یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

" من رفتم " - جهانگیر صداقت فر

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : میم حجری

عنوان : گذری و نظری
با سلام و پوزش پیشاپیش
این شعر آقای صداقت فر نیز مثل بقیه اشعار ایشان بلحاظ فرم نه تنها بی عیب و نقص، بلکه بسیار زیبا، شیوا، شورانگیز، دلنشین و نیرومند است.
ایراد اصلی این شعر در محتوای آن است:

حریم حرمتِ محرابِ عشق آلوده‌ی کین شد
به باور‌های ایمان کفرِ شیطان ماند و من رفتم
در این بیت ایشان، نوعی ایدئالیزاسیون جامعه صورت می گیرد. تجارب شخصی توده ها اما برعکس این برداشت ایشان است.
جلادان فعلی موالید یکشبه نبوده اند و در داربست طبقاتی جامعه همیشه بوده اند.
قفس شد گسترای بی‌ حصار مهدِ حریّت
در این مورد هم ایدئالیزاسیون اغراق آمیزی صورت می گیرد.کدام گسترای بی حصار و کدام مهد حریت؟
روانشناسی مردم ایران باید مورد تحلیل اوبژکتیف قرار گیرد. تخریب شعور مردم از هزاران سال آغاز و به کمال رسیده است. آلمانی ئی که از ایران برگشته بود(در کشیدن راه اهن در ایران اشتغال داشت)، از ملتی کودن سخن می گفت.
رنگ رخ آدم می پرد و به خشم می آید، ولی این برداشت اوبژکتیف او باید تأمل برانگیز باشد و تکاندهنده.
به چشم انداز رویا‌ها نماند امّیدِ فردایی
نمائی تیره از فردای ایران ماند و من رفتم
کسی که دیروز را ایدئالیزه کرده، فردا را تیره و تار و بی دورنما جلوه می دهد. شگفتا!
من آنجا ریشه کردم پشت اندر پشت و در اعماق
فسوسا ریشه در خاکِ نیاکان ماند و من رفتم
این بیت از پایگاه طبقاتی ممتاز شاعر پرده برمی دارد:
تبار اندر تبار!
توده های مولد این خاک چه بسا حتی اسم پدر بزرگ خود را فراموش کرده اند، چه برسد به شجره و غیره.
مرا دلبستگی‌های فراوان است با آن بوم
کتابِ یادها در کوی یاران ماند و من رفتم
با موضع شاعر در مصراع اول نمی توان همرأی شد:
اکثریت مردم احساس دلبستگی خاصی با بوم یادشده ندارند و جامعه عمدتا جهنمی است تا همبود.
ا موضع شاعر در مصراع دوم اما می شود با شاعر همداستان شد:
بی همه چیزان هم سرمایه یادها را بدوش مجروح روح خود می کشند.
به مادر خاک، باری، عشق می‌‌ورزم ز ژرفِ جان
به خاک کسی عشق نمی ورزد، ولی به امتیازات اجتماعی ـ اقتصادی و غیره شاید.
اکثریت مردم حتی وجبی خاک برای خفتن ندارند.
بنی بشر به چیزی که ندارد، چگونه می تواند عشق بورزد؟
عمر اشعر دراز باد!
۴٣۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست