از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : سلام بر خسروی صدری، عباس مقدم و بر همه سلام
جناب مقدم عزیز، شما، من و هر کسی حق داریم که با دیدگاه های خسرو و هر کس دیگری مخالف باشیم. این حق آدمی است در بحث سازنده و ره گشا. مخالفت بجا، آموزنده و بسیار لازم است. همیشه گفته ام و باز می گویم: آنهایی که نمی شود ازشان انتقاد کرد بیچاره فئودال مسلک مردمی خشک و یک دنده ی نیم مرده اند؛ که ترقی و تکاملی در کارشان دیده نخواهد شد؛ حتی اگر از استعدادی نیک بر خوردار باشند؛ آن نخواهند شد که باید.
این از حق شما.
حال بگذارید کمی هم از ناحق سخن شما بگویم. شما خسروی صدری را نمی شناسید. من او را نیک می شناسم. مرد پر از انصاف است. و بخاطر همین انصاف رنجی عظیم را تحمل کرده. او هیچ احتیاجی به این ندارد که چیزی را وارونه جلوه دهد. آنچه شما از او می خوانید نظر واقعی اوست که در یک پروسه ی بلند رنج و تلاش و کار و مبارزه و با دیدن ناجوانی ها و چشیدن مزه بیداد روزگاران به آن رسیده. من نیز چون شما با همه نظریات خسروی بسیار گرامی و فرهیخته موافق نیستم. نمی دانم دفعه پیش بحث ما را در باب قافیه و نفت خواندید یا نه. آنجا من بار ها و بار ها نوشتم خسروی گرامی، نازنین و ... اینها تعارف نبود؛ خسرو براستی از مبارزین رنجدیده ی و شریف کشور ما می باشد؛ که واقف به هستی جهان دو قرن ماست. خسرو یک ایران دوست و انسان دوست واقعی است. اگر می بینید که مرد سکوت کرده؛ بدین مفهوم نیست که جواب برای گفتن به شما ندارد. این جواب ندادن او نیز از بزرگواری آن مرد همیشه بی هیاهو است. خسرو اگر می خواست چیزی را وارونه جلوه دهد زمانی این کار را می کرد که سود فراوان داشت. زمانی که برای رفتن به بالا و بالاتر، بسیاری، ناخورده مست؛ می شکستند سر و دست. خسرو و خسرو ها اما نکردند. پس می بینی که آنچه مرد می نویسد نظر شخصی اوست. یعنی به آن رسیده.
چنانکه دیدگاه شما عزیز نیز نظر شماست. شکی نداشته باشید که دیدگاه های شما و دوستان تان را نیز بسیاری همانگونه می نگرند که شما دیدگاه خسروی عمیقاً پاکیزه خو و اهل جوانی۱ را نگریسته اید. یعنی خیلی ها می توانند به شما بگویند آقای عباس مقدم چرا با دفاع از فلان موضوع ناحق، حقایق تاریخی را وارونه جلوه می دهید!؟ این را من نمی گویم. من با نظران دیگران با وسع نظر بر خورد می کنم. یعنی همگان را می فههم. نظر شما را محکوم نمی کنم. بلکه حتی اگر با آن مخالف باشم؛ به خود می گویم مرد در کوران زندگی به این رسیده است. پس به نظر صادقانه اش بهش احترام بگذار. یعنی نظر شما و یا حتی اگر کسی با من دشمنی کور داشته باشد را نظری صادقانه می بینم؛ مگر اینکه صد در صد عکس آن بر من ثابت گردد.
خسرو یکی از پاکان پاکیزه خوی دو قرن ماست. اگر ما خسرو فراوان داشتیم باور کنید که این نمی شدیم که هستیم. ما سخنران زیاد داریم. ولی خیلی ها نمی دانند که اصل زیبا زیستن آدمی در صداقت اوست. و خسرو از صادقترین انسان هایی است که من دیده ام. ولی بر عکس بسیاری اصلاً اهل هیاهو نیست. چیزی که واقعاً به نظرش می آید همان را می نویسد و می گوید.
یعنی او به این رسیده؛ که می گوید: اگر مردش هستی زیبا زندگی کن؛ انجام بده. و اگر نیکی کرده ای مگر برای دلت، برای انسانیت نبوده؟ پس دیگر بر زبانش نیاور. خسرو در بحث پیشین ما که من مخالف اش در آن بحث بودم جمله ای نوشت که باید دو ده سال رنج برد تا به آن رسید. تازه معلوم نیست که برسی یا نرسی. خسرو به آن رسیده. خسرو نوشت اگر آن پهلوان برای جوانمردی فلان کار را کرده پس چرا می گوید!؟
ا و اگر نه پس آن دیگر جوانی کردن نیست.
این سئوال خسرو بسیاری از ما را به چالش می کشد وقتی که روزانه از نیکی های خود حرف می زنیم. تا جایی که من دیده ام خسرو در زندگی شخصی و اجتماعی خود مردی پاکیزه خو بوده است. ندیده ام جایی نعل وارونه بزند. البته من شاید بیش از دو ده سال است که او را ندیده ام. ولی آن خسروی بی هیاهو و با شخصیت را که من دیده ام فکر نمی کنم در جهت منفی دِگر شده باشد. چون دیدم مرد از خود دفاع نکرد؛ این بود، وجدان به من گفت: چه نشسته ای!؟ عباس که خسرو را نمی شناسد. تو که خسرو را می شناسی چه سکوت کرده ای مرد؟ مگر نامردمی های دوران؛ ناجوانی های آنانی که بیداد را می بینند و می نشینند، بر تو نیز تأثیر گذار بوده!؟
این بود که سکوت شکستم. ببخشید.
سکوت شکستم زیرا بار ها دیده ام وقتی پوست می کنند؛ مدعیان آزادگی سکوت کرده اند و من رنج برده ام. مدعیان دفاع از حقوق بشر سکوت کردند؛ زیرا اغلب آنها فقط بلدند از توپ مفت اینترنت اعلامیه شلیک کنند. بار ها دیدم خائنانه بخاطر لقمه نانی سکوت کردند. دیدم وقتی خشونت پلید زمان پا بر گلوی کودکی نهاد سکوت کردند. زیرا هیاهوی حقوق بشر این روز ها بیشتر مد شده؛ تا اینکه از روی انسان دوستی باشد. در اوج شعار و داد و بیدادشان، کافیست بهشان بگی آقا همین دم درتان دارند سر می برند. یه نگاهی به ساعتشان می کنند و می گن: کاری نداری در خدمت باشیم. و تو میگی دارن سر می برن. میگه کیو؟ میگی کودکی را؛ مگر کودک ندارید خودتان مردم با شرف!؟ و او میگه دیگه حالتون چطوره؟ و تو شرم می کشی. او باز میگه در خدمت باشیم. به ساعت اش نگاه می کند و به سرعت دور می شود. البته این دسته که از دستت در میرن تازه آنهایی هستند که هنوز چیزی به نام شرم را کمابیش می شناسند در عین منافع شناسی زیرکانه. این است که سکوت را آنگاه که باید فریاد گردی؛ یا حد اقل باید سخن بگویی، خیانت می دانم.
نظر من این است که بسیاری از ما هنوز در سرای جنگ سرد به سر می بریم. یعنی یا رومی رومیم و یا زنگی زنگ. یعنی اگر کسی چون ما فکر نکرد فکر می کنیم که خائن است. به نظر من ما کم داریم کسانی که نظر واقعی خود را می نویسند؛ یعنی نظری که واقعاً بهش رسیده اند را می نویسند. یعنی با دیدی سازمانی سخن نمی گویند. بلکه آنچه را که وجدانن بهش رسیده اند را بیان میدارند. و خسروی عدالتخواه، منصف و عمیقاً ایراندوست از آن جمله است. شما نمی توانید بگویید شما حق ندارید به آن نظرات برسید. چنانکه دیگران نیز نمی توانند به شما بگویند.
البته و صد البته بیانات دیگری می تواند در نظر شما و هر کس دیگری غلط و ضد تاریخی جلوه کند. ولی دلیل بر وارونه جلوه دادن حقایق نباشد. حد اقل در باب خسروی نازنین، مهربان و ایراندوست اینگونه نیست.
پیروز و شاد باشید
زیر نویس ۱ - واژه ای به نام جوانمرد در ازل هرگز وجود نداشته. بعد ها به خاطر دیرمانی فئودالیزم و خان خانی بازی و گرایشات خشک مذهبی در سر زمین غمزده ی ما، این واژه خاص مردان گشته. جوان نیک و دلپذیر و زیباست؛ و قبل از اینکه مرد زیبا باشد، این زن است که زیباست و دلپذیر است.
البته می توان واژه ی جوانمرد را هم بکار برد در کنار جوان زن.
ولی در حالت کلی بهتر یعنی درستر، یعنی اصلی تر، یعنی ازلی تر همان است که بگوییم جوانی کردن.
کوتاه سخن: ما حق نداریم این صفت دلنشین و زیبا را فقط خاص مردان بسازیم.
۴۰۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۰
|
از : عباس مقدم
عنوان : آقای صدری تا کی می خواهید واقعیت ها را انکار کنید؟
نوشته آقای خسرو صدری، دقیقا همان ادعا های حزب توده قبل از فروپاشی اتحاد شوروی است!
متاسفانه در آن زمان بدلیل وجود "پرده آهنین" مردم جهان ـ به ویژه پیروان احزاب چپ و کمونیست ـ از واقعیتهای موجود در شوروی و جنایت های جاری در آن جامعه و دیگر جوامع به اصطلاح سوسیالیستی، بشدت بی خبر بودند.
این بی خبری، برای رهبران حزب توده بود،موهبتی بود که در سایه آن انتشار اخبار تلخ آن جوامع را "توطئه امپریالیستی" تلقی کنند.
ولی آقای خسرو صدری، افراد بسیاری نظیر شما، که از حزب توده و فدائیان اکثریت، برای گریز از دستگیری به شوروی گریخته بودند، بر خلاف شما ـ و افراد معدودی نظیر شما ـ از واقعیت های تلخ آن جامعه حکایت های تکان دهنده ای، بیان می کنند.
بی شک هم فکران شما که بر همه منتقدان حزب توده و شوروی مهر "سلطنت طلب" می زنند، ـ و سلطنت طلبی را کناهی نابخشودنی می دانند ـ نمی توانند بر این افراد که از پیروان راستین سوسیالیسم بودند، اتهامی وارد کنند.
امروز دیگر نمی توان به راحتی واقعیت ها را کتمان کرد. آن همه جنایتی که در اتحاد شوروی در طول ۷۰ سال بنام "سوسیالیسم" به وقوع پیوست: اعم از قتل عام تمامی رهبران حزبی توسط استالین و یا تبعید به سیبریه با کوچکترین اتهامی، و صد ها جنایت ریز و درشت، همگان باخبرند!
۴۰۶۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۰
|
از : بهروز
عنوان : استالین و سیاست برون مرزی
فقط یک نکته را می خواستم یادآور شوم که آقای صدری فراموش کرده اند که قتل لئون تروتسکی توسط استالینیست ها در مکزیک اتفاق افتاد که در نمونه خود از اولین قتل ها سیاسی برون مرزی بود که بعدها رژیم های دیکتاتوری متاخرتر نیز به خوبی از آن تقلید کردند.
۴۰۵۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۰
|
از : الف باران
عنوان : جالب اینجاست که هنوز هم بر گربه بودن پلنگ اسرار دارید.....
چرا همیشه میخواهید از واقعیتها فرار کنید و همیشه نوار از پیش آماده شده,
"هنوز تعدادی از سلطنت طلبان و مشتاقان رژیم دست نشانده آمریکا و بلوک غرب.." را برای حریفان خود پخش میکنید ؟ آیا واقعاً هنگام حرف زدن و یا نوشتن به گفتار و نوشتار خود توجه دارید ؟ شما که دیگران را به "دست نشانده آمریکا "بودن معرفی میکنید، آیا شما با آمریکا مخالفید ؟ سئوال از این ساده تر ؟! پس حد اقل به نوشتار نویسنده مقاله توجه کنیم...سیاست "همزیستی مسالمت آمیز" اتحاد شوروی در یک کلام به معنای این درخواست از غرب بود که: ما را بحال خود بگذارید تا نظام مورد نظرمان را که هیچ تهدیدی را هم متوجه شما نمی سازد مستقر کنیم"... وقتی که خط مشی و سیاستی، جهان سرمایه دارای و در رأس آن آمریکا را تهدیدی نمیکند پس دشمنان شما چه کسانی باید باشند ؟! بیائید شما و این تز "همزیستی مسالمت آمیز" شما را مثل "دسته گلی" با تشریفات فراوان به جامعه "برده داری" و یا "فئودالی" ببریم .آیا روش مشعشعانه شما برای بردهها در مقابل برده داران و یا رعیتها در مقابل مالکان چه حرفی برای گفتن دارد ؟ میبینید که بردهها هم با این تز سازشکارنه شما آزاد نمیشدند ! انشا الله که گربه است ، گربه است نترسید ... دیدید که پلنگ بود و گربه نبود و نظام سرمایداری جمهوری اسلامی تعدادی از اعضای حزب توده را هم شکار کرد !.. پس گربه نبود پلنگ بود ! جالب اینجاست که هنوز هم بر گربه بودن پلنگ اسرار دارید.....
"تاریخ کلیه جوامعی که تا کنون وجود داشته اند،جز تاریخ مبارزه طبقاتی نبوده است، به استثنای جوامع بدوی.مرد آزاد و برده،اشرف و عوام،ارباب و سرف،استادکار و کارگر روزمزد،در یک کلام ستمگر و ستمکش،همواره در تضاد بوده اند و به نبردی لاینقطع گاه پنهان گاه آشکار،مبارزهای که هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسری جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم میگردید،دست زده اند...مارکس انگلس مانیفست..."
۴۰۵۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰
|
از : سروش
عنوان : چو او آبست و تو جویی چرا خود را نمی جویی / چو او مشکست و تو بویی چرا خود را نیفشانی
آقای صدری تنها زندگی در شوروی سابق نبوده که شما این مقاله را که بر خلاف دیگر مقالاتان است بنویسید بلکه زندگی در ایران و اکنون در دنیای " آزاد " شما را به این مقاله رهنمون کرده است . هیچ کس و هیچ حزب و گروهی به دور از اشتباه و خطا نیست باید دید واکنش اش در برابر اشتباه چه بوده در ثانی اشتباه حتی خیانت نسبی است اول اشتباه باید مشخص شود که چیست بعد متهم به اشتباه شوند.
دوستانی که نظر دادند نظرشان محترم اما:
- مدیریت یک مجثمع کوچک را برای مدت کوتاه بعهده بگیرند اگر پشت سرشان حرف و حدیث نبود آن موقع از حزب توده ایران انتظار " اشتباه و خطا " نداشته باشند و گرنه برعکس
- آنان که انتظار دارند یک شخص یا یک گروه پاسخ تمام سئوالات از سیر تا پیاز بدهند مثل اولیا دانش آموزی اند که از معلم بچه اش ، همه مسائل دانش آموزش را از قبیل موفقیت تحصیلی ، مودب بودن و خوش خط بودن و... دارند . و سهم خانواده دانش آموز و جامعه را نادیده می گیرند . حزب هم به اندازه توانایی و حمایت مردم از آن و وضعیت داخلی وبین المللی پاسخگو است.
۴۰۵٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰
|
از : خسرو صدری
عنوان : در پاسخ به دوستان
-در این نوشته کوتاه قصد دفاع از شوروی را نداشتم. چنین کاری شبیه "بکسوات" کردن دربیابان شنی است. مگر می شود از موجودی که از همان بدو تولد نظاره گر دندان تیز گرگان درنده از پشت پنجره بوده است که برای دریدنش زوزه های مرگ سرمی دادند تا بالاخره به درون خانه می ریزند و پیکرش را خونین و مالین و کلبه اش را ویران می کنند ، انتظار آن را داشت که در ادامه حیاتش ، آنگونه که خاطر شریف من و شما را نیازارد، در این جنگل ظلم و بیداد ، طی طریق کرده باشد؟ شما دوستان عزیز که از بهار پراگ یاد می کنید و لشکر کشی شوروی به افغانستان را هم با ابعادی بزرگتر فراموش کرده اید، تنها همین قدر که صدایتان را(احتمالا) برعلیه بیدادگران امروز جهان نیز بلند کرده اید، قابل احترام و ستایشید. ولی بدبختانه تاکنون ندیده ام که کسی از"جنایات استالین" دائما یاد کند و چشمش را بر جنایات همین امروز آمریکا نبسته باشد. در حالی که آنچه به استالین نسبت می دهند از چارچوب مرز کشورش فراتر نمی رود و همان مردم باید در باره آن قضاوت کنند که آن ها هم دوسال پیش دریک نظر سنجی جدید اورا به عنوان سومین شخصیت محبوب تاریخی انتخاب کردند. در ابعاد برون مرزی فکر می کنم که این پیروزی بر فاشیسم است که موضعگیری دیگران را باید نسبت به استالین مشخص کند.
-من تاکید کردم که بر اساس تجربه شخصی است که چنین برداشتی از مساله مطروحه دارم.زیرا در جایگاهی نیستم که حکمی صادر کنم. همین قدر که بسیاری دیگر دوستان از شوروی بازگشته حکم صادر می کنند کافیست. حال اگر از آن ها بپرسید که "مناسبات تولید" در آنجا چگونه بود، پاسخ می شنوید: مردم بدبخت برای یک شلوار جین له له می زدند.
-وقتی ا به سوئد رفتم با کمال تعجب می دیدم که در رسانه ها، تنها چهره ای زشت ازشوروی عرضه می شود. پیرزن های بی دندان جارو کش به جای دختران زیبا و شیک پوش. در هین آلمان هم فیلم مستندی دیدم که نازی ها بلشویک ها را "کانیبال" به نمایش می گذاشتند. در این کشورها ازفرهنگ و هنر اومانیستی رایج در شوروی کسی صحبت نمی کرد ونمی کند. از این رو زیاد به تبلیغات در مورد "دوپینگ "و یا لااقل در شکلی که آن ها می نمایانند ، باور ندارم.
- من گفته ام که "بدون شناخت شوروی نمی توان حزب را شناخت". دوستی که ایراد گرفته اند توجه کنند که این جمله بدین معناست که شناخت شوروی در مسیر شناخت حزب ضروری است ولی کسی نگفته است که کافیست.
-من نظر خود را در گذشته از جمله ابتدای ترجمه مقاله ای با عنوان "فروپاشی بدیهی ترین ارزش های انسانی" منتشره در "اخبارروز" بیان داشته ام. درنوشته فعلی چارچوب مشخصی را برای بحث انتخاب کرده ام تا مطلب طولانی نشود و دوستان به خواندنش رغبت نشان دهند.
۴۰۵٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰
|
از : نظری
عنوان : حیدر علی اف و یلستین از همان شوروی سابق در آمدند
زمانی همین آقایان توده ای حیدر علی اف را حلوا حلوا می کردند که عضو کمیته مرکزی حزب شوروی بود و یلستین یکی از رهبران همان حزب بود.
بعد از فروپاشی "سوسیالیسم واقعا موجود" پوشالی همین اراذل و اوباش حزبی اولیگارشهای جدید ثروتمند و قدرمند روسیه و بقیه جمهوری های پوشالی شدند.
آقای صدری فیلش یاد هندوستان کرده است و همان حرفهای یک من یک غاز توده ای ها را در وصف شوروی سابق می زند وقتی که حتی خود روسها نیز به پوشالی بودن شوروی اعتراف می کنند.
حزب توده ایشان هم که در خط امام خمینی تنور نفرت و مرگ رژیم را حسابی آنقدر گرم کرد که آخر پای خودشان را نیز بد جوری سوزاند.
دفاع از حزب توده بعد از شاهد بودن تاریخ معاصر فوق العاده مسخره هست.
شاید بهتر باشد حزب توده در هفتاد سالگی از دوران بازنشستگی خود قبل از وداع کامل سیاسی خوب استفاده ببرد و طرفداران آن با ذکر مصیبت آبروی حزبی را که از رژیم قاتلان حمایت کرد بیشتر از اینها نبرند.
هرگز فراموش نکنیم که این خود حزب توده بود که فریاد می زد که "حزب توده ایران در خط امام خمینی است"! اضافه کردن پسوند "ضدامپریالیست" امام جانی را کمتر آدمکش نکرد!
۴۰۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰
|
از : صدا
عنوان : سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی سابق
نظرات شما بعنوان نظرات یک شخص درمورد شوروی سابق خوب البته جای خودش را دارد. اما شما باوجودی که عنوان می کنید سالیانی درشوروی سابق زندگی کردید در این مقاله موضع تان را براساس تجربیات شخصیتان استوار نکرده اید. به نظر میرسد یک سری واقعیت های عمومی را برمی شمارید تا به یک نتیجه که تازه هم نیست برسید. یعنی کار تازه ای نمیکنید. من فقط کنجکاو بودم بدانم شما راجع به نقش شوروی سابق در اعمال کنترل بر کشورهای بلوک سوسیالیستی سابق چه تجارب مشخصی داشته اید؟ بهار پراگ را چه پدیده ای میبینید؟ چه تصویری از کیش شخصیت و کشت و کشتارهای درونی حزب کمونیست شوروی سابق به دست میدهید؟ و خیلی سئوالات دیگر درمورد شوروی سابق. دست آخرهم که به نظر من فهمیدن حزب توده فقط از دریچهی شوروی محدودکردن واقعیت مشخصا ایرانی حزب توده است و به ازدست دادن تصویر واقع گرایانهی مبتنی بر تاریخ ایران و عملکرد حزب توده دردرون آن کمک محسوسی نخواهد کرد. به منظور بزرگداشت تلاشهای صادقانهی بسیاری از افراد متعلق به حزب توده هم که باشد می بایست کارعمق بیشتری داشته باشد که به نظر بنده کار شما اینجا حداقل ندارد.
۴۰۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰
|
از : امیر اطیابی
عنوان : درک واقعیت و جبر تاریخی خارج از ذهن و ارداهی ما چه دشوار است
هنوز بسیاری از سلطنت طلبان و مشتاقان رژیم دست نشانده ی امریکا و بلوک غرب همگام با چپ های افراطی نتوانسته اند واقعیت اجتماعی و جبر تاریخی حاکم شدن رژیم مذهبی پس از انقلاب را که ثمره ی دهه ها دیکتاتوری سلسله پهلوی و سرکوب وحشیانه ی حزب کمو نیست ایران، توده ای ها و نهضت ملی شدن نفت و همزمان تبلیغات هیستریک ضد توده ای، ضد کمونیستی و سانسور خفقان آور بود درک و هضم کنند. یکی از زاویه منافع طبقاتی و باختن قدرت خود و دیگری از ذهنی گری و جدایی از توده ی مردم. از جمعیت ایران در آستانه ی انقلاب نزدیک ۷۰ درصد بیسواد و روستا نشین وخوش نشین بودند که بیش از هر نیروی دیگری، خمینی و هوادارانش با آنان به خوبی ارتباط برقرار میکرد. این جمعیت عظیم با روشنفکران و کتاب و روزنامه شان از هر سنخ و گروهی بیگانه بود. وانگهی اغلب جمعیت شهری هم ریشه ی روستایی داشت. تمام بلندگوها و اجتماعات هم حتی در کوره ده ها دست طلاب و روحانیون بود که سریعا وارد جبهه ی خمینی شدند. مذهبی های ضد رژیم هم برای خود سابقه و شهرت لازم را کسب کرده بودند. با انشعابی مائوئیستی که در میان مجاهدین خلق رخ داد و سرکوب های گسترده و تبلیغات رژیم شاه و کمک و تشویق و ترغیب مذهبیون مرتجع توسط ساواک بر علیه آنان و برداشت های مترقی مذهبی هم مزید برعلت شد. پیروزی خمینی یک جبر تاریخی بود که نیروهای دیگر تنها می توانستند با هشیاری، خردمندی، اتحاد خود، کار و سازماندهی درمیان مردم و در سایه ی استقلال کشور سیلاب جنبه های منفی-ارتجاعی آن را مهار کنند. آثار این جبر تاریخی حتی در بزرگترین جنبش (اصلاحات، سبز) پس از انقلاب و نوع رهبرانش هنوز پس از سی و سه سال باقی است. این روند با انواع کودتا ها، شروع جنگ، آلودگی همهی نیروهای سیاسی به طاعون دیکتاتوری، تکروی و ندیدن عمق آنچه رخ داد با شکست فاجعه باری مواجه شد. حزب توده ایران سعی کرد در فرصت کوتاه به دست آمده خود را بازسازی و درمیان مردم نه در مقابلشان کار کند. وجود سازمان مخفی و نظامی که هر که درآن بود می دانست که با طناب دار بازی می کند، خود بهترین نشانه بود که حزب هیچگاه سپر دفاعی خود را به زمین نیافکنده بود و هر لحظه آماده بود تا این سپر را در برابر کودتاهای امپریالیستی و سیل گردش به راست ارتجاعی به کار گیرد تا بتواند به کار در میان مردم ادامه دهد. آری در این عرصه در برابر بزرگترین هماوردی با قدرتمندترین دشمنان جهانی و داخلی شکست خورد، اشتباه هم کرد، ولی مهر خود را هم در همان دوران کوتاه بر تاریخ کشور زد. شکست حزب قبل از همه شکست طبقات فرودست و زحمتکشان و پیروزی ارتجاعی ترین نوع سرمایه داری در کشور بود. ولی پیروزی نهایی با سوسیالیسم است همان طور که جنبش ضد برده داری، جنبش ضد فئودالی هم بارها شکست خوردند تا بشر به سرمایه داری امروزین رسید. اگر در ناعادلانه و غیر انسانی بودن سرمایه داری شک نداریم، در پیروزی نهایی سوسیالیسم هم شکی نیست. یک درصد جمعیت جهان نمی توانند تا ابد بر ۹۹ درصدی که دچار فقر روزافزونند حکومت، آقایی، فخر فروشی کنند و آنان را چه در قالب شرکت ها و واحدهای صنعتی، چه در قالب روسپی خانه ها خرید وفروش کنند.
۴۰۵۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰
|
از : منصور ارجمندی
عنوان : دلیلی ندارد که کجرویهای نیروهای چپ ایران را به شوروی ، چین ، آلبانی یا کوبا محول نمود.
چند روز پیش یکی از کانال های تلویزیونی سوئد مستندی از دوپینگ ورزشکاران آلمان شرقی نشان میداد که چگونه به ورزشکاران بطور سیستماتیک دارو های روان گردان میخوراندند و امکان اعتراض هم نبوده ست . دخترم از من پرسید : چرا در کشورهای اروپای شرقی بخاطر برتری ورزشی به مانند جوامع سرمایه داری به دوپینگ متوسل می شدند ؟ چرا بعضی از چپ ها هنوز هم در باره ی این سیاست ها و عملکرد های « سوسیالیزم واقعا موجود » در گذشته برخورد منطقی نمی کنند و طفره میروند؟
این گفتم که نویسنده ی محترم بهتر ست در باره ی سئوالات مشخص جوانان و راهیان عدالت اجتماعی پاسخ مشخص ارائه نمایند. موضوع به این سادگی هم نیست که تصور می شود. همه ی اشتباهات و کجرویها را هم نمیشود به حساب امپریالیزم جهانی گزارد.
تاکید نویسنده بر این موضوع که :«.....اقامت چند ساله ام در اتحاد شوروی، همزمان با ایام فروپاشی آن، نهایتا به من کمک کرد تا بتوانم به یک ارزیابی شخصی ولی قطعی در مورد فعالیتم در ح.ت.ا دست یابم. زیرا بدون شناخت شوروی، حزب را هم نمی توان شناخت.... » نیز مشکل خواننده را حل نمی نماید. نویسنده بدون بحث و استدلالی ناخودآگاه فرار و نشیب ها و کجرویهای حزب توده در محاقی از ابهام باقی می گذارد. یا اینکه انتظار دارد نسل امروز ابتدا بروند شوروی را بشناسند تا بتوانند حزب توده را درک کنند. این چه شیوه ی بحث و استدلال ست .
اولا وظیفه ی مارکسیست ها هر کشوری بوده و هست که با تحلیل مشخص از شرائط ، برنامه ی مبارزاتی خود را برای رسیدن به عدالت اجتماعی ارائه نمایند و در جهت تحقق آن بکوشند. اگر در این زمینه توافق فکری داریم باید ببینیم حزب توده و سایر نیروهای چپ به چه میزان در این زمینه موفق بوده اند. دلیلی ندارد که کجرویهای نیروهای چپ ایران را به شوروی ، چین ، آلبانی یا کوبا محول نمود.
در باره ی شوروی نیز به جای تعارف و تکرار تئوری توطئه بهتر ست به بینیم چگونه اولین انقلاب سوسیالیستی به مناسبات متکامل سوسیالیسم منتهی نشد . اشکال در مارکسیسم بود یا برداشت لنبن و رهبران شوروی از مارکسیسم ، شاید فقط کاربست ۷۰ سال عمل حزب کمونیست شوروی کافی نبوده ست .بهر صورت نمی توان با یک نوک قلم موضوع را فیصله داد.
بتصس
۴۰۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۰
|