سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آتش افروزی بشردوستانه - فریبرز رئیس دانا

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : سلام بر همه
من باید دو جمله به آن کامنت بلند خود اضافه می کردم که حالا این کار را می کنم.

«این سخن اندکی خارج از بحث است ولی به نوعی نیز بدان مربوط است. که بیانش را ضروری دانستم؛ پس می نویسم اش.» و از همه به خاطر خارج شدن از بحث عذر می خواهم. به بزرگی خود ببخشید.
۴۲۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣۹۰       

    از : محسن کوشا

عنوان : آقای صدری ! جدا از اینکه مواضع آقای گنجی را قبول داشته یا نداشته باشیم...
آقای صدری آیا این درست ست که قسمتی از یک مقاله را بی سر و ته کنیم ؟ چرا نتیجه گیری و لب مطلب آقای گنجی را ننوشته ای ؟ جدا از اینکه مواضع اورا قبول داشته یا نداشته باشیم.

مقاله گنجی چنین ختم میشود:
----- اما چگونه می توان از این مقدمات دریافت دلار/یورو/دینار/شکل از دولت های بیگانه، جاسوسی برای آنها، و همسویی و همراهی با آنها علیه ایران را استنتاج کرد؟ ایران مساوی با جمهوری اسلامی نیست. "اپوزیسیون ملی" وارد هیچ طرحی نمی شود که به ایران و ایرانیان صدمه وارد آورد. مجازات جمهوری اسلامی مجاز و مشروع است، اما همکاری با کسانی که قصد نابودی ایران و مردمش را دارند، ناموجه است. از نخواستن جمهوری اسلامی نمی توان کشتن مردم ایران و صدمه زدن به آنان و ایران زمین را استنتاج کرد. مخفی شدن در پشت حقوق بشر چاره ساز نیست، برای این که هدف حقوق بشر، دفاع از حقوق اساسی مردم است، نه کشتن ده ها هزار تن از آنان برای سرنگونی، و پول گرفتن از دولت های مهاجم برای...
Reference:

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/۲۰۱۲/january/۱۲/article/-c۳e۱۳fdabe.html
۴۲۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : دود و دم قهوه خانه
جناب هم نظر،
اگر منظور از سه آفتاب نشین یکی هم بنده ام باید عرض کنم که قهوه خانه ما همین جاست و امروز در قهوه خانه را هم بنده با اولین کامنت خود و در سطر اول باز کردم و آن ایراد به درازی نوشته جناب رییس دانا بود و آخرین کامنتم هم باز در باره درازی این مقاله بود.

اگر دود و دم قهوه خانه گاهی سنگین و احیانا غیر بهداشتی میشود از خواص قهوه خانه است و نمیشود دم در همه را بازجویی بدنی و x - ray کرد. تمام سعی وعرض
بنده هم این بوده که بعلت کوچکی فضا ، مشتریان کمتر دود کنند و بازهم میبینم که مثلا جناب ایرج مصداقی کیفر خواست طولانی خود را با شاهدهای شناخته شده به قهوه خانه - دادگاه نظرعمومی آورده اند.
۴۲۷۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣۹۰       

    از : هم نظر

عنوان : یک خواهش از سه آفتاب نشین.
خواهشمندم اینجا را با قهوه خانه ی محله اتان اشتباه نگیرید. از یکدیگر شماره تلفن بگیرید و به خرج خود هر چه می خواهید با هم دیگر گپ بزنید.
۴۲۷۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : از گفته sia دلیلی بیاورم
جناب تلنگر،
صمیمانه از اینکه در زیر نوشته جناب رییس دانا به مطالب دیگر میپردازم عذر میخواهم
و گناه را به گردن جناب صدری میاندازم.

از راهپیمایی طولانی برگشته و خیال داشتم که چیزی در باره افاضات جناب علمداری
بنویسم که دیدم دوستان به حد کافی نوشته اند. یکی دو استکان از محصول خلر در این دوران پرشور مرا به سایت دریا دادور و از آنجا به سایت سیما بینا برد و با برداشتن
آستین از پیش آب چشم در شنیدن آهنگ کردی کرمانج که هرگز به این زیبایی نشنیده بودم و سایر آوازهای این نابغه و..... بقیه را خود میدانید.

اما نادیده گرامی ، از راست نرنجیم ولی نسبت بی حوصلگی به ذات ما دادن آیین درویشی نبود. به اولین کامنت این صفحه برگشتم و مطمئن شدم که خودرا کم حوصله دانسته ام.

تلنگر عزیز ، گر باورت نمیشود از بنده این حدیث از گفته sia دلیلی بیاورم :
یکی دو شب پیش این کامنت را در خودنویس دیدم و بسیار پسندیدم:

sia***********@yahoo.com در ۱۸ دی ۱۳۹۰
داداش خلاصه بنویس. آخر شبی باید صدجا بریم از فیس بوک گرفته تا بالاترین و خودنویس و ...
اگر همه مثل شما بنویسند که باید تا صبح بیدار بمونیم.
مطمین باش خلاصه تر هم بگی, ۹۹ درصد مردم حرفاتوو میفهمن.

حسام شریعتی در ۱۸ دی ۱۳۹۰
با تشکر از شما . چشم .
۴۲۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣۹۰       

    از : محمود خیرخواه

عنوان : سوال بی پاسخ
اًقای رپیس دانا در اغاز نوشته خود سوالی را مطرح می کنند اما بی جواب می گذارند. این سوال ارتباطی با بحث اصلی ایشان ندارد .من با نظر ایشان موافق و با هر نوع مداخله قدرت های بزرگ در ایران مخالفم اما جواب سوالی را که خود ایشان مطرح کرده اند نگرفتم .پرسیده اند چرا منتقدان جمهوری اسلامی زندانی شده و از امکان اظهار نظر محروم اند اما آقای رپیس دانا هیچ وقت زندانی نشده و از ازادی و امکان سخنرانی و اظهار نظر برخوردار است؟ . سوال ایشان درست است و سوال خیلی ها هم هست. ایشان حتی در ماجرای کنفرانس برلین هم زندانی نشدند. حکم زندان علیه ایشان صادر شد اما اجرا نشد امیدوارم همیشه همین گونه باشد و ایشان هیچ وقت بازداشت نشده و از امکانات گسترده کنونی برخوردار باشند اما چون خود ایشان این سوال را مطرح کرده اند خوب است یک بار هم که شده به این سوال پاسخ دهند البته پاسخ نه این پاسخی که ایشان نوشته اند و توهین به شعور خواننده است.
۴۲۷۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : سلام بر فریبرز رئیس دانای عزیز و بر همه سلام
این سخن اندکی خارج از بحث است ولی به نوعی نیز بدان مربوط است. که بیانش را ضروری دانستم؛ پس می نویسم اش.

خسروی عزیز ممنونم از لطف ات و هم ازاینکه به رسم ما ایرانیان که مرده پرستی برایشان شغلی است، روزگار نمی گذرانی. و از زنده های غیبت دار یاد می کنی. و این سنت شکنی ات زیباست. بار ها دیده شده که طرف حتی آشنایی چندانی با فلان شخصیت نداشته، ولی به روز مرگش چنان نوحه سرایی کرده که تو گویی اینها سال ها با هم گردو بازی می کردند. صادق هدایت وقتی خود را کشت؛ ده ها نفر دوست و رفیق یافت. خاطرات نوشتند. پول ها در آوردند و هم در می آورند. اینها نامشان فرصت طلب است. گوشه ای کز کرده می نشینند و سر بزنگاه برای مردم در می آورند. و بسیار گاه این "در آوردن" خود را حس رفاقت و دلسوزی نیزجلوه می دهند. یعنی نه فقط "در می آورند" بلکه هم زمان به شعور مردم نیز توهین می کنند.
ممنونم که از زنده ها یاد می کنی. گرچه شاید دو ده سال است که ترا ندیده ام اما احساس می کنم که همان خسروی نازنین قدیمی هستی - انسانی شریف و پاکیزه خو.
اما در باب سخن ات که نوشته ای فکر کنم همین نیش ها لیثی را خانه نشین کرده. باید عرض کنم که اینطور نیست. من کلی کار نیمه کاره زیر دستم دارم، که پرداختن به آنها را واجبتر از آمدن به اینجا می دانم. و زمانی هم که اینجا می آمدم از وقت کار های دیگر می زدم. برای سر گرمی نمی آمدم. حس انسان دوستی و احساس مسئولیت کردن بود که مرا به این سامان می کشاند. باز هر گاه فرصتی دست دهد در خدمت دوستان خواهم بود.

اما در باب پیروز عزیز و خواسته اش باید عرض کنم که من با ایشان بر خوردی در باب نوشته های خودم نداشته ام. یکبار ایشان ازنوشته ی عابد جان عزیز اشکال گرفته بودند که آنجا من چند کامنت نوشتم. و ایشان هم با لطف و تواضع بر خورد کردند.
من گرچه پیروز را از نزدیک نمی شناسم، ولی در همانجا در وضف نکته دانی و دانایی ایشان مفصل نوشتم که تکرار نمی کنم.

و اما در باب اینکه ایشان پیوسته اینجا و آنجا بر خواسته ی خود پا می فشارند؛ هم می توانند حق داشته باشند و هم می توانند حق نداشته باشند۱.
حق دارند زیرا اگر منتقد نباشد و ما هرچه که می نویسیم به همان شکل و سد در سد پذیرفته شود؛ این برای خطه قلم و نظر خطرناک است. چون در این صورت هرچه را هرکه می خواهد به خورد مردم می دهد. و این از فلان تئوری من در آوردی گرفته تا زیاده گویی و ... را شامل می گردد. پس اینجا حضور پیروز ها لازم است.

همین حضور لازم می تواند گمراه کننده نیز باشد اگر کارش به یک وسواس و بی حوصله گی تبدیل شود. این بی حوصله گی دیگر یک هنر نیست، حتی اگر بو علی دوران باشی. این نوع بی حوصله گی یک نوع بَد دِگر شدن آدمی است در این روزگار ماشینی تند خوی تند رو، که بسیار گاه، تند رفتن اش مایه بسیار یافتن نیست. و حتی نتیجه ی عکس می دهد شتاب. تأثیر همین شتاب دیوانه وار است که باعث نا امیدی، بی حوصله گی و حتی خود زنی می گردد. انسان بی حوصله باید این عیب را در خود یافته به علت آن بپردازد تا دوباره خود را بیابد. اگر یافت برده است؛ وگرنه تا به خود بیاید می بیند که در این بیداد کده ی جهانِ دو قرن ما، گرگ شتاب، جان شیدای او را بکلی خورده است. نتیجه ی این شتاب فزاینده در بعضی ازکشور های جهان دارد به یک فاجعه ی ملی بدل می گردد. اتفاقاً از آن هم پول در می آورند. در جایی خواندم که در ژاپن برای جشن تولد و مهمانی، مهمان سفارش می دهند. یعنی شرکت هایی درست کرده اند که وقتی در روز تولدت تنها هستی و این تنهایی را دوست نداری؛ برایت مهمان می فرستند. این مهمانان که تو هیچ آشنایی روحی و جسمی با آنها نداری، درست مثل همین وسایل است که در فروشگاه های سکس شی می فروشند. من اگر در روز تولد خود تنها باشم با حافظ می نشینم و می گویم: بگو ای از آن ِ همه ی دوران ها. او آشنای دیر و دور من است. او دوست روز های صبوری و خوشبختی و دل تنگی های من است. حتی همسایه ی من که فقط در راه پله ها با هم گرم سلام و علیک می کنیم با همه روابط دوستانه ای که با هم داریم، حضورش خیلی مناسب آن لحظه نیست؛ چه برسد به کسی که اصلاً او را نمی شناسیم.

بر گردیم به سر اصل مطلب. پس این نکته گیری پیروز هم می تواند مفید باشد و هم می تواند مضر باشد برای خود او و دیگران. زیرا او - نه پیروز، اوی نوعی - می تواند با قلم و گفتار خود دیدگاهی را تلقین کند که ضد کمال یافتن آدمی باشددر خطه ی آفرینش و فرهنگ. در حالی که او خود صادق است و این منظور را هرگز نداشته، ولی می تواند در شور و شتاب از جوانانی که مانند یک کاست خالی هستند، کپی خود را ایجاد کند. یعنی زهر بی حوصله گی را در جان جوان و خامشان چنان بریزد که بُن مایه گردد. و این خطرناک و کشنده است. و اگر کشنده نباشد، تأثیر گیرنده دو فردای دیگر حد اقل کژی را بنده است. این سخن یک خیال نیست؛ بلکه زهر آن همینک در سرتاسر این زمین سبز و زیبا و پر ثروت و آلوده و غارت شده، آکنده است.
اگر قرارباشد که ما حوصله ی خواندن نداشته باشیم. خوب دیگر لزومی ندارد که رمان نوشته شود. داستان های بلند نوشته شوند. آنوقت بجای یک رمان دویست صفحه ای و یا بیشتر مثلاً هندی، که در آن جامعه، فرد، ارتباطات، احساسات، دانایی ها، نادانی ها، بی فرهنگی ها، جهل و .... با کلام ادبی و مو شکافانه مورد بر رسی قرار گرفته؛ می توان نوشت: سیک زن گرفت؛ چون جهازش کم بود؛ پس در روز سوم او را کشت و جنازه اش را دو صد متر آنسوتر از خانه ی خود پرتاب کرد. و چون زن ازخانواده ای فقیر بود، پلیس حتی برای باز جویی شوهرش نرفت و داستان غم انگیزدخترکی زیبا و نازنین به همین راحتی پایان پذیرفت.
در این صور خواننده ی "پیروز" دیگر نخواهد دانست که پدرش با چه بد بختی ای هیزم سوزندن دخترش را تهیه کرد. "پیروز" خواننده دیگر نخواهد دانست که مادر چگونه مویش را بر شعله های آتش جان دخترگ گرفت. او نخواهد دانست وقتی هیزم ِ کم، جان ِ جوان و زیبای دخترک را نتوانست بسوزانَد؛ پدر او را نیم سوخته به رود گنگ انداخت. و به یاد آورد روز تولدش را که به انبه مته، گفته بود: ای هَزار دست، ای در خدایی خود مست! در این سر زمین عموماً دخترخوشبخت نیست. بسیار گاه فقط برای اینکه جهازش کم است به آسانی او را می کشند. اینک که داده ای، خوشبخت اش بساز. زیرا من بوی فقر و بد بدبختی را می شناسم. تا اعماق، تا ژرفای جان آشنای من است. من ازبوی فقر بیزارم. ای انبه مته ........................ و پیروز خواننده نخواهد دانست وقتی با زن خود به سوی کلبه اش بر می گشتند گریان و بی کس، سر راه گاو ماده ای که داشت می شاشید، پدر بسویش دوید و دو دست را جام کرد و بر سر و صورت خود پاشید. و پیروز خواننده نخواهد دانست .................................. این سخن که مثلاً شاید پنج و یا ده صفحه ی رمان را در بر گیرد و یکی از احساسی ترین و انسانی ترین بخش های آن باشد؛ "پیروز" خواننده دیگر از آن محروم است.
زیرا حوصله را دیگر در خود کشته برای خواندن کامل کتابی و یا حتی مطلبی. از این دست آدمیان فراوان هستند. عده ای ضعف خود را می شناسند، و دیگرانی هم هستند که نمی دانند این تغییر است، نه ویژگی طبیعی منش و بینش. پس با بی حوصلگی همه چیز را چند خطی می پسندد و راه در گذرگاه های پر فاصله که به سوی قله ها می رود، را بر خود می بندد. در اندک، همیشه بسیار نمی یابی. پس در کل این تغییر مثبتی نیست در آدمی.

پیروز عزیز باید این نکته را در نظر داشته باشد که جامعه در گوناگونی خود زیباست. وگرنه یک لحظه تصور کن که همه سعدی می شدند، و در این صورت چقدر تحمل ناپذیر می گشت آن یک نواختی وحشتناک و زشت.

و نتیجه: حق با پیروز هاست وقتی که مایه ی هشدار، بهسازی، و خود بینی هستند برای دیگران. یعنی مردم نیک و بد خود را در آینه ی کلام آنان می بینند و به تصحیح خود می نشینند.
نیست حق با آنها؛ وقتی که بی حوصله گی و سلیقه ی تنگ خود را تلقین می کنند.

مباد جنگ! زنده باد صلح!

زیر نویس ۱ - آنروز پای مطلب عابد توانجه ی گرامی، ایشان حتی کمی به سبیل۲ عابد توانچه هم بند کرده بودند. من نخواستم از بحث خارج شوم و مسایل جانبی ای را پیش بکشم. وگرنه بدم نمی آمد که همانجا به پیروز عزیز بگویم: حال که این همه ریش۳ ریایی داریم؛ چه اشکالی دارد که چند نفر یا چند هزار نفر هم سبیل توانچه ای داشته باشند؟ تا بدان وسیله بگویند:
دانه ای را
که عشق
در دل ما کاشته است
پرچشم شور بر افراشته است.

زیر نویس ۲ - البته ایشان از آنجایی که آدم فهمیده و مطلع ای هستند مثالی جالب از گفتگوی یک اهل حق کرمانشاهی با فرهیخته انسانی زیبا کلام آورده بودند. من ازآن گفتگو لذت بردم و سرشار شدم۴. ولی حضرت پیروز با سبیل مبارک عابد، سلیقه ای بر خورد کرده بودند. سبیل در فلسفه عشق و مبارزه، خود پرچمی است بر افراشته. پیروزعزیز، من شاید جز نادر کسانی باشم که با قضاوت از پیش به میدان در نمی آیم. به همین خاطر هم از حکمت سخن پیروز می برم؛ و هم اگر چیزی در بساط باشد یک تار موی افتاده ی فرزندان راستین مردم، و سبیل توانچه ها را بسیار گران می خرم.

۳ - من به عقاید مردم چه مذهبی و چه غیر مذهبی احترام می گذارم. اما این ریش های ریایی به راستی تهوع آور است. گاه بر پیشانی افراد لکه ی زشت سیاهی دیده می شود که با وجود آن گویا، مثلاً، می خواهند بگویند که ما نه فقط در پی چرب کردن لقمه ی نانیم؛ هم از بسیار نماز خوانانیم. نمی دانم داغ می کنند و یا چه بلایی سر خود می آورند. و حیف که نمی دانند آن لکه زشت است و از نگاه بیننده مظهر ریا.
محمد رضا عالی پیام - هالو، در باب این جماعت در شعری به نام قاطی می کنم ازجمله گفته است:

هرکه هر جا گفت حرف زور قاطی می کنم
گاه از نزدیک، گاه از دور قاطی می کنم

ای که جای مهر تو چون گاو پیشانی سیاه
روی اعصابم نرو، بد جور قاطی می کنم

آن زمانی که عقاب و ببر و شیر و اژدها
می شود پابوس موش کور قاطی می کنم

و .....................................

زیر نویس ۴ - ببخشید که نقل به مضمون است.
درویش به مرد موقری و استادی که سبیلی پر پشت داشت گفت: آقا شما اهل حق هستید؟
مرد در جواب گف: کی نیست؟
درویش باز پرسید: شما واقعاً اهل حقید؟
مرد گفت: واقعاً کی می تواند باشد؟

پس پیروز عزیز، به نکته دانی خود بناز که زیبا شکل گرفته در جان و نهانت. و همیشه تشکر کن از معلمین خود که ترا با حوصله پروردند و نکته ها چنان آموختند، که برای همیشه بر دفتر دل دوختند. و بگریز از بی حوصله گی؛ زیرا آنچه نهال اش بر دار آوَرَد؛ نه شیرین یا گَس، که تلخ تلخ بار آوَرَد.

و در پایان: این نکته را نیز نباید فراموش کرد که مشغول گشتن بر عیله جنگ نباید ما را از عدالت خواهی در درون میهن دور سازد. به یاد داشته باشیم که جنایتکاری به نام سعید مرتضوی را از پستی بر می دارند و با پر رویی به عنوان رئیس در جای دیگری می گذارند. و از این دست بسیار است. مبارزه در راه صلح هرگز جدا از مبارزه در راه عدل و داد نیست. مبارزه در راه صلح یک وظیفه ی میهنی است. اما همفریاد شدن با مردم غارت شده ی میهن نیز همانقدر مهم است. جنگ دزد ها و مردم به جایی کشیده شده که حتی خیلی از نمایندگان همان سیستم هم داد و فریادشان دیگر در آمده. این یعنی از دست کج دزدان و غارت چی ها - بخشی از کارمندان دولت و کل سیستم - کام ها عمیقاً تلخ است و جام حوصله ها سر ریز.

سیف جان فرغانی عزیز چه دقیق می فرمایند:

.....................
آبی ست ایستاده در این خانه مال و جاه
این آب نا روان شما نیز بگذرد
...........................


یکی از دلایلی که ممکن است به ایران حمله بشود همین است. یعنی حمله کننده روی این غارت شده های ناراضی حساب باز می کند. زیرا گاه اندوه چنان بزرگ است که حتی ایرانی، که به وطن پرستی مشهور است، ممکنه یه لحظه بگه گور پدرشان هرکی میخواد بذار بیاد. و این گوری است که بسیاری از سیستم چی ها و دولتی ها با دست خود برای خودشان کنده اند. و خود اما این را نمی دانند. زیرا اگر می دانستند که چه چاله ای برای خود کنده اند، بجای دهان بستن، از خردمندی و دانش معترضین سود می جستند. و این در حالی است که همچنان نعره می کشند: نفس کش!
کوتاه سخن: باید همیشه و در هر حالی به فکر صاحبان اصلی میهن - مردم غارت شده - نیز بود.
۴۲۷٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱٣۹۰       

    از : خسرو صدری

عنوان : جا افتادگی در کامنت قبلی ام:
با عرض پوزش عنوان کامنت قبلی ام چنین است : بخش هایی ازمقاله "دلارهای سرنگونی ج.ا ". از اکبر گنجی .
۴۲۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱٣۹۰       

    از : خسرو صدری

عنوان : بخش هایی ازمقاله
امیدوارم که دوستان عزیز تمام این مقاله را خوانده باشند. ولی اگر نخوانده اید بخش هایی ازآن را در اینجا بخوانید تا بیشتر مطمئن شوید که هیچ چیز آلوده تر از "سیاست" نیست:
...
۳-۳- اما اگر گفته شود که برخی افراد یا گروه ها از دریافت پول از دولت های خارجی دفاع می کنند(نظر و ادله شان هم ذکر گردد)، سپس این دیدگاه نقد شود، این اتهام زنی نیست. نقد و گفت و گو پیرامون یک دیدگاه و مطالبه است.
در توجیه دوم دلار/یورو/دینار/شکل(پول اسرائیل) گیری، نه تنها منتقدان به "اتهام زنی" متهم می شوند، بلکه برای منکوب کردن آنان، انواع برچسب ها نثارشان می شود تا سکوت اختیار کنند و دیدگاه ناقدانه ی خود را مطرح نسازند. موجه سازان دریافت پول، مخالفان دریافت پول توسط اپوزیسیون از دولت های بیگانه را،ضد امپریالیست، ضد غرب، اقتدارگرا، اسلام گرا،مارکسیست، متنفر از دولت های اروپایی و آمریکایی،ترسو، سازنده ی لولوی امپریالیسم، اعضای کمپ حسین شریعتمداری و علی خامنه ای و برخوردار از منابع مالی دولت های غربی قلمداد می کنند. البته این همه برچسب و تهمت را هم اتهام زنی به شمار نمی آورند. به عنوان نمونه به جملات زیر بنگرید:
"یک تابو را که توسط دول اقتدارگرا و نیروهای ضد غربی/ضد امپریالیست (برای محدود کردن صدای مخالفان خود) ساخته و پرداخته شده بشکند...اتهامی که افراد و گروه‌های ضد امپریالیست از طیف اسلامگرایان تا مارکسیست‌ها و از مخالفان سیاست خارجی امریکا تا منتقدان دول غربی...می زنند...اتهام زنندگان توجه ندارند...اتهام زنندگان و مخالفان هر گونه تامین بودجه توسط دولت‌ها برای مبارزه با دیکتاتوری و سانسور و محروم کردن افراد از آموزش توجه ندارند...

چهارم- نیاز موجه ساز پول گرفتن: نوع دیگری از موجه سازی پول گرفتن از دولت آمریکا برساخته شده، که متکی بر نیاز است. خلاصه ی آنچه نوشته به شرح زیر است:
ما حتی برای فعالیت یک ماه هم پول نداریم. جمهوری اسلامی راه های حمایت مالی مردم داخل کشور از اپوزیسیون خارج کشور را بسته است. جنبش سبز و اپوزیسیون سکولار به طور جدی نیازمند کمک مالی دولت های غربی- بخصوص دولت آمریکا- است. اپوزیسیون باید از دولت های غربی پول می گرفت تا بشدت تحت فشار نباشد، اما متأسفانه نگرفت. ما از شما[دولت های اروپایی و آمریکا] می خواهیم که به اپوزیسیون پول بدهید. شما اصرار کنید، ما قبول کرده و پول شما را دریافت می کنیم. منتها اشکال سیستم شما این است که به دلیل شفافیت- یا وجود دیوانگانی که ویکی لیکی را منتشر می سازند- اطلاعات پول گرفتن سریع لو می رود.

ریچارد سیلور استین، کارشناس امنیتی آمریکائی در گفت و گو با "پایگاه خبری حقوق انسانی و اولیه بشر" می گوید بنا بر اطلاعات موثق سرویس اطلاعاتی موساد با بهره گیری از عوامل مجاهدین خلق پادگان سپاه پاسداران را در ملارد که محل نگهداری موشکهای شهاب سه بوده را منفجر کرده است[۱]. ریچارد سیلوراستاین، روزنامه‌نگار یهودی آمریکایی به نقل از یک منبع اسرائیلی که وی را دارای سابقه ی سیاسی و نظامی معرفی کرده، نوشته است که ترور مصطفی احمدی روشن در ۲۱/۱۰/۱۳۹۰، کار مشترک موساد و سازمان مجاهدین خلق است[۲].
ولی سوابق اکثر مدافعان کنونی پول گرفتن از دولت های خارجی و سن آنان، نشان دهنده ی آن است که چنین اهدافی را تعقیب نمی کنند. یعنی به دنبال تشکیل سازمان چریکی و جنگ علیه رژیم برای سرنگونی آن در داخل ایران نیستند. اگر چه وقتی در پشت تلویزیون بی بی سی در حضور میلیون ها بیننده در توجیه پول گرفتن از دولت های بیگانه حرف می زنند، می گویند:
"امینی و مدنی و بختیار توانستند یک پولی بگیرند و این امکانات را در اختیار جنبشی که به آن معتقد بودند قرار بدهند".

... تقی زاده می گوید که رضا شاه اول زیر بار تمدید قرارداد(نفت با انگلیس) نرفت. می گفت:
"ما سال های سال لعنت کرده ایم به آنهایی که آن امتیاز اولی را منعقد کرده اند، حالا می خواهید که مدتهای دیگر هم به ما لعنت بکنند"[۱۱].
رضاشاه پس از دیدار با سرجان کدمن و توافق میزان رشوه، بالاخره دستور تمدید را صادر کرد.
... شاه در کتاب پاسخ به تاریخ توضیحات دیگری در این زمینه افزوده که کار را خراب تر کرده است. می گوید:
"آمریکایی ها می خواستند که دولت شریف امامی برود و آدم خودشان به جای او نخست وزیر بشود. این شخص علی امینی بود. در مواقعی فشار آمریکایی ها بر من آن قدر زیاد بود که نمی توانستم مقاومت کنم. خصوصاً بعد از روی کار آمدن جان کندی. هیچ گاه بر ضد من نبود. من او را یک دوست می دانستم، هر چند که ارتباط زیادی با هم نداشتیم. من به خوبی نخستین ملاقاتم با کندی ها را در کاخ سفید به یاد دارم. ژاکلین کندی درباره ی برق حیرت انگیز چشم های امینی سخن می گفت و این که چقدر امیدوار است که من او را نخست وزیر کنم. سرانجام امینی را منصوب کردم. شایع بود که آمریکایی ها برای تشویق من ۳۵ میلیون دلار پیشنهاد کردند. این شایعه یکسره بی اساس است؛ زیرا امینی بود که پس از انتصاب به نخست وزیری این رقم را از ایالات متحد دریافت کرد"[۱۴].

هشتم- قبله ی آمریکا: وضعیت پول گرفتن از دولت های خارجی در قبله گاه آمریکا چگونه است؟ آیا اپوزیسیون حکومت آمریکا مجاز به دریافت پول از دولت های خارجی است؟ احزاب آمریکا در انتخابات حق ندارند از هیچ دولت خارجی پول دریافت کنند[۱۶]. اگر دنیا تغییر کرده و مفهوم استقلال تا حد پول گرفتن و جاسوسی کردن بسط یافته، چرا این دو عمل در آمریکا جرم است؟ چرا دولت آمریکا این قوانین را تغییر نمی دهد و پول گرفتن سیاستمداران از دولت های خارجی و جاسوسی کردن برای دولت های بیگانه را مجاز نمی کند؟ چرا دولت آمریکا در قانون اساسی اش نوشته است که هر شهروند آمریکایی که دولتی خارجی را به حمله ی نظامی به آمریکا دعوت کند یا با مهاجمان همکاری کند، عمل اش "خیانت" به کشور به شمار می رود؟چرا این قوانین را تغییر نمی دهند و نمی نویسند که دعوت به بمباران آمریکا دفاع از حقوق بشر و بشر دوستی است؟ آیا دولت آمریکا در کشورهای مختلف مرتکب "جنایات جنگی" نشده و به همین دلیل نیست که به عضویت دیوان بین المللی کیفری در نمی آید؟ ...
گروهی در چند سال اخیر ابتدأ تحریم های فلج کننده- که به مرگ ده ها و احتمالاً صدها هزار ایرانی می انجامد- را توجیه کردند. در گام بعد بمباران ایران را توجیه کردند. سومین گام این بود که پول گرفتن اپوزیسیون از دولت های بیگانه را عملی مشروع قلمداد کردند. چهارمین گام این بود که نوشتند جاسوسی نیز یک شغل همانند دیگر شغل هاست.

یک نکته ی را من مطلقا نمی فهمم. کاش کسی دانش مرا اندکی افزایش می داد. تجویز پول گرفتن از دولت های خارجی، تجویز جاسوسی، تجویز تحریم های فلج کننده(نفت در برابر غذا) و تجویز بمباران ایران و سوریه، چه ارتباطی به علم جامعه شناسی دارد که جامعه شناسی قلمداد می شود؟ به تعبیر دیگر، برخی از گویندگان مدعی اند که این سخنان را به عنوان جامعه شناس و از منظر جامعه شناختی ایراد می کنند...
۴۲۷۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱٣۹۰       

    از : رضا فانی یزدی

عنوان : به دنبال اقدام تلافی جویانه ایرانی ها هستند
با سلام به دوستان عزیز
با پیشنهاد دوست گرامی آقای جواهری کاملا موافقم و باید یک کمپین جدی بر علیه جنگ و جنگ طلبی را یاری کرد و یکی از مواردی که به افروختن آتش جنگ منجر خواهد شد همین ترور هایی است که انجام می گیرد ، ما باید صریحا و بدون هیچ اما و اگری با هر گونه ترور مخالفت کنیم. به نظرم ترور اخیر در جهت تحریک مقامات ایرانی به اقدامات تلافی جویانه انجام گرفته و می خواهد که از اقدام تلافی جویانه ایرانی ها به عنوان بهانه ای در جهت حمله نظامی سود جوید و چنکه می بینید برخی از مقامات ایرانی نیز در دام این توطعه افتاده و خطر تقابل روز به روز نزدیک تر می شود
۴۲۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست