از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : شب از دریا گذشت با باد امشب --- سپیده خون گرفت چون زاد امشب
دستهای خیال من، از آفتاب نور و شور شعورشان گاه چنان پُر می شود؛ که رود های توفانی نور از جنگل اندیشه می گذرد غریب و پُر هیاهو.
اینبار برای همه ی عزیزان، پای خاطره داستان مرسده، فریاد شده ام؛ پُر پَر زن زیسته ام؛ از پای افتاده ام؛ و مویه کنان گریسته ام.
۴۱۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۰
|