگ و اعتقادات و آنگاه ناهمزمانی فرهنگی جهانی و بحران تمدن برآمده از این ناهمزمانی هیچ توجهی ندارند و در واقع با محکوم کردن (گاه به حق) غرب «گاه در قالب مفهوم نامتمایز و غلط‌انداز امپریالیسم» نقش دسپوتیزم برآمده از خرافات شرق (از جمله جهان اسلام) را و نیز برده‌داری نوین تحت نام کمونیزم (چین مثلا) یا سوسیالیزم واقعا موجود (حتی پس از زوال اردوگاه) و پوسیدگی ژرف (دژنراسیون) فرهنگی ناشی از این برده‌داریها و بحران و شکستگی تمدن -در بخش عمده‌ای از جهان- تیغ به دست زنگی‌های مستی همچون احمدی‌نژاد یا امثال قذافی و اسد و صدام می‌دهند. مهمترین مشکل مقاومت فرهنگی جوامع شرقی در برابر آزادی زن است که بدون آن هیچ امام‌زاده‌ای -مادام که که شیوه‌تولید کالائی و مناسبات سرمایه‌داری برآمده از آن_ بر جهان حاکم هستند، جز کور کردن معجزتی دیگر در چنته نخواهد داشت.
گمان دارم در قالب یک کامنت بیش از این اجازه‌ی سخن نداشته باشم و گمان هم ندارم که استادی همچون دکتر سیف به کامنتهای پای مقاله‌شان و از جمله سخن دانشجوی مادام‌العمری چون من التفاتی بکنند. شاید هم اشتباه می‌کنم. فقط این را نیز بیفزایم که در شیوه‌ی تولید کالائی با حکمیت بازار آزاد-به ویژه در تمدن‌های بحرانی- اگر دیکتاتوری امکان تجلی داشته باشد (که دارد)، در با حاکمیت مالکیت دولتی تحت نام سوسیالیسم یا کمونیسم نه امکان تجلی که یگانه متجلی ممکن خواهد بود.
و نتیجه بن‌بست همه جا دارد خود می‌نماید. بی‌هراس از تکفیر به دنبال راه حل باشیم شاید به قول هابرماس همین سرمایه‌داری را بتوان اندکی عاقلانه‌تر کرد. ای کاش بشود. چرا که انقلاب جهانی از هیچ دستش حتی اگر به بهشت راه برد هم، دیگر ممکن نیست.
۴۰۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : تدقیق دو مفهوم
بسیاری از ما از جمله پرسشگر این مصاحبه و آقای دکتر سیف ، مقوله " نظام " را درست به کار نمی گیریم . از جمله این جا که آقای دکتر می گویند :
."...نظام سرمایه داری و یا هر نظام دیگری، اگرقابلیت یادگیری و تصحیح اشتباهات خودرا داشته باشد و اگراز انعطاف کافی برخوردارباشد، خوب می ماند و خود را با شرایط جدید وفق می دهد..."
یا این پرسش که : " ...یکی از نقدهای روشنفکرانه به نظام های کمونیستی(سابق) و سوسیالیستی٬غیر دموکراتیک بودن آنها است ..."

به نظرم ، "نظام سرمایه داری" حامل یک مفهوم عینی تاریخی است که معمولا از آن به عنوان "صورتبندی" و "فرماسیون" یاد می کنیم .گزاره های مارکسیستی ناظر به این مفهوم است . "نظام سرمایه داری " در این مفهوم ، قابلیت یادگیری و تصیحیح اشتباهات را برای "ماندن" ندارد و مشول همان استنتاج علمی مارکس در مورد زوال و سقوط است . آن چه که مشمول "قابلیت یادگیری و تصحیح اشتباهات " است ، ساخت سیاسی به عنوان روبناست که از آن هم با عنوان "نظام سرمایه داری " یاد می کنیم ، اما دولت ، حاکمیت ، ر‍ژیم و امثالهم واژگان رساتری برای حمل این مفهوم است . این ، دولت سرمایه داری است که به کمک علم و داده های تجربی ، "راهکارهایی " برای مدیریت بحران هایش می یابد که آقای دکتر سیف به درستی به آنها اشاره می کنند.
در رویکردی اقتصادی ، می توان ادعا کرد که "نظام کمونیستی" هم در جامعه ی بشری هنوز تجربه نشده است. اتحادشوروی ، اروپای شرقی ، کوبا و... را می توان فقط تجاربی برای "دورشدن" از نظام سرمایه داری تلقی کرد که (به علل مختلف )شرایط عینی لازم برای توسعه و تکامل را نیافتند. " آقایان سرمایه" با رندی تمام می خواهند این تجربه را معادل آن چهارصدسال تاریخ توسعه و تکامل "نظام سرمایه داری " جا بزنند و نتیجه "آلترناتیوی نیست " را ترویج کنند.
اما در مورد "غیر دمکراتیک بودن " آن "نظام های کمونیستی " مورد نقدهای روشنفکرانه ! اگر مراد از "دمکراسی " ، همین خیمه شب بازی های گرانقیمت هرچهارسال یک بار "آقایان سرمایه" برای گردش قدرت سیاسی در "قلمرو" خودشان است که هیچ ! اما اگر دمکراسی به مفهوم حضور و مشارکت مستمر مردم در ساخت قدرت سیاسی و اعمال نظارت و کنترل بر آن از پایین تا بالا باشد، آن وقت دلایل متقنی وجود دارد برای ادعای اینکه دمکراسی در همان "نظام های کمونیستی" مورد نقدهای روشنفکرانه ، فرصت بهتری برای تحقق داشته است! آن جا که "گفت وگو" و "رقابت " و "انتخاب " در بین مردم از همان پایین در شوراهای روستا و شهرستان و شهر و کارخانه و مزرعه و...با جدیت تمام جریان داشت . (چند سال قبل مصاحبه ای از آقای گورباچف در وبسایت بنیاد گورباچف دیدم که متضمن نکات جالبی بود از جمله اینکه : در انحلال "اتحاد" ، افزون بر عوامل عینی ، دو عامل ذهنی بسیار مهم وجود داشت : جریان روشنفکران و نخبگان منتقد ، که چیز چندانی هم از انحلال "اتحاد" گیرشان نیامد و "ناسیونالیسم" روس که نهایتا تقبل هزینه های توسعه "دیگران" را مانع تکامل و توسعه خودش دید!)
۴۰۴۴۰ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهرنگ ایرانی

عنوان : ساده در عین پیچیدگی!!
تا به حال مقاله ای با این صراحت و سادگی و در عین حال واقع بینانه در زمینهء اقتصاد نخوانده بودم.صداقت نویسنده درقضاوت و بیان واقعیات قابل تحسین است.در مواردی که به اندازهء کافی شناخت ندارد بر خلاف عادتی که در میان بسیاری از روشنفکران رایج است،بی رودر بایستی می گوید:"نمی دانم". از نظریه پردازی ها و پیشداوریهای خداوندانه پرهیز می کند.ضمن آن که تصویر روشنی از اوضاع اقتصادی نظام سرمایه داری ارائه می دهد،بر این باور است که در مورد مختصات نظمی که باید جایگزین نظام سرشار از تناقض و آلودگی حاکم شود درک روشنی ندارد.ولی هر چه که هست باید نقایص نظام های اقتصادی تجربه شده را نداشته باشد.و به حق نسبت به آینده ابراز نگرانی میکند.
۴۰۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست